مبادلات فرهنگی - فلاحتی ایران و هند / دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش اول

1394/11/21 ۰۷:۵۹

مبادلات فرهنگی - فلاحتی ایران و هند / دکتر محمدحسن ابریشمی – بخش اول

از خویشاوندی نژادی اقوام هند و ایرانی و ریشه مشترک زبانهای باستانی و فراموش شده این دو ملت که بگذریم، باید یادآور شویم سرزمین هند منطقه بیستم مالیاتی داریوش بود. نام این سرزمین (ایندیا: ‏India‏) نیز برگرفته از نام ایرانی آن در پارسی باستان است.۱ آرنولد توین‌بی با این پرسش که چرا کوروش اول (که پدرش او را کورور ‏Kuru‏ می‌نامید) نام پسر خود را کمبوجیه گذاشت؟ و با طرح دو واژه «کمبوجیه» و «کورو» به عنوان اسم مکان ـ از یک سو در ماورای قفقاز (که جغرافیانویسان یونانی رود کور یا ارس را سیروس (کوروش) و بخشی از حوضه سفلای رودهای ارس، کورو را کمبیزنه ر ‏Cambyzone‏ می‌نامیدند)، و از سوی دیگر در هندوکش و شبه‌جزیره هند ـ احتمال می‌دهد «این دو قومی که اسمهای خود را روی سرزمین زیستگاه خود گذاشتند با یکدیگر ارتباط و بستگی نزدیک می‌داشته‌اند.۲

 

درآمد

از خویشاوندی نژادی اقوام هند و ایرانی و ریشه مشترک زبانهای باستانی و فراموش شده این دو ملت که بگذریم، باید یادآور شویم سرزمین هند منطقه بیستم مالیاتی داریوش بود. نام این سرزمین (ایندیا: ‏India‏) نیز برگرفته از نام ایرانی آن در پارسی باستان است.۱ آرنولد توینبی با این پرسش که چرا کوروش اول (که پدرش او را کورور ‏Kuru‏ مینامید) نام پسر خود را کمبوجیه گذاشت؟ و با طرح دو واژه «کمبوجیه» و «کورو» به عنوان اسم مکان ـ از یک سو در ماورای قفقاز (که جغرافیانویسان یونانی رود کور یا ارس را سیروس (کوروش) و بخشی از حوضه سفلای رودهای ارس، کورو را کمبیزنه ر ‏Cambyzone‏ مینامیدند)، و از سوی دیگر در هندوکش و شبهجزیره هند ـ احتمال میدهد «این دو قومی که اسمهای خود را روی سرزمین زیستگاه خود گذاشتند با یکدیگر ارتباط و بستگی نزدیک میداشتهاند.۲

نشانههای بسیار از روابط فرهنگی و مدنی این دو ملت در منابع کهن وجود دارد. دارمستتر در باب نواحی و کشورهای بین هند و ایران (چون کابل، قندهار، سیستان و غیر آن) میگوید: «این نواحی که در قرون قبل از میلاد تا یک قرن بعد از میلاد به نام هندسفید نزد مورخان معروف است، پیوسته تا زمان فتوحات اسلام تحت نفوذ فرهنگی ایران بودهاند».۳ اما بعد از اسلام مبادلات فرهنگی بین ایران و هند، بهویژه در عهد سلاطین ترک و مغولی این سرزمین، بسیار عمیق و پردامنه بوده و زبان فارسی ـ و به تَبَع آن نام رستنیها و کشتنیهای بومی ایران و نیز واژگان و اصطلاحات مربوط به امور مختلفِ فلاحت و آبیاری در سراسر هند و حتی فراتر از مرزهای این سرزمین اشاعه پیدا کرده،و متقابلاً برخی از نامها و واژگان هندی وارد در قلمرو فرهنگی ایران و زبان فارسی شده است.

ایران و هند همواره همجوار و همسایه بوده، اما بعد از ایجاد کشور افغانستان (در معرکه بین انگلیس و روسیه) در عصر قاجاریه، با تأسیس جمهوری پاکستان (۱۹۴۷م) و ایجاد مرزهای سیاسی جدید، نه تنها مبادلات فرهنگی و مدنی افول کرده، بلکه جای خود را به زبان فاتحان انگلیسی و زبانهای قومی دیگر داده است. بنابراین در این مقاله ایران و هند به مفهوم جغرافیایی بسی وسیع آن در قدیم (بهخصوص از عهد تیموریان در هند و صفویان در ایران) مورد گفتگو و بررسی است.

مهاجرت ایرانیان به هند، عمدتاً از مردمان نواحی ماوراءالنهر و خراسان قدیم، از قرن اول هجری آغاز شد و به تناوب کم و بیش تا عصر قاجاریه استمرار یافت. در شرایط بحرانی سخت ـ چون خشکسالیهای مفرط، هجومهای هولناک اقوام زردپوست بهویژه مغولان به ایران، سختگیریهای مذهبی و همچنین سرکوبگریهای برخی از سلاطین، یا ایجاد فضای رعب وحشت برای دانشمندان، نخبگان، وزیران، حکام محلی و به طور کلی ایجاد احساس عدم امنیت مالی و جانی برای آنان ـ این مهاجرتها اوج و دامنه بیشتری پیدا کرده است. در این اوضاع و احوال بسیاری از دانشمندان و نخبگان در رشتههای مختلف علوم و فنون، از جمله کشاورزی و باغبانی از ایران به هند رفتند. اینان صادقانه تواناییهای حرفهای خود و دانشهای بومی ایرانی در امور فلاحت را نشان داده و به احداث آبادیها، کاریزها، باغستانها و کشتزارهایی به شیوه وطن مألوف پرداختند.

به این ترتیب نامهای فارسی برخی از رستنیها، میوهها، مزروعات و اصطلاحات کشاورزی در هند اشاعه پیدا کرد. زعفران و برخی کشتنیها در سده اول تا دوم هجری توسط ایرانیان مهاجر به هند انتقال یافت؛۴ پسته، بادام، گردو، انار، انگور، گیلاس، خربزه، گل گلاب، گل زنبق، درخت چنار و برخی کشتنیها و پدیدههای فلاحتی از ارمغانهای بعدی ایرانیان به هند است. با آمد و شدهای مهاجران و وابستگان آنان بین ایران و هند، مبادلات فرهنگی و کشاورزی فراوانی انجام میگرفت. این گونه مبادلات در عهد سلاطین اسلامی هند بهویژه از قرن هشتم به بعد رو به فزونی گذاشت. در این مقاله با نگاهی گذرا به مهاجرتهای ایرانیان بعد از اسلام و تأثیر و تأثر دو فرهنگ بر یکدیگر، به بررسی بیشتر اینگونه مبادلات از عهد تیموریان تا اوایل قرن حاضر میپردازیم.

 

***

بعد از شکست یزدگرد سوم و عقبنشینی ایرانیان از مقابل عربها، شماری از ایرانیان که دین اسلام را نپذیرفتند، به هند رفتند. از آن جمله جماعاتی از زردشتیان در سال ۹۷قر۷۱۶م، اهل شهرک باستانی سنجان در ناحیه خواف، به هند رفتند و شهری به یاد وطن مألوف به نام سنجان بنیاد نهادند. در سال ۱۵۸قر ۷۷۵م گروهی دیگر از زردشتیان به هند رفتند و به جمع پیشین در شهر سنجان پیوستند. این جماعات ایرانی مُعرّف رستنیها، گلها و میوههای ایرانی و نام پهلوی آنها به هندیها بودند و دانشهای بومی و فرهنگ کشاورزی و باغبانی ـ از جمله شیوه زعفرانکاری ـ را به آن سرزمین انتقال دادند. بهمن کیقباد پسر دُستور هرمزدیار، سراینده «قصه سنجان»، که خود از اعقاب همان اهالی سنجان خواف در خراسان بوده، در سال ۱۰۰۸قر۱۶۰۰م به استناد نقل قولهای پیشینیان درباره وجه تسمیه شهر نوبنیاد ایرانی در هند میگوید:

«مر او را نام سنجان کرد دُستورر بهسان ملک ایران گشت معمور». مرحوم پورداوود میگوید «پرتغالیها در مدت اقامت خود در هند به شهر مذکور

Sait John‏ اسم دادند.» شهر سنجان در ناحیه گجرات هند است؛ در خطبه عروسی پارسیان مقیم گجرات، که مایه از عهد ساسانیان دارد، در جزو مهریه عروس از زر سرخ شهر نیشابور یاد میشود؛ و این خود دلیلی بر مهاجرت زرتشتیان از سنگان ناحیه خواف است که در شمار توابع نیشابور به حساب میآمد.۵

ایرانیان در عصر ساسانی با برخی از رستنیها و ادویه هندی آشنا بودند. پس از مهاجرت پارسیان و آمد و شد همکیشان آنان بین ایران و هند این آشنایی بیشتر شدو در پی تسخیر هند به دست سلطان محمود غزنوی، ضمن گسترش اسلام در این سرزمین، فرهنگ ایرانی و زبان فارسی نیز رواج پیدا کرد. در همین حال مبادلات کالاها، محصولات و فرآوردههای کشاورزی و گیاهان دارویی گسترش یافت. نام بسیاری از رستنیها، مزروعات، عقاقیر و ادویه محصول شبهقاره هند و شرح خواص و خصوصیات آنها وارد منابع طب و داروشناسی ایرانی و اسلامی شد. اسامی برخی از آنها، یا نوعی ممتاز و مشخص، به این سرزمین منسوب شده و بعضی از آنها به واسطه ایرانیان به عربها و دیگر ملتها رسیده است.

ابوریحان بیرونی نام تعدادی از گیاهان و ادویه این سرزمین را با قید کلمه «هندی» در انتهای اسامی آنها نقل کرده است.۶ رشیدالدین فضلالله همدانی (سده ۷ق) به برخی از درختان و رستنیهای هندی اشاره میکند،۷ و در جای دیگر نوع و مقدار کالاها و فرآوردههایی که بازرگانان او از بلاد هند برایش میآوردند سخن میگوید؛۸ اما مهمتر از اینها، «ملک علاءالدین از هندوستان در جواب مکتوب به خواجه رشیدالدین» شرحی نغز و دلاویز به همراه کاروانی از ظرایف و طرایف گوناگون هند فرستاده و نوع و مقدار هر یک را در نامه قید کرده است. وزن این کالاها متجاوز از ۳۰ تن و مشتمل بر یکصد رقم از انواع بهترین و گرانترین محصولات گیاهی، جانوری، معدنی، دریایی و دیگر فرآوردهها و تولیدات هند در سده هفتم هجری است که در عین حال نام، نوع و جنس کالاهای هندی مورد توجه و مصرف درباریان و ثروتمندان ایرانی را نشان میدهد. کالاهای ارمغانی ملک علاءالدین محمد خلج برای رشیدالدین فضلالله همدانی نمونهای از مبادلات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بین حکومتهای ایران و هند است که دلالت بر پیشینه طولانیتر آشنایی ایرانیان با این گونه کالاها و فرآوردههای عجیب و بر ارزش هند، اعم از محصولات کشاورزی، جنگلی و غیر آن، دارد. (به همین لحاظ در یادداشتهای پایانی مقاله صورت ریز این کالاها نقل شده است). ۹‏

عجایب هند بسیار است. تعدد و تنوع جانداران و رستنیهای مختلف این سرزمین بر شگفتیهای آن میافزاید. با تفحص در متون کهن و قدیم فارسی، از قرن چهارم تا پایان عصر قاجاریه، میتوان اسامی، ادویه، عقاقیر، گلها، میوهها و مزروعات و دیگر پدیدههای خاص هند یا منسوب به این سرزمین را معلوم، و میزان آشنایی ایرانیان با هر یک از آنها را در اعصار مختلف تاریخی مشخص کرد.۱۰ با این همه، برخی از محصولات و فرآوردههای به ظاهر منسوب شده به هند که در متون کهن و منابع قدیم فارسی آمده، قابل تأمل و بررسی بیشتر است؛ مثلاً شهمردان بنابیالخیر در سال ۴۸۸ق در معرفی و شرح چگونگی پرورش کرم ابریشم (عربی آن: دوالقَّز، قَّز معرب کژ به معنی ابریشم) یا کِرِم قَّز (در متن چاپی به اشتباه: کرم قرمز) میگوید: «این کرم را کرم هندوی خوانند…»؛۱۱ در حالی که منشأ کرم ابریشم هند نیست و در هیچ یک از منابع لغت فارسی و دیگر منابع «کرم هندوی» نیامده است. اکنون نیز یکی از آفات انباری پسته و محصولات خشکبار حشرهای با نام علمی پلودیااینترپونکتلا ر ‏Hubner‏ ‏Plodia interpunctella‏ میشناسیم،۱۲ که به تحقیق توسط بازرگانان پسته و خشکبار، در اواخر عصر قاجاریه، به اسم شبپره یا پروانه هندی نامگذاری شده است.۱۳

 

علت اتخاذ این نام بهدرستی معلوم نیست. شاید کرمینه

(لارور ‏Larve‏) این حشره به همراه محموله کالاهای هندی به ایران وارد شده باشد.۱۴ نمونه دیگر، قاسم بن یوسف هروی، در سال ۹۲۱ق ضمن معرفی «آلوانگور» و شرح چگونگی پیوند آن به منظور دستیابی به ارقام متنوع جدیدتر از این میوه، میگوید: اسامی آلوانگور ـ که آلوچه نیز گویند و نارسیده وی خوب است ـ بدین موجب است: استرابادی، نیشابوری، زرد، کلیله، عنبری، گرده آلو، باباحاجی، رسمی ـ سفید و سیاه، آتشی، دو هندی، سفید، پیکانی.۱۵ در بین ارقام آلوانگور نام رقم «دوهندی» جالب و قابل بررسی است و میتوان احتمال داد که نخستین بار دو باغبان هندیتبار، مبتکر یا اشاعهدهنده پیوند یا انتقال نهال پیوندی این رقم به هرات (پایتخت شاهرخ و سلاطین تیموری ایران) بودهاند. همچنین محتمل است اول بار پیوند این رقم در باغی انجام شده که صاحبش دو بازرگان هندی مقیم ایران بودهاند (چرا که در عهد تیموریان و صفویه هزاران تبعه هند در ایران میزیستند).

این گونه شیوههای نامگذاری برای ارقام مختلف گلها، میوهها و مزروعات در ایران پیشینه بسیار طولانی دارد و به عهد باستان میرسد؛ مثلاً گردیزی در سال ۴۴۳ق، ضمن شرح وقایع اوایل دوره سامانیان، با اشاره به سرنوشت شوم یکی از خاندانهای اصیل و دانشمند ایرانی اشارهای به شیوهای از این گونه نامگذاریها در ایرانِ اواخر عصر ساسانی دارد، که یقیناً به پیروی از سنتهای پیشین اتخاذ شده است: احمد بن سهل به نیشابور مقام کرد… و این احمد بن سهل از اصیلان عجم بود و نبیره یزدجرد شهریار بود، و از جمله دهقان جیرنج بود که از دیههای بزرگ مرو است. و جد احمد «کامگار» نام بود، و به مرو گلی است که برو باز خوانند «گل کامگاری» گویند بهغایت سرخ باشد. و این کامگاریان خدمت طاهریان کردند، و برادران همه دبیران و منجمان بودند: فضل، حسین و محمد پسران سهل بن هاشماند که نجوم نیکو دانست. روزی او را پرسیدند که: طالع پسران خویش چون ننگری، تا عاقبت ایشان چگونه خواهد بود؟ گفت: چه نگرم که هر سه به یک روز کشته خواهند شد اندر تعصب عرب و همچنان بود.۱۶‏

ایرانیان با پیوند و جابجایی انواع میوهها چون انگور، انار، سیب، پسته و غیر آن، ارقام جدیدی به وجود آوردهاند، مثلاً نظامی عروضی بر اساس منابع تاریخی مبتنی بر وقایع اواخر قرن سوم هجری، ضمن شرح اقامت چهارساله رودکی (در معیت نصر بن احمد سامانی، حکومت ۲۹۵ تا ۳۰۱ق) در هرات، میگوید: «در سواد هری صد و بیست لون انگور یافته شود، هر یک از دیگری لطیفتر و لذیذتر، و از آن دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافت نشود: یکی پرنیان، دوم کلنجری.»۱۷‏لطافت یا تلألؤ دانههای انگور، چون درخشش ابریشم؛ موجب اتخاذ وجه تسمیه رقم «پرنیان» شده، و رقم کلنجری منسوب به ناحیه کالنجر در هند بوده که دژ مشهور آن «قلعه کالنجر» در سال ۵۹۹ق به دست غلام و سردار سلطان محمد غوری به نام قطبالدین ایبک (مؤسس سلسله ممالیک هند، سلاطین دهلی) فتح گردید. قاسم بن یوسف هروی در سال ۹۲۱ق، نام حدود یکصد رقم انگور ایران در عصر تیموریان را ثبت کرده است.۱۸ برخی از این ارقام به دست ایرانیان مهاجر ـ مخصوصاً در عصر گورکانیان ـ به هند انتقال یافته و با نامهای فارسی خود مشهور شده که در نوشتهها و سرودههای پارسیگویان هند نیز از این ارقام سخن رفته که شواهدی از آن در ادامه مقاله حاضر نقل شده است.

از دیگر نکات جالب گزینش کلمه «هندو» برای نام پسران، در برخی از نواحی ایران، از حدود قرن سوم هجری و شاید پیشتر از آن است؛ مثلاً ابن اسفندیارکاتب در ذیل «علمای طبرستان» میگوید: «استاد بزرگ ابوالفرج علی بن حسین بن هندو، اگر چه پدران او قمی بودند اما مولد او طبرستان بود، و مضجع و مرقد او به استرآباد، به سرایی که ملک او بود، اتفاق افتاد.» مرحوم دهخدا در ذیل «ابن هندو» او را معرفی کرده است: «فیلسوف، طبیب و شاعر ایرانی دربار آل بویه، چندی کاتب عضدالدوله دیلمی بود و کتب عدیده در طب و فلسفه دارد.»۱۹ هندو جدِّ ابوالفرج در قرن سوم این نام را گرفته است، نمونه دیگر در قرن هفتم، هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبی نخجوانی (صاحب تجاربالسف، تألیف به سال ۷۲۴ق) که والدینش این نام را به او دادهاند، و پسر او محمدبن هندوشاه نخجوانی صاحب کتاب صحاخ الفرس و دستورالکاتب فی تعیینالمراتب (تألیف ۷۶۰ق) است. دلیل اتخاذ نام «هندو»، همانند وجه تسمیه کرم هندو، بهدرستی معلوم نیست؛ شاید نسبتی با هند داشته باشد؛ اما چگونه میتوان بدون شاهد و دلیلی استوار پدربزرگ فیلسوف و دانشمند ایرانی ابوالفرج علی (اهل قم) و شخص هندوشاه نخجوانی (اهل نخجوان) را به هند منسوب کرد؟ وانگهی کلمه «هندو» با مفاهیم مختلف آن (پیرو مذهب هندوان، غلام و بنده زرخرید، سیاه از هر چیز) نام مناسبی برای مردان نیست؛ گو اینکه عربها در نامگذاری دختران (چون هند جگرخوار، مادر معاویه) و پسران (چون هند بن عمرو از یاران امام علی(ع)) از کلمه «هند» بهره گرفتهاند.

در لفظ برخی از لغات کلمه «هند» دیده میشود که نسبتی با سرزمین هند ندارند، از آن جمله کلمات مندرج در لغتنامه است، چون: هِند از (معرب «اندازه» فارسی) هَندسه (معرب به معنی شکل و اندازه)، هِندام (معرب «اندام» فارسی)، هَندْک (معرب کنده، خندق) و نیز کلمه عربی «هِندِب» به معنی کاسنی و کلمات «هندبا» و «هندبی» و «هندبید» با همان معنی کاسنی؛ مرحوم دهخدا میگوید «هَندَل» نامی است که در آستارا به درخت تمشک دهند. این واژه بسیار قدیمی است؛ زیرا ابن بزاز اردبیلی در سال ۷۵۹ق از «هندل پلاو» سخن گفته است که دلالت بر پیشینه طولانیتر رواج واژگان «هَندَل» و «پلاو» در فرهنگ ایرانی دارد.۲۰‏

***‎

دو قرن پس از محمود غزنوی، سلاطین غوری (منسوب به ولایت غور هرات) بر بخشهایی از هند تسلط یافتند. پس از سلطنت غیاثالدین غوری متوفی ۵۹۹قر ۱۲۰۳م) برادرش شهابالدین محمد (م۶۰۲ق)زمام امور را به دست گرفت و برای اولین بار تمام مناطق هند به درجات متفاوت حکومت مسلمان را پذیرفتند۲۱ پس از محمد غوری، غلام و سردار او، قطبالدین ایبک خود را حاکم هند خواند و حکومت معروف به «سلاطین ممالیک» را بنیاد نهاد. پس از ایبک، غلام و داماد او، شمسالدین ایلتتمش یا ایلتمش جانشین او شد و ۲۶ سال (۶۰۷ تا ۶۳۳ق)حکومت کرد. با حمله مغولان به ایران،که از سال ۶۱۷ق آغاز شد، جماعاتی از ایران به هند رفتند و بسیاری از سلاطین و امرای مسلمان گریخته از ایران و نواحی ماوراءالنهر، به دربار التمش پناهنده شدند. از باب نمونه لاچین پدر امیرخسرو دهلوی ـ از ختاییان ترکستان ـ در فتنه مغولان از بلخ به هند گریخت و به خدمت التمش درآمد و به امیر سیفالدین محمد شمسی مشهور شد. رضیه خاتون دختر التمش نخستین بانو بود که به فرماندهی دهلی رسید و شوهرش غیاثالدین بلبان ـ پس از معزالدین بهرامشاه و علاءالدین محمودشاه ـ حکومت را (۶۶۴ تا ۶۸۶ق) به دست گرفت و امیرخسرو دهلوی از شاعران صوفی هند (۶۵۱ـ ۷۲۵ ق) از مداحان او بود.۲۲ سلسله سلاطین ممالیک در سال ۶۸۶ق منقرض شد.

پی نوشتها:

۱٫ آرنولد توین بی، جغرافیای اداری هخامنشیان، ترجمه همایون صنعتیزاده، تهران، موقوفات افشار، ۱۳۷۹، ص ۱۲۳، ازقول پرفسور جی. کنت میگوید: از نظر علم اشتقاق هیچگونه تفاوتی میان اصطلاح سنسکریت سیندهوسر ‏Sindhus‏ و واژه پارسی باستانی هیندوشر ‏Hindu‏ وجود ندارد. در زبانهای ایرانی ‏S‏ اولیه قبل از حرف مصوت تبدیل به ‏H‏ میشود. دلیل تفاوت میان هند ر ‏Hind‏ و سند ر ‏Sind‏ نیز همین است. ایندیا ر ‏India‏ واژهای ایرانی است که ‏H‏ اولیه آن افتاده است.

۲٫ توین بی، همان کتاب، ص ۷-۱۲۶٫

۳٫ علیاصغر حکمت، سرزمین هند، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۳۷، ص ۴۳٫

۴٫ محمدحسن ابریشمی، زعفران از دیرباز تا امروز، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۳، ص ۹-۱۷۸٫

۵٫ کنستانتین اینوسترانتف، مطالعاتی درباره ساسانیان، ترجمه کاظم کاظمزاده، تهران ۱۳۴۸، ص ۱۳، ۴؛ ابراهیم پورداود، ایرانشاهر تاریخچه مهاجرت زردشتیان، بمبئی، انجمن زردشتیان، ۱۹۳۶، ص ۲، ۶، ۷٫

۶٫ ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنه فیالطب، به کوشش عباس زریاب، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۰، ص۶۴۳ ـ ۷۳۹ شامل فهرست نامهای گیاهان، جانوران و کانیهاست نام رستنیهای منسوب به هند از این قرار آمده است: ارزن، باقلا، بطیخ (خربزه)، تمر (خرمای هندو)، جلّوز (فندق)، حضض (نام پارسی آن پیل زهره، نام علمی آن ‏(Licum afrum L.‎‏، ذرت، زنجبیل (زنگبیر ر شنگویر)، سفرجل (به ر بهی) سنبل، شیطرج (معرب چیترک هندی: ‏(Plumbago zeylanica L:‎‏ صنوبر (درخت چلغوزه، با نام علمی: ‏(Pinus Grandiana wait‎‏، عود، فلفل، کلکلانج (کنکلانه: دارویی گیاهی به رنگ زرد)، کمون (زیره سیاه)، ناردین (کرکرهن ر کرکروهان، عاقرقرحا: بیخ طرخون رومی، نام علمی: ‏Anacyclus Pyrethrum D.C.‎‏)، عروق الهندیه (زردچوبه)، و نیز ریوند کشمیری (بیخ چکری، نوعی ریواس ‏Rheum Officinale Baill:‎‏)

۷٫ رشیدالدین فضل الله همدانی، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، مطالعات اسلامی، ۱۳۶۸، ص۲۱۴ـ۲۲۱، از جوز هندی، خیار چنبر هندی، درخت هندی، هندوخرما، هندیانه (هندوانه) یاد کرده است.

۸٫ رشیدالدین فضلالله همدانی، سوانحالافکار رشیدی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸، ص۱۷۸؛ همو، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۹۴۷، ص۱۹۷، نوع مواد به گفته او «که تجارما از بلاد هند آرند» عبارت بوده از: صندل مقاصری، مشک تبتی، عود، زباد (ماده معطر با منشأ حیوانی، از گربه زباد)، کندراج (کندلاء، کندلی، گیاهی معروف به شوره، شورش، با پوست زعفرانی رنگ و مصرف دردباغی)، عرق کلکلانه (کلکلانج، از گیاهان خوشبوی)، کافور، صندل به کلکلانه پرورده.‏

‏ ۹٫ رشیدالدین فضلالله، سوانح الافکار، ص۲۵۲ـ۲۶۱، مکتوب ملک علاءالدین در پاسخ به نامه رشیدالدین مندرج است. این نامه از آن علاء الدین محمد خلجی، پادشاه قدرتمند هند (حکومت ۶۹۵ـ۷۱۶ق) بوده که کالاهای گرانقیمت فراوانی برای رشیدالدین ارسال داشته و در پایان نامهاش نوشته است: «دیگر اندک سوغاتی به خدمت فرستاده، متوقع است که به نظر قبول ملحوظ فرمایند بدین موجب…» سپس فهرستی مشتمل بر نوع و مقدار هر کالا را به دقت ثبت کرده است؛ بدان لحاظ که از نظر مبادلات فرهنگی و مدنی و نیز نام و نوع برخی از کالاهای هند اهمیت دارد و برخی از آنها در فرهنگها نیامده است، با کمی اختصار نقل میشود؛ اقمشه۳۵۵ قطعه: سفیدبار۲۰۰، ابراد کنبایتی‏]‎بردهای بافته ناحیه کنبایت[‎‏ ۱۰۰، اطلس مشکی ۵۰، صوف منسوج از پشم ماهی زیره ۵ ‏]‎‏در متن چاپی ۵۰‏[‎؛ جواهر ۷۷ قطعه: الماس ۲۲، یاقوت (رمانیه، ابیض، کحلی، اصفر) ۵۵؛ عطریات: عنبر ۱۰۰۰ ‏]‎‏متن چاپی: الف‏[‎‏ مثقال، مشک تبتی ۱۰۰۰، زباد ۱۰۰۰، کافورجودانه ۱۰۰۰ مثقال، عود قمهری ‏]‎‏؟درست آن: عود قماری‏[‎‏ ۱۰۰ من، صندل مقاصری ۱۰۰ من، عرق گلگیتی۵۰ من؛ حیوانات جلیله۳۰ عدد: طاوس ۴، سارو ۴، طوطی (سفید، سیاه، سرخ، سبز) ۱۰، زاغهندی سخنگوی ‏]‎‏فارسی آن: مینا‏[‎‏ ۳، سنگ سر ۴، نسناس ۴، خر عتابی ۱؛ مربیات ۳۰۰ ‏]‎متن چاپی ۲۷۰‏[‎‏ من: مربای زنجبیل معطر ۵۰، هلیله کابلی به عسل پرورده ۵۰؛ خیار چنبر پرورده ۵۰، انبه مربا ۵۰، تمرهندی تازه مربا ۵۰، جکی یکی ‏]‎‏؟ درست آن: شکی رجکی و برکی‏[‎‏ مربا ۵۰؛ عقاقیروادویه مفرده ۲۳۵۰ ‏]‎‏متن چاپی ۲۲۸۲‏[‎‏ من: ساذج هندی ۱۰، قصب الذریره ۷۰، بندق ۲۰، زنجبیل ۳۰۰، فلفل ۳۰۰، کبابه صینی ‏]‎‏کبابه چینی‏[‎‏ ۲۰۰، دار صینیصینی ۱۰۰، فوفل ۲۰۰، قاقله ۲۰۰، هیلبوا ‏]‎‏ هِل‏[‎‏ ۱۰۰، جوزبوا ۱۰۰، خیاشنبر ‏]‎‏چنبر‏[‎‏ ۲۰۰، شیطرج هندی ۳۰، شاه صینی ‏]‎درست آن: شای صینی معرب چای چینی[‎‏ ۲۰، ماربربین ‏]‎‏؟‏[‎‏۱۰، سنبل ۳۰، دواله ‏]‎‏از گیاهان عطری‏[‎‏ ۲۰، طنبول یابس ‏]‎‏برگ تنبول خشک‏[‎‏ ۳۰، جمه جاوید ‏]‎؟[‎‏ ۱۰، ریوندخاصِ‌‌صینی ۳۰، عسل خیار شنبر منزوع ۲۰ و «گشول ‏]‎‏؟ شاید «کَلَشور = کَلَه شور، با مفهوم سرشوی و چیزی شبیه شامپوهای امروزی[‎‏ به جهت دفع کلف و دستشستن، به گل گیتی و گل چنبه پرورده ۵۰ من»؛ مفترشات ‏]‎گستردنیها، از باب فرش[‎‏ ۱۴۰ قطعه؛ جامه خواب ۲۰، بالش ۴۰، متکا ۳۰، نطع ‏]‎بساط، فرش، در متن چاپی: نسطع[‎‏ یک روی ‏]‎به[‎‏ بزم شاهی منقش ۵۰؛ ادهان ‏]‎روغنها، عطرهای روغنی‏[‎‏ ۱۵۰ قاروره ‏]‎‏ظرف شیشهای‏[‎‏: روغن ‏]‎‏ گل‏[‎‏ چنبه ۲۰، روغن قرنفل ۳۰، روغن ‏]‎‏ شکوفه‏[‎‏ کاذی ۱۰، روغن عود ۲۰، روغن کافور ۵۰، روغن گل هندی ۲۰؛ اوانی ‏]‎‏ ظرفها‏[‎‏ ۵۱۳ ‏]‎‏ متن چاپی ۷۱۳‏[‎‏ عدد: ذهب ‏]‎از جنس طلا‏[‎‏ ۱۳ عدد ‏]‎‏ به وزن‏[‎‏ ۳۵۰۰ مثقال ‏]‎شامل[‎‏: طشت و آفتابه۱ (۱۰۰۰ مثقال)، قدح ۴ (۱۰۰ مثقال)، طبق ۱ (۵۰۰ مثقال)، پیه سوز عمل بنگاله ۶ ‏]‎چاپی ۱‏[‎‏ (۱۰۰۰ مثقال) صینیه ‏]‎‏ ظروف از جنس چینی یا ساخت چین‏[‎‏ ۵۰۰ عدد: صحن ‏]‎‏دوری بزرگ، سینی = صینی‏[‎‏ لاجوردی ۱۰۰۰، قدح لاجوردی ۱۰۰، شاه کاسه منبت ۵۰، شربتی ملون هفت رنگ ۵۰، صراحی لاجوردی مُحَرَر ‏]‎نوشته شده[‎‏ به طلا ۱۰۰، نیم صحن لاجوردی ۵۰؛ مأکولات مخلالات ‏]‎‏باید «مخللات» باشد که در منابع کهن آمده و در فرهنگها ثبت نشده، ظاهراً انواعی از خلال یا مربای خلال، چون خلال پسته یا بادام، لیمو و ترنج و غیر آن، شاید هم تنقلات دندانگیر به اعتبار هفت خلال، رک. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۲۶۳، ۳۹۸‏[‎‏ ۳۰ مرطبان ‏]‎‏قسمی ظرف سفالین یا شیشهای‏[‎‏: زنجبیل ۵، قرنفل ۵، قرفه ‏]‎‏دارچین‏[‎‏ ۵، لیمو به ادویه حاره ۵، انبه ۵، مجدیه ‏]‎؟[‎‏ ۵؛ فواکه یا بسه ‏]‎خشک کرده[‎‏: تمر هندی ۵۰۰ من، خیار شنبر ۲۰۰ من، نارجیل ۳۰۰۰ عدد، قند نارجیل ۲۰ من؛ اخشاب ‏]‎چوبها[‎‏ و عظام ‏]‎استخوانها‏[‎‏ که به جهت عمارت خاصه فرموده بودند ۶۰۱۰ من، اخشاب: ساج ۳۰۰۰، آبنوس ۱۰۰۰، صندل ۱۰۰۰ من؛ عظام: منقار سمندر ۱۰ من، دندان شیرماهی ۵۰۰ من، عاج ۵۰۰ من.

۱۰٫ محمد آبادی باویل، ظرائف و طرائف، تبریز، ۱۳۵۷، ص۶۷۷ تا ۷۴۲، نام کالاها و فراوردههای مختلف هند، به استنااد منابع قدیم تا پایان عصر قاجاریه، را ذکر کرده (با این همه برخی از محصولاتی که در یادداشت پیشین آمده است، در بین این نامها وجود ندارد) و رستنیها و محصولات با منشأ نباتی را از این قرار آورده است: ارمالی (دوای خشبی شبیه قرفه)، کبوره (پوست درخت کادی)، صندل (چندن)، قرنفل، قاقله، کبابه، نارگیل، کافور، عرق کافور، جوزبوا، میخک، سنبل، خسرودار ر خلنجان، دارچین، اهلیلج ر هلیله، باقلا، عود، آبنوس، اصابع اللصوص، نیلوفر، انبج (انبه)، بطیخ (هندوانه)، بک (قثاء)، بلاذر (بلادر)، بُل، بلیلج، بندق، بوزیدان، بید(خلاف هندی)، بیش، تمر، تنبول (تملول، تامول، پان)، پنبه، پلپل (فلفل)، جاورس (گاورس)، جوز، خرنوب، خیزران، عواکس، زعفران هندی، زقوم، زیتون، ساذج، شراب خرما، شُلّ، شیطرج، ابهل (صنوبر)، طباشیر (تباشیر)، فُل، قُسط، قصب (نی)، قُلب (ماش)، کاغذ، کمون (شونیز، سیاهدانه)، لوبیا، مُرّ، نارمشک (ناکیسر، ناغیست) و نیل.

۱۱٫ شهمردانبنابیالخیر، نزهتنامه علائی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۲، ص ۲۰۰٫

۱۲٫ ابریشمی، پسته ایران، شناخت تاریخی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص۴۰۵٫

۱۳٫ از تولیدکنندگان و بازرگانان قدیمی پسته، در مورد سابقه «شبپره هندی» در ایران جویا شدم، بنابر اظهار آنان اشاعه این نام باید مربوط به دوره قاجاریه باشد، با جستجو در منابع عصر حاضر، قدیمترین منبعی که تصویر پروانه هندی و کرمینه و شرح خصوصیات آن به نظر رسید، رساله کوچکی (مشتمل بر ۱۶ صفحه) با این مشخصات است: آفات مهم پسته ایران و طرز مبارزه با آن، این تصویر را نگارنده در پسته ایران (صفحه ۴۰۶) چاپ کرده است.

۱۴٫ مستندات و شواهد موجود حکایت از آن دارد که بسیاری از حشرات و آفات گیاهی در ایران نبوده و اغلب در نیم قرن اخیر از بیرون مرزها به همراه کالاها و غیرآن به کشور وارد شده است.

۱۵٫ قاسم بن یوسف ابونصر هروی، ارشادالزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ص۳۴-۲۳۳٫

۱۶٫ ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار ر تاریخ گردیزی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳، ص۳۲-۲۳۱٫

۱۷٫ نظامی عروضی، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹مر ۱۳۲۷ه، ص۳۱٫

۱۸٫ قاسم هروی، همان کتاب، ص۱۱۴ تا ۱۱۶٫

۱۹٫ بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، پدیده، ۱۳۶۶، ص۱۲۵، برخی از آثار ابن هندو را آورده است: کتاب البلغه من مجمل اللغه، کتاب نزهه العقول، کتاب الفرق بین المذّکر و المؤنّث، کتاب امثال المولده، کتاب مفتاح الطب، کتاب المساحه، الکلم الرّوحانیّه فی حکم الیونانیه، کتاب الواسطه بین الزّنات واللّاحه؛ و نیز، رک. لغتنامه، ذیل «ابن هندو».

۲۰٫ ابن بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، به کوششغلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، مصحح کتاب، ۱۳۷۳، ص۳۳۶؛ در مورد نام علمی ونام گویشی «هندل» و «زرشک تالشی» رک. ولیالله مظفریان، فرهنگ نامهای گیاهان ایران، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۷، ص۴۶۳؛ در مورد پیشینه واژه «پلاو ر پلو» رک. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۲۹۴ـ۳۰۰٫

۲۱٫ استانلی لین پل، بارتولد و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، تهران، نشر تاریخ، ۱۳۷۰، ص۵۰۲٫

۲۲٫ لین پل، همان کتاب، ص۵۰۵؛ دایره المعارف فارسی، به سرپرستی مصاحب، ج۱، ص۲۵۲، ذیل «امیرخسرو دهلوی»؛ حکمت،

همان کتاب، ص۴۷٫

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: