مسئولیت نوشتن / احمد راسخی لنگرودی - بخش سوم

1394/8/25 ۰۹:۱۷

مسئولیت نوشتن / احمد راسخی لنگرودی - بخش سوم

در همین راستاست اولین کتاب صفدر تقی‌زاده (۱۳۱۱)، ترجمه‌ای از کتاب «سفر دور و دراز به وطن»، اثر یوجین اونیل نمایشنامه‌نویس آمریکایی. کتاب «سفر دور و دراز به وطن» شامل سه نمایشنامه کوتاه با دو مقدمه درباره تئاتر آمریکا. تقی‌زاده ضمن بیان خاطره‌ای از دشواری ترجمه کتاب، چنین می‌گوید:

 

 

در همین راستاست اولین کتاب صفدر تقی‌زاده (۱۳۱۱)، ترجمه‌ای از کتاب «سفر دور و دراز به وطن»، اثر یوجین اونیل نمایشنامه‌نویس آمریکایی. کتاب «سفر دور و دراز به وطن» شامل سه نمایشنامه کوتاه با دو مقدمه درباره تئاتر آمریکا. تقی‌زاده ضمن بیان خاطره‌ای از دشواری ترجمه کتاب، چنین می‌گوید:

«من روزی در کتابخانه انکس آبادان کتابی از اونیل پیدا کردم که مجموعه هفت نمایشنامه کوتاه بود. کتاب را به صفریان نشان دادم اما هرچه زور زدیم، چیزی از معنی گفتگوهای شخصیت‌ها دستگیرمان نشد. اونیل با زبان محاوره غلیظی گفتگوها را نوشته بود که اصلا برای ما مفهوم نبود… او فقط صدای کلمه‌ها را در گفتگوها نوشته و نه املای درست آنها را، و اصلا نمی‌شد معنای گفتگوها را فهمید و هیچ فرهنگ لغتی هم در این زمینه به ما کمک نمی‌کرد. دست بر قضا در همان ایام فیلمی بر اساس همین کتاب به کارگردانی جان فورد در سینماهای شرکت نفت نشان دادند که به داد ما رسید. با تماشای این فیلم در سینما تاج و تکرار آن در باشگاه نفت توانستیم با مفهوم کلی گفتگوها قدری آشنا شویم و بعد از آن فهم مطالب کتاب برایمان تا حدی آسانتر شد.» (نشریه اعتماد، ۲۱ر۸ر۸۵، سیروس علی‌نژاد، گفتگو با صفدر تقی‌زاده)

قلم اگر از جان نویسنده مایه گیرد، جا و مکان نمی‌شناسد. نه شرایط سخت، نویسنده را در نوشتن دشوار می‌آید و نه جذابیت‌های زندگی او را از غرقه شدن در بحر قلم بازمی‌دارد. داستانهای «کارنامه سپنج»، اثر محمود دولت‌آبادی، در دوره‌‌‌ای از زندگی نویسنده نوشته شد که جا و مکانی آرام برای نوشتن نبود؛ صاحب اثر در آن دوران با وضعیت دشوار و نفس‌گیر اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کرد. مکان قلم‌زدن عبارت می‌شد از گوشه‌ای از قهوه‌خانه‌های شلوغ آن روز تهران. دولت‌آبادی در این موقعیت با حداقل غذای روزانه، آنهم کمتر از نیمی از قرص نان، یکریز می‌نوشت:

«تقریباً همه‌شان را در قهوه‌خانه‌های تهران و عمدتاً در قهوه‌خانه وطن، کنار ورودی سینما سعدی می‌نوشتم. از صبح تا ناهار بازار، که قهوه‌خانه شلوغ می‌شد. وقتی پول دیزی نداشتم، پا می‌شدم می‌رفتم بیرون، نصف نان و با خلوت شدن قهوه‌خانه برمی‌گشتم آنجا و می‌نشستم پشت همان میز کوچک ته آن باریکه. زمستانها هم پشت به دیوار گرم مطبخ می‌دادم تا بدنم جان بگیرد. یادم هست داستان «گاواره‌بان» را در قهوه‌خانه نبش خیابان کوشک به پایان رساندم.» (دولت‌آبادی، محمود، داستان بدون فکر مثل حباب است، روزنامه شرق، شماره ۱۸۹۵، ۱۱آذر۱۳۹۲)

این در وقتی است که داستانهایی با آن همه جذابیت و استقبال شایان، متاسفانه «در مطبوعات آن روزگار چیزی درباره‌شان نوشته نشد مگر یک پاراگراف بدون امضا در نفی این قلم به‌طور کلی!» (همان)

شخصیتی چون دکتر عبدالحسین زرین‌کوب وقتی در محضر قلم قرار می‌گرفت از فرط شوق به نوشتن، دست از پا نمی‌شناخت. قدردان و قدرشناس فرصتها بود. یک لحظه فراغت را هم از دست نمی‌داد؛ در چنین وضعیتی هیچ‌گونه مانع و حتی ملاحظه‌ای را هم نمی‌شناخت؛ یکپارچه در خدمت نوشتن قرار می‌گرفت. به‌گفته دکترقمر آریان، همسر زرین‌کوب: «بارها اتفاق می‌افتد که میز چیده شده است، غذا آماده است، حتی مهمان کنار میز نشسته است و او در یک گوشه دیگر اتاق همچنان آخرین جمله‌ای را که در زیر قلم دارد، دنبال می‌کند و انگار صدای مرا که برای چندمین بار او را صدا می‌زنم، نمی‌شنود.» (اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر ایران، جلد ۱۲، ص ۲۰، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۷)

دکتر زرین‌کوب از همان دوران تحصیل دل و جان در گرو قلم بسته بود و بدان سخت عشق می‌ورزید. در نوبتی به جرم غیبت‌های مکرر، از دبیرستان دارالفنون تهران حکم اخراج گرفت و ناچار به ثبت‌نام در دبیرستان مروی شد: «آذر ماه از دارالفنون اخراج شدم. علتش غیبت بعد از ظهرها بود. از سالهای تحصیل در بروجرد عادت کرده بودم بعد از ظهرها مال خودم باشد با مشتی کاغذ و مداد. گاه با یک دو جلد کتاب از خانه خارج می‌شدم تا غروب چیز می‌خواندم، چیز می‌نوشتم یا در کنار جویی و زیر درختی غرق تفکر بودم. برنامه بعد از ظهر هر چه بود، برایم اهمیت نداشت. در بروجرد رؤسای مدرسه به این کار من عادت کرده بودند، اما دارالفنون گویا از این حسابها با کسی نداشت. هفته دوم که تعداد غیبت‌هایم زیاد شد، اخراج شدم و در ویترین اعلانات هم اعلام شد. مراجعه و اصرار فایده نکرد. پدرم با زحمت زیاد و با کمک یک رئیس فرهنگ سابق بروجرد توانست اسمم را در دبیرستان خان مروی ثبت کند. دوست دیرینه و همخانه‌ام، غلامرضاخان، هم در این دبیرستان تازه با من همراه شد. او را اخراج نکرده بودند.» (همان، صص ۱۵۱ـ۱۵۲)

عشق و دلبستگی فراوان غلامحسین یوسفی (۱۳۰۶ـ ۱۳۶۹)، مؤلف آثار ماندگاری چون: «دیداری با اهل قلم» و «برگهایی در آغوش باد» به مطالعه و نوشتن زبانزد بود. اموری چون غذا خوردن نیز مانع از شوق زیادش به نوشتن نمی‌شد. در یک زمان به هر دو کار می‌پرداخت؛ دستی بر غذا می‌برد و دستی بر کتاب. همسرش در این باره می‌گوید: غلامحسین «پیوسته در هر سه وعده غذا با یک دست غذا می‌خورد و با دست دیگر مشغول مطالعه بود. بعضی مواقع من اعتراض می‌کردم که لااقل سر سفرة غذا لحظه‌ای کتاب را از خودت دور کن؛ اما او می‌گفت: من در بهترین شرایط از تحقیقات روز دنیا ده سال عقب هستم و اصلا فرصت ندارم.» (همان، ج۱۳، ص۱۱۶) این سخن، آدمی را به یاد عبارت معروف غلامحسین مصاحب می‌اندازد که روزی گفته بود: ای کاش دانشمندان می‌توانستند قرصی اختراع کنند که انسان به جای غذا از آن استفاده کند و وقت خود را صرف غذا خوردن نکند و به جای آن به مطالعه و نوشتن بپردازد!

جالب اینکه همسر یوسفی گاهی پیش پدرش گلایه می‌کرد که وی اصلا به من توجه چندانی ندارد و تمام فکر و ذکرش خواندن و نوشتن است. پدر در جواب می‌گفت: «تو که همسر چنین شخصیتی هستی، وضعیتت با وضعیت زنان دیگر بسیار تفاوت دارد. از تو انتظار می‌رود که برای چنین شخصی شرایطی فراهم کنی که وقتش را فقط صرف فراهم نمودن توشة فرهنگی آیندگان نماید. شاید زنان دیگر انتظار داشته باشند که شوهرشان مدام با آنها در مهمانی و بازار و خیابان در حال گردش و تفریح روزمره باشد، اما وظیفه خطیر تو آن است که شرایط را برای همسرت روز به روز فارغ‌تر و آزادتر سازی تا او قادر باشد راحت‌تر به کارهایش سر و سامان بدهد.» (همان)

شوق به مطالعه و نوشتن در احمد آرام زبانزد است. می‌گفت: «در طول زندگی مشترک هرگاه به میهمانی دعوت می‌شدیم، اغلب همسرم به تنهایی می‌رفت؛ اما هنگام ناهار یا شام به خانه می‌آمد و غذای مرا مهیا می‌کرد و دوباره به جایی که مهمان بود بازمی‌گشت، چون می‌دانست که میز کارم را برای آماده کردن غذا ترک نمی‌کنم.» پرویز آرام می‌گوید: «پدرم تا آخر عمر نمی‌دانست اجاق گاز چگونه کار می‌کند!» (گوهر عمر، گفتگوی پیروز سیار با استاد احمد آرام، ص۱۷)

وقتی به دکتر محمد معین، صاحب فرهنگ شش جلدی فارسی، سناتوری رشت را پیشنهاد کردند، در حالی که مشغول بررسی کناب بود، با ناراحتی گفت: «مگر خدمتی که اکنون می‌کنم، ارزنده نیست؟» نتیجتاً از قبول این پیشنهاد تن زد، چنان که در نوبتی نیز از پذیرش ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تن زده بود. وقتی از وی پرسیده می‌شود: «چرا اینقدر در دنیای لغت و واژگان غوطه می‌خورید؟ دنیاهای دیگری هم هست»، در پاسخ می‌گوید: «خیلی خواسته‌اند مرا به آن دنیاها ببرند، خواسته‌اند که من هم آن طور باشم، اما… من خودم را وقف مردم و خدمت به مردم کرده‌ام. خیلی مقام‌ها را دودستی برایم آورده‌اند، اما من دنبال کار خودم هستم. شما نمی‌دانید که ما چقدر به فرهنگ فارسی بدهکاریم.» (الهی، صدرالدین، پیوندی ابدی با سیمرغ، کارنامه دکتر معین، عبدالله نصری، صص ۲۲۹ـ۲۳۰، امیرکبیر، ۱۳۶۴)

شوق به نوشتن در نویسنده آنقدری هست که اساساً چیزی او را از نوشتن و مطالعه باز ندارد؛ حتی آداب و مقررات جاری هم در برابر احساس عاشقانة او تاب نیاورده، رنگ می‌بازد. نویسنده گاه شرایط اقتضا کند با سختی و مرارت حداکثر توان خود را در جهت دستیابی به متون و منابع اطلاعاتی برای خلق آثار نوشتاری مصروف می‌دارد و بی‌دریغانه قلم را در خدمت مخاطبان اثر خود قرار می‌دهد. در این راه هیچ آدابی را نمی‌جوید. حسن کامشاد، نویسنده‌ای پیوسته در نوشتن، و نگارنده‌ کتاب دوجلدی «حدیث نفس»، برای دسترسی به متون، از جمله متن گفتگوی جورج اوریان، نظریه‌پرداز سیاسی، با توین‌بی، استاد تاریخ دانشگاه لندن، با وجود همه موانع و مشکلات از هیچ تلاش و ترفندی فروگذار نمی‌کند. او به شیوه مارک توینی آن نسخه را از کتابخانه بریتانیا خارج کرده و برای ترجمه، پنهانی اقدام به تکثیر آن می‌نماید. وی پیرامون این ماجرا چنین می‌نگارد: «…هرچه کوشیدم …متن این گفتگو را به ‌دست آورم موفق نشدم. ناگزیر به سراغ کتابخانه بریتانیا رفتم که به موجب قانون یک نسخه از هر اثری که در بریتانیا منتشر شود به رایگان دریافت می‌کند…»

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: