1392/12/19 ۱۰:۱۷
ظهور شهر را به یک معنا باید انقلابی در نظر گرفت؛ انقلابی که در قالب حکومت شهری به خلق انسان شهری و پدیدهای جمعیتر به نام «همشهری» منجر میشود. همشهریان زینپس در پروسهای پویا و دایما تغییریابنده قرار میگیرند که محیط اطراف خود را دایما میسازند و تخریب میکنند و باز این «کار» را پی میگیرند، این پویایی از آنجا نشات میگیرد که انسان شهری بهمثابه «سوژه» فردی و همشهریان بهمثابه سوژه جمعی خود را «مجاز به هر کاری» میدانند
شکلهای زندگی: درباره شهریترشدن ادبیات
1-ظهور شهر را به یک معنا باید انقلابی در نظر گرفت؛ انقلابی که در قالب حکومت شهری به خلق انسان شهری و پدیدهای جمعیتر به نام «همشهری» منجر میشود. همشهریان زینپس در پروسهای پویا و دایما تغییریابنده قرار میگیرند که محیط اطراف خود را دایما میسازند و تخریب میکنند و باز این «کار» را پی میگیرند، این پویایی از آنجا نشات میگیرد که انسان شهری بهمثابه «سوژه» فردی و همشهریان بهمثابه سوژه جمعی خود را «مجاز به هر کاری» میدانند: «ذهنم / زینپس بر هیچ دری بسته نخواهد بود / و هر آنچه نصیب همه ابنای بشر است، در ژرفای درونم از آن من خواهد بود/ روحم، دربرگیرنده اوج و حضیض/ و برکت و لعنتشان بر سینهام لبریز است/ باشد که بیهیچ قیدوبند، در سرد و گرمشان پخته شوم1». آنچه فاوست گوته (قطعه بالا) برای خود میخواهد، همه آن چیزی است که در قالب سوژهشدن برای انسان میسر است، فاوست همچون پدر «انسان شهری» خود را در مسیر وقایع و موجهای آشفته سرنوشت قرار میدهد تا «بخت» خود را بیازماید «بیا تا خود را در همهمه زمان / در موجهای آشفته سرنوشت دراندازیم/ و سپس بگذار تا درد و کامیابی، موفقیت و ناکامی/ به هر گونه که در توان دارند، پشتسرهم بیایند/ از این پس آدمی باید پیوسته و مداوم سرگرم باشد2». پروسه تخریب و سازندگی، درد و کامیابی، موفقیت و ناکامی بهطور گستردهای نیاز به «مکان» دارد. این مکان را شهر در اختیار دارد و تنها شهر میتواند آن را در قالب خانه، خیابان، پاساژ، محلهها ... در اختیار شهروندان بگذارد. به بیانی دیگر موجودیت شهر بهطور گستردهای به سیاستهای تولید مکان گره خورده است. ما در شهر بهناگزیر مواجه با افزایش افقی و عمودی جا هستیم، این جاها یا فیالواقع مکانها، در طی زمان پتانسیل آن را دارند که به فضایی برای خودنمایی همشهریان بدل شوند؛ همشهریانی که خود را «مجاز به هر کاری» میدانند. 2- «...گاهی دلم از غصه میگرفت زیرا میدیدم مردم به عجله و شتاب در اطراف من میآیند و میروند و هیچکس احوالی از من نمیپرسد، سهل است نسبت به یکدیگر هم اعتنایی ندارند! گوئی دشمن به شهر نزدیک شده، همه در فکر جمعآوری و نجات خویشند. درشکهها به تاخت میروند، واگونچی به قوت با یک دست زنگ میزند و با دست دیگر به پشت اسبها شلاق مینوازد، دوچرخهسوار مثل برق میگذرد... خودم را در میان جمعیتی مضطرب و وحشتزده، غریب و بیکس دیدم3». قطعه فوق برگرفته از رمان «زیبا» نوشته محمد حجازی، از اولین رمانهای فارسی است. این رمان که در* 1312 منتشر شده از رمانهایی است که ظهور شهر را به تصویر درمیآورد. در این رمان شهر از نگاه زیبا و همینطور حسین - روستاییای که به تهران آمده - به نمایش درآمده، شهر از نگاه این دو شخصیت اصلی رمان جایی است که شاید بتوان ثروت و مقام را در آن جستوجو کرد اما آرامش را در آنجا نمیتوان به دست آورد. تهران مخوف از مشفق کاظمی و سهگانه تفریحات شب (1311)، در تلاش معاش (1312) و اشرف مخلوقات(1313) از محمد مسعود با مضامینی مشترک به توصیف رازورمز «شهر» میپردازند. در همه این رمانها «شهر» مکانی مرموز و ناآشنا معرفی میشود، جالبتر آن است که این نگاه کلاسیک به شهر کموبیش تا انقلاب 1357 ادامه مییابد. تهران آن سالها اگرچه شهری به گستردگی مکانها و فضاهای دهههای بعد نیست اما در مقایسه با شهرهای کوچکتر و روستاها جایی بهکلی متفاوت بهنظر میآید؛ جایی که میتوان در آنجا خوششانسی آورد و به مقامات و ثروت رسید - راهی که حسین در رمان زیبا برمیگزیند - این موضوع شهر را واجد جذابیتی میکند که تنها باید آن را تجربه کرد اما این تمام ماجرا نیست، زیرا آن سو شهر نیز وجود دارد که آدمیان را دچار وحشت، انزوا و تنهایی میکند؛ شهری عجیب و فاسدکننده که باید از آن دوری کرد. ادبیات اولیه ما در سالهای شروع خود (1320 - 1300) تا حدودی اخلاقی و نه سیاسی به شهر مینگرد و متاثر از ادبیات رمانتیک راه چاره را گاه دوری از شهر، گاه اصلاح خود و ... میبیند «مشفق کاظمی، حجازی، جلیلی، مسعود و ... ترسان از حبس و قتل و متاثر از ادبیات رمانتیک اروپا، در آثار آموزشی خود، چاره نابسامانی اجتماع را در اصلاح فرد از راه احساسات بشردوستانه و اخلاق درست میدانند و جابهجا خوانندگان خود را نصیحت میکند»4. 3-«همچون که مباشر دستش به پیچ رادیو رسید صدایش درآمد. چند لحظهای اعلان روغننباتی بود و ساعت مچی و خمیردندان و بیسکویت و بعد صدای مارش درآمد، بعد اخبار داخله و خارجه از بمب اتم گفت و از جایزهبردن سگ «دوکآوفلان درکاپری» و بعد از زنی که در سنگاپور به تماشای یک فیلم چینی آنقدر خندیده تا مرده... و الخ و بعد از اخبار زلزله و جمعآوری اعانه برای زلزلهزدگان و بعد از ورود رییسجمهور فلان مملکت و بعد از برندگان بلیتهای بختآزمایی»5. دست مباشر درست موقعی به پیچ رادیو میخورد و آن را روشن میکند که میان روستاییان بهخاطر ورود تراکتور زدوخوردی در گرفته است. این ماجرا خواننده را از یک تفاوت و فیالواقع از یک گسست اساسی میان شهر و روستا یا به عبارتی میان دو دنیای متفاوت آگاه میکند. نقش شهر را امواج رادیو به روستا میآورد. در حالی که روستاییان درگیر مسایل خود هستند و هیچ اینهمانی یا اساسا ارتباطی میان زندگی خود و فیالمثل بمب اتم یا برندهشدن سگ «دوک آوفلان درکاپری» نمیبینند، آنها تصویری متفاوت از شهر در ذهن دارند که آن را گولزننده و مزورانه به حساب میآورند و بنابراین هیچ سنخیتی بین خود و آنان پیدا نمیکنند. تمام نوشتههای آلاحمد به یک معنا فاصله عمودی میان شهر و روستا را به نمایش درمیآورد. از نظر آلاحمد میان شهر و ده فاصله بیاندازهای وجود دارد. این اختلاف به همان اندازه که به نحوه درآمدشان ارتباط مییابد به شیوه زندگیشان نیز ارتباط دارد. بهنظر آلاحمد این فاصله عمیق را اصلاحات ارضی و متعاقب آن نوسازیهای پرهزینه در شهرهای بزرگی مانند تهران تشدید کرده است. شهر در هالهای از راز و رمز و جذابیت قرار میگیرد و محدودهای برای خود تعیین میکند. شهر جای معینی است که تابع ساختوساز و مقررات ویژهای است و خارج از آنجا شهر بهحساب نمیآید. شهر محدودهای است که خارج از آنجا «خارج از محدوده»** نام میگیرد که دیگر شهر به حساب نمیآید و از مزایایی که دولت در اختیار شهر قرار میدهد بیبهره میماند، بهاینسان نوعی مرزبندی یا نوعی فاصله و به یک تعبیر ارتباطی عمودی (بالا و پایین) شهر و خارج از شهر به طریق اولی شهر و روستا را فرامیگیرد. این فاصله عمودی تنها شهر و خارج از شهر، محدوده و خارج از محدوده را شامل نمیشود. بلکه در محدوده شهر نیز تفاوتی اساسی میان بالاشهر و پایینشهر بهوجود میآید. این تم - ارتباط عمودی- موضوع ادبیات و سینمای آن سالها را تشکیل میدهد. به اینسان آلاحمد در قیاس با نویسندگان اولیه به ماجرا بعدی سیاسیتر میدهد و بر تمایز میان شهر و روستا بهعنوان نقش اساسی تاکید میکند. آلاحمد اما در دوگانهسازی صرف سیاسی متوقف نمیماند و حتی به ماجرا سمتوسویی اخلاقی میدهد به این معنا که در روستا نیکی و خوبی را مییابد در حالی که در شهر شر و بدی میبیند. 4- فاوست کتاب انجیل را میگشاید در کنار «ابتدا کلمه بود» عبارت «در ابتدا عمل بود» را مینویسد و سپس «بعد از اندکی تامل میگوید: ... آری این عمل است که خلاق است و آفریننده»6 عمل خلاق و آفریننده در فاوست احساسی از شادی و تلاش بهوجود میآورد تا به آن حد که گمان میبرد میتواند «با بادها گلاویز و با توفان زیرورو شوم/ و بیهیچ ترسی در کام دریای خروشان فرو روم»7. در پی این اعتمادبهنفس است که جرقه تغییر در ذهن فاوست زده میشود. او شادمان از این خودیابی درصدد رهایی از زندان انفرادی خویش برمیآید تا دنیای درون خود را همگانی کرده و آن را بسط دهد. «چه شادمانی بزرگی است/ هنگامی که در زندان انفرادی حقیر ما/ چراغ زندگی بار دیگر فروغی حیاتبخش بتاباند/ آنگاه آغوش روان ما را روشنایی در بر خواهد گرفت/ دلی که برهان میشناسد به سخن خواهد آمد/ گل امید دیگربار شکوفا خواهد شد / و جان تشنه ما، به جستوجوی جویبار زندگانی/ به تلاش و فغان خواهد افتاد»8. فاوست که خود را مجاز به هر کاری میبیند دستبهکار آفریدن جهان نو میشود. با این حال او بهتدریج به این امر واقف میشود که ساختن دنیای نو مقدور نخواهد بود. مگر آنکه هرچه تاکنون بوده تخریب نشود که این پروسه نیاز به بسط دنیاهای کوچکتر و پیوستن ناگزیر آن به دنیاهای بزرگتر دارد. از طرفی ایده شهر بهعنوان جایی با مظاهری دلپذیر در بیان رمانتیکگونه گوته تصویر شده است. شهر جایی برای عشقورزیدن و دوستداشتن است، سازوکارهای آغازین شهری و جلوههای خیرهکننده آن با درباغسبزنشاندادنهایش در تسریع این تخیلات فاوستی به او کمک میکند، اما جرقه آغازین در ذهن فاوست به کمک مفیستو*** است که زده میشود. مفیستو باوجود شرارت و چهرهعوضکردنهای مداوم خود، هدیه بزرگی به فاوست دارد، هدیه مفیستو از منظر گوته عمیقترین و در عین حال واقعیترین چیزی است که در طلیعه ظهور دنیای نو ممکن است به کسی داده شود، آن هدیه که مفیستو آن را به فاوست میآموزد و تلقین میکند، یک چیز است «به خود اعتماد داشته باش». 5- «شهر» در ادبیات ایران تا قبل از انقلاب 1357 جایی کموبیش بیگانه و در تقابل با روستا قرار دارد آنجا که روستا مرکز صفا و یکرنگی معرفی میشود شهر مرکز ریا و تزویر**** است این «کلیشه» تا دههها بر فضای ادبیات حاکم است اما این «کلیشه» همچون تمام کلیشهها عمری مستعجل مییابد و بهناگزیر تحتالشعاع رخدادها قرار میگیرد. تنها در رویدادهای سرنوشتساز و در آن لحظات یگانه است که شهر در اختیار غیر همشهریان قرار میگیرد و کلیشه شهر و روستا فرومیریزد در این شرایط مردم از شهری و روستایی همشهری میشوند و به خود اعتماد پیدا میکنند و به یک تعبیر خود را باور میکنند. در اینجا شهر به عرصهای از بازشکلدهی توزیع برابر و بهصحنهآوردن ابژهها و سوژههای جدید بدل میشود که تا قبل از آن دیده نمیشدند، غریبه بودند و به حساب نمیآمدند. بعد از انقلاب روستایی خود را در شهر غریبه حس نمیکند و معنای شهر دستخوش تغییری ژرف میشود. در این شرایط دالها بهدنبال مدلولهایی متفاوت دست به انتشار و انبساط خود میزنند و ادبیات فرم تازهای به خود میگیرد، پوست میاندازد و شهریتر میشود.
پینوشتها: *در بعضی از نوشتهها انتشار رمان زیبا سال 1309 بیان شده است. **«محدوده» و «خارج از محدوده» از جمله موضوعات منازعهبرانگیز شهری تا قبل از انقلاب 57 است. ***مفیستو همراه همیشگی فاوست موجودی است که خود را به هر رنگی درمیآورد و طبعی شیطانی دارد. هنگامی که فاوست نامش را میپرسد میگوید: روحی که جز انکار نمیشناسد... . ****این موضوع بهخصوص در فیلمهای قبل از انقلاب هم مشاهده میشود. 1، 2، 7) فاوست، گوته 3) زیبا، محمد حجازی 4) صدسال داستاننویسی، حسن میرعابدینی، ص 71 5)نفرین زمین، آلاحمد 6، 8) تراژدی فاوست، حسن شهباز
شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید