1397/9/25 ۰۸:۱۷
مدتی است مبحث مهم تحول علوم به گفتمانی رایج در عرصه محافل علمی و آکادمیک کشور تبدیل شده و حتی شورایی نیز با عنوان شورای تحول علوم انسانی با حضور برخی اندیشمندان در شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شده است. فارغ از برخی جهتگیریها و موضعگیریهای بعضاً سیاسی و یا به یک عبارت غیرفرهنگی، بحث در باب ضرورت بازنگری در حوزه تحول علوم، بحثی بسیار مهم و بنیادی است.
به مناسبت روز پژوهش و برگزاری نشست تخصصی تعامل علوم انسانی و علوم فنی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
لیک با تأمل و تدقق در یک سوال بنیادی که متعلق این تحول، عالِم علوم است یا خود علوم؟ به عبارتی تحول میبایست در نفس فاعل شناسایی یا عاِلم رخ دهد (سوبژه) یا متعلق شناسایی (ابژه)؟
عنوان رایج در کشور تحول علوم است و این بدان معناست که واضع و حاکم بر این بحث، تحول در علم یا متعلق شناسایی را مبنا قرار داده ورنه قطعاً عنوان دیگری برمیگزید. گرچه پسوند انسانی، باب دیگری در معرفتشناسی این موضوع مقابلمان میگشاید. برای تبیین دقیق سؤل فوق، اجازه دهید در مرحله نخست تمامی علوم یا آنچه متعلق شناسایی ذهن انسان است را به دو بخش تقسیم کنیم: علومی که متعلق آن انسان است و علومی که متعلق آن جهان (و منظور از این جهان بُعد فیزیکی و ساختاری هستی است) و اصولاً دانش در ذات خود در حوزه اُبژهگی، متعلق دیگری ندارد.(خدا و الهیات مطلقاً در حوزه علوم مادی یا فیزیک به معنای عام خود قرار نمیگیرند اما در حوزه علوم انسانی چرا. آن هم نه از این رو که خدا متعلق شناسایی انسان قرار میگیرد خیر.زیرا هرگز خداوند معلوم یا ابژه بشر نمیشود اما درک و معرفت خدا، بخشی از ادراکات انسانی محسوب میشود. بنابراین خداشناسی علمی انسانی است)
در شرح معنای فوق اشارهای به تفکیک physis یا (FU-sis) از Techne در حکمت یونانی مفید است. از دیدگاه حکمت یونان هر آن چه بشر در آن مدخلیت داشته باشد Techne یا صناعت محسوب میشود و هر آنچه را بشر مداخلتی نداشته باشد Physis یا طبیعت. بنابراین اجازه دهید علومی که متعلق آن، جهان است را علوم طبیعی بخوانیم (به نحو عام) و علومی که متعلق آن انسان است را انسانی بخوانیم. در باب این دو این علم، این تفاوت مطلق وجود دارد که علوم طبیعی یا تجربی، علومی هستند که ماده به معنای عام متعلق آنهاست و صد البته این ماده نمیتواند منزل و مصداق تعابیر دینی یا غیر دینی و ارزشی یا غیر ارزشی و نیز تحول باشد. تکرار میکنم به کاربردن اصطلاح تحول یا هر اصطلاح ارزشی دیگر چون دینی و غیردینی، ارزشی یا ضدارزشی در مورد علومی که متعلق شناسایی آن ماده است بیمبنا و بیمعنا است. اصطلاحاتی چون فیزیک دینی، شیمی دینی یا زیستشناسی دینی از همین مقولهاند و لاجرم بیاعتبار. اما در باب علوم انسانی چون متعلق آن انسان است و انسان فینفسه موجودی است تحولپذیر و این تحول ذاتی هستی جوهری اوست البته اصطلاح علوم انسانی دینی یا غیردینی موضوعیت دارد. انسان مصداق شدن است نه نبودن، امری که Luc Besson در فیلم Lucy با تمرکز بر قدرت مغز انسان در صدد بیان آن است. شدن، ضرورت تحول دائمی را طلب و مهمتر ایجاب میکند و اصولاً این واژه که صورت فلسفیاش صیرورت است بالذات دارای همین معناست. بنابراین هر آن چه مربوط به انسان است چه ادراکات او و چه ادراکاتی که در باب اوست هر دو مصداق ضرورت تحولاند.
هم انسان باید در سیر تکامل خود متحول شود (و این معنا اثبات میکند مصداق تحول عالِم است نه عِلم البته به معنای تجربی آن) و هم هر آنچه در باب اوست. به عنوان مثال روانشناسی، علوم حقوق، جامعهشناسی و… این دسته از علوم چون در باب موجودی تحولپذیرند، نیازمند تحولاند اما تأکید میکنم علومی که متعلق شناسایی آن ماده است و نه انسان، در حوزه تحول به معنایی که برخی اراده میکنند قرار نمیگیرد. فلذا شفاف بگویم علوم فنی منزل پذیرش اصطلاحات دینی و غیردینی نیستند. اما انسان و هر آن چه در باب اوست (علوم و معارف) منزل تحولاند. در حوزه علوم فنی سوبژه باید متحول شود فلذا فیزیکدان مسلمان اصطلاحی درست است اما فیزیک اسلامی خیر و در حوزه علوم انسانی نیز، هم انسان موضوع تحول است و هم علوم مرتبط با او. و حقیقت این که، هستیِ انسانی مطلقاً نیازمند ژرفترین رویکرد ادراکی و پژوهشی هم به جهان است هم جانِ جهان (انسان). تفکیک این دو، حکم آفریننده انسان و جهان و نیز حضرت عقل نیست.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید