خاطرات منتشر نشده پدر علم جغرافیا

1394/3/24 ۱۰:۲۷

خاطرات منتشر نشده پدر علم جغرافیا

یادداشت‌هایی از احمد پوراحمد رئیس سابق دانشکده جغرافیای دانشگاه تهران، عباس سعیدی مدیر بخش جغرافیای دانشنامه ایران و ابراهیم مقیمی رئیس انجمن مخاطره شناسی ایران

 

 یادداشت‌هایی از احمد پوراحمد رئیس سابق دانشکده جغرافیای دانشگاه تهران، عباس سعیدی مدیر بخش جغرافیای دانشنامه ایران و ابراهیم مقیمی رئیس انجمن مخاطره شناسی ایران

 

به سبب 21 خرداد؛یکصد و سومین زادروز، محمدحسن گنجی،  گنجینه جهان جغرافیا

یک قرن - و البته 38 روز بیش از آن - زیست. دنیا را دید و شناخت. او که عشق‌اش، جغرافیا و مهم تر از آن، آب و هواشناسی بود، نه تنها جهان پیرامون‌اش  را به چشم سر دید بلکه به چشم دانش و به لطف دانش فراوان‌اش که همیشه در قبال آن خضوع و خشوع داشت هم آن را درنوردید و منشأ اثر شد.‌ زاده خطه خراسان (بیرجند) بود و به آن سامان، عرق عجیبی داشت.

 هنوز 3 سال مانده بود تا عمر حکومت پهلوی اول به سرآید که وارد دانشگاه تهران شد و به تدریس اشتغال یافت و آن را تا 3 سال پیش از پایان حکومت پهلوی دوم - و در یک سال آخر به عنوان رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران - ادامه داد. اما سبب اشتهارش، وارد ساختن جغرافیای نوین که محصول درس آموزی اش از مهم‌ترین کرسی‌های دانشگاهی جغرافیا در جهان (دانشگاه‌های ویکتوریا در منچستر انگلیس - فوق لیسانس - و کلارک در ماساچوست امریکا - دکتری -) بود، شد. «محمدحسن گنجی» (1391-1291 هـ.ش) نه تنها دانشگاه بیرجند را پایه گذاشت و اولین رئیس آن بود، بلکه سازمان هواشناسی ایران و انجمن جغرافیدانان ایران را نیز ایجاد کرد.

اما او پس از انقلاب، در سال 1364 به عضویت شورای عالی علمی و مشاور عالی رئیس جغرافیا در مرکز دایرئ المعارف بزرگ اسلامی و در سال 1370 نیز مشاور رئیس دانشکده علوم زمین در دانشگاه شهید بهشتی شد و از تحقیق و تفحص علمی بازنماند.

او که عضو مادام‌العمر انجمن جغرافیایی انگلستان بود، در سال 2000، در بیست و نهمین کنگره اتحادیه بین‌المللی جغرافیایی در کره جنوبی به عنوان یکی از 15 جغرافیدان برجسته جهان و یک سال بعد هم، از سوی سازمان هواشناسی جهانی، مرد سال هواشناسی جهان لقب گرفت. این کهنه مرد کهنه کار عرصه جغرافیا که چندنسل از اهالی جغرافیا مدیون او هستند، خود را چنان تا پایان عمر وقف این رشته کرد که حتی خانه قدیمی اش در حوالی محله پیچ شمیران و پل چوبی را هم به عنوان خانه جغرافیا به جغرافیدانان - که بی‌شک پدری برای آنان بود - اهدا کرد تا از طبع فراخ‌اش بگوید و نشان دهد که بی‌شک نه تنها علم اش، که سینه‌اش، گنجینه جهان جغرافیا بود.

متنی که در زیر می‌آید بخشی از یادداشت‌های منتشرنشده سفر زنده‌یاد پروفسور محمدحسن گنجی است که در آذرماه 1339 (دسامبر 1960)  به «لندن و اروپا» صورت گرفته است. این خاطرات، از سوی غلامرضا سحاب مدیر مؤسسه دنیای جغرافیای سحاب، پیش از انتشار، اختصاصاً در اختیار‌ «ایران» قرار گرفته است. قرار است متن کامل این یادداشت‌ها در آینده نزدیک به شکل کتاب انتشار یابد.

 

 8/9/1339 = 29/11/196

سفر این دفعه من تقریباً بدون مقدمه صورت پیدا کرد. بدین ترتیب که بعد از به هم خوردن کنفرانس آنکارا یا در حقیقت تشکیل نشدن آن، یک روز در حدود اوایل آذرماه از وزارت خارجه تلفن کردند که قرار است کارشناسان هواشناسی دول عضو سنتو به دعوت دولت انگلیس روز اول و دوم دسامبر در لندن تشکیل جلسه بدهند. من گفتم: بهتر است جریان را مستقیماً به خود وزیر راه بنویسند که دو روز بعد، دستور وزیر روی نامه محرمانه وزارت به نام من صادر شد. بدین ترتیب من نماینده رسمی شدم. به موازات این پیشامد، سفر دبیرکل سازمان هواشناسی به ایران در تهران به وقوع پیوست و دبیرکل که از پیشرفت وضع کار اداره خیلی خرسند شده بود، وعده مساعد داد که اگر دولت ایران، ساختمانی برای اداره مرکزی هواشناسی ایجاد نماید، سازمان وی تا حدود 250 هزار دلار در خرج تجهیزات اداری و فنی کمک خواهد کرد و لازمه این امر را در این دانست که من به ژنو رفته و با وی در این خصوص مذاکره کنم. از طرف دیگر دستور خرید رادار دکا از نخست‌وزیری صادر شده و معامله آن باید انجام می‌شد و تمام این عوامل موجب شد که سفر من به لندن عملی شود.

روز قبل از حرکت ما یعنی سه‌شنبه 8/9/1339 جلسه شورای دانشکده ادبیات تشکیل شد. این اولین جلسه‌ای بود که من در آن شرکت می‌کردم. از چند روز قبل به من تلفن شد که به دکتر بینا برای ریاست دانشکده رأی بدهم. با اینکه دکتر اقبال به وسیله مهندس انصاری و دکتر بیانی این پیغام را به من دادند اما من که قبلاً به دکتر سیاسی قول داده بودم و او را شایسته‌تر می‌دانستم به وی رأی دادم. ولی در سومین‌بار که اخذ رأی به عمل آمد، دکتر سیاسی با اکثریت ناچیز 16 به 12 برنده شد و خیلی از این بابت ناراحت به نظر می‌رسید. از طرف دیگر روز قبل از حرکت یعنی همان روز 8/9/1339 حکم تصدی امور فنی پیش‌بینی را به نام دکتر عسگری شیرازی صادر کردم و این امر باعث شد که عصر نوایی به خانه ما بیاید و التماس‌ کند تا آن را لغو کنم، ولی من زیر بار نرفتم. همان شب سرهنگ رشاد و مهندس مبصری و طباطبایی با خانم‌هایشان در خانه ما میهمان بودند. خانم هم چند روز بود لیست‌های صورت‌های متنوع و گوناگون برای سفارشات خود تهیه می‌کرد!

قرار بود ساعت 8:30 روز چهارشنبه 9/9/1339 با هواپیمای B.O.A.C حرکت کنیم، ولی هواپیما تأخیر ورود داشت و در نتیجه من به اداره برگشته و آخرین ساعات توقف تهران خود را در اداره گذراندم. ساعت 3 بعد از ظهر به فرودگاه احضار شدیم و ساعت 45/4 از تهران حرکت کردیم. در فرودگاه خانم افشار‌پور منشی دکتر شفایی، خانم پری مشعوف خواهر شوهرش را که همسفر ما بود با من آشنا کرد و از من خواست که او را راهنمایی کنم و من هم مضایقه نکردم.

حرکت ما بسیار راحت و مسافرت ما از آن هم راحت‌تر بود. فاصله بین تهران و استانبول در 30/3 ساعت بین استانبول و زوریخ 15/3 و بین زوریخ و لندن در حدود دو ساعت طول کشید. به این ترتیب بعد از 30/10 ساعت پرواز و توقف ساعت 12 به وقت لندن وارد فرودگاه لندن شدیم. در آنجا آقای هلم نماینده دکا انتظار مرا می‌کشید و من و خانم مشعوف را با خود به شهر و به مرکز اصلی B.O.A.C برد. در آنجا آقا و خانم مشعوف منتظر پری بودند و او را نزد خود بردند. من به اتفاق هلم به مهمانخانه وست بری واقع در نیوباند استریت آمدیم. مهمانخانه بسیار خوبی است. طبعاً خیلی هم گران است. اما چه می‌شود کرد. حالا دیگر برای حفظ حیثیت مملکت هم شده باید در این‌جور جاها ماند.

 10/9/1339 = 1/12/1960

امروز دو کنفرانس با هم شروع می‌شد. یکی کنفرانس اقلیم‌شناسی سازمان هواشناسی جهانی که ساعت 10:30 در چرچ هوس افتتاح شد. در اینجا وزیر علوم و صنایع انگلستان و رئیس هواشناسی آن و نمایندگان WMO صحبت کردند و من در جلسه اولی حضور نداشتم. بعد معلوم شد که کنفرانس دومی که مربوط به لزوم علمی سنتو بود، در ساختمان دولتی کارلتن هوس که مرکز سنتو است تشکیل می‌شود. فوری به آنجا رفتم، اما معلوم شد جلسه به بعد ازظهر موکول شده بود و من از رفتن به این منظور منصرف شدم.

ساعت 11:30 به سفارت ایران رفتم و با دکتر اسفندیاری ملاقات کردم. او مرا خوب می‌شناخت و از همدوره‌های محصلین اعزامی بود. بنابراین وجوه مشترک زیادی داشتیم.

مسعود فرزاد تصادفاً مریض شده بود و اسفندیاری خیلی به من کمک کرد. ساعت 2 دومین جلسه کمیسیون شروع شد. در این جلسه دو نفر پاکستانی و چهار نفر انگلیسی و یک نفر ترک و یک سرهنگ ایرانی (شفیعی) به نمایندگی سنتو شرکت داشتند. اول با احتیاجات ادوات هواشناسی ایران شروع کردند. من احساس کردم که نظر چانه زدن و کم کردن صورت ادوات مورد احتیاج است. با اینکه واقعاً صورت‌های تنظیمی با احتیاجات واقعی ما وفق نمی‌داد، بعد از دفاع زیاد سه یا چهار قلم که به نظر زائد می‌آمد، حذف شد. چون نماینده ترکیه به قدر من نمی‌توانست حرف بزند و مطالب خود را بفهماند در لیست احتیاجات ترکیه که خیلی مفصل بود، تقریباً تمام را حذف کردند. مثل این بود که با این تصمیم آمده‌اند که از نظر فنی نکات ضعفی پیدا کنند و چیزی ندهند. از جمله لوازم ارتباطی که در آخر جلسه مورد تصویب واقع شد، 3 دستگاه موتور پنج کیلوواتی با لوازم برای ایجاد مرکز بخش ناحیه‌ای ما بود که اگر همین یک قلم را بدهند، خیلی به ما کمک خواهد شد. راجع به رادار، همین که جریان تماس با دکا را برایشان گفتم، توجیه کردند که از نظر هماهنگی قدری دست نگاه دارم تا وضع آنها روشن شود.

ساعت 5:30 کار ما تمام شد و قدم‌زنان به میهمانخانه برگشتیم. در ضمن این قدم زدن، از پیکادیلی و خیابان ریجنت گذشتم و دیدم در مغازه‌های لندن تغییرات زیادی داده شده و قیمت‌ها به نحو تعجب‌آوری زیاد شده و این احساس اولین نگرانی مرا در این سفر از حیث سوغاتی خریدن فراهم ساخت.

هتل وست بری که در آن اقامت دارم از جمله هتل‌های طراز اول لندن است. حالا فهمیده‌ام که به هیچ‌وجه مناسبت با وضع پولی من ندارد. ولی از طرف دیگر من نام این هتل را به همه  داده ام و ناچارم روزی 6 یا 7 لیره فقط برای خوابیدن در این هتل بدهم.

  11/9/1339 = 2/12/1960

هوای امروز لندن بی‌اندازه خوب بود. بدین معنی که هم آفتابی و هم گرم بود و من از فرصت استفاده کرده و قبل از شروع کنفرانس، چند ساعتی گردش کرده و در میدان ترافالگار عکس گرفتم. در جلسه امروز خیلی مرا اذیت کردند. درباره تمام مسائل فنی از من توضیحاتی خواسته می‌شد که نمی‌دانستم. مخصوصاً چون نمایندگان انگلیس با این نیت آمده‌اند که کمک زیادی نکنند و حتی‌الامکان سعی می‌کردند که لوازم مورد تقاضا را غیرلازم تشخیص دهند. بالاخره ناچار شدم وضع آنتن لوازم مخابرات را از تهران تلگرافی

بخواهم.

ناهار میهمان آقای هلم عامل فروش رادار دکا بودم که مرا به رستوران اسپانیولی مجللی در فولهام رود برد و پذیرایی خوبی از من به عمل آمد. ساعت 2 به کمیسیون کلیماتولوژی رفتم. چون کارسنتو به علت حضور نداشتن نماینده پاکستان تمام نشد، قرار شد ساعت 10 روز دوشنبه برای ملاحظه گزارش نهایی مجدداً دور هم جمع شویم. در کمیسیون تا ساعت 3:30 بیشتر نماندم و بعد به میهمانخانه آمده و اخطار کردم که فردا اتاق خود را تخلیه خواهم کرد. بلافاصله به میهمانخانه استراند رفته و اتاقی گرفتم. واقعاً برای من که فقط یک تختخواب می‌خواهم تا شب را به صبح برسانم، پرداخت شبی 6 لیره خیلی زیاد است.

شب به سینمای ماربل آرچ رفتیم و فیلم دکتر گولیوار را دیدیم. آخر شب در خیابان‌های آکسفورد و ریجنت گردش کرده و ساعت 10 خسته و کوفته به خانه یا میهمانخانه برگشتم.

  27/9/1339 = 18/12/1960

امروز یکشنبه و هوا هم بارانی بود. لذا تا ساعت 10 در رختخواب مانده و رمان خواندم. برای من کاملاً تازگی داشت که بتوانم چنین کاری بکنم. دیشب میرفخرایی خیلی اصرار کرد که چند روز دیگر در وین بمانم و می‌گفت یقین دارد آب از آب نخواهد جنبید. البته من هم می‌دانم ولی با تمام اینها مثل این است که از کارهای اداری خیلی دور افتاده‌ام. به اصطلاح دلم شور می‌زند که شاید کارها خوابیده باشد و احساس می‌کنم که باید زودتر به تهران برگردم.الان که ساعت 12 است، خود را آماده حرکت کرده‌ام. چون قرار است ساعت 2 بعدازظهر با هواپیمای KLM حرکت کرده و ساعت 11:15 بعدازظهر به وقت تهران در تهران باشم. به این ترتیب یک سفر کوتاه دیگر من پایان‌پذیر خواهد بود.

ساعت 9 بعدازظهر به وقت آتن حرکت ما از وین 30/1 ساعت تأخیر داشت. بالاخره ساعت‌ 4 بعدازظهر به وقت وین حرکت کردیم و بعد از سه ساعت پرواز، وارد آتن شدیم. باران شدیدی می‌بارید. با وجود این در فرودگاه آتن ضمن توقف، چیزهای زیادی خریداری کردم. الان که در هواپیما نشسته و عازم استانبول هستم، آخرین خریدهای خود را در هواپیما هم به یاد آوردم و می‌توانم مثل معمول حساب‌های خود را برسم. طبق دفترچه حساب، اختلاف آن با موجودی روز ورودم به لندن از یک درصد کمتر است. جمع مخارج این سفر را به شرح زیر یادداشت می‌کنم:

مخارج انگلیس: 6-9-290 پوند

مخارج سوئیس: 23 پوند

مخارج اتریش: 17 پوند

مخارج آتن: 0-15-3 پوند

مخارج در هواپیما: 3 پوند

جمع کل: 6-4-337 لیره انگلیس

یا از قرار هر لیره به طور متوسط 230 ریال که جمعاً 5/77467 ریال می‌شود که فقط 10 هزار ریال آن از نخست وزیری وصول خواهد شد.

 روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: