حکیم ابوالقاسم فرودسی توسی در این پیشدرآمد از فشرده فشردهها سخن میگوید. سخن از خداوند، یزدان، کدخدا، آفرینش و نهادهای اساسی آن چون پیدایش گیتی و آتش و خاک و آب و باد و رستنی و جنبنده و مردم است. با اینهمه با دادههای کلان و بنیانی سروکار دارد و نمودار کارکرد آنها را به پهنه میکشاند. مردم را از یک سو ساخته از جان و خرد میداند و از سوی دیگر از دل و روان. سخن را شاخ و برگ درختِ شناخت مینامد و ریشه این درخت را نایافتنی میشمارد.به نام خداوند جان و خرد سخن آغاز میکند و مرز اندیشه را نیز تا همینجا میداند. چه اندیشه فراتر از خود را نمیتواند ببیند وگرنه رنج به دیدگان دادن است.
هر جامعه ایی دارای اسطوره و آرمان های خاص خود است. اما وقتی ما مشتاق پیوند زدن این اسطوره ها به تاریخ هستیم ناچاریم آن ها را در رمان مدرن جست و جو کنیم. در رمان، نویسنده قادر است از قهرمان ازلی شخصیت بسازد تا خواننده برای پیدا کردن خود در زندگی با آن همذات پنداری کند. به گفته ی زرفا در جایی که اسطوره به پایان می رسد، داستان شروع نمی شود.
در خوزستان پیوند دیرین بختیاریها با شاهنامه، امری است که بر کسی پوشیده نیست.پژوهش پیش رو با نگاهی به شاهنامه و گوشه هایی از فرهنگ روزمره ی بختیاری ها و لرهای استان خوزستان، به دنبال پیدا کردن پاره ای از این وجوه مشترک است. در مقایسه ی یافته های این تحقیق که به یاری مردمان بختیاری و لر به دست آمده است و یافته های برگرفته از شاهنامه این فصول مشترک به خوبی نمایان خواهند گشت.
به خدمت گرفتن سربازان یونانی مزدور (دستمزد-بگیر یا همان قراردادی به معنی امروزین کلمه)، به گواه شواهد تاریخی، نزد پادشاهان هخامنشی غیرمعمول نبوده است. حضور عدهای از جنگجویان یونانی در نبرد ماراتن که دوشادوش ایرانیان با هموطنان خود جنگیدند، از معروفترین نمونهها به شمار میرود. نمونهی دیگر، که گزارش دقیق آن محتوای یکی از تاریخنوشتههای بزرگ کلاسیک را تشکیل میدهد، سرگذشت گُردانی بزرگ... از یونانیان است که به استخدام کورش کوچک درآمدند و در لشگرکشی تاریخی او به قلب امپراتوری ایران شرکت جستند.
میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی ملقب به عارف ، القاب و صفاتی دارد که برای هر آنکه با او، چه از راه موسیقی و چه از راه شعر و ترانه و تصنیف، آشنایی پیدا کرده است،عناوینی جدایی ناپذیر و همیشگی به نظر می رسند؛ شاعر ملی، ترانهسرای مشروطه،نغمه سرای ملی ایران،تصنیفساز عصر مشروطه و ... درکنارهمه این القاب و صفات ، روشن است که تصنیف سازی به سیاق امروزی را از خود به یادگار گذاشته و نخستین کسی است که ترانه های عامیانه را به مضامین بلند اجتماعی و سیاسی بدل کرده است.
هنگامی که کوروش در سال 539 ق.م بر بابل غلبه یافت، خود را به عنوان "شاه بابل" معرفی کرد که دلالت بر حوزه ای فراتر از سنت ها و قلمرو بومی پارسیان می کرد. هنر میان رودانی به مقتضای خود در این فرمانبرداری مشارکت داشت و پارسیان از این هنر وام گرفتند. کاخ های هخامنشیان، مانند کاخهای میان رودان با تراس های بزرگ مصنوعی و نیز دروازه هایی که با دیو – خدایان بالدار و گاوهای بالدار با سر انسان (لاماسو) نگهبانی می شد، بودند. دیواره های آن با آجرهای لعاب دار و نیز کاشی های چند رنگ لعاب دار و الواح و قاب های سنگی تزیین شده بود.
این یادداشت به عنوان حلقهای از زنجیر تاریخ نجف و نیز به عنوان برگی از تاریخ حوزههای علمیه و گوشهای از تاریخ مفصل وقف و نقش آن در ترویج علم و تربیت عالمان به کار میآید. کتاب تاریخ نجف، منبعی مفصل از تاریخ این دیار مقدس است که تا کنون چاپ نشده، در حالی که ارزش زیادی برای تحقیق و چاپ دارد، گرچه مانند هر کتاب مرجع دیگر، برخی مواضع آن قابل نقد و بررسی است.
دیرینهشناسی در انتهای راه خود به ایراد بزرگ و اساسیای برخورد که قبلاً فوکو به خاطر آن به اندیشهی مدرن حمله نموده و معتقد به وجوب برچیده شدن طومار سوژهمحوری شد؛ مشکل غیرقابلحل، دوگانگی سوژه/جهانِ واقع بود که در شکلها و استراتژیهای مختلفی چون امر تجربی/امر استعلایی، حوزهی اندیشیده/حوزهی نااندیشیده و عقبنشینی و بازگشت اصل متجلی میشد، دیرینهشناس برای رفع این معضل سوژه را حذف کرد، اما در وادی پدیدارهای ذهن باقی و به جستوجوی قوانین آنها پرداخت؛ پدیدارهایی که در تعامل با پدیدارهای اذهان دیگر، گفتمان و دانش را شکل میدادند و نسبت به جهان ماده و امر واقع حالت استعلایی داشتند.
پرداختن به تمام جنبههای كار فكری لوكاچ در این فرصت كوتاه میسر نیست. بر این اساس میكوشم تنها بر یك تم اصلی از اندیشه او تاكید كنم. او به این تم اصلی در مقدمه انتقادیاش در ١٩٦٧ بر تاریخ و آگاهی طبقاتی تحت عنوان romantic anti-capitalism اشاره میكند. او تحت این مقوله آثار جوانی خودش را نیز مورد هجمه قرار میدهد، تحت این جمله معروف در مصاحبهای كه گفته بود: من زندگی در بستر نوسوسیالیسم را به زندگی در بهترین نوع سرمایهداری ترجیح میدهم. این جمله در دوره جنگ سرد بیان شد و ممكن است به نظر تبلیغاتی آید، اما بحث من این است كه لوكاچ در زندگی و عمل نیز این سخن را صادقانه گفت.
الف – در مثنوی مولانا ((چشم )) تعبیرهای گوناگونی دارد ‘ یا دیده ظاهری است که تنها مظاهر و تعینات جهان مادی را می بیند و از جهان غیب بی خبر است ‘ و یا دیده باطنی که ابزار شهود و ادراک حقایق است . ب- پیامبران الهی نمونه های کامل دیده وران باطنی محسوب می شوند . ج- تلقی مولانا از شور چشمی با برداشت عوام تفاوت دارد ... د- جمادات نیز از دیدگاه مولانا نوعی ادراک و دیده وری دارند . و- معانی ((نظر )) در مثنوی با ((چشم )) یکسان نیست ‘ و مولانا برداشت خاصی از آن دارد
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید