کتابدارِ همیشه باکتاب / فرهادطاهری

1395/4/23 ۱۴:۱۲

کتابدارِ همیشه باکتاب / فرهادطاهری

به یاد کیواندخت کیوانی ( 13اریبهشت 1313- 16 مهر 1393) بانوی پرمهر کتابدار تالار مرجع دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران . غروب یکشنبه 11 اردیبهشت 1395 درحال پرسی زنی در صفحات دوستان کوشندۀ فیس بوکی ام بودم که درصفحۀ یکی شان چشمم به عکس زنی افتاد که عمق نگاهش برایم خیلی آشنا آمد . کمی که تأمل کردم دیدم تصویر خانم کیواندخت کیوانی ، کتابدار تالار مرجع دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران است . دربیست سال گذشته تقریبا هیچ خبری از او نداشتم تا اینکه دیروزغروب خبردرگذشت او رادر زیرهمان عکس خواندم .نویسندۀ خبر نوشته بود : چنان آرام رفت که منِ گرفتارپس از13ماه ازرفتنش نبودنش را شیون کردم

 

به یاد کیواندخت کیوانی  ( 13اریبهشت 1313- 16 مهر 1393) بانوی پرمهر کتابدار تالار مرجع دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران .

غروب یکشنبه 11 اردیبهشت 1395 درحال پرسی زنی در صفحات دوستان کوشندۀ فیس بوکی ام بودم که درصفحۀ یکی شان چشمم به عکس زنی افتاد که عمق نگاهش برایم خیلی آشنا آمد . کمی که تأمل کردم دیدم تصویر خانم کیواندخت کیوانی ، کتابدار تالار مرجع دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران است . دربیست سال گذشته تقریبا هیچ خبری از او نداشتم تا اینکه دیروزغروب خبردرگذشت او رادر زیرهمان عکس خواندم .نویسندۀ خبر نوشته بود : چنان آرام رفت که منِ گرفتارپس از13ماه ازرفتنش نبودنش را شیون کردم ...

من هم که خبردرگذشت او راپس ازحدود 18 ماه شنیدم فکرکنم چندان حال وروزخوشی بهتراز نویسندۀ خبرنداشتم  . خبر، انگیزه ای شد تا کمی به جست وجو برآیم . هرکجا که فکرمی کردم سرک کشیدم .هیچ کجا خبری از درگذشت کیواندخت کیوانی ندیدم..هیچ نوشته ای در سوگ او درجایی به چشمم نخورد . استادان دانشکدۀ ادبیات هم  که بعضی هاشان دوران دانشجویی خود را درهمان دانشکده گذرانده اند و چه بسا بارها  گرۀکارشان به دست خانم کیوانی و با نگاه ها ولبخندهای پرعاطفۀ او گشوده شده  است ندیدم یادی ازاو کرده باشند . خوشابه حالشان !!!کلاهشان را کمی بالاتربگذارند. من ازجانب همۀ دانشجویانِ روزگاران دور ونزدیک ونیزازطرف استادان  دانشکدۀ ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران  دربرابرروح بلند آن کتابدار بسیار مهربان وگشوده جبین شرمنده ام . غم سراپای وجودم را دربرگرفته است وبی حسی دست وپای که گاه براثرنشستن های ممتد ونوشتن های پیوسته وغم خوردن های گاه وبیگاه سراغم را می گیرد این بار بهانه ای نیکویافت تا درتن ام جا خوش کند ...

دردورانی که دردانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران دانشجو بودم ( 1370- 1374) خانم کیوانی کتابدار تالارمرجع بود . هروقت به این تالار ( در طبقۀ همکف ، انتهای  ضلع شمال شرقی ) سری می زدم او را گرم کارخود وسرگرم ترجمه می دیدم ؛ فقط با صدای پای واردشونده بود که چندلحظه ای سررا  از نوشتن برمی داشت و چشم را درچهرۀ آدمی می انداخت و با نگاهی سرشار از مهرکه می شد شادی را در آن خواند ( شادی از اینکه دانشجویی یا استادی  بالاخره گذارش از تالارمرجع  هم گذشته است ) حضور وارد شونده   را خیرمقدم می گفت ودوباره سربه زیرگرم خواندن و نوشتن خود می شد .مشاهدۀ حالات و سکنات خانم کیوانی به هنگام نوشتن و ترجمه کردن ، اولین مواجهۀ سینه به سینۀ من با فردی از طبقۀ به اصطلاح « اهل قلم » بود . اولین باری که می دیدم چگونه سطرهای متنی به زبان انگلیسی ، در ذهن مترجم پرورانده وبعد به دست او در جملات فارسی بر صفحات کاغذ نقش می بندد در نگاه های دزدیده ام به دست واسباب و کاغذی جات منظم میزکارخانم کیوانی بود . درواقع ماجرای چگونه ترجمه شدن متنی از زبان انگلیسی به زبان فارسی ( اینکه خودم باچشمان خود شاهد آن بوده ام ) همیشه در ذهن من با رفتار و حالات زنده یاد خانم کیوانی گره خورده است . شاید اینکه به این راه هم  افتادم ازمشاهدۀ مستی هم نشینی او  با کتاب و نوشتن بوده است . نمی دانم . مطمئن نیستم . این احوالات درناخودآگاهم  گذشته  است  .  همچنین باید صادقانه اعتراف کنم آن توقعی که من از استادان دانشگاه داشتم  ( فرهیختگی رفتاری ، غوطه زدن در خواندن ونوشتن ، دلدادگی به کتاب و..) تماما در خانم کیوانی تجلی داشت . همیشه دیدن او برای من توأم با اطمینان خاطرپرقدری بود که می توانم جواب پرسشهایم را ازاو جویاشوم . همین گونه نیزبود .ازنزد او همیشه دست پر برمی گشتم . خلاف بیشتر استادانم که معمولا دست خالی ازاتاقشان درمی آمدم .

زنده یاد کیواندخت کیوانی درتمام سالهایی که من دردانشکده بودم همیشه گوشۀ خلوت خود را داشت وخیلی بندرت می شد او را درغیرپشت میزکارش دید . هیچ وقت هم ندیدم با کارمندی از هم صفان خود سردردِ دل بگشاید واز اوضاع و احوال دانشکده گله ها کند . این رفتاراو در آن سالها برای من خیلی عادی جلوه می کرد . فکرمی کردم اقتضای حرفۀ کتابداری چنین عوالمی را می طلبد . کسی که بوی کتاب می شنود ومدام اوراق کتاب به دست می ساید بایدهم این گونه باشد . اما بعدها که در مراکزتحقیقاتی وفرهنگی بسیار معتبرسروکارم با کتابداران آقا وخانمی افتاد که دلدادۀ فوتبال و شطرنج و بازی های کامپیوتری و نشان های معتبر لوازم آرایش ولباس بودند وهفته ها وماهها می شد حتی یک صفحه،  بلی حتی یک صفحه !!!! کتاب هم نمی خواندند !!! و تمام وقتشان را هم در کتابخانه به همان دغدغه های ذهنی می گذراندند تازه فهمیدم که خانم  کیواندخت کیوانی ازچه طایفه از کارمندانِ ادارات دولتی و کتابداران بود. او به معنی واقعی کلمه فرهیخته می زیست و با فرهیختگی عمر سپری می کرد و از زمرۀ معدود کتابدارانِ همیشه با کتاب بود ....

کیواندخت کیوانی فارغ التحصیل دوره کارشناسی زبان وادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران بود وسالها به حرفه کتابداری دراین دانشگاه اشتغال داشت . در 23 فروردین 1378از دانشکدۀ ادبیات بازنشسته شد . آثاری که به قلم او به فارسی ترجمه شده عبارت است از : تاریخ ادبیات عرب ( نوشته رینولد نیکلسن ) ، یادداشت های ناتمام ، جاده های ناهموار ، شکوفه ها را کندم ، گراهام بل ، ماری کوری ، آلبرت انیشتین ، آلفرد نوبل ، لویی پاستور ، برادران رایت و کتاب آخر او،  گذر از سطح آب ، که منتشرنشد .

                                                                      تاکستان ، خانۀ پرخاطرۀ پدری،  12 اردیبهشت 1395

                                                                                           دوشنبه 12 اردیبهشت 1395

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: