تفاوت آری، اختلاف نه / دکتر ایرج شهبازی – بخش چهارم

1395/2/19 ۰۸:۱۹

تفاوت آری، اختلاف نه / دکتر ایرج شهبازی – بخش چهارم

بسیار اندکند پدران و مادرانی که حاضر باشند به فرزند خود اجازه استقلال و وارستگی بدهند و از نظرات و کارهای آنها، هرچند که با نظرات و کارهای خودشان تضاد و تعارض داشته باشد، استقبال کنند. باید فرصت تجربه، آزمایش و خطا را در اختیار کودک گذاشت و زمینه را برای کنجکاوی‌ها و تجربه‌های مدیریتی آنان فراهم آورد. تورانس در این باره می‌گوید: «کودک خردسال تمایل شدیدی به تدبیر و تجسس در اشیا دارد و به نظر می‌رسد این گرایش پایه و اساس کنجکاوی و خلاقیت بیشتر باشد… به نظر می‌رسد آنچه برای رشد تفکر خلاق کودکان و بالا بردن مؤثر سطح فراگیری آنان اهمیت دارد، این است که آنها را تشویق کنیم و به آنها اجازه دهیم قدرت تدبیر خود را به کار گیرند و تا حدی که برای سلامتشان خطری نداشته باشد، در موضوعات و نظرات گوناگون کند و کاو کنند»

 

نقدی انسان‌شناختی بر نظام آموزش کودکان

بسیار اندکند پدران و مادرانی که حاضر باشند به فرزند خود اجازه استقلال و وارستگی بدهند و از نظرات و کارهای آنها، هرچند که با نظرات و کارهای خودشان تضاد و تعارض داشته باشد، استقبال کنند. باید فرصت تجربه، آزمایش و خطا را در اختیار کودک گذاشت و زمینه را برای کنجکاوی‌ها و تجربه‌های مدیریتی آنان فراهم آورد. تورانس در این باره می‌گوید: «کودک خردسال تمایل شدیدی به تدبیر و تجسس در اشیا دارد و به نظر می‌رسد این گرایش پایه و اساس کنجکاوی و خلاقیت بیشتر باشد… به نظر می‌رسد آنچه برای رشد تفکر خلاق کودکان و بالا بردن مؤثر سطح فراگیری آنان اهمیت دارد، این است که آنها را تشویق کنیم و به آنها اجازه دهیم قدرت تدبیر خود را به کار گیرند و تا حدی که برای سلامتشان خطری نداشته باشد، در موضوعات و نظرات گوناگون کند و کاو کنند» (تفاوتهای فردی، ص۲۸۶).

نکته‌ای که در اینجا باید به آن اشاره کنیم، آن است که مقابله با این موانع کاری بس دشوار و جانکاه است که از یک سو به بصیرتی ژرف نیاز دارد واز سوی دیگر به شهامتی شگرف؛ چرا که ممکن است به محرومیت انسان از همه امتیازات اجتماعی بینجامد. انسان اگر بخواهد به قول هرمان هسه «جز آنچه هست، چیز دیگری نباشد» (گرگ بیابان، ص۲۶۱)، باید سرسختانه مبارزه کند و تا پایان عمر، بی‌اعتنا به ستایش‌ها و نکوهش‌های دیگران، راه یگانه خود را بپیماید. به قول جبران خلیل جبران: «اندک افرادی هستند که در برابر فشار جهان مقاومت می‌کنند و هنوز می‌توانند در آنچه می‌گویند یا می‌کنند، ذره‌ای از ذات راستین خود را باقی بگذارند»(نامه‌های عاشقانه یک پیامبر، ص۱۱۵) و «برای زیستن شهامت لازم است. کشف این نکته که انسان نمی‌تواند با تجربه‌های دیگران بزید و میل آنکه دل به دریا بسپارد، جسارتی یگانه را می‌طلبد. باید از انجام دادن کاری که هیچ کس پیش از آن نکرده است، نترسیم»(همان، ص۱۳۳). بدون شک پایان این نبرد تلخ، بسی شیرین خواهد بود؛ زیرا حاصل آن خلاق ماندن و از بودن خود لذت بردن است.

بررسی زندگی انسانهای بزرگی که سنگی بر بنای تمدن بشری افزوده‌اند، نشان می‌دهد که آنها به قیمت محرومیت از همه چیز، دست از چنین مبارزه‌ای برنداشته‌اند و اگر لازم بوده است، در برابر تمام جامعه ایستاده، حرف خود را زده و راه خود را رفته‌اند. دکتر اسلامی ندوشن در مقدمه کتاب ملال پاریس(ص ۸) می‌نویسد: «ناپدری بودلر، سرهنگ اپیک، میل دارد که او به تحصیل «حقوق» بپردازد و در خدمت دولت، صاحب‌منصب و مقامی گردد، ولی بودلر سخت مقاومت می‌ورزد؛ گرایش او به سوی ادبیات و زندگی آزاد است. به مادرش می‌نویسد: «شوهر تو می‌خواهد که من مثل همه مردم زندگی کنم… و حال آنکه من به پیروی از ذوق و سلیقه خود و اصولی که بدان پایبندم، برای همیشه با دنیای «اشخاص محترم» وداع گفته‌ام»(ص ۱۸).

برای رشد حقیقی چه بسا لازم باشد که ‌اندکی ملامتی و قلندر باشیم و زندگی خود را بر روی رد و قبول‌های دیگران بنا نکنیم. «شما نباید خودتان را با دیگران مقایسه کنید و اگر طبیعت شما را خفاش آفریده است، شما نباید بیهوده بکوشید خودتان را به شترمرغ بدل کنید… به آتش نگاه کنید، به ابرها نگاه کنید و به مجردی که پندار یا تصوری در سرتان راه یافت و نداهایی در درونتان بلند شد، خودتان را به آنها تسلیم کنید، فقط از خود نپرسید که آیا هر کاری که می‌کنید، مورد تأیید آموزگارتان یا پدرتان یا این یا آن هست یا نیست؟ این است راه فناکردن خویشتن، این است راه ‌اندوهبار رهسپاران، راه سنگواره شدن»(دمیان، ص۱۳۲). الکسیس کارل نیز (راه و رسم زندگی، ص۵۰) بر این باور است که «فرد چنانچه بخواهد به حداکثر ظرفیت خود را رشد دهد، باید با محیط خود دائماً بستیزد. به وجود آوردن شرایط سخت زندگی، برای آشکار کردن بهترین قسمت شخصیت آدمی واجب و ضروری است».

و دست آخر اینکه به نظر ما هم روش جمع به زیان آدمی تمام می‌شود، هم روش تفریق؛ یعنی در مبارزه با محیط و جامعه، نه باید تا آنجا پیش برویم که خودخواهانه به جنگ و ستیز با انسانها کشیده شویم و برای اثبات اصالت خود، دنیایی را ویران کنیم و نهایتاً به تک‌درختی در دل یک کویر تبدیل شویم و نیز در همنوایی با محیط نباید ماهیت خود را زیر انبوهی از داده‌های بیرونی دفن کنیم. آدمی باید خود باشد در دل جامعه؛ مانند گلی زیبا در میان یک گلستان که تنها نیست، اما رنگ و بویش ویژه خود اوست.

این بخش را با نقل سخنی تأمل برانگیز از میلان کوندرا (جاودانگی، ۱۳۱) به پایان می‌بریم: «در جهان ما که در آن صورتهای بسیاری وجود دارد و این صورتها بیش از پیش مانند هم هستند، برای فرد مشکل است که اصالتش را تثبیت کند و به یگانگی بی‌نظیر خویش متقاعد شود. برای پرورش یگانگی خود دو روش وجود دارد: روش جمع و روش تفریق. در روش تفریق، هر چیزی را که جنبه خارجی دارد و عاریتی است، باید از خویشتن خویش تفریق کرد، تا به ماهیت ناب خویش نزدیکتر شد (حتی با قبول این خطر که رقم صفر به پایین تفریق راه یابد). روش جمع کاملاً برعکس است: در این روش برای اینکه خویشتن خویش هر چه بیشتر قابل دیدن، قابل درک، گرفتنی و بزرگ شود، پیوسته باید صفات هرچه بیشتری را به آن جمع کرد و خود را با آنها یکسان ساخت (حتی با قبول این خطر که ماهیت خویشتن خویش در زیر صفات جمع شده مدفون شود)».

خلاصه اینکه: تقلید نابجا و اطاعت محض از دیگران، همنوایی و یکرنگی با جماعت، استبداد، آموزش نادرست، مدگرایی و ظاهرپرستی، وابستگی عاطفی شدید به خانواده، نداشتن آزادی برای تجربه‌های جدید، ترس از خطرپذیری و بالاخره منفعت‌طلبی، موانعی هستند که بر سر راه تحقق یگانگی آدمی قرار دارند و باید با دانش و بصیرت و نیز با شهامت و شجاعت از این موانع عبور کرد و به تثبیت شخصیت خویش پرداخت.

 

راههای کشف استعداد

انسان بی‌استعداد در عالم یافت نمی‌شود؛ یعنی ممکن نیست کسی باشد که استعداد هیچ کاری را نداشته باشد و بتوان او را از گردونه هستی حذف کرد، بی‌آنکه خللی در نظام عالم ایجاد شود. به قول شیخ محمود شبستری (گلشن راز):

اگر یک ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای

از این رو نخستین وظیفه هر پدر و مادر، یا هر نظام آموزشی آن است که با معیارهای دقیق علمی به سنجش استعدادهای فرزندان و دانش آموزان بپردازند و به محض اینکه استعداد‌های حقیقی آنها را کشف کردند، بدون هیچ ملاحظه‌ای زمینه رشد آنها را در آن زمینه خاص، فراهم آورند. صرف علاقه مندی نشانه مستعد بودن نیست؛ بسیاری از ما علاقه‌مندیم که قهرمان ورزش، حافظ قرآن، هنرمند، پزشک و مانند آنها شویم؛ اما این علاقه‌ها دلیل آن نیست که ما در همه این زمینه‌ها واقعاً استعداد داریم. به نظر می‌رسد که مهمترین نشانه استعداد، خلاقیت و نوآوری است. کاری که ما برای آن ساخته شده‌ایم، کاری است که در آن می‌توانیم خلاقانه دست به نوآوری بزنیم و به کشفها و اختراعات جدید برسیم. در غرب از اوایل قرن بیستم تلاشهای فراوانی برای سنجش استعدادهای خاص و عام افراد انجام شده است. در کشور ما هنوز استفاده از این روشها نهادینه نشده است؛ اما باید به‌سرعت به بومی کردن آنها بپردازیم و به طور گسترده‌ای در نظام آموزشی خود از آنها بهره بگیریم. با استفاده از این روشها می‌توان استعدادهای کودک را کشف کرد و به پرورش صحیح او همت گماشت. در زیر به چند مورد از نشانه‌ها و ملاکهای استعداد اشاره می‌کنیم، تا کسانی که به روان‌شناس استعداد سنج دسترسی ندارند، با توجه به آنها بتوانند به کشف استعدادهای فرزندان خود بپردازند.

 

نشانه‌های استعداد

غرق شدن در یک کار و فراموش کردن زمان و مکان، نشانه استعداد حقیقی است. به نظر کیم وو چونگ: «ذهن خلاق و افکار متعالی از غوطه‌وری و تعمق کامل حاصل می‌شود» (سنگفرش هر خیابان از طلاست، ص۱۳۸). همو می‌گوید: «چند سال قبل، با یکی از اعضای تیم مجارستان که برنده مسابقات اروپایی شده بود، مصاحبه‌ای صورت گرفت. یکی از خبرنگاران از این بازیکن درباره رمز موفقیتش سؤال کرد. او پاسخ داد: هر وقت فرصت کند، توپ می‌زند و وقتی توپ نمی‌زند، درباره فوتبال صحبت می‌کند و زمانی که درباره فوتبال صحبت نمی‌کند، درباره آن فکر می‌کند»(همان، ص ۱۳۸). هنگامی که دیدید کودکی عاشقانه در کاری غرق می‌شود، به طوری که با آن یکی و یگانه می‌شود، بدانید که او در آن کار استعداد دارد؛ اما اگر در کاری نیاز به تشویق، تهدید، هل دادن و توجیه‌کردن دارد، در مستعد نبودنش تردید نکنید. سخن‌گفتن آزادانه و بدون سانسور نیز راهی برای کشف استعدادهاست. فروید برای معالجه بیمارانش از این راه بهره می‌گرفت.

 

نشانه‌های استعداد

غرق شدن در یک کار و فراموش کردن زمان و مکان، نشانه استعداد حقیقی است. به نظر کیم وو چونگ: «ذهن خلاق و افکار متعالی از غوطه‌وری و تعمق کامل حاصل می‌شود» (سنگفرش هر خیابان از طلاست، ص۱۳۸). هنگامی که دیدید کودکی عاشقانه در کاری غرق می‌شود، به طوری که با آن یکی و یگانه می‌شود، بدانید که او در آن کار استعداد دارد؛ اما اگر در کاری نیاز به تشویق، تهدید، هل دادن و توجیه‌کردن دارد، در مستعد نبودنش تردید نکنید. سخن‌گفتن آزادانه و بدون سانسور نیز راهی برای کشف استعدادهاست. فروید برای معالجه بیمارانش از این راه بهره می‌گرفت. سخن‌گفتن آزادانه و بدون سانسور نیز راهی برای کشف استعدادهاست. فروید برای معالجه بیمارانش از این راه بهره می‌گرفت. مؤلف مقاله «فروید به راستی که بود؟» در این زمینه می‌نویسد: «سخن گفتن می‌تواند شفابخش باشد [یعنی آزادانه حرف زدن و درددل کردن می‌تواند سرنخ‌های سودمندی به روانکاو بدهد و به معالجه بیمار بینجامد]. فروید پس از فهمیدن این موضوع تمام زندگی‌اش را وقف پرستش کلمات می‌کند؛ یعنی همان شفا از طریق گفتار در مورد مبتلایان به اختلال روانی »(فصلنامه هستی، شماره ۲۰ـ ۱۹، ص۱۵۴). از این رو باید به بچه‌ها فرصت گفتگوی آزادانه داد و از خلال سخنان آنها به درونشان راه یافت.

بازی آزادانه نیز می‌تواند والدین را از استعدادهای راستین فرزندان آگاه کند. نوع بازی‌ها و اسباب‌بازی‌هایی که بچه‌ها انتخاب می‌کنند، کلیدهای خوبی برای شناسایی ذوق و استعداد آنها در اختیار ما قرار می‌دهد. نقاشی‌های کودکان و رؤیاهای آنها نیز می‌تواند پرده از بسیاری از حقایق مربوط به آنها بردارد و ما را در شناسایی هرچه بیشتر آنها یاری کند. کارهای یونگ در این زمینه درخور توجه تمام هستند. انتخاب آزادانه از میان یک مجموعه بسیار بزرگ نیز به‌خوبی می‌تواند ما را به استعدادهای راستین بچه‌ها راهنمایی کند؛ مثلاً رهاکردن بچه‌ها در یک کتابخانه بزرگ و مشاهده نوع کتابهایی که انتخاب می‌کنند، یا رها کردن بچه‌ها در یک جنگل و مشاهده انتخاب‌های آنها از آن جنگل و یا قراردادن مقداری پول در اختیار بچه‌ها و مشاهده اولویت‌های آنها برای خرید، می‌تواند ما را از علایق راستین آنها آگاه سازد.

یکی از بهترین نشانه‌های استعداد حقیقی، احساس خرسندی و شکوفایی درونی و نداشتن دغدغه برای ادامه کار است. کسی که فارغ از هر گونه مصلحت و منفعتی، کاری را انجام می‌دهد و بدون تشویق و تهدید نیز با دقت به انجام آن کار می‌پردازد، معلوم است که برای آن کار ساخته شده است. یونگ می‌گوید: «کریشنا مورتی گفته است که متابعت از استاد، یا پیر [= گورو]، یا مجاهده در جهت اصلاح جهان هیچ فایده‌ای ندارد؛ تنها کاری که باید بکنیم، این است که آرام باشیم. با وجود این [او] به ایراد سخنرانی در سرتاسر جهان ادامه می‌داد و او چنین پاسخ داد: «درست به همان دلیل که گل عطر می‌دهد؛ گل نمی‌داند که چرا عطر می‌دهد، اما این خاصیت طبیعی اوست…» به نظر یونگ نیز «نوشتن وگفتن» در نهایت هیچ فایده‌ای ندارد و فقط ایجاد اغتشاش و آشوب می‌کند، با این همه او هم به نوشتن و سخن گفتن ادامه می‌دهد؛ چرا که این دو کار طبیعی و ذاتی او هستند(با یونگ و هسه، ص۱۴۷).

کاری که پاداش آن در بیرون از خودش باشد، تکلفی بیش نیست. کار راستین آن است که خودش پاداش خودش باشد و بس؛ چنین کاری می‌تواند انسان را به آرامش و خرسندی حقیقی برساند. به نظر مولوی کسی که استعداد جولاهگی دارد، در این کار به رضایت خاطر می‌رسد؛ به همین ترتیب، درودگر فقط در درودگری و طناب‌باف در طناب‌بافی به خرسندی دست می‌یابند، به طوری که اگر صدهزار سال هم عمر کنند، از آن کار خسته و ملول نمی‌شوند (فیه مافیه، ص۹۳). حدیثی که در بسیاری از متون روایی اهل سنت و نیز در کتب عرفانی بدان اشاره شده است، به‌خوبی این معنی را بیان می‌کند: «کار کنید که هر کسی به‌آسانی در مسیری که برای آن آفریده شده است، پیش می‌رود» و مولوی در مثنوی معنوی(۶ر ۱۵) به شرح آن پرداخته است.

نکته آخر در این زمینه آنکه به نظر اگزیستانسیالیست‌ها ممکن است که کسی سالها با منِ پنداری خود زندگی کند و کسی دیگر را به جای خود بگیرد، یا خودش را طوری دیگر بپندارد؛ اما موقعیت‌هایی در زندگی هست که در آنها من راستین او خودش را نشان می‌دهد. این موقعیت‌ها را «موقعیت‌های مرزی» می‌خوانند. جنگ یکی از این موقعیت‌هاست؛ مثلاً ممکن است که کسی سالها به دروغ، یا به خطا خودش را شجاع بپندارد، اما در واقع ترسو باشد. در لحظه جنگ می‌توان شجاعت او را آزمود . در واقع موقعیت‌های مرزی گوهر راستین هر کسی را آشکار می‌سازند. بعضی از موقعیت‌های مرزی عبارتند از: رویارویی با مرگ، مسافرت، رنج و مانند آنها. یکی از راههای استعدادسنجی آن است که بچه‌ها را بدون آنکه آسیبی به آنها وارد شود، در موقعیت‌های مرزی قرار دهیم، تا آنها فارغ از همه امر و نهی‌ها، دروغها، تشویق‌ها و تهدیدها خود را آن‌گونه که هستند، نشان بدهند.

خلاصه بحث آنکه خلاقیت، غوطه‌وری کامل، بازی آزادانه، سخن‌گفتن آزادانه، نقاشی، رؤیا، خرج‌کردن آزادانه مقداری پول، انتخاب آزادانه کتاب از یک کتابخانه بزرگ، احساس خرسندی و رضایت درونی بدون توجه به سود و زیان‌ها و بالاخره بهره‌گیری از موقعیت‌های مرزی، برخی از راههایی هستند که می‌توانند پرده از استعدادهای واقعی بچه‌ها بردارند.

 

نتایج آموزشی بحث

با توجه به مطالب گذشته، اولین اصل در هر نظام آموزشی درست و کارآمد این است که هر گونه آموزشی باید مبتنی بر استعدادسنجی باشد. لوییس مادیسون ترمن در مقاله «کشف و ترغیب استعداد‌های خارق‌العاده» می‌گوید: «بررسی‌های مستمر که با آزمودنی‌های تیزهوش انجام شد، تردیدی در این باره نگذاشت که با آزمون‌های هوش عمومی که در سنین کم، همچون ۶، ۸ یا ۱۰ سالگی به عمل می‌آید، تا حد زیادی تواناییهایی را که فرد در حال حاضر، یا ۳۰ سال بعد مستعد آن است، می‌توان دریافت» (آناستازی، تفاوتهای فردی، ص۲۶۴). مینه سوتا هم درباره خلاقیت مطالعات دامنه‌داری را انجام داده است. او وسایلی برای تعیین استعداد خلاق، از سطح کودکستان، تا دانشگاه تدارک دیده است. (همان، ص۲۸۰).

پس از آنکه با استفاده از روشهای دقیق روان‌شناسانه، استعدادهای راستین کودک کشف شد، آنگاه باید بدون گنجاندن مسائل اضافی و غیرضروری در برنامه آموزشی، به پرورش او همت گماشت و همواره به خاطر داشت که با تکلف نمی‌توان صفتی را در کسی درونی کرد. به تعبیر عارفان: بربسته هیچ‌گاه یارای هماوردی با بررُسته را ندارد (به عنوان نمونه. رک. مقالات شمس تبریزی، صص۱ـ۴۶۰). آموزشی که مبتنی بر استعدادهای راستین کودک نباشد، هیچ‌گاه نمی‌تواند او را به مرحله ابداع و اختراع برساند و تأثیرات ماندگاری در او داشته باشد. به نظر افلاطون «برای رنگ کردن پشم، لازم است که پشمی سفید تهیه کرده، آن را کاملاً تمیز کنی. چنین پشمی رنگ را به طور ثابت و استواری در خود نگاه می‌دارد و هیچ شستشویی نمی‌تواند رنگش را از بین ببرد. در تربیت سپاهیان جامعه نیز باید افراد مستعد را برگزید و آنگاه به آنها آموزش داد. اگر کسی ذاتاً شجاع نباشد، هیچ آموزشی نمی‌تواند او را حقیقتاً شجاع کند. اگر تربیت و آموزش با استعداد طبیعی همراه نباشد، با لذتهای نفسانی، درد، رنج، شهوت، ترس، تنفر و مانند آنها از بین خواهد رفت». (مجموعه آثار افلاطون، ج۴، ص۱۰۱۳).

عطار نمونه خوبی از تربیت، بدون استعداد طبیعی، را به ما ارائه کرده است: پیرزنی فرزندش را به ابوسعید ابوالخیر داد تا او را تربیت عرفانی کند. آن جوان در کار خود مردانه بود، اما به‌زودی زرد و ناتوان شد؛ لذا به شیخ گفت: «من صوفی نشده، لاغر و ناتوان شدم. من از تو خواستم که از من عارفی بسازی، مانند تو از خویش رهیده، اما تو مرا در دام مرگ انداختی». ابوسعید گفت: «اگر ابوسعید بخواهد صوفی بسازد، نتیجه کارش مثل تویی می‌شود؛ ولی اگر خدا بخواهد صوفی بسازد، نتیجه کارش ابوسعید خواهد شد. تصوف را با کسب نمی‌توان به دست آورد. تربیتْ خر را به اسب تبدیل نمی‌کند؛ اما دولت الهی می‌تواند خر عیسی را بر صد اسب برتری دهد»(مصیبت‌نامه، ص۷۱).

نمونه دیگری که عطار(همان، ۳۶۸) به ما نشان می‌دهد، برادر حاتم طایی است: «آنگاه که حاتم طایی از دنیا رفت، برادرش به جای او نشست و گفت: من در بخشندگی جادو می‌کنم و مثل ابر و دریا دست به سخاوت باز می‌کنم». مادرش گفت: «تو هرگز نمی‌توانی چنین کنی، بلکه نام حاتم را هم طی خواهی کرد. حاتم وقتی که کودکی شیرخواره بود، تا کودکی دیگر از پستان من شیر نمی‌خورد، لب به شیر نمی‌زد؛ ولی تو در کودکی، وقتی که از یک پستانم شیر می‌خوردی، پستان دیگر را محکم می‌گرفتی، تا کسی دیگر از آن شیر نخورد. تو که ذاتاً چنان بخیل هستی، چگونه می‌خواهی بخشندگی کنی؟

گر برادر همچو حاتم شیر خورد هر کجا مرغی است او انجیر خورد

کـارهــا با قـــوت و بنیــاد بهْ دولـــت و اقبــال مـــادرزاد بـه

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: