احوال و آثار و افکار رازی / دکتر مهدی محقق – بخش اول

1396/6/12 ۰۷:۴۰

احوال و آثار و افکار رازی / دکتر مهدی محقق – بخش اول

ابوبکر محمدبن زکریا بن‌ یحیی‌ الرازی،۱ طبیب مارستانی و فیلسوف بزرگ و معروف ایرانی، یکی از مشهورترین دانشمندان جهان به شمار می‌رود. او تنها طبیبی حاذق و فیلسوفی صاحب‌نظر نبود، بلکه در ریاضیات و فلکیات و نجوم و علوم الهی و کیمیا اطلاعات وسیع و جامعی داشت.

 

 

ابوبکر محمدبن زکریا بن‌ یحیی‌ الرازی،۱ طبیب مارستانی و فیلسوف بزرگ و معروف ایرانی، یکی از مشهورترین دانشمندان جهان به شمار می‌رود. او تنها طبیبی حاذق و فیلسوفی صاحب‌نظر نبود، بلکه در ریاضیات و فلکیات و نجوم و علوم الهی و کیمیا اطلاعات وسیع و جامعی داشت.

او در غره شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵م) در شهرری به دنیا آمد. این شهر که بر کنار خرابه‌های آن، تهران امروزی قرار گرفته است، از امهات بلاد و مفاخر اسلام به شمار می‌رفته،۲ و دانشمندان زبردست و متبحری از آنجا برخاسته‌اند.

از آغاز جوانی او اطلاعی دقیق، جز آنچه اصحاب تراجم و طبقات نوشته‌اند، در دست نیست. علی بن زید بیهقی گوید که رازی در عنفوان شباب و ریعان عمر زرگر بود.۳ ابن ابی‌اصیبعه گوید که او در آغاز امر صیرفی (صرّاف) بوده و نسخه‌ای سوخته و بی‌انجامی از کتاب المنصوری یافته شده که بر آن چنین نوشته شده بوده است: «کناش المنصوری، تألیف محمد بن‌زکریا الرازی الصیرفی».۴ صلاح‌الدین صفدی گوید که در کودکی عود می‌نواخته و وقتی به ریش آمده، گفته آهنگی که از میان ریش و سبلت برآید، طرب نیفزاید.۵

بیرونی گوید که او نخست به کیمیا اشتغال ورزید و چشم خود را در معرض عوارض و آفات نهاد.نزدیکی به آتش و بویهای تند، چشم او را معیوب ساخت و او را به سوی معالجه و مداوا و سپس به علم پزشکی کشانید.۶ بیهقی این مطلب را مشروح‌تر چنین بیان می‌کند: او را رمدی عظیم طاری گشت و پیش کحالی بایست رفت. کحال گفت که: «معالجت تو موقوف است بر پانصد دینار که بدهی» و او آن مبلغ به کحال داد؛ گفت: «کیمیا علم طب است نه آنک تو بدان مشغولی!» بدان سبب از کیمیا اعراض نمود و در تحصیل علم طب به غایتی رسید که تصانیف او در آن علم، ناسخ تألیف متقدمان گشت.۷

مؤرخان و ارباب تراجم اتفاق دارند بر اینکه او تحصیلات خود را در طب و فلسفه در بزرگی انجام داده،۸ و حتی برخی تصریح کرده‌اند بر اینکه پس از چهل سالگی بر ممارست کتب پزشکی و فلسفی روی آورده است.۹ و شاید به همین علت بوده است که او فراتر از توانایی خود در راه تحصیل علم کوشیده و در طی مدارج علمی رنج فراوان برده است. محمدبن حسن الرزّاق از قول یکی از رازیان (اهل ری) نقل می‌کند که او هیچ‌گاه از کاغذ و قلم جدا نمی‌شد و هر وقت بر او وارد شدم، او به نوشتن اشتغال داشت.۱۰

بیرونی می‌گوید او پیوسته به درس و بحث مشغول بود و از فرط دوستی به علم، چراغ خود را در چراغدانی بر روی دیواری می‌نهاد و کتابش را بر دیوار تکیه می‌داد و به خواندن می‌پرداخت تا اگر خواب او را دررباید، کتاب از دستش بیفتد، او بیدار شود و مطالعه خود را ادامه دهد.۱۱

درباره استادان و شیوخ رازی آگاهی روشن و تفصیلی در دست نیست. ابن‌القفطی در ذیل شرح حال علی بن ربّن طبری می‌نویسد: در طبرستان فتنه‌ای برخاست و علی بن ربن به ری آمد و در آنجا محمد بن زکریای رازی بر او قرائت کرد و از او استفاده علمی فراوانی برد.۱۲

ابن ابی‌اصیبعه تصریح می‌کند بر اینکه علی بن ربّن استاد رازی در علم پزشکی بوده است.۱۳ دانشمند نامبرده که اصلا اهل مرو بود، سمت منشی مازیار بن قارن را داشته، پس از قتل مازیار، او به دست معتصم مسلمان شد و سپس در خدمت متوکل درآمد، و در سال ۲۳۶ق کتاب معروف خود را به نام «فردوس‌الحکمه» در طب و طبیعیات تکمیل و تألیف کرد. از پایان عمر این دانشمند اطلاع صحیح در دست نیست؛ فقط می‌دانیم که پس از سال ۲۴۰ وفات یافته است. از این جهت است که دانشمندان موضوع شاگردی رازی را نزد علی‌بن ربن طبری درست نمی‌دانند.۱۴

ابن‌الندیم نقل می‌کند که رازی در فلسفه شاگرد بلخی بوده است،۱۵ ولی روشن نیست که کدام بلخی مراد اوست. از اینکه یک جا جداگانه عنوان ابوزید بلخی را آورده و پس از ذکر اینکه رازی شاگرد بلخی بوده است، عنوان دیگری را آورده: «خبر فلسفه ‌البلخی هذا»، معلوم می‌شود که بلخی غیر از ابوزید بلخی است؛ ولی ابوزید بلخی هم چندان بعید نیست؛ زیرا او در عراق در سال ۳۲۲ وفات یافته و تقریبا معاصر رازی است و در کتب تراجم، او را از افاضل دهر و نوادر رجال می‌خوانند و در عراق به «جاحظ خراسان» مشهور شده است.۱۶ ابن‌الندیم می‌گوید که متهم به الحاد نیز بوده است. برخی از مستشرقان هم تصریح کرده‌اند رازی افکار فیثاغورسی را از ابوزید بلخی اخذ کرده است.۱۷ ابوریحان کتابی از رازی به عنوان زیر ذکر کرده است: «فی النزله التی کانت تعتری ابازید وقت‌الورد».

ناصر خسرو آنجا که درباره‌ مکان بحث می‌کند، گوید: این جمله که یاد کردیم قول آن گروه است که مر مکان را قدیم گفتند چون ایرانشهری… و پس از او، چون محمد زکریای که مرقولهای ایرانشهری را با الفاظ زشت ملحدانه بازگفته است و معنی‌های استاد و مقدم خویش را اندر این معانی به عبارتهای موحش و مستنکر بگزارده است.۱۸

متأسفانه از ایرانشهری که ناصرخسرو او را به عنوان استاد رازی نقل می‌کند، اطلاعی کافی و وافی در دست نیست و از آنچه در «آلاثارالباقیه» و «ماللهند» بیرونی و «زادالمسافرین» ناصرخسرو و «بیان‌الادیان» حسینی علوی بر می‌آید، این است که ابوالعباس محمدبن محمدالایرانشهری اهل نیشابور بوده۱۹ و از مذاهب یهود و نصاری و مانوی و هندوی اطلاعاتی وسیع داشته و در نقل قول و اظهارنظر درباره ارباب مقالات راه تعصب را نمی‌پیموده و خود مذهبی خاص داشته،۲۰ و کتابی به پارسی گردآوری کرده و مدعی شده که این وحی است که به زبان فرشته‌ای به نام «هستی» به او نازل شده است و او رسول عجم است، چنان‌که محمد(ص) رسول عرب بود،۲۱ و از نظر جهان‌شناسی آن زمان در شمار «اصحاب هیولی» به شمار می‌آمده است.۲۲

از برخی منابع به دست می‌آید که رازی افکار فیثاغورسیان را به وسیله استادان خود به دست آورده است. مسعودی می‌گوید محمدبن زکریای رازی آخرین کسی است که مذاهب فیثاغورسیان را شرح داده و هواداری نموده و کتابی در سه مقاله در این ‌باره در سال ۳۱۰ نوشته است،۲۳ و در جای دیگر می‌گوید ابوزکریا بن عدی در فلسفۀ اولی راه و روش محمدبن زکریای رازی را در درس پیش گرفت که همان راه و روش فیثاغورسیان است.۲۴

قاضی صاعد اندلسی پس از آنکه فیلسوفان را به دو فرقه اساسی تقسیم می‌کند؛ یکی فرقه فیثاغورس، و دیگری فرقه افلاطون و ارسطو گوید: جماعتی از متأخران کتابهایی مطابق مذهب فیثاغورس و پیروانش تصنیف کردند و در آن، فلسفه طبیعی قدیم را تأیید کردند و از جمله اینان ابوبکر محمدبن زکریای رازی است.۲۵

ابن‌القفطی به نقل از قاضی صاعد می‌گوید: رازی نخست به اداره بیمارستان ری مشغول و سپس اداره بیمارستان بغداد به او محول گردید.۲۶ مباشرت و ممارست در امر بیماران و کارهای بیمارستانی موجب شده که رازی ملقب به «طبیب مارستانی» شود و ابن‌جلجل در کتاب خود او را با همین لقب ذکر می‌کند،۲۷ و باید در نظر داشت که کلمه «مارستان» که مخفف «بیمارستان» است، در بغداد به محل بیماران و دیوانگان اطلاق می‌شد و افراد متعددی هم به مناسبت ملابست با امور بیماران بدین عنوان معروف هستند.۲۸ رازی در زمان مکتفی و قسمتی از زمان مقتدر در بغداد اقامت داشته و در آن زمان بغداد مرکز اطبای حاذق و بیمارستان‌های مجهز بود. در قرن دوم هارون‌الرشید و برامکه بیمارستان‌هایی تأسیس کرده بودند، ولی در قرن سوم جز بیمارستانی که بدر ـ غلام معتضد ـ ایجاد کرده بود، بیمارستان مهمی ایجاد نشد.

احمدبن محمد الطائی که در آغاز خلافت معتضد عهده‌دار خرج و دخل مملکت بود، در صورت تفصیلی مخارج مملکت مبلغ معتنابهی را که برای رؤسای اطبا و شاگردان ملازم آنان (پزشکیاران) و همچنین تهیه دارو اختصاص داده شده، ذکر می‌کند.۲۹

 

بیمارستان‌های بغداد در سدۀ چهارم

در اوایل قرن چهارم چند بیمارستان در بغداد احداث گشت که مهمترین آنها عبارت است‌ از:

۱) بیمارستانی که ابوالحسن علی‌بن عیسی در سال ۳۰۲ در ناحیه حربیه ـ از نواحی بغداد ـ احداث و ابوعثمان سعید‌بن یعقوب الدمشقی را عهده‌دار آن کرد.۳۰

۲) بیمارستانی که به نام مادر مقتدر «السیده» معروف بود و سنان بن ثابت که امور بیمارستان‌ها به او مفوض شده بود، در سال ۳۰۶ در سوق یحیی ـ از نواحی بغداد ـ افتتاح و پزشکان بر آن گماشت و نفقه آن در هر ماه ششصد دینار بود.

۳) بیمارستانی که مقتدر به اشارت سنان در باب الشام (دروازه ‌شام) به نام خود ساخت و از مال خود دویست دینار نفقه بر آن تعیین کرد.۳۱

شاید علت تأسیس این سه بیمارستان بزرگ در مدت چهارسال این بود که چون در سالهای ۳۰۱ و ۳۰۲ بیماری‌های عفونی و امراض دموی ناگهان شیوع یافت،۳۲ آنان خواستند قصوری را که در قرن سوم در امر تأسیس بیمارستان‌ها شده، جبران کنند و مسلما رازی در مدتی که در بغداد اقامت داشته، در یکی از دو بیمارستان اخیر به معالجه و مداوای بیماران می‌پرداخته و اطبای بسیاری نیز تحت نظر او نکات پزشکی را می‌آموخته‌اند. در این زمان امر علم‌ پزشکی چنان ترقی کرد که چند سال پس از مرگ رازی، مقتدر به علت تشخیص نادرستی که یکی از طبیبان داده بود، دستور داد که محتسبان پزشکانی را که امتحان به سنان نداده‌اند، از معالجه بیماران منع کنند. هنگام امتحان تعداد امتحان‌دهندگان افزون از هشتصد و شصت ‌بود، با اینکه پزشکان خلیفه و اطبای مشهور از این امر مستثنا بودند.۳۳

مسلم است که در چنین محیطی رازی به‌خوبی می‌توانست روش تجربی خود را در معالجه بیماران به کار برد. ابن ‌ابی‌اصیبعه می‌گوید او کتابی در صفات بیمارستان و احوال مختلف بیماران نوشته است. در برخی از منابع از جمله «عیون‌الانباء» نقل شده که رازی بیمارستان عضدی را که عضدالدوله دیلمی آن را در سال ۳۲۷ افتتاح کرده بود، اداره می‌کرده. البته این نادرست است؛ زیرا رازی حدود نیم‌قرن پیش از افتتاح این بیمارستان وفات یافته است. ابن‌ابی‌اصیبعه نیز گفته خود را تا اندازه‌ای ترمیم کرده و می‌گوید: «آنچه نزد من درست است، اینکه زمان رازی پیش از زمان عضدالدوله بود و رفت و آمد او در بیمارستان پیش از تجدید عضدالدوله بوده است.»

از برخی منابع به دست می‌آید که رازی پس از مرگ خلیفه المکتفی (۲۹۵ق) به زادگاه خود یعنی ری آمده و در آنجا و سایر بلاد جبل منزلتی عالی یافته است و دانشجویان حلقه در حلقه گرد او جمع می‌شدند. اگر دانشجویی سؤالی علمی می‌نمود، دانشجویان حلقه نخستین مأمور پاسخ بودند، و اگر درمی‌ماندند حلقه دوم، و همچنین تا به خود رازی می‌رسید و او پرسش را پاسخ می‌داد و مسأله دشوار را حل می‌نمود.

از شاگردان مشهور رازی، یکی ابوزکریا بن‌عدی است که مسعودی از او یاد می‌کند و دیگری ابن‌قارن رازی که ابن ‌ابی‌اصیبعه از او نام می‌برد.۳۴

ابن‌الندیم می‌گوید رازی مردی کریم و بزرگوار بود و با بیماران و فقرا به مهربانی و رأفت رفتار می‌نمود،۳۵ او کوشش بی‌اندازه در تحصیل علم و کسب معارف به کار می‌برد. هنگامی که از تدریس یا معالجه فراغت می‌یافت، به نوشتن و خواندن مشغول می‌گشت و همین موجب شد که چشمانش رو به ضعف رود و سرانجام منجر به بیماری «آب»۳۶ گردد و به نابینایی او منتهی شود. ابن‌جلجل می‌گوید به او پیشنهاد شد که چشم خود را معالجه کند و او نپذیرفت و گفت آنقدر به دنیا نگریستم که خسته شدم.۳۷

بیرونی می‌گوید رازی چشمانش در پایان عمر آب آورد و یکی از شاگردان او از طبرستان برای معالجه‌اش آمد و از او درباره معالجه او سؤال کرد و رخصت خواست. رازی گفت: «این امر بر رنج و درد من می‌افزاید: شاید عمر من به پایان رسیده و مرگ من نزدیک شده باشد، روا نیست برای بازجستن بینایی خود را دچار رنج و درد سازم.» دیری نگذشت که او در ری در پنجم شعبان سال ۳۱۳ وفات یافت.۳۸ عمر او به حساب هجری قمری ۶۲ سال و پنج روز و به حساب هجری شمسی۶۰ سال و ده ماه بوده است.۳۹

 

اندیشه و عقیده رازی

افکار و عقاید عمیق علمی و فلسفی رازی با افکار مسلمانان، اعم از معتزلی و اشعری و شیعی اسماعیلی و اثنا‌عشری، قابل انطباق نبود. از این جهت مورد اعتراض شدید قرار گرفت و در حیات خود مخالفان بسیاری پیدا کرد که مهمترین آنان عبارتند از:

۱) ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن محمود البلخی (درگذشتۀ۳۱۹ق) رئیس معتزله بغداد، که از معاصران رازی بود و نقوض متعددی بر کتاب «العلم الالهی» او نوشت و رازی هم به دفاع پرداخت و کتابی در رد بر نقض او نوشت که ابن‌الندیم آن را به نام کتاب «نقض نقض البلخی للعلم الالهی» و ابن ‌ابی‌اصیبعه به نام «کتاب فی‌ نقض کتاب البلخی لکتاب العلم الالهی و الرد علیه» خوانده و شاید این کتاب همان است که بیرونی از آن تعبیر به «فی‌ ایضاح غلط المنتقد علیه فی‌ العلم الالهی» می‌کند.۴۰

۲) ابوالحسن شهید بن الحسین البلخی، فیلسوف و متکلم و شاعر، که پیش از سال ۳۲۹ وفات یافته و رودکی او را مرثیت گفته است. ابن‌الندیم تصریح می‌کند که بین او و رازی مناظراتی روی داده،۴۱ و رازی کتابی دارد که بیرونی آن را به نام «فی ما جری بینه و بین شهید البلخی فی‌اللذه»۴۲ و ابن‌الندیم و ابن‌القفطی و ابن ‌ابی‌اصیبعه آن را به نام «کتاب فی نقضه علی‌ شهید البلخی فیما ناقضه به فی امراللذه» خوانده‌اند.۴۳

۳) ابوحاتم احمدبن حمدان بن احمد الورسنانی، مشهور به ابوحاتم رازی (د۳۲۲ق)، از داعیان معروف اسماعیلی و صاحب کتاب «اعلام النبوه». ابوحاتم در این کتاب گفتار فیلسوف طبیب معاصر خود را که بنا به گفته او انکار پیغمبری و نقض ادیان کرده و به قدمای خمسه معتقد بوده است، رد می‌کند و چون صفحه اول نسخه‌های این کتاب ساقط شده، نام رازی دیده نمی‌شود و در طی کتاب از او به عنوان «ملحد» یاد شده است؛ ولی داعی اسماعیلی دیگر، یعنی احمد‌بن عبدالله حمید‌الدین کرمانی، که در آخر قرن چهارم می‌زیسته، در کتاب خود به نام «الاقوال الذهبیه» می‌گوید که شیخ ابوحاتم رازی در کتاب خود معروف به اعلام النبوه محمدبن زکریای رازی را رد کرده است.۴۴

۴) ابوبکر حسین‌ تمار دهری متطبب، که در برخی از مجالس مناظره میان محمدبن زکریا و ابوحاتم رازی حضور داشته.۴۵ رازی کتابی دارد به نام «کتاب فی‌ نقض الطب الروحانی علی ابن ‌التمار» که ابن‌القفطی آن را به نام کتاب نقض الطب الروحانی خوانده.۴۶ در نسخ چاپ شده از الفهرست، به جای «ابن التمار»، «ابن الیمان» دیده می‌شود و از این جهت فلوگل۴۷ و بروکلمان۴۸ تصور کرده‌اند این شخص، ابوبکر محمدبن الیمان السمرقندی (د۲۶۸ق) است. رازی کتابی دیگر به نام «فی ‌الرد علی حسین التمار علی جوالاسراب» دارد که آن را بیرونی در فهرست خود آورده است.۴۹

 

بیرونی در کتاب الآثارالباقیه نیز در فصلی که ماههای رومی را ذکر می‌کند، گوید: بین ابوبکر محمدبن زکریاء رازی و ابوبکر حسین تمار سؤال‌ها و جواب‌ها و مطالبات و مناقضاتی رخ داده است که جوینده را به حق رهبری می‌کند.۵۰

از این گذشته رازی با دانشمندان دیگری هم به معارضه پرداخته و عقایدشان را نقض و رد کرده است؛ از جمله:

ابوعثمان عمروبن‌بحرالجاحظ (فوت: ۲۵۵ق) که رازی ردی بر مناقضه طب او نوشته است.

احمدبن‌الطیب‌السرخسی (ف۲۸۶ق) که رازی درباره مزه تلخ ردی بر او نوشته است.

احمدبن‌الحسن‌بن سهل‌المصمعی،‌معروف به ابوزرقان، که اصحاب هیولی را رد کرده و رازی به دفاع از آنان ردی بر او نوشته است.۵۱

ابویوسف یعقوب‌بن اسحق‌ا لکندی (درگذشتۀپس از سال ۲۵۷ق)، مشهور به «فیلسوف‌العرب»، که ردی بر کیمیا نوشته و رازی آن را نقض و رد نموده است.

محمدبن‌اللیث‌الرسائلی که او نیز ردی بر کیمیاگران نوشت و رازی آن را پاسخ داده و رد کرده است.

سیسن ثنوی که از مانویان بوده، و رازی کتابی بر رد او نوشته به نام «الرد علی سیسن ‌الثنوی» که ابن‌الندیم آن را به عنوان «کتاب فیما جری بینه و بین سیس ‌المنانی» ذکر کرده است.۵۲

رازی آثار و تألیفات بسیاری از خود به یادگار گذاشت. کوشش فراوان او در راه علم موجب شد که در فنون مختلف صاحب‌نظر باشد و زحمت مداومش باعث گردید که کتابهای بسیاری تألیف کند. در اینجا مناسب است که از گفته خودش درباره کوشش‌های شبانروزی او در تألیف کتب نقل شود. او در پایان کتاب «‌السیره ‌الفلسفیه» می‌گوید:

علاقه من به دانش و حرص و اجتهادی را که در اندوختن آن داشته‌ام، آنان که معاشرم بوده‌اند، می‌دانند و دیده‌اند که چگونه از ایام جوانی تاکنون، عمر خود را وقف آن کرده‌ام تا آنجا که اگر چنین اتفاق می‌افتاد که کتابی را نخوانده یا دانشمندی را ملاقات نکرده بودم، تا از این کار فراغت نمی‌یافتم، به امری دیگر نمی‌پرداختم و اگر هم در این مرحله ضرری عظیم در پیش بود، تا آن کتاب را نمی‌خواندم و از آن دانشمند استفاده نمی‌کردم، از پای نمی‌نشستم.

و حوصله و جهد من در طلب دانش تا آن حد بود که در یک فن بخصوص به خط تعویذ (یعنی خط مقرمط و ریز) بیش از ۲۰هزار ورقه چیز نوشته و پانزده سال از عمر خود را شب و روز در تألیف جامع کبیر (همان حاوی) صرف کرده‌ام و بر اثر همین کار، قوه بینایی‌ام را ضعف دست داده و عضله‌ دستم گرفتار سستی شده و از خواندن و نوشتن محرومم ساخته است؛ با این حال از طلب باز نمانده‌ام و پیوسته به یاری این و آن می‌خوانم و بر دست ایشان می‌نویسم.۵۳

نخستین صورت از تألیفات رازی، فهرستی است که خود او برای کتابهایش نوشته و ابن‌الندیم آن را در الفهرست نقل کرده است، و ابن‌القفطی هم در «اخبارالحکماء» صورت خود را از روی آن نقل نموده است. پس از او ابوریحان بیرونی (ف۴۴۰ق) کتابی درباره آثار و تألیفات رازی نوشت. این کتاب را خاورشناس فرزانه، پول کراوس۵۴ در سال ۱۹۳۶ در پاریس با عنوان «رساله ابی‌ریحان فی فهرست کتب محمدبن زکریا ‌الرازی» به طبع رسانید.

هرچند از نام این کتاب برمی‌آید که فقط فهرست کتب رازی باشد، ولی بیرونی با یک تیر دو نشان زده و استطرادا کتابهای خود را هم تا سال ۴۲۷، که از عمرش ۶۵ سال قمری و ۶۳ سال شمسی می‌گذشته، نقل کرده و درواقع کتاب او را می‌توان فهرست کتب‌الرازی و البیرونی خواند. این کتاب که اطلاق «رساله» بر آن مناسب‌تر است، نسخه‌ای منحصر به فرد در کتابخانه لیدن داشته است. پیش از کراوس، زاخاو۵۵ قسمتی را که مربوط به کتب و اخبار بیرونی بوده، در مقدمه کتاب ‌الآثارالباقیه عن ‌القرون ‌الخالیه(ص۳۸‌ـ۴۸) چاپ کرده، و این قسمت به وسیله پروفسور ویدمان۵۶ به زبان آلمانی ترجمه شده است.

قسمتی که مربوط به کتب رازی است و به وسیله روسکا۵۷ در مقاله‌ای که بدین ‌عنوان نوشته: AL- Biruni als Quelle Fur das Leben und die Schrifren al-Razi’s به زبان آلمانی ترجمه و در مجله‌ ایزیس۵۸ (ج۵، سال ۱۹۲۴، ص۲۶ـ۵۰) منتشر کرده است.

کتابهای رازی برحسب فهرست بیرونی، بدین‌ترتیب تقسیم موضوعی می‌شود: ۵۶ کتاب در طب، ۳۳ کتاب در طبیعیات، ۷ کتاب در منطق، ۱۰ کتاب در ریاضیات و نجوم، ۷ کتاب در تفسیر و تلخیص کتب فلسفی یا طبی دیگران، ۱۷ کتاب در فلسفه، ۶ کتاب در متافیزیک، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا، ۲ کتاب در کفریات، ۱۰ کتاب در فنون مختلفه. مجموع این کتابها بالغ بر ۱۸۴مجلد می‌شود.

مأخذ دیگر کتابهای رازی، «عیون‌الانباء فی‌ طبقات‌الاطباء» ابن ‌ابی‌اصیبعه ـ از پزشکان قرن هفتم ـ است که او ۲۳۸ کتاب از برای رازی برمی‌شمارد.

استاد دکتر محمود نجم‌آبادی ـ ‌معلم دانشگاه تهران و عضو انجمن بین‌المللی تاریخ طب ـ که دیرگاهی متوغل در آثار رازی بود،‌کتابی به نام «مؤلفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی» نوشته ‌که در سال ۱۳۳۹ به وسیله دانشگاه تهران چاپ شده. در این کتاب آنچه ابن‌الندیم و بیرونی و ابن‌القفطی و ابن‌ابی‌اصیبعه درباره آثار رازی گفته‌اند با یکدیگر تطبیق شده، و مجموعا ۲۷۱ کتاب از برای رازی احصا گردیده است.

در این مقالت مناسب دیده شد که آثار رازی مطابق آنچه ابوریحان بیرونی نقل نموده و کراوس آن را منتشر ساخته است،۵۹ ذکر شود. ابوریحان در آغاز این فهرست شخص معینی را که نام او را نبرده و شایق و طالب بوده که از کتابهای محمد بن ‌زکریا بن یحیی ‌الرازی اطلاع حاصل کند، مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید: «من به حسب امکان آنچه را که از تألیفات او دیده‌ام و یا به ارشاد او در ضمن کتابهایش به نام برخی از آنها پی برده‌ام، در اینجا ثبت می‌کنم.»۶۰

این مخاطب نزد ابوریحان بسیار محترم بوده که ابوریحان خواهش او را پذیرفته، وگرنه او قلبا از این عمل امتناع داشته و می‌دانسته که وقتی او فهرست مصنفات رازی را آشکار سازد، دشمنان و مخالفان رازی نسبت به او بدبین می‌شوند و او را هم از پیروان و هواداران رازی می‌پندارند!۶۱

کراوس در این رساله در برابر نام کتابها، علامت‌های «ن»، «ص»، «ق» را گذاشته. بدین‌منظور که نام آن کتاب در الفهرست ابن‌الندیم، یا عیون‌الانباء ابن ‌ابی‌اصیبعه، یا اخبارالحکمای ابن‌القفطی آمده است، و عباراتی را که تصور می‌کرده از نسخه اصل ساقط شده باشد، در میان دو قلاب (دو کمان در این کتاب) گذاشته و کتاب دارای نسخه بدلهایی است که نسبت به متن مرجوح است که از ذکر آن در اینجا صرف ‌نظر گردید. فقط نسخه بدل کتاب شماره ۳۸، که کراوس از روی عیون‌الانباء اصلاح کرده، به جهت مزید فایدت ذکر گردید.

 

آثار پزشکی رازی

آثار طبی رازی زودتر از آثار دیگر او مورد توجه واقع شد؛ زیرا او در تألیفات خود جمع بین علم و عمل کرده، و روش و طریقه‌ای خاص را برای خود برگزیده بود ‌که از آن تعبیر به «روش مشاهده و تجربه» می‌شود. او به روش قیاس بی‌اعتنا بود و نگرش علمی و گزارش بالینی برایش اهمیت داشت. جورج‌سارتن۶۲ می‌گوید که بقراط مهمترین عملی را که انجام داد، این بود که طرز نگرش علمی و روش علمی را در معالجه بیماری‌ها وارد کرد. پس از او این روش، یعنی ثبت برداشتن و جمع‌آوری کردن گزارش‌های بالینی، ادامه نیافت. سرگذشت‌هایی که جالینوس نقل کرده بسیار درجه پایین‌تری دارد. بعد از جالینوس، دیگر تا زمان‌ «الرازی» چنین گزارش‌هایی دیده نمی‌شود.۶۳

 

پی‌نوشت‌‌ها:

۱-‌ در لاتین Rhazes

 ۲- مقدسی می‌گوید: «در این شهر مدارس و مجالس علم فراوان است. مذکران آنجا همه فقیه، و رؤسای آنان دانشمند، و محتسبان‌شان دارای شهرت و سخنوران‌شان ادیب هستند.» (احسن التقاسیم، ص۳۹۰)

 ۳- دره‌ الاخبار و لمعه الانوار (ترجمه تتمه صوان الحکمه)، ص۱۱

 ۴- عیون الانباء فی طبقات الاطباء، الجزء الثانی، ص۳۵۰

 ۵- نکت الهمیان فی نکت العمیان، ص۲۴۹

 ۶- رساله‌ للبیرونی، ص۵

 7- دره الاخبار، ص۱۲

 8- نکت الهمیان، ص۲۴۹

 9- تاریخ ابوالفداء، ج۲، ص۷۶

 10- الفهرست، ص۴۱۶رر

۱۱- رساله للبیرونی، ص۵

۱۲- اخبارالحکماء، ص۲۳۱

۱۳- عیون‌الانباء، الجزءالثانی، ص۳۴۲

 ۱۴٫ The Spiritual Physick of Rhazes, P.2;A History of Muslim Philosophy, P.435

۱۵- الفهرست، ص۴۱۶

۱۶- معجم‌الادبا، ج۳، ص۷۹

۱۷- التراث الیونانی، ص۸۳

۱۸- زادالمسافرین، ص۹۸

19- مقدسی در احسن‌التقاسیم (ص۳۱۴) گوید: «ایرانشهر هو مصر الجانب و قصبه نیشابور بلد جلیل و مصر نبیل»

20- کتاب الهند، ص۴؛ آلاثار الباقیه، ص۲۲۲

21- باب پنجم از کتاب بیان‌الادیان ضمیمه فرهنگ ایران‌زمین، سال ۱۳۴۱، ص۳۰۶

 22-  زادالمسافرین، ص۷۳

 23-  التنبیه والاشراف، ص۱۳۸ (نام این کتاب در فهرست کتب بیرونی وجود ندارد)

24- التنبیه والاشراف، ص۱۰۶

25- طبقات الامم،ص ۳۳

26- اخبارالحکماء، ص۲۷۱

27- طبقات الاطباء و الحکماء، ص۷۷

 28-  الانساب، ورق ۴۹۹ ظ

29- الوزراء، ص۲۴

 30 - تاریخ البیمارستانات فی‌الاسلام، ص۱۸۲

31- المنتظم، ج۶، ص۱۴۶

 32-  المنتظم، ج۶، ص۱۱۵ و ۱۲۱

 33- اخبار الحکماء، ص۱۳۱

34- التنبیه و الاشراف، ص۱۰۶؛ عیون الانباء، ص۳۴۷

35- الفهرست، ص۴۱۶

 36- ابن‌الندیم گوید: «و کان فی بصره رطوبه لکثره اکله الباقلی» ابن‌جلجل گوید: «و عمی فی‌ آخر عمره بما نزل فی عینیه» بیماری آب آوردن چشم را به عربی «الغشاوه المائیه» و به انگلیسی Cataract گویند.

 37-  طبقات الاطباء، ص۷۸

 38-  این تاریخ مطابق است با ۲۷ اکتبر سال ۹۲۵م

 39-  رساله للبیرونی، ص۶

40- الفهرست، ص۴۱۹؛ عیون الانباء، ص۳۵۸؛ شماره ۱۱۷ از فهرست بیرونی که در این مقدمه نقل شده است.

41- الفهرست،ص۴۱

 42- شماره ۶۵ از فهرست بیرونی

43- الفهرست، ص۴۱۸؛ اخبار الحکماء، ص۲۷۵٫ در هر دو (به جای شهید سهیل آمده) در عیون الانباء، ص۳۵۸ (علی‌بن شهید البلخی آمده)

44- رسائل فلسفیه، ج۱، ص۲۹۲

 45- اعلام النبوه، ص۳۰ (نسخه عکسی دانشگاه تهران) در این نسخه به جای «حسین»، «ختن» دیده می‌شود.

 46-  اخبارالحکماء، ص۲۷۵

 ۴۷٫Flügel

 ۴۸٫Brockelmannرر ۴۹٫ شماره ۷۹ از فهرست بیرونی.

50- الآثارالباقیه، ص۲۵۳٫

۵۱-  نام این شخص در کتب تراجم به‌ صورت «مسمعی» ‌است و از روی کتاب ‌التنبیه ‌و الاشراف مسعودی، ص۳۴۲ به‌ صورت بالا تصحیح گردیده شده.

۵۲- شماره‌های ۴، ۸۲، ۵۸، ۱۷۱، ۱۷۲، ۱۴۰ از فهرست بیرونی

۵۳- همین کتاب، ترجمه، ص۱۰۳

۵۴- کراوس دانشمند توانایی بود که آینده درخشانی در انتظار داشت؛ ولی به علل رنجهای درونی که درنتیجه فشار و تعقیب نازی‌ها برایش پیش آمده بود، در سال ۱۹۴۴ در قاهره خودکشی کرد. او پیش از مرگش مجلد اول رسائل فلسفیه رازی را در قاهره به طبع رسانیده بود، و اهل علم در انتظار مجلد دوم آن بودند. موادی که کراوس برای مجلد دوم تهیه کرده بود پس از مرگش به مؤسسه فرانسوی باستان‌شناسی شرقی در قاهره منتقل گشت تا روزی به چاپ رسد. کراوس مقالات زیادی در مجلات معتبر شرق‌شناسی منتشر ساخت و در نوشتن مقاله‌«رازی» در دایره‌المعارف اسلامی با پینس (S.Pines) همکاری کرد.

۵۵- E.Sachau

۵۶- E.Widman

 ۵۷٫ Ruska

 ۵۸٫ Isis

59. رساله‌البیرونی، ص۶ـ۲۱

60- همان، ص۵۱

۶۱- همان، ص۵۱

۶۲- Sarton

63. تاریخ علم، ص۳۶۹

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: