اسلام نبوت و اسلام سلطنت از مدینه تا شام / حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فاضل میبدی ـ بخش دوم

1393/8/11 ۰۸:۰۰

اسلام نبوت و اسلام سلطنت از مدینه تا شام / حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فاضل میبدی ـ بخش دوم

امویان تمام این ارزشهای اسلامی را باز ستاندند و برای پیشبرد سیاست خود جز ترس و پول چیزی نمی‌شناختند. هدف، حكومت كردن و حفظ قدرت بود، به هر قیمت و روش؛ چیزی كه بعدها در مكتب ماكیاول ـ فیلسوف شهیرایتالیایی ـ تبلیغ گشت، معاویه عملاً روش حاکمیت سیاست براخلاق را به كار بسته بود. پس از احراز مقام خلافت و انعقاد پیمان صلح با امام حسن(ع) در منطقه‌ای به نام نخیله در طی خطبه‌ای گفت: «با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید، شما این كارها را می‌كنید. من با شما جنگیدم تا بر شما حكومت كنم.» (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۵)

 

امویان تمام این ارزشهای اسلامی را باز ستاندند و برای پیشبرد سیاست خود جز ترس و پول چیزی نمی‌شناختند. هدف، حكومت كردن و حفظ قدرت بود، به هر قیمت و روش؛ چیزی كه بعدها در مكتب ماكیاول ـ فیلسوف شهیرایتالیایی ـ تبلیغ گشت، معاویه عملاً روش حاکمیت سیاست براخلاق را به كار بسته بود. پس از احراز مقام خلافت و انعقاد پیمان صلح با امام حسن(ع) در منطقه‌ای به نام نخیله در طی خطبه‌ای گفت: «با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید، شما این كارها را می‌كنید. من با شما جنگیدم تا بر شما حكومت كنم.» (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۵)

احمد امین مصری می‌گوید: حكومت بنی‌امیه بر پایة خوارشمردن ملل زیردست است بناشده بود و در حقیقت اعراب در این تعصب با تعالیم خود اسلام مخالف بودند؛ زیرا خدا می‌فرماید: «انما المؤمنون اخوه» پیغمبر(ص) هم می‌فرماید: «لا فضل لعربی علی عجمی الا بالتقوی» یعنی عرب بر عجم برتری ندارد مگر به واسطه پرهیزگاری. عمر می‌گفت: «لوكان سالم ـ مولی حذیفه ـ حیاً، لولّیته: اگر سالم (بندة حذیفه) زنده بود، او را به حكومت می‌گماشتم.» اگر عرب را متعصب و مخالف اسلام بدانیم، مقصود ما تمام آنها نیست؛ زیرا بعضی از پرهیزگاران آنها به تعالیم اسلام عمل كرده، مزیت مردم را فضیلت و تقوا می‌دانستند نه نژاد. علی بن ابی طالب شریف را بر حقیر یا عرب را بر عجم برتری نمی‌داد. نسبت به امرای عرب و رؤسای قبایل تكلیف و تملق نداشت و این بزرگترین سبب مخالفت عرب با او بود.

مدائنی روایت می‌كند كه گروهی از اصحاب نزد علی رفتند و گفتند: «ای امیر مؤمنان، این اموال را تقسیم كن و به اشراف حق بیشتری بده و قریش را بر موالی و ایرانیان مقدم بدار. با این رفتار از كسانی كه با تو مخالفند، آسوده خواهی شد و آنها را به طرف خود خواهی كشید.» این را در حالی به او گفتند كه معاویه اموال را تفریط می‌كرد. اعراب مطلقاً و حكام و خلفای بنی‌امیه تعصب عربی را به یك نحو بدی داشتند. نژاد غیرعرب را حقیر و خوار می‌دانستند...» (احمد امین مصری، ضحی‌الاسلام، ترجمه عباس خلیلی، ص۳۹)

 

موروثی كردن حكومت

یكی از نظامهای سیاسی كه بشریت را در تاریخ رنج می‌داده، حكومتهای موروثی بوده است. حكومت موروثی دارای دو ویژگی است: یكی تعیین جانشین توسط سلطان پیشین و دیگری تعیین فرزند یا یكی از اعضای خاندان سلطنتی به عنوان سلطان بعدی. ویژگی دوم از زمان معاویه مطرح شد. وی بر آن شد تا حكومت را در خاندان امیه موروثی سازد و به خاطر خویشاوندی با عثمان، خود را خونخواه او می‌دانست و حكومت را موروثی ساخت تا قدرت به دست بنی‌هاشم نیفتد. مسلمانان با خلافت موروثی كه یكی از اصول پایه‌های حکومت معاویه تلقی می‌گشت، بیگانه بودند.

یكی از شروطی كه امام حسن مجبتی(ع) در پیمان خود با معاویه آورد، این بود كه حكومت و خلافت را موروثی نسازد؛ اما او در سخنرانی خود در نخیلیه با مردم عراق رسماً گفت: «پیمانی را كه با حسن بن علی بسته بودم، زیر پا نهادم.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۶۰) از آن پس كسانی كه به حضورش راه می‌یافتند، به عنوان پادشاه سلامش می‌دادند.(تاریخ یعقوبی، ۲۹۰، ص۱۹۳)خودش نیز در مجالس خصوصی از حكومت خود به عنوان پادشاهی یا ملك یاد می‌كرد.(همان، ص۲۰۲)

او برای اینكه بتواند حكومت فرزندش یزید را هموار سازد، بزرگترین مانع یعنی امام حسن(ع) را كه با او پیمان بسته بود، مسموم كرد. پس از آن اعلام كرد: هر كس در مناقب علی و فرزندانش حدیثی و یا سخنی بگوید، هیچ گونه مصونیتی در عرض و مال و جان نخواهد داشت. ابوالحسن مدائنی در كتاب الاحداث گفته است: «كتب معاویه نسخه واحده الی عمّاله بعد عام الجماعه: انی برئت الذمّه عمن روی شیئاً من فضل ابی‌تراب و اهل بیته.» (محمدبن عقیل، النصایح الكافیه، ص۸۷ و 194)

از آن سو به خطیبان گفت تا بر فراز منبرها علی(ع) را به زشتی و ناسزاگویی نام برند. هنگامی كه می‌خواست مغیره بن شعبه را به حكومت كوفه اعزام دارد، گفت: «به تو سفارش می‌كنم كه دشنام‌گویی به علی و طرفدارانش را ترك نكنی و از رحمت فرستادن به عثمان كوتاهی ننمایی.»(ابن اثیر، كامل، ج۳، ۴۷۲)

از آن پس خطیبان دین به دنیا فروخته و عالمان و شاعران درباری تا توانستند، در نكوهش علی سخنها گفتند و احادیثی را در فضایل امویان ساختندتا مردم را بفریبند. معلوم بود تا معاویه حبّ علی را از قلوب عراقیان بر نیفكند و یاران علی را به بند نكشد، نمی‌تواند حكومت را موروثی نماید. می‌دانیم كه مناطق حجاز و عراق كه بخش وسیعی از قلمرو جهان اسلام را تشكیل می‌داد، در اختیار معاویه نبود تا بتواند یزید را با خیال راحت وارث خویش نماید. تنها حوزه شامات كه دور از فرهنگ اسلامی بود، در اختیار حاكم اموی بود.

عراق از سال 36 هجری در تقابل با شام قرار گرفت و در جنگهای جمل و صفین ضربه بزرگی به شامیان وارد كرد و اگر نیرنگ عمروعاص در فراز آوردن قرآن بر سر نیزه‌ها نمی‌بود، معاویه در آن جنگ از پای در آمده بود. با همان نیرنگ و پولهایی كه معاویه در این راه هزینه كرد، اختلاف بزرگی در لشكر عراق به وجود آمد وخوارج نه تنها از علی(ع) جدا شدند، بلكه با توطئه او جنگ سوم با امام را اینان به راه ‌انداختند و پس از شكست، یكی از خوارج آن حضرت را در مسجد به شهادت رسانید. تمام اینها برای این بود كه او با تكیه بر اریكة بلامنازع قدرت، خلافت را به سلطنت تبدیل نماید. درست است كه شهادت علی(ع) به دست یكی از خوارج صورت گرفت، ولی مورخان برآنند كه طراح اصلی اشعث بن قیس ـ رئیس قبیله كنده ـ بود كه از منافقان به شمار می‌آمد و معاویه او را با پول خریده بود و این ترور با طراحی او و به امر معاویه صورت گرفت. ( رك: جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۶۰) از این دست ترورها که حاکمان دستهای خودرا خونین نشان ندهند، درتاریخ زیاداست.

حاكمانی كه در پی موروثی كردن حكومت و انحصار قدرت در خاندان خود هستند، معمولاً از دو چیز استفاده می‌كنند: یكی پول وبخشش بیت‌المال و دیگری ایجاد ترس و زندان و اعدام. و امویان دراستفاده ازاین شیوه سرآمد بودند.

جرجی زیدان می‌نویسد: معاویه نخستین خلیفه اسلامی است كه خلافت را ارثی ساخت و برای پسرش یزید به عنوان ولیعهد بیعت گرفت. گرچه بعد از علی، مردم با حسن بیعت كردند؛ ولی آن به میل خود مردم بود و علی پسرش را ولیعهد نساخت. برای ارثی كردن ثروت و اینكه صدای معترضان را خاموش كند، حكومت خود را بر دو پایه بخشش و ترس بنا نمود. اگر ثروت شامات نبود، معلوم نبود كه معاویه در برابر علی پیروز شود. (جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۶۳) بنی‌امیه از زمان خلیفه قبل به جمع‌آوری مال و بسط نفوذ و قدرت پرداختند و بزرگانی كه اعتراض می‌كردند، دچار زحمت می‌شدند و همین كه كار بر امویان استوار شد، زبانها را بستند و آزادی عقیده را گرفتند و كسی از دشمنان به مقامی نرسید. (همان، ص۸۳)

معاویه در صلحنامه خود با امام حسن آورده بود كه بعد از خود جانشینی معین نكند تا مردم، خود انتخاب كنند؛ ولی پولهای گزاف به یاران امام حسن بخشید و اكثرشان را به فساد مالی دچار ساخت. (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱) سیاست بخشیدن و ترساندن كه او پایه گذاشت، در غالب خلفای اسلامی (چه اموی، چه عباسی و چه پس از آن) دنبال ‌شد و برای فریفتن برخی و خاموش كردن بعضی دیگر و حفظ قدرت استبدادی مؤثر بود. ‌درآمد سرشار از فتح كشورها به حدی زیاد بود كه حاكمیت اسلامی را نخست به فساد مالی و سپس به استبداد سیاسی آلود. حقیقت این است كه عربهایی كه در زمان خلفای اموی به كشورگشایی پرداختند، بیشتر به دنبال كسب غنیمت بودند تا بسط اسلام. و اگر هم با شعار الله اكبر جلو می‌رفتند، در درون حاكمیت از اخلاق و عدالت دینی خبری نبود.

 

پاسخگو نبودن

انحراف دیگری حاكمیت شام از رسم خلفای پیشین و به‌ویژه سیره پیامبر(ص)، پاسخگو نبودن حكومت به فسادهای مالی و سیاسی بود. در آن زمان اگر حكمی را در كتاب خدا در نمی‌یافتند، با اصحاب به شور می‌پرداختندو تصمیم می‌گرفتند . اگر خلیفه به اجتهاد خود تصمیمی می‌گرفت كه بر خلاف كتاب و سنت بود از سوی مردم مؤاخذه می‌شد. واین درصرف بیت‌المال محسوس بود؛ چنان كه خلیفه دوم می‌گفت: اگر خلاف كردم، مرا متنبه كنید. یك بار یكی از حاضران گفت: با شمشیر كج تو را راست می‌كنیم! حضرت علی(ع) فرمود: ‌«و لا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانی لست بفوق ان اخطی و لا آمن ذلك من فعلی الا ان یكفی الله من نفسی: از سخن گفتن به حق و رایزنی به عدل باز مایستید. من والاتر از آن نیستم كه مرتكب خطا شوم. در كار خویش از خطا ایمن نیستم.» ( نهج البلاغه، خ۲۱۶) در جای دیگر می‌فرماید: فاعینونی بمناصحه خلیه من الغش. ( همان، خ118)

در دوران حكومت معاویه راه انتقاد و خرده‌گیری بر حكومت بسته شد. وی منتقدان را بر نمی‌تافت و تا سر حد مرگ تهدیدشان می‌كرد؛ چنان كه حجر بن عدی و یارانش را به جرم ناسزا نگفتن به علی(ع) به قتل رسانید. روزی او درباره ولیعهدی یزید سخن می‌گفت و از مردم نظر می‌خواست؛ حاضران از ترس یا تملق، این پیشنهاد را مثبت دانستند. اخنف بن قیس خاموش بود. معاویه گفت: «چرا خاموشی و نظر نمی‌دهی؟» گفت: «اگر حق بگویم، تو را می‌آزارم و اگر باطل بگویم، خدا را آزرده‌‌ام.» (جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۹۱)

 

دستگاه حدیث سازی

شاید زشت‌ترین راه انحرافی كه حكومت شام برای بقای خود در پیش گرفت، حدیث‌سازی و جعل روایات از زبان پیامبر(ص) بود. این كاری بود كه پایه‌های اعقتاد مردم را از بن ویران می‌كرد. نسلی كه در شام به عنوان مسلمان زندگی می‌كرد، پیامبر اكرم(ص) و بسیاری از اصحاب را ندیده بود. از شام تا مدینه فاصله زیادی بود. رفت و آمدها از سوی حكومت كنترل می‌شد. مردم اسلام واقعی را نشناخته بودند؛ چنان كه خطیبان پس از هر نماز، علی(ع) را به زشتی یاد می‌كردند و محدثان دین به دنیا فروخته تا توانستند، در ذم علی(ع) و در ستایش معاویه حدیثها ساختند و در برابر پولی كه دریافت می‌كردند، دین خدا را به سود حکومت تفسیر می‌کردند.

نمونه‌هایی از آن احادیث كه از زبان پیامبر(ص) جعل كردند، چنین است: «خداوندا، معاویه را راهبر و راه‌یافته قرار بده» (تاریخ الخلفاء سیوطی، ص۱۹۴)، «خدایا، معاویه را حساب و كتاب بیاموز و او را از عذاب حفظ كن» (همان)، «خداوند جبرئیل و من و معاویه را بر وحی خود امین دانست و نزدیك بود كه معاویه به خاطر فراوانی حلمش و امین بودنش بر كلام خدا، به پیامبری مبعوث شود»(تاریخ دمشق، ج۱۶، ص۶۸۲)، «ای معاویه، آن كه در فضل تو شك كند، به هنگام قیامت در حالی از زمین خارج می‌شود كه حلقه‌ای از آتش بر گردن دارد كه دارای سیصد شاخه است و بر هر شاخه‌ای از آن شیطانی قرار دارد و به‌اندازه عمر دنیا بر او ترشرویی می‌كند.» (همان، ص690)ازاین دست داستانها زیاد است که معاویه رااز زبان پیامبر ستودند وسیوطی وامثال او این روایات را از اخبار موضوعه دانسته‌اند.

او برای سلطنت كردن بر مسلمانان چاره‌ای جز این ندید که برای جلب عوام چنین احادیثی را از زبان پیامبر(ص) منتشر نماید. در نامه‌ای خطاب به اهل شام نوشت: «این نامه‌ای است كه امیرالمؤمنین معاویه، صاحب وحی خدایی كه محمد را به نبوت برانگیخت در حالی كه نمی‌خواند و نمی‌نوشت پس خداوند از اهلش وزیر و كاتبی امین بر او برگزید، می‌نویسد و چنین بود كه وحی بر محمد نازل می‌شد و من می‌نوشتم، در حالی كه او نمی‌دانست چه می‌نویسم. پس بین من و خدا كسی از خلق او حاضر نبود.» (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۷۲)

در جایی دیگر خطاب به اهل شام، خود را در كنار انبیا و از بندگان صالح خدا كه خداوند ایشان را در شام مكان داده، قلمداد كرد(وقعه صفین، ص۳۱) ومی‌گفت: «حكم خدا در زمان حكومت علی متروك بود و من مدافع دین خدا هستم.» (شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ۷۷)

حاكمان ستمگر تاریخ كه بر جوامع دینی اعمال سلطه می‌كرده‌اند، برای مشروعیت خود، ‌علاوه بر جعل حدیث در فضایل حاكم، احادیث دیگری را جعل می‌كردند مبنی بر اینكه: پیامبر(ص) وجود چنین حكومتی را پیشگویی ‌كرده است. معاویه بارها پیشگویی حكومت خود را از زبان پیامبر(ص) به گوش مردم رسانید؛ از جمله اینكه: «ای معاویه، هرگاه به حكومت رسیدی، نیكی كن.» از آن پس معاویه فهمید كه خلیفه خواهد شد. (تاریخ الخلفا، ص۱۹۵)

این در حالی بود كه حضرت علی(ع) در دوران زمامداری خود و در احتجاج با معاویه و مخالفان، هیچ گاه به حدیث غدیر یا حدیث منزلت، با اینكه اهل سنت نیز نقل كرده‌اند، احتجاج و استدلال نكرد. مشروعیت حكومت خود را اقبال مردم وبیعت آنان می‌دانست و در توبیخ طلحه و زبیر، آنان را عهدشكن قلمداد كرد.

به هر حال جعل حدیث مردم را فریفت و تبلیغ و و خدعه در لفافه مذهب چنان كارساز بود كه قسمتی از عراق را هم تحت تأثیر قرار داد. در جنگ صفین كه نزدیك بود غائله پایان یابد، قرآن بر نیزه برافراشته شد و اختلاف میان اردوگاه امام علی(ع) افتاد و شاخه خوارج از آن فتنه رویید و در نهایت علی(ع) قربانی این توطئه گشت.

 

دستگاه کلامی

امویان یک دستگاه کلامی نیز مهندسی کردند وآن ترویج «فرقه‌ مرجئه» بود. دأب حاکمان مستبد درجوامع دینی این است که برای بقای خود باید توجیه کلامی و مذهبی داشته باشند. در زمان امویان این بحث مطرح شد که: «آیا مرتکب گناه کبیره در آخرت معذب خواهد شد یا اینکه مخلد در آتش نخواهد بود؟» اعتقاد و باور گروه مرجئه این بود که مسلمان اگر گناه کبیره‌ای مرتکب شود، معذب نخواهد بود و به خاطرگناه کبیره ضرری نخواهد کرد!

این مکتب اعتقادی برای امویان پذیرفته بود؛ زیرا بر روی گناهشان سرپوش می گذاشت و خلفای گناهکار و میگسار را از چشم هوادارانشان بی‌اعتبار نمی‌ساخت. استدلال آنان آیه 107سوره توبه بود که می فرماید: «و آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوب علیهم والله علیم حکیم: برخی از گناهکاران آنهایی هستندکه کارشان بر مشیت و خواست خداوند بستگی دارد که یا به عدل آنان را عذاب می کند ویا به لطف وکرم از گناهشان چشم می پوشد. وخدادانا وحکیم است.» بسیاری از محققان بر همسویی وهمبستگی میان امویا ن ومرجئه تأکیدکرده‌اند. (اسلام بررسی تاریخی، ص120)

مرجئه نخستین گروهی بود که در قرن اول هجری به وجود آمد. پس از کشته شدن خلیفه سوم، گروهی به حمایت ازاو برخاستند، برخی نیز از امام علی طرفداری نمودند. وگروه سومی هم گفتند: قضاوت درباره علی وعثمان را باید به تأخیر و یا به قیامت انداخت. نمی‌توان در باره‌شان در این دنیا قضاوت کرد. اینان را مرجئه (تأخیرانداختگان) نامیدند. ابن سعددرطبقات می نویسد: «المرجئه: الذین کانوا یرجون علیّاً وعثمان و لایشهدون بایمان و کفر:آنان کسانی بودندکه قضاوت درباره علی وعثمان را به تأخیر افكندند ودرباره ایمان وکفرآن دو حکمی نکردند.» امام صادق(ع)مسلمانان را درباره خطر مرجئه برای فرزندانشان هشدار داد: «بادروا اولادکم باالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه: به فرزندان خود حدیث بیاموزید پیش ازآنکه افکار مرجئه بر آنان پیشی گیرد.» (فروع کافی، ج4، ص47)

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: