شناخت قرآن كريم‏ / علامه سيد محمدحسين طباطبايي - بخش سوم

1393/8/3 ۰۹:۳۶

شناخت قرآن كريم‏ / علامه سيد محمدحسين طباطبايي - بخش سوم

خداي متعال در كلام خود مي‌‌فرمايد: «و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا: خدا را بپرستيد و هيچ چيزى را (در عبادت) شريك او قرار مدهيد.» (نساء، 36) و ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتهاست؛ چنان كه مي‌‌فرمايد: «و اجتنبوا الرّجس من الاوثان: دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند»(حج،30)؛ ولى با تأمل و تحليل معلوم مي‌‌شود كه پرستش بتها براى اين ممنوع است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خداست و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد؛ چنان كه خداى متعال طاعت شيطان را عبادت او شمرده و مي‌‌فرمايد: «الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان: اى بنى‌آدم، آيا به شما فرمان ندادم كه شيطان را مپرستيد؟»

ه‍) قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد

خداي متعال در كلام خود مي‌‌فرمايد: «و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا: خدا را بپرستيد و هيچ چيزى را (در عبادت) شريك او قرار مدهيد.» (نساء، 36) و ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتهاست؛ چنان كه مي‌‌فرمايد: «و اجتنبوا الرّجس من الاوثان: دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند»(حج،30)؛ ولى با تأمل و تحليل معلوم مي‌‌شود كه پرستش بتها براى اين ممنوع است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خداست و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد؛ چنان كه خداى متعال طاعت شيطان را عبادت او شمرده و مي‌‌فرمايد: «الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان: اى بنى‌آدم، آيا به شما فرمان ندادم كه شيطان را مپرستيد؟»

با تحليلى ديگر معلوم مي‌‌شود كه در طاعت و گردن گذارى انسان ميان خود و غير فرقى نيست و چنان كه از غير نبايد طاعت كرد، از خواسته‌هاى نفس در برابر خداي متعال نيز نبايد طاعت و پيروى نمود؛ چنان كه خداي متعال اشاره مى‌كند: «افرأيت من اتّخذ الهه هواه: آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده؟»(جاثيه، 23)

و با تحليل دقيق‌ترى معلوم مي‌‌شود كه اصلا به غير خداى متعال نبايد التفات داشت و از وى غفلت نمود؛ زيرا توجه به غير خدا ،همان استقلال دادن به او و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست و اين ايمان روح عبادت و پرستش مى‌باشد. خداي متعال مي‌‌فرمايد: «و لقد ذرأنا لجهنم كثيراً و من الجن و الانس: سوگند مي‌خورم ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم» تا آنجا كه مى‌فرمايد: «اولئك هم الغافلون: آنان همان غفلت كنندگان از خدا هستند.» (اعراف، 179)

چنان كه ملاحظه مي‌‌شود، از آيه كريمه «و لا تشركوا به شيئا» ابتدائاً فهميده مي‌‌شود نبايد بتها را پرستيد و با نظرى وسيعتر اينكه، انسان از ديگران به غير اذن خدا پرستش نكند و با نظرى وسيعتر از آن، اينكه انسان حتى از دلخواه خود نبايد پيروى كند و با نظرى وسيعتر از آن، اينكه نبايد از خدا غفلت كرد و به غير او التفات داشت.

همين ترتيب يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيعترى به دنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنايى در زير معنايى، در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و با تدبّر در اين معناى حديث معروف كه از پيغمبر اكرم(ص) مأمور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است، روشن مي‌‌شود: «انّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الى سبعه ابطن».

بنابر آنچه گذشت، قرآن مجيد ظاهر دارد و باطن (يا ظَهر و بطن ) كه هر دو از كلام اراده شده‌اند، جز اينكه اين دو معنى در طول هم مرادند نه در عرض همديگر، نه ارادة ظاهر لفظْ اراده باطن را نفى مى‌كند و نه اراده باطن، مزاحم اراده ظاهر مى‌باشد.

 

چرا قرآن از دو راه ظاهر و باطن سخن گفته؟

1ـ انسان در زندگى ابتدائى خويش كه دنيوى و موقتى است، مانند يك حباب خيمه هستى خود را روى درياى بيكران ماده زده در همه فعاليتهايى كه در مسير وجود مى‌كند، سرسپردة امواج خروشان اين درياست و سر و كار با ماده دارد. حواس بيرونى و دروني‌اش به ماده و ماديات مشغول و افكارش نيز پايبند معلومات حسى‌اش مى‌باشد، خوردن و آشاميدن و نشستن و برخاستن و گفتن و شنودن و رفتن و آمدن و جنبيدن و آرميدن و بالاخره همه فعاليتهاى زندگى را روى ماده انجام مي‌‌دهد و فكرى جز اين ندارد.

و گاهى كه پاره‌اى از معنويات را (مانند دوستى و دشمنى و بلندهمتي و بزرگى مقام و نظائر آنها) تصور مى‌كند، اكثريت افهام آنها را به واسطه مجسم ساختن مصداقهاى مادى در نظر تصور مي‌‌كنند؛ چنان كه شيرينى پيروزى را با شيرينى قند و شكر و جاذبه دوستى را با كشش مغناطيس و بلندهمتى را با بلندى مكان يا جاى يكى از ستارگان و بزرگى مقام را با بزرگى كوه يا نظير آن حكايت مي‌نمايند.

در عين حال افهام در توانايى درك و تفكر معنويات كه از جهانى وسيعتر از ماده مي‌‌باشند، مختلفند و مراتب گوناگون دارند؛ فهمى است كه در تصور معنويات هم افق صفر است و فهمى است كه كمى بالاتر از آن مى‌باشد و به همين ترتيب تا برسد به فهمى كه با نهايت آسانى وسيعترين معنويات غير مادى را درك مى‌كند. و در هر حال هرچه توانايى فهمى در درك معنويات بيشتر باشد، به همين نسبت تعلقش به جهان ماده و مظاهر فريبنده‌اش كمتر و همچنين هر چه تعلق كمتر، توانايى درك معنويات بيشتر مى‌باشد. با اين وصف افراد انسان با طبيعت انسانى كه دارند، همگى استعداد اين درك را دارند و اگر استعداد خود را ابطال نكنند، قابل تربيت هستند.

2 ـ از بيان گذشته اين نتيجه به دست مي‌‌آيد كه معلومات هر يك از مراتب مختلف فهم را نمي‌‌‌شود به مرتبه پايين‌تر از خود تحميل كرد، وگرنه نتيجه معكوس خواهد داد و مخصوصاً معنوياتى كه سطحشان از سطح ماده و جسم بسى بالاتر است، اگر بى‌پرده و پوست‌كنده به فهم عامه مردم كه از حس و محسوس تجاوز نمى‌كند تحميل شود، به‌كلى ناقض غرض خواهد بود.

 

توحيد در اوپانيشادها

اينجا به عنوان نمونه، مذهب و ثنيت را مي‌توان ذكر نمود. كسي كه با تأمل عميق در بخش اوپانيشاد ويداى هندى دقت كند و همه اطراف سخنان اين بخش را [بسنجد، جز توحيد نمي‌بيند]؛ ولى متاسفانه چون بى‌پرده و لفافه بيان شده، وقتي كه نقشه توحيد خداى يگانه كه در اوپانيشادها تنظيم شده در سطح افكار عامه پياده مي‌‌شود، جز بت‌پرستى و اعتراف به خدايان بسيار از آب درنمي‌‌‌آيد! پس در هر حال اسرار ماوراي طبيعت و ماده را به پايبندان عالم ماده در پس پرده بايد گفت.

3 ـ در عين حال كه در مذاهب ديگر برخى از مردم از مزاياى دينى محرومند (مانند صنف زن در مذهب برهمنى و مانند محروميت عامه از مداخله در معارف كتابهاى مقدس در وثنيت و مسيحيت)، اسلام هيچ گونه محروميتى در مزاياى مذهبى براى كسى قائل نيست و عامه و خاصه و زن و مرد و سياه و سفيد در امكان دست يافتن به امتيازات مذهبى پيشش مساوى مي‌‌باشند؛ چنان كه خداى متعال مي‌‌فرمايد: «انّى لا اُضيع عمل عامل منكم من ذَكر او اُنثى بعضكم من بعض: من تباه نمى‌كنم عمل عمل كننده‌اى را از شما ـ از مرد يا زن ـ همه از همديگريد از يك نوعيد.» (آل عمران، 195) و مى‌فرمايد: «يا ايها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عندالله اتقاكم: اى مردم، ما همه شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را به گروههاى بزرگ و كوچك قسمت كرديم كه شناسائى حاصل كنيد. تحقيقاً گرامي‌ترين شما پيش خدا پرهيزگارترين شماست.» (حجرات، 13)

پس از بيان اين مقدمات مي‌گوييم قرآن مجيد به اينكه در تعليم خود انسانيت را مورد نظر قرار داده، يعنى هر انسانى را از آن جهت كه انسان است، قابل تربيت و تكميل مي‌داند، تعليم خود را در جهان بشريت بسط و توسعه داده است. و نظر به اينكه افهام در درك معنويات اختلاف شديد دارند و چنان كه دانسته شد، القاي معارف عاليه از خطر مأمون نيست، تعليم خود را مناسب سطح ساده‌ترين فهمها كه فهم عامه مردم است، قرار داده و با زبان ساده عمومى سخن گفته است.

البته اين روش اين نتيجه را خواهد داد كه معارف عاليه معنوي با زبان ساده عمومى بيان شود و ظواهر الفاظ مطالب و وظايفى از سنخ حس و محسوس القا نمايد و معنويات در پشت پرده ظواهر قرار گرفته و از پشت اين پرده خود را فراخور حال افهام مختلف به آنها نشان دهد و هر كس به حسب حال و اندازه درك خود از آنها بهره‌مند شود.خداي متعال مى‌فرمايد: «انّا جعلناه قراناً عربياً لعكم تعقلون و انّه فى امّ الكتاب لدينا لعلىٌ حكيم: ما آن را قرآن عربى و خواندنى قرار داديم تا شايد تعقل كنيد و به‌درستى كه آن در پيش ما در ام‌الكتاب است بلند (دست افهام بشرى به آن نمي‌‌‌رسد) و محكم است (افهام در آن رخنه نمي‌‌‌كند).» (زخرف،4)

و باز در مثلى كه براى حق و باطل و ظرفيت افهام مي‌زند، مى‌فرمايد: «انزل من السماء ماءً فسالت اوديه بقدرها: خدا از آسمان آبى نازل كرد پس آب در مسيلهاى مختلف هر كدام به قدر ظرفيت خود روان شدند.» (رعد، 17)و پيمبر اكرم(ص) در حديث معروف خود مي‌‌فرمايد: «انّا معاشر الانبياء نكلّم الناس على قدر عقولهم: ما گروه پيغمبران با مردم به‌اندازه عقلهاشان سخن مى‌گوييم.»

نتيجه ديگرى كه از اين روش گرفته مي‌‌شود، اين است كه بيانات قرآن مجيد نسبت به بطونى كه دارند، جنبه مثَل به خود مي‌گيرند؛ يعنى نسبت به معارف الهيه كه از سطح افهام عادي بسى بلندتر و بالاتر مي‌‌باشند، مثلهايى هستند كه براى نزديك كردن معارف نامبرده زده شده‌اند: «و لقد صرفنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل فابى اكثر الناس الا كفورا: ما در اين قرآن براى مردم از هر گونه مثلى گردانديم، ولى بيشتر مردم امتناع ورزيدند جز اينكه نپذيرند و كفران كنند.» (اسرى،89) و باز مي‌‌فرمايد: «و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون: اين مثلها را براى مردم مي‌زنيم، ولى آنها را تعقل نمى‌كند مگر كساني كه داراى علمند» (عنكوبت، 43) قرآن مجيد امثال بسيار ذكر مى‌كند، ولى آيات بالا و آنچه در اين مضمون است، مطلق مي‌‌باشند و در نتيجه بايد گفت همه بيانات قرآنى نسبت به معارف عاليه كه مقاصد حقيقى قرآنند، امثال مي‌‌باشند.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: