جامعه عشایری ایران: گذری بر تعاريف و مفاهيم / دکتر کیانوش کیانی هفت لنگ – بخش اول

1393/10/1 ۱۲:۳۹

جامعه عشایری ایران: گذری بر تعاريف و مفاهيم / دکتر کیانوش کیانی هفت لنگ – بخش اول

روشن بودن تعاريف و مفاهيم، كمك فراواني به مسئولان، برنامه‌ريزان و پژوهشگران رشته‌هاي مختلف علمي، در زمينه شناخت و برنامه‌ريزي‌هاي ضروري براي جامعه عشايري خواهد کرد. آن چه در پی می آید، تلاشی در این زمینه است.: دو واژه «ايل» و «عشيره» از زبان‌هاي تركي و عربي به زبان فارسي راه يافته‌اند. جمع اولي به غلط «ايلات» و جمع دومي «عشائر» است.

 

روشن بودن تعاريف و مفاهيم، كمك فراواني به مسئولان، برنامه‌ريزان و پژوهشگران رشته‌هاي مختلف علمي، در زمينه شناخت و برنامه‌ريزي‌هاي ضروري براي جامعه عشايري خواهد کرد.

آن چه در پی می آید، تلاشی در این زمینه است.:

دو واژه «ايل» و «عشيره» از زبان‌هاي تركي و عربي به زبان فارسي راه يافته‌اند. جمع اولي به غلط «ايلات» و جمع دومي «عشائر» است.

«عشيره» از ريشه عشر به معني دهه، در اصطلاح عرب به گروهي اجتماعي هم خويشاوند و (پدر تبار) گفته مي‌شود كه معيشت آنها بيشتر بر پرورش شتر و مبتني بر كوچ و جابه‌جايي است.

«ايل» واژه‌اي تركي است كه به معني طايفه، قبيله، عشيره، قوم، جماعت، اولوس، اويماق نيز به كار مي‌رود. 

در متون فارسي واژه‌هاي ايل، عشيره، طايفه، قبيله، اويماق و نيز اولوس در حالت جمع، ايلات، عشاير، طوايف، قبايل، اويماقات و اولوسات- غالباً مترادف با يكديگر به كار رفته‌اند. در فرهنگ‌ها اين واژه‌ها، قوم، تبار، خانواده و گاهي جماعت و لشكريان نيز معني شده‌اند كه البته كمكي به درك تفاوت‌هاي عملي آنها نمي‌كند. علاوه براين ، در كتاب‌هاي قديمي جغرافيا، هنگام توصيف كردن استان فارس، كلمه رموم،  جمع رم (= رمه) نيز به معني ايل و طايفه و قبيله بكار رفته است، چنانكه اصطخري در قرن چهارم هجري مي‌نويسد: چند جايگاه است در «پارس» كه آن را رم باز خوانند و مراد از آن قبيله است  در مشتركات ياقوت حموي متعلق به قرن هفتم مي‌خوانيم: «... رم در نزد كردان به معني تيره است كه به تازي حي گويند» و مي‌دانيم كه تيره در فارسي از ايل، حي و بطن در عربي از قبيله كوچكترند. 

گاهي به جاي «رموم»، زموم، جمع «زم» نيز نوشته‌اند. علامه محمد قزويني «زموم‌الاكراد» را تصحيف «رموم‌الاكراد» دانسته است.  حال آنكه گاي‌لسترنج، با استناد به ابن خردادبه و دخويه، «زم» را از كلمه «زومه» كه گويا به كردي معني قبيله مي‌دهد، شناخته است.

اما در درستي اين تعبير برخي از متأخرين ترديد كرده‌اند. به هر حال، در عرف عشاير كنوني ايران، مگر در موارد بسيار استثنايي، واژه‌هاي رم (به صورت رمه) و زم و اويماق و اولوس مترو كند و تقسيمات بزرگ ايلي بيشتر با كلماتي چون «طايفه» و «تيره» مشخص مي‌شوند.

تشخيص «ايلات و عشاير» و تميز آنها از ديگر گروه‌ها، به دلايلي كه پيشتر گفته شد، كار پيچيده‌اي است. با اين حال از ديرباز صاحبنظران براي تحديد  حدود عشاير كوشيده‌اند. ابن خلدون، مورخ قرن هشتم هجري، از نخستين كساني است كه به ويژگي‌هاي جوامع‌ باديه‌نشين انديشيده و معتقد است :«مردمي كه معاش خويش  را از راه پرورش چارپايان ... به دست مي‌آورندو ناگزيرند براي جستجوي چراگاه‌ها و ... آب ... در حال حركت و بيابان‌گردي باشند.»

او ملاط همبستگي ايلي را عصبيتي [غرور قومي] مي‌داند كه از پيوند (التحام) و يا پيوند خويشاوندي [صله رحم] حاصل شده با هم پيماني (ولاء) و هم‌سوگندي (حلف) گسترش مي‌يابد، از اين رو نزد عشاير، به خلاف يكجانشينان، وابستگي "نسب" اهميت بيشتري دارد تا وابستگي به" محل".

هر چند مشاهدات ابن خلدون بيشتر ميان قبايل عرب و شمال آفريقا بوده است، اما همين حالت را كم و بيش در ديگر اقوام نيز مي‌توان يافت. نزد طوايف ترك، مراد از كلمه ايل، علاوه بر مفهوم متعارف آن، اطاعت و دوستي هم هست، چنان كه در جوامع‌التواريخ رشيدالدين فضل‌ا... مورخ هفتم هجري، هنگام بحث درباره قوم تاتار، مي‌خوانيم كه اينان «... اكثر اوقات ايل و مطيع و خراج‌گذار پادشاهان ختايي بودند. »

پژوهش آيرنز  نشان مي‌دهد كه ميان تركمنان ايران، ايل نخست به مجموعه‌اي از «اوبه‌ها» كه در جوار يكديگر در صلح و دوستي به سر مي‌برند، اطلاق مي‌شود. سپس همين گروه‌ها در اتحاديه‌هاي  گسترده‌تري كه باز در محل «ايل» ناميده مي‌شود، متشكل مي‌شوند (ولاء ابن خلدون)، افزون بر اين ،كلمه ايل به صورت صفت براي توصيف رابطه صلح و جنگ اين قبايل به كار مي‌رود: رابطه صلح‌آميز، ايل و رابطه جنگي، ياغي خوانده مي‌شود. تعلق افراد اوبه و ايل بيشتر بر پايه نسب است. اعضاي ايل، دنياي اجتماعي خود را به گروه‌هاي پدر نسبي  خرد و كلان تقسيم مي‌كنند.

كوچكترين گروه، برادران يعني پسران يك پدر را در بر مي‌گيرد. گروه بعدي شامل برادران و پسر‌عمو‌ها، يعني پسران يك پدربزرگ پدري است و گروه سوم شامل پسران يك جد پدري تا آخر. اين تقسيم‌بندي تا رسيدن به يك  نياي مشترك همه اعضاي ايل، همچنان ادامه مي‌يابد.

تحقيقات سالزمن  در بين بلوچ‌هاي منطقه "سرحد" (شمال بلوچستان)، مانند يار احمدزهي و گمشادزهي، نيز مؤيد اهميت سازماندهي بر اساس "نسب" است. چون اين طوايف يا براي جمع‌آوري خرما از نخلستان‌‌هاي «ماشكل» و يا به منظور تعليف گوسفندان در سرحد، توقف‌هاي چند، هميشه در كوچ هستند. لذا گروه‌هاي مكاني چون «بُنِنْد» (مجموعه چند خانه خشت و گلي و كپر،كه در فصل خرماخوري طوايف درآن مستقر مي‌شوند) در «ماشكل» و گروه‌هاي دامداري  چون هلك (چند خانواري كه يك گله دارند و در كنار هم چادر مي‌زنند) در سرحد، نتوانسته‌اند اساس روابط اجتماعي پايدار شوند. درست برعكس توزيع فضايي بنند و هلك.

بازتاب روابط خويشاوندي است. پيوندهاي بطني  و سببي  موجب تحكيم پيوندهاي صلبي و نسبي است. 

در مرحله‌اي فراتر، به مصداق ولاء و حلف ابن خلدون، طوايف مهم بلوچ دست به تشكيل اتحاديه‌هاي بزرگ و كوچك مي‌زنند. اسپونر از اتحاديه پنج طايفه مهم بلوچستان باركزايي، ميرمرادزايي، بزرگ‌زاده، بليده‌اي و شيرواني كه در سال 1342 ش، مباركي‌ها نيز بدان پيوسته‌اند ،سخن مي‌گويد. ظاهراً در آن زمان اين طوايف همراه با طوايف ريگي و اسمعيل زهي (شه‌بخش) سراسر بلوچستان را زير نفوذ خود داشتند و طوايف ديگر، هر يك به نحوي، وابسته به طوايفي كه گذشت بودند.  چگونگي وابستگي‌هاي نوع اخير در توصيف رابطه طوايف زين‌الديني، رئيسي، داودي، اژزاده و نوكري به سرداران طايفه مباركي در مطالعات مركز پژوهش‌هاي خليج‌فارس و درياي عمان شرح داده شده است (مركز پژوهش‌هاي خليج‌فارس و درياي عماي 1355). هر چند آنچه در بالا درباره تركمن‌ها و بلوچ‌ها گفتيم به سادگي قابل تعميم به بيشتر ايلات ايران است، اما اينگونه تعاريف نظري مدارك و ضابطه ساده‌اي براي تشخيص عشاير از ديگر گروه‌ها نيست.

 بايد توجه داشت كه در تبيين مفاهيم بنيادي «ايل»، «قبيله»، «طايفه» و «عشيره» ناهماهنگي‌ها و اختلاف نظرهايي در ميان جغرافيدانان وجامعه شناسان و مردم شناسان وجود دارد، هر چند از ديرباز انديشمندان كوشيده‌اند تا تعاريفي از جماعات قبيله‌اي بدست دهند و ويژگي‌ها و وجوه تمايز آنها را از جوامع معاصر مشخص سازند.  

پی نوشت:

 

[1]. طبيبي، حشمت‌اله، مباني جامعه‌شناسي و مردم‌شناسي ايلات و عشاير، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، صص 3-132.(با اندكي حذف واضافه)

2. اصطخري، صفحات 96 و 99.

3. اصطخري،همان صفحات .

4. یادداشت های علامه قزويني، جلد 5،به کوشش ایرج افشار ، انتشارات علمی ، تهران،1358.

5. لسترنج، گاي، ص 287 ونیز دخویه در معجم جغرافی جلد 4 در تحت رم و هامش فارسنامه ابن بلخی168.

6. تاریخ ابن خلدون، ج 1، ترجمه عبالمحمد آیتی ، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران ،1363.

7. ابن‌خلدون،همان منبع پیشین، ج 1، صص 243- 245.

8. جامع التواریخ ،تألیف رشيدالدين فضل‌الله،به کوشش دکتر بهمن کریمی،نشر اقبال، تهران،1338.

W.Irons9.

Confederations10 .

Partilineal descent groups11.

Irons 1974.pp640 – 64212.

Ph.C.Salzman13.

Herding groups14.

Matrilateral ties15.

Affinal ties 16.

18. سالزمن، 1972، ص 63.

19. اسپونر، 1974، ص 60.

20. ايلات و عشاير، انتشارات آگاه، تهران، 1362، صفحات 11 تا 14( با اندكي دخل و تصرف ).

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: