دوگانه «سنت - تجدد» در تاریخ معاصر ایران

1396/6/28 ۱۰:۱۱

دوگانه «سنت - تجدد» در تاریخ معاصر ایران

سنت، دگرگونی‌پذیر نیست؛ از همین‌رو است که چنان استوار، در جامعه‌ای می‌نشیند و تکان نمی‌خورد. تغییرناپذیری، اساس سنت به شمار می‌آید؛ باز به همین دلیل است که نخستین زمزمه‌های ایستادگی در برابر هر دگرگونی، از زبان کسانی شنیده می‌شود که با نام کلی «سنتی» شناخته می‌شوند.


به جای پدر به جان مادرشان قسم می‌خوردند

سنت، دگرگونی‌پذیر نیست؛ از همین‌رو است که چنان استوار، در جامعه‌ای می‌نشیند و تکان نمی‌خورد. تغییرناپذیری، اساس سنت به شمار می‌آید؛ باز به همین دلیل است که نخستین زمزمه‌های ایستادگی در برابر هر دگرگونی، از زبان کسانی شنیده می‌شود که با نام کلی «سنتی» شناخته می‌شوند. بی‌آن که در پی داوری باشیم و بخواهیم در میانه دعوای «سنت» و «تجدد»، یکی را بر دیگری برتر شمریم، از چنین توصیف‌هایی ناگزیر خواهیم بود که «سنت، نشستن و ایستادگی را می‌پسندد» و «تجدد، جنبش و دگرگونی را دوست می‌دارد». این دوگانه «سنت» و «تجدد» را در تاریخ معاصر ایران، در بسیاری زمینه‌ها می‌توان جست و یافت؛ اصلا یک دعوای مهم تاریخی است! در همه زمینه‌ها پدید آمده و خود را نمایانده، که یکی از آنها دوگانه «شهری-روستایی» یا «شهری-ایلی» است. شهر، همواره نماد و نشانه دگرگونی و جنبش، در برابر، روستا و ایل، مظهر نشستن و ایستادگی به نمایش درآمده‌اند و چه ماجراها دارد این رویارویی! محمد بهمن‌بیگی، نویسنده ایرانی و بنیانگذار آموزش‌وپرورش عشایری در ایران، درباره نگرش ایل قشقایی در دوره پهلوی اول به دگرگونی‌های اجتماعی ایران، در کتاب «اگر قره‌قاج نبود (گوشه‌هایی از خاطرات)» روایتی جالب دارد. او که پس از تحصیل در شهر به میان ایل بازگشته است، با واکنش‌هایی روبه‌رو می‌شود که آن دوگانگی را به روشنی به نمایش می‌گذارد «از شهری‌ها دلشان پر بود. کم‌کم نوبت استهزاء و ریشخند رسید. ریشخند به شهر و جوانانی که به شهرها می‌رفتند و با ادا و اطوار شهری به ایل برمی‌گشتند. پیراهن گلدار می‌پوشیدند. به گردنشان دستمال ابریشمی می‌بستند. به سر و صورتشان عطر و وازلین می‌مالیدند. توله‌سگ‌هایشان را بغل می‌کردند. به جای پدر به جان مادرشان قسم می‌خوردند. از کدخدازاده‌ای اسم می‌بردند که به مادرش گفته بود: مامان. تازه‌دامادی را مسخره می‌کردند که به عروسش موسوم به زیور گفته بود: زی‌زی». او سپس به طعنه‌هایی تند اشاره می‌کند که مردمان ایل به یک ایلیاتیِ از شهر بازگشته، نثار می‌کردند. «صدای خنده از هر گوشه‌ای بلند بود. پیدا بود به در می‌گفتند تا دیوار بشنود. باور کرده بودند که جعفرخان از فرنگ برگشته است. دورش را گرفته بودند! ایل پر از زن و مرد شوخ و شیطان بود. متلک‌های فراوان در چنته داشتند. نیش طعنه و طنزشان تیز و برنده بود. به شهری‌شدگان و فرنگی‌مآب‌ها می‌تاختند. من در جایگاه متهمان بودم و برای برائت خود راهی دراز در پیش داشتم».


منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: