از تجربة آزادگي تا نيل به جاودانگي / دكتر مهدي ماحوزي

1393/1/18 ۰۹:۴۵

از تجربة آزادگي تا نيل به جاودانگي / دكتر مهدي ماحوزي

آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده حافظ استادي بزرگ از خطة هنرپرور كرمان و آزادمردي سترگ در حوزة تاريخ، فرهنگ و ادب ايران و جهان شادروان دكتر محمدابراهيم باستاني پاريزي سه‌شنبه پنجم فروردين ماه 1393 ـ بهار طبيعت را با بهشت فضيلت پيوند زد و به جاودانگي پيوست. باري كوير هم بهاري دارد و برهنه تاكش شاخي پر از نثار و كرمان و سيرجان و پاريزش او را يارند و غم‌گسار، ليكن باستاني آن هر سه را براي ايران مي‌‌خواهد و فرهنگ و تاريخ و ادب ايران را براي برافراشتن رأيت عزت و آزادگي در سراسر جهان.

 

 

عرض ارادتي به ساحت استاد باستاني پاريزي

 

آشنايان ره عشق در اين بحر عميق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

حافظ

استادي بزرگ از خطة هنرپرور كرمان و آزادمردي سترگ در حوزة تاريخ، فرهنگ و ادب ايران و جهان شادروان دكتر محمدابراهيم باستاني پاريزي سه‌شنبه پنجم فروردين ماه 1393 ـ بهار طبيعت را با بهشت فضيلت پيوند زد و به جاودانگي پيوست.

باري كوير هم بهاري دارد و برهنه تاكش شاخي پر از نثار و كرمان و سيرجان و پاريزش او را يارند و غم‌گسار، ليكن باستاني آن هر سه را براي ايران مي‌‌خواهد و فرهنگ و تاريخ و ادب ايران را براي برافراشتن رأيت عزت و آزادگي در سراسر جهان.

قبله مقصود او در سراسر عمر پربركتش پرورش انسان‌هايي بود كه جاهل نمانند و از كيان حريت و فضيلت در مهالك و مضايق دفاع كنند و اگر از هر رويداد تاريخي به پاريز و كرمان هم اشارتي داشت، حوادث بسيار، از جمله مناره‌هاي ساخته شده از سرهاي بي‌گناهان را با ديدة بصيرت در آن سامان آزموده بود.

باستاني پاريزي آن قدر بزرگ بود كه نه تصوير نام بلندش بر سر در مدرسه‌اي در كرمان او را مي‌فريفت و نه بر نشاندن نامي ديگر به جاي او ـ هر چند «مقدادبن اسود دوئلي» باشد ـ او را مي‌آزرد. در چنين شرايطي طنز باستاني را بنگريد كه چه نيكو بازي‌گري سپهر غدّار را به تصوير مي‌كشد:

كاركنان سپهر بر سر دعوي شدند

آن چه بدادند دير، باز گرفتند زود.

باستاني، مقبول طبع مردم صاحب‌نظر بود. علاوه بر آثار پربارش ـ كه هر يك معرف نكته‌هايي نغز از تاريخ ايران و جهانست به رشحات قلم او در روزنامة وزين اطلاعات بنگريد كه به سائقة اخلاصي كه به دوست هم شهريش حجت‌‌الاسلام سيد محمود دعايي داشت، سلسله مطالبي شيوا و عبرت‌انگيز چون «اطلس استنبولي (اسطنبلي)» و «برف شيرة سياست» بدان روزنامه گسيل مي‌كرد.

اين مرد پهناور كويري در خلال 89 سال عمر پربار خويش، همواره از عبرت تاريخ سخن مي‌گفت كه «فاعتبروا يا اولي‌الابصار»، هرچند مردمان عبرت‌گيرندة اندكند كه «ما اكثرالعبر و اقل الاعتبار». او تاريخ‌ را وجه عبرتي براي مردم جهان بويژه زمام‌داران مي‌دانست، تا به «خود» آيند و به هيچش نبازند. در هر نوشته‌اي كه از استاد فرصت نشر يافته است، اين دغدغة تمام نشدني او را با ارائه شواهدي زنده و ملموس احساس مي‌كند. خود او با استشهاد بيتي، سختي پيمودن اين راه دشوار نقد و عبرت‌آموزي را نشان مي‌دهد:

قدم‌ها مومي و اين راه تفته

خدا مي‌داند و آن كس كه رفته

خوانندة اطلاعات در اين نوع نوشته‌ها پدر نيك‌سرشت باستاني ـ حاج آخوند پاريزي ـ را مي‌يابد كه هر وقت باستاني خاطره‌‌هاي تاريخي خود را از او نقل مي‌كند، گويي:

ياد بساتين معلق كند

زنده زنو قصر خورنق كند

در همان داستان «اطلس استنبولي»، سلطان محمود غزنوي را بياد مي‌آورد و داستان طنزآميز او با تركان سلجوقي در مثنوي مولانا:

چون شنيد از ري صداي بلبلي

پيش افكند اطلس اسطنبولي

يا در نوشته‌اي از استاد گياه‌شناسي و هنرمند نامي گل‌گلاب ياد مي‌كند ـ هم او كه سرود ماندگار «اي ايران اي مرز پرگهر» از طبع سحرآفرين اوست ـ و ضمن بيان موضوعي تاريخي، اين بيت ساده و در عين حال پرپيام او را نقل مي‌كند:

از زنده‌هاي مُرده كه چيزي نديده‌ايم

اي مرده‌هاي زنده فداي قبورتان

در اين نوشته‌ها ـ حتّي نوشتة آخر او كه به ياد هم‌شهري گراميش پدر دكتر حميد ميرزاده رئيس دانش‌‌گاه آزاد اسلامي رقم رفته است ـ حافظة مثال‌زدني استاد را درمي‌يابيد كه چگونه ميان گويندگان و انديش‌مندان پيشين و معاصر پل مي‌زند و شواهدي تاريخي و عبرت‌انگيز عرضه مي‌كند و اين نيست مگر به سبب گستردگي حوزة مطالعات و وسعت اطلاعات و دقّت نظر او در نكته‌يابي‌ها و استفادة درست و بموقع از آن نكته‌ها. گويي ذهن شفاف او بايگاني منظمي است كه هرجا اراده كند نكته‌هاي منظور در جاي خود مي‌نشيند.

اين استاد توانا و مبدع از رودكي، منوچهري، فرّخي، شهيد بلخي، ناصرخسرو، انوري، سنايي، خاقاني، نظامي، عطار، سعدي، مولانا، حافظ، جامي و صائب و نظاير آن‌ها از يك سو نام مي‌برد و نكته‌ها برمي‌گيرد و از سوي ديگر از حاج ملاّهادي سبزواري و منظومه‌اش، كمال‌الدين اصفهاني، اديب‌الممالك فراهاني، وثوق‌الدوله، عباس‌ اقبال آشتياني ـ كه وقتي مي‌‌خواست كتاب «تجارب‌السّلف» را در پاريس نسخه‌برداري كند، پول نداشت ـ و نيز استاد بديع‌ الزمان فروزان‌فر، نصراله فلسفي، دكتر سياسي، دكتر صورت‌گر، رشيد ياسمي، دكتر حميدي‌شيرازي، فريدون مشيري، مهدي اخوان‌ثالث، شفيعي‌كدكني ـ هم ولايتي، همدم و هم‌دهي عطار يعني كدكن و سرانجام ذكر خاطراتي از دوران دانش‌جوئيش در كوي اميرآباد.

شبيه همين مضمون در اين بيت بلند مي‌يابيم:

هنر اكنون زدل خاك طلب بايد كرد

زآن كه اندر دل خاكند همه باهنران

در ميان نويسندگان و انديش‌مندان معاصر كم‌تر كسي را مي‌شناسيم كه با حافظه‌اي وقّاد، بتواند تاريخ را با اين شيريني با ادب فارسي و فرهنگ ايراني بياميزد و نكته‌هايي مناسب از فرهنگ اسلامي ـ قرآن كريم، حديث‌ها و روايت‌ها و امثال و نوادر عرب ـ ارائه كند.

چون بحث از تاريخ است، نوادري چون استاد بديع‌الزمان فروزان‌فر، استاد دكتر عبدالحسين زرين‌كوب، استاد دكتر محمد محمّدي و استاد دكتر عبّاس زرياب‌خويي شايستة ذكرند، بويژه كه هر چهار در ادب فارسي و ادبيّات عرب هم‌چون تاريخ سرآمد اقرانند.

بياد دارم در سفري كه از تهران به بوشهر ـ براي شركت در همايش بزرگ‌داشت مجاهدان حوزة خليج‌فارس (دشتستان، تنگستان، دشتي و بوشهر) از جمله آيت‌اله شيخ محمدحسين مجاهد برازجاني و رئيس علي دلواري ـ رفتيم، سخت مايل بود به دشتستان و مركز اين ناحيه برازجان و دلوار برويم، دكتر اشراقي استاد برجستة تاريخ نيز با ما هم‌راه بود. در اين سفر از «دِژ برازجان» ـ كه در دوران پهلوي تبعيدگاه آزادگان بود و ميزبان كساني چون آيت‌الله طالقاني و آيت‌الله قدّوسي و مهندس بازرگان و مهندس سحابي ديدار كرديم.

اطلاعات استاد باستاني پاريزي از دژ برازجان، حوادث دشتستان و هجوم انگليسي‌ها به خانة آيت‌ا‌لله شيخ محمدحسين مجاهد برازجاني و داستان صدور حكم جهادالحليه متجاوزان انگليسي و هندي و شيفتگي و حمايت تامّ و تمام رئيس علي دلواري از صدور اين حكم توسّط آن مرجع عالي‌قدر و نيز آگاهي دقيق او از مسألة احداث راه‌آهن بوشهر و برازجان توسط انگليسي‌ها و هدف آنان از اين اقدام و سرانجام داستان مردانگي‌‌هاي غضنفرالسلطنه در حمايت از مجاهدان دشتستان، بمراتب بيش از مطالبي بود كه در كتاب‌ها خوانده بوديم. اي كاش آن مطالب ثبت و ضبط مي‌شد.

بدون ترديد استاد باستاني پاريزي را در تاريخ فرهنگ و ادب معاصر ايران منزلتي است والا و مرگ را هرگز به هنر او دسترسي نيست.

اين منزلت را به ملت بزرگ ايران، دانش‌گاهيان گرامي، خاندان بزرگ استاد، بويژه فرزندان برومندش مهندس حميد و دكتر حميده باستاني پاريزي و نوادگانش تهنيت مي‌گويم و از اين كه جوانان دانش‌‌پژوه كشور ـ كه فرزندان معنوي استادند ـ ازين پس از رشحات قلمش محرومند، متاسفم و از آن جا كه فيض حضرت حق منقطع نمي‌شود، اميد است باستاني‌هايي ديگر از خطه كرمان و پاريز و از نسل همايون استاد و از جاي جاي كشور فرهنگ‌پرورمان ببار آيند و بر ذخاير فرهنگي، تاريخي، ادبي و هنري اين مرز و بوم بيفزايند.

والله ولي التوفيق

چهارم فروردين ماه 1393

 

اينك با تقديم چند بيتي به ساحت استاد عبرت‌‌فزاي تاريخ ايران و جهان دكتر باستاني پاريزي كه نمونه پرهيز و احتشام بود، اين دل‌نوشته را بپايان مي‌برم:

اي كاشكي عيار فضيلت دگر شود

در كار مُلك، فضل وهنرپر اثر شود

نخل مُراد ـ گر همه رنديست يا هنر ـ

اي كاشكي به كام هنر بارور شود

شمس فلك ز بي‌هنري‌هاي روزگار

باشد كه خواستار طُلوعي دگر شود

درديست بس بزرگ كنون «باستانيا»

تاريخ را كه سُخره هر بي‌هنر شود

امروز اگر نداند تاريخ قدر خويش

هر گول و بلفضولي تاريخ گر شود

تاريخ ما تو داني و تاريخ روزگار

تاريخ از طريق عِبَرْ معتبر شود

آن روز روزيست كه اين مرز پرگهر

دارالامان مردم صاحب نظر شود

آن روز روز تست كه فرهنگ آشتي

چون روح در سرشت جهان مستقر شود

عبرت فزاي عرصه تاريخ ما تويي

و آن نكته‌هاي نغز كه روزي سَمَر شود

«آزادگي» ترا كه بهين ماندگاريست

كز «اين هنر» حماسه عزت بسر شود

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: