امام(ره) و ابداع در فقه و استنباط / آیت الله محمد هادى معرفت - بخش دوم و پایانی

1393/3/18 ۰۷:۵۳

امام(ره) و ابداع در فقه و استنباط / آیت الله محمد هادى معرفت - بخش دوم و پایانی

امام راحل دقیقاً همین شیوه را در فقاهت پیش گرفته است: در مسئله «حیل ربوى‏» (راههاى فرار از ربا) كاملا آن را با هدف شارع در تضاد مى‏دانست؛ زیرا حرمت ربا به جهت‏ مفاسد بزرگى است كه از ذات ربا برمى‏خیزد، و نمى‏توان با تغییر دادن شكل، حقیقت را واژگون نمود. آیا با وجود این‏همه آیات و روایات كه بر غلظت و شدت حرمت و قبح ‏ذاتى آن دلالت دارند و آن را محاربه با خدا و رسول ‏شمرده‏اند، مى‏توان با مختصر ضمیمه ـ كه صرفاً جنبه ‏ظاهرى دارد ـ تمامى آن مفاسد را نادیده گرفت یا از بین رفته‏ پنداشت؟!

 

 

امام راحل دقیقاً همین شیوه را در فقاهت پیش گرفته است: در مسئله «حیل ربوى‏» (راههاى فرار از ربا) كاملا آن را با هدف شارع در تضاد مى‏دانست؛ زیرا حرمت ربا به جهت‏ مفاسد بزرگى است كه از ذات ربا برمى‏خیزد، و نمى‏توان با تغییر دادن شكل، حقیقت را واژگون نمود. آیا با وجود این‏همه آیات و روایات كه بر غلظت و شدت حرمت و قبح ‏ذاتى آن دلالت دارند و آن را محاربه با خدا و رسول ‏شمرده‏اند، مى‏توان با مختصر ضمیمه ـ كه صرفاً جنبه ‏ظاهرى دارد ـ تمامى آن مفاسد را نادیده گرفت یا از بین رفته‏ پنداشت؟!

امام درباره این مسئله مى‏فرمود: اساساً ربا دوگونه است: رباى معاملى (مبادله جنس به جنس با فزونى در یك‏طرف) و رباى قرضى (قرض همراه با سود). آنچه مورد تشدید تحریم شارع قرار گرفته، همان رباى قرضى است كه ‏هیچ گونه علاج‏بردار نیست و روایات علاجیه ناظر به این‏ نوع ربا نیست، مگر یك روایت كه درباره آن سخن خواهیم ‏گفت؛ ولى رباى معاملى كه از نظر شارع ربا شمرده شد، در واقع و از نظر عرف و عقلا، اساساً ربایى وجود ندارد؛ زیرا درمبادله یك كیلو برنج از جنس مرغوب با دو كیلو برنج از جنس نامرغوب كه از لحاظ قیمت ‏بازار این دو كیلو برابرقیمت آن یك كیلو است، تفاضلى در كار نیست؛ ولى شارع ‏مقدس به لحاظ مبادله مثل به مثل در جنس، آن را ـ درصورت زیاده در یك طرف ـ اعتباراً ربا دانسته و چون امرى‏ متداول و معمولى بوده و به ویژه در محیط‌هاى روستایى، كارى است متعارف، براى تخلص از صورت ربا، دستور ضمیمه داده است؛ لذا این گونه راههاى تخلص از ربا، درمورد رباى معاملى، در واقع تغییرى است كه در «صورت‏عمل‏» انجام گرفته، و مورد تحریم هم همان صورت بوده نه ‏حقیقت امر.

امام مى‏فرماید: «لعل سرّ تحریم ‏الشارع المقدس المبادله فیها (فى ‏الربا المعاملیه) الا مثلا بمثل، خارج عن فهم‏العقلاء، و انما هو تعبد. فالحیله ‏فى هذاالقسم لا اشكال فیها.»18 همچنین مى‏فرماید: و اما رباى‏ قرضى، جایى براى حیله و تخلص از ربا ندارد «فلم یرد فیها حیله على ما یاتى‏الكلام فیه... ضروره ان ‏الحیل لاتخرج الموضوع عن ‏الظلم و الفساد و تعطیل التجارات و غیرها مما هو مذكور فى ‏الكتاب و السنه...»19

همچنین روایاتى را كه صاحب وسائل در باب ششم ابواب‏ صرف20 براى فرار از ربا آورده، ناظر به نوع رباى معاملى‏است؛ اما روایاتى را كه در باب نهم از احكام عقود21 آورده ‏و مرتبط به رباى قرضى است، جز یك روایت، بقیه‏ ضعیف‏السند مى‏باشند. به علاوه اینكه در آن روایات چنین‏ آمده: امام رضا(ع) فرموده: انجام چنین‏ حیله‏هایى اشكال ندارد؛ زیرا من با دستور پدرم چنین كرده‏ام. و نیز امام موسى بن جعفر(ع) فرموده باشد: من با دستور پدرم چنین ‏كرده‏ام و امام صادق(ع) فرموده باشد: پدرم چنین ‏مى‏كرد و به من دستور داد تا چنین كنم!

امام راحل مى‏فرماید: فرض كنیم كه سود گرفتن بر وام با مختصر ضمیمه، حرام نباشد؛ ولى قبح عرفى آن براى همگان مشهود است. پس چگونه رواست كه چهار امام معصوم كه شاخصه تقوا ونزاهت و قداستند، مرتكب عملى شوند كه از دید عامه مایه تنفر است؟!22 و مى‏افزاید: تنها روایتى كه دراین باره موثق شمرده شده، روایت محمد بن اسحاق واقفى است كه‏ شغلش صرّافى بوده است؛ ولى در دل از وى نگرانى دارم؛ چگونه‏ است كه یك شخص «واقفى مذهب» كه شغلش صرّافى و داد و ستد انواع معاملات رایج آن زمان است ـ كه برخى خالى از اشكال ‏نیست ـ و همیشه چنین است، اقدام به نقل چنین روایت وهن‏آمیز به ساحت قدس ائمه اطهار23 و مخالف با صریح كتاب و حكمت تحریم رباست، كرده باشد. این روایات، نظیر روایات‏ «بیع العنب ممن یعمله خمرا» است كه نسبت ارتكاب آن را به ‏معصوم داده است و از نظر عقل و حكمت‌اندیشى قابل پذیرش‏ نیست. امام راحل مى‏فرماید: «فمثل هذه الروایات غیر قابله للعمل(اى الاستناد) لاشتمالها على امرمنكر.»24

خامساً تطابق با واقعیت (واقع‏نگرى) احكام شرع چون‏ برخاسته از واقعیت‌هاى حیات بشرى است و تنها با اعتبار شرعى، صبغه شرعیت ‏یافته، به ناچار بایست با واقعیت‌هاى‏عینى كه مورد ابتلا و عمل انسانهاست و نیز با فطرت‏اصیل بشریت تطابق داشته باشد. هر موضوع مطرح شده در لسان دلیل، به طور قطع ناظر به واقعیتى است كه عینیت‏ خارجى داشته و با حیات بشرى رابطه تنگاتنگ دارد و گفتارمعروف: «الاحكام الشرعیه الطاف الى الاحكام العقلیه‏» ناظر به ‏همین حقیقت است.

از این رو بایست تشریع احكام و قوانین الهى با آنچه‏ مقتضاى طبیعت ‏حیات است، تطابق داشته باشد و عرضه، كاملا طبق تقاضا بوده باشد. آنچه انسانها در نهاد خویش، از پروردگار درخواست كرده‏اند و به آن نیاز مبرم دارند، بر آنان‏ عرضه شده و به آنان ارزانى گردیده است: «و آتاكم من كل ماسالتموه‏:(25) هر آنچه خواسته‏اید به شما ارزانى داشته‏ایم.» سپس مى‏گوید: «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها ان الانسان لظلوم ‏كفار: نعمت‌هاى خدا شما را فراگرفته، ولى این انسان ناسپاسى‏مى‏كند، و بر خود ستم روا مى‏دارد و نعمت‌هاى خداوندى رانادیده مى‏گیرد.»

این حقیقتى است كه حكما و فقهاى عظام بر آن آگاهى ‏داشته، حكمت اندیشى و فقاهت را بر واقعیت‌هاى حاكم برحیات بشرى پایه‏گذارى مى‏كنند و هیچ گاه در صدد نیستند كه در قوه متخیله، مدینه فاضله بسازند.

فقه ریشه در حكمت عملى داشته و با عملكرد انسانها سر و كار دارد، لذا با فرض و خیال تناسبى ندارد. امام راحل كه‏ با همین دید به ساختار فقاهت مى‏نگرد، فقهى را دنبال‏ مى‏كند كه صبغه واقع‏گرایى داشته باشد و با همین دید حكیمانه و واقع‏گرایانه، مسائل فقهى را بررسى، و فروع ‏مختلف را حل و فصل مى‏نماید. از باب مثال مسئله خمس، كه مشهور میان فقها، طبق‏ ظواهر برخى روایات، به دو قسمت متساوى تقسیم ‏مى‏شود: یك قسمت ‏سهم امام و قسمت دیگر سهم سادات ‏است. این تقسیم از نظر امام راحل قابل قبول نیست و تمامى خمس را سهم امام مى‏داند. تنها فقراى بنى‏هاشم ‏بایست از جانب امام تأمین شوند؛ یعنى یكى از موارد مصرفى هستند، نه اینكه ذى‏حق و آن هم نصف كامل ‏خمس را مالك و مستحق بالاصاله باشند!

آنچه نظر امام راحل را به این جهت معطوف داشت ـ علاوه ‏بر دلالت روایات مربوطه ـ ناسازگارى این تقسیم ثنایى با واقعیت ‏بود؛ یعنى اگر بپذیریم كه خمس ارباح مكاسب ـ به‏ طور فراشروط و براى همیشه بایست به دو قسمت مساوى ‏تقسیم گردد و نصف آن، على الدوام و در بستر زمان به‏ فقراى بنى‏هاشم داده شود، چنین حكمى هرگز با واقعیت‏ تطبیق نمى‏كند؛ زیرا با گسترش اسلام در سرتاسر جهان ـ كه ‏در انتظارش هستیم و خداوند وعده داده است ـ تنها یك ‏درصد خمس ارباح مكاسب بازارهاى جهان با حجمى ‏سترگ، كافى است كه فقراى موجود بنى‏هاشم را براى‏ همیشه مستغنى كند! در این صورت چنین حكم شرعى ‏دیگر بلاموضوع مى‏ماند و چنین رخدادى با تشریع قانونى كه باید ناظر به همیشه باشد، سازگار نیست.

امام راحل در جلسه درس به تفصیل به تشریح این مسئله ‏پرداختند كه در كتاب «البیع»، بحث ولایت فقیه بدان اشارت ‏دارد و مى‏فرماید: «اما فى سهم السّاده فلانه لا شبهه فى انهم مصرف له، لا انهم مالكون لجمیع السهام الثلاثه. ضروره انّ ‏الفقر شرط فى اخذه، و المراد به عدم و اجدیه مؤونه سنته حسب المتعارف... و لا شبهه فى ان‏ نصف‏ الخمس یزید عن حاجه الساده بما لا یحصى...» تا آنجا كه مى‏فرماید: «و قد جعل الخمس لاجل نوائب الحكومه ‏الاسلامیه، لا لاجل سد حاجات‏ الساده حسب، اذ نصف خمس سوق كبیر من ‏اسواق‏ المسلمین كاف لذلك، بل هو لجمیع نوائب الوالى، و منها سد حاجه ‏الساده...»26

سپس به روایات وارده در این زمینه مى‏پردازند و از جمله‏ روایتى است كه در تفسیر نعمانى از امیرمؤمنان(ع) آمده: «فاما وجه الاماره فقوله: و اعلموا انّ ما غنمتم من شئ ‏فانّ ‏لله خمسه»27 در این روایت، اساساً خمس را در وجه امارت (حكومت) و ولایت قرار داده است و نیز روایت ابوعلى حسین بن راشد، از امام على الهادى(ع) كه مى‏فرماید: «ما كان لابى بسبب الامامه، ‏فهو لى‏».28 در این روایت، خمس كاملا سهم امام شمرده‏ شده است كه در جهت ولایت و امامت مصرف مى‏گردد.

حوزه انفال از نظر امام، انفال (در اصطلاح فقهى) به منابع ‏طبیعى گفته مى‏شود كه از ملكیت‏ خصوصى بیرون و دراختیار دولت اسلامى مى‏باشد، تا در جهت منافع عمومى یا تأمین مصالح عامه مصرف گردد؛ لذا زمینهاى آباد بالاصل(عام بالاصل) مانند كنارة دریاها و جنگل‌ها و نیزارها و زمینهاى بایر مطلقاً و كوهها و دره‏ها، و نیز دریاها ودریاچه‏ها و تالابهاى طبیعى، و چشمه‌سارها و جویبارها و رودخانه‏ها، و آبهاى زیرزمینى و همچنین معادن به طورمطلق، چه ظاهر و چه پنهان در دل زمین و كوهها، همه و همه از انفال محسوب مى‏شوند و هر گونه تصرف شخصى‏ در آنها به اذن و اجازه از جانب دولت نیاز دارد و محدوده‏ تصرف مجاز منوط به اذن صادره است.

امام اضافه فرمودند: فضا، منابع زیرزمینى ـ گرچه در ملك شخصى یافت ‏شود ـ نیز از انفال محسوب‏ مى‏شوند؛ بدین معنا كه اگر كسى زمینى را به احیا یا تملك متصرف گردید، فضاى آن تا محدوده خاصى به وى تعلق‏ دارد و بیشتر از آن در اختیار دولت است. همچنین در عمق ‏زمین تا محدوده خاصى در اختیار اوست و بیش از آن، متعلق به دولت است؛ لذا اگر چاه نفتى در زمین مزروعى ‏كسى یافت‏ شد، ملك صاحب زمین نیست و به دولت تعلق‏دارد. همچنین ذخایر دیگر زیرزمینى و نیز فضاى بالاتر ازمحدوده خاص در تصرف دولت است و از اختیار صاحب ‏ملك بیرون است.

دلیل بر این تعمیم، قصور دلیل «حیازت‏» است تا شامل این گونه موارد گردد: حیازت، چه براى احیا(زراعت و ساختمان) و چه براى تملك و مصرف، منوط به ‏اذن است. و در حیازت علاوه بر اذن، قصد حیازت كننده، محدوده جواز تصرف او را مشخص مى‏سازد و در همان ‏محدوده، مالك یا اولى به تصرف مى‏گردد و بیش از آن، و فراتر از آن، چون در محدوده قصد اولیه نبوده است، مشمول اذن حاصله نیز نگردیده است.

خلاصه اینكه حیازت (در اختیار درآوردن) مقدمه جواز احیا یا تملك است و قوام حیازت ـ مورد اذن ـ به قصد حیازت‏كننده بستگى دارد. لذا آن را محدود مى‏كند و مطلق نخواهد بود. از این رو در زمینهاى وسیع كه تحت احیا قرار گرفته، رفت و شد، و نشست و تصرفات دیگران، در جاهایى كه ‏مخل به جنبه احیا شده نباشد، بى‏اشكال است و نیازى به ‏اذن احیاكننده نیست و حتى اگر منع كند، منع او مؤثرنیست؛ زیرا بیش از آنچه احیا كرده، بیرون از اختیار اوست ‏و به او مرتبط نمى‏باشد. همچنین اگر جویى را از رودخانه‏اى به‏ مزرعه خویش روان ساخته و كسانى از آب آن جوى ‏بخواهند وضو بگیرند یا بنوشند یا هر نحو تصرفى كه مخل ‏به آبیارى صاحب جوى نباشد، بى‏اشكال بوده و نیازى به‏اذن او نیست؛ زیرا حیازت او تنها در جهت آبیارى بوده و این‏گونه تصرفات مزاحمتى با آن ندارد.

 

دقت نظر

در پایان مقاله، به مسئله‏اى در باب قرائات اشاره مى‏شود كه ‏كمال دقت نظر امام راحل را مى‏رساند: مسئله «تواتر قراءات ‏سبع‏» از مسائلى است كه مورد اختلاف نظر علما قرار گرفته ‏است. البته بیشتر محققان اهل سنت و نیز دانشمندان شیعه‏ به طور مطلق، تواتر آن را از پیامبر اكرم(ص) نپذیرفته‏اند؛ ولى‏ در عین حال، جواز قرائت ‏به یكى از قرائات سبع را در نماز و غیره جایز شمرده‏اند: فقهاى اهل سنت، ازدیدگاه اجماع منعقد بر صحت این قرائات تجویز كرده، یا برخى از آنان كه از تحقیق كمترى برخوردارند، حدیث «سبعه احرف‏» رامستند قرار داده‏اند؛ ولى فقهاى شیعه با آنكه طبق حدیث‏صحیح از امام صادق(ع) «القرآن واحد نزل من عند الواحد» بیش از یك قرائت را درست نمى‏دانند، نظر به ترخیصى كه از امام صادق(ع) در این باره رسیده: «اقراوا كما یقرا الناس‏» و«اقراوا كما علمتم‏» قرائت ‏به هر یك از قرائات سبع را جایزشمرده و این دو حدیث را بر قرائات سبع معروف حمل ‏كرده‏اند.

لكن این حمل از چند جهت مخدوش است و همان گونه كه ‏آیت‏الله حكیم فرموده: قرائات هفت‌گانه، بیش از یك قرن پس از صدور این دو حدیث، رسمیت یافت و معروف گشته است. اگر بنا باشد این دو حدیث را اشاره به قرائات معروفه بگیریم، بایست به ‏قرائات معروف در عهد «صادقین‏» كه شهرت داشته ناظر بدانیم، كه ‏بیشتر یا معتبرتر از برخى از قراءات سبع معروفه است!

ولى حقیقت آن است همان‏گونه كه بدرالدین زركشى و آیت‏الله خویى فرموده‏اند: «قرائات در بسترى جدا از قرآن ‏جریان داشته و دارد: القرآن و القرائات حقیقتان متغائرتان‏.» مسلمانان از روز نخست، به طور همگانى (جمهور امت) قرآن را در بستر زمان از زبان پیامبر اكرم(ص) و صحابه بزرگوار دریافت كرده، «یداً بید» آن را ثبت و ضبط نموده‏اند و تا به ‏امروز به آن خو گرفته‏اند.

به علاوه مصاحف اولیه و نیز مصاحف متأخر قرن به قرن، طبق همان قرائت موروثى (جماهیرى) ثبت و ضبط گردیده‏ كه قرائت «عاصم‏» به روایت «حفص‏» نمایانگر آن است؛ زیراقرائت ‏حفص از عاصم از ابوعبدالرحمن سلمى از مولا امیر مؤمنان(ع) است ‏با همین سند صحیح و معتبر. و حفص ‏نیز خود به كمال دقت و اتقان شهرت دارد، چنانچه شاطبى ‏گوید: «و حفص و بالاتقان كان مفضلا».

از طرفى روشن است كه قرائت مولا امیرمؤمنان(ع) عین قرائت پیامبر اكرم(ص) است و همان است كه مسلمانان از روز نخست و براى‏ همیشه به آن آشنا بوده‏اند. حتى قرآنهاى چاپى در معتبرترین‏ كشورهاى اسلامى (ایران، تركیه، مصر، عربستان، سوریه، پاكستان و...) طبق قرائت‏ حفص، یعنى همان قرائت عامه‏ مسلمانان در طول تاریخ اسلام است.

اكنون مى‏رویم به سراغ دو حدیث ‏یاد شده كه قطعاً به همان‏ قرائت جماهیرى و متداول و شناخته شده میان مسلمانان، ناظر است. مقصود از «الناس‏» (اقراوا كما یقرا الناس)، عامة ‏مسلمانان و جمهور امت است كه سینه به سینه، قرآن را از پیامبر اكرم(ص) و سپس از مولا على(ع) فراگرفته‏اند، و همچنین «كما علمتم‏» به آنچه از سلف صالح فراگرفته ‏اند، اشاره دارد وهیچ ‏گونه ارتباطى به قراءات سبع (هفت‌گانه) یا غیره ندارد.

با روشن شدن این مطلب، تكرار مى‏كنیم كه نمایانگر قرائت ‏عامه و جمهور امت، همان «قرائت ‏حفص» است كه كتابت ومصاحف اولیه و متأخر برطبق آن ثبت و ضبط گردیده ‏است؛ لذا براى رسیدن به قرائت موروثى جماهیرى، اكنون‏ تنها راه، رجوع به مصاحف مخطوط و مطبوع در كشورهاى‏ اصیل اسلامى است.

این جانب در حد تتبع خود، ندیده‏ام كسى از فقها به این جهت‏ خطیر عطف توجه فرموده باشد، جز امام راحل در تحریر الوسیله (كتاب الصلاه، القول فى القراءه، مسئله 14) مى‏فرماید:«الاحوط عدم التخلف عن احدى القراءات السبع. كما انّ الاحوط عدم‏ التخلف عما فى المصاحف الكریمه الموجوده بین ایدى ‏المسلمین...» و این، كمال دقت و ظرافت نظر معظم له را مى‏رساند.

 

پى‏نوشتها:

18ـ كتاب البیع، به قلم امام خمینى(ره)، ج 2، ص 408.

19ـ همان، ص 409.

20ـ وسائل، ج 18، ص 178.

21ـ همان، ص 54.

22ـ كتاب البیع، ج 2، ص 413.

23ـ جالب است كه محمد بن اسحاق واقفى كه در امامت‏حضرت‏رضا(ع) تشكیك دارد، چنین روایتى را از آن حضرت نقل مى‏كند و نسبت مى‏دهد كه حضرت فرمود: «لا بأس به، قد امرنى ابى‏ ففعلت ذلك‏»! و در پایان روایت آمده كه گمان برده همین سؤال را از امام موسى بن‏جعفر(ع) نیز نموده و چنین جوابى شنیده است! (وسائل، ج 18، ص 55، رقم 6)

24ـ كتاب البیع، ج2، ص414.

25ـ ابراهیم، 34.

26ـ رجوع شود به كتاب البیع، ج 2، ص493ـ490.

27ـ انفال، 41. (وسائل، ج9، ص490) باب 2 مابحب فیه‏الخمس، رقم 12.

28ـ وسائل، ج 9، ص537، باب 2 (انفال)، رقم 6.

روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: