جامعهشناسی ادبیات حوزهای از مطالعات چندرشتهای است که تأثیر ساختارهای اجتماعی در تولید متون ادبی را بررسی میکند. پیشفرض دستاندرکارانِ این نوع پژوهش این است که آفرینش آثار ادبی از اوضاع اجتماعیِ معیّن ناشی میشود و لذا ادبیات را نمیتوان به درستی فهمید مگر آنکه ابتدا رابطهی آن با اوضاع یادشده را به دقت تحلیل کنیم. در چنین پژوهشی، مفاهیم نظری و اصول روششناختیِ جامعهشناسی حکم ابزاری برای خوانش و سنجش کارکردهای اجتماعیِ متون ادبی را دارند. از این رو، در نوشتار حاضر بجاست که ابتدا تعریفی از جامعهشناسی و قلمرو پژوهشهای جامعهشناختی به دست دهیم.
«ابن حسام»، نام چند شاعر از یک خاندان اهل علم و ادب است که در سده هشتم هجری در هرات میزیستهاند و گویا اصالتاً از ناحیه خواف خراسان بودهاند. پیش از این، آقای علینقی منزوی تحقیق مختصری درباره این خاندان انجام داده است و ما نیز در اینجا با استفاده از نتایج این تحقیق و نیز شواهد نسخهشناختی، تحقیقات آقای منزوی در این باره را تکمیل کردهایم. ماحصل کلام آنکه، از این خاندان لااقل سه تن را میشناسیم که از هر یک از آنها، آثاری به نظم فارسی بهجای مانده است
نخستین بار در آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی بود که از زبان استاد ایرج افشارشنیدم که لقب «ابن ندیم» را در توصیف مقام شامخ علمی استاد احمد منزوی به کاربرد .
در آقای نجفی تعارضی بود در برخورد با زبان داستان و شعر و كارهای تحقیقی و مقالهای. ایشان وقتی به شعر و داستان میرسید هرگونه پیچوتاب زبانی را تاب میآورد. یعنی آنجا دست هنرمند را باز میگذاشت. خاطرهای بهیاد دارم از ایشان. با علیاشرف صادقی در اصفهان بودیم، من نواری داشتم از شاملو كه شعرش را میخواند. به اینجا رسید كه «من مرگ را زیستهام»، آقای نجفی از این تعبیر خوشش آمد و ایرادی نگرفت.
من میخواهم رابطه شخصیتِ مرحوم ابوالحسن نجفی را با آثارش مقداری بشکافم. آشنایی من با نجفی به پنجاهودو سال پیش برمیگردد. موقعی که من برای تحصیل در رشته زبانشناسی به پاریس رفتم و ایشان از چندی قبل در آنجا زبانشناسی میخواند. ایشان حدود دوازده سال از من بزرگتر بود و من جوانی بیستودو ساله بودم. نجفی در تحصیلات و افکار من تأثیراتی داشت که هنوز هم آن را حس میکنم. از همان دوران یک نوع جذبه بین من و ایشان بهوجود آمد که تا آخرین روزها ادامه داشت. نجفی، آدم گوشهگیری بود. با دوستان و نزدیکان، با همه فاصلهای را رعایت میکرد.
من سعی میکنم از دید خودم و از زاویهای شاید تاریخی به داستان کتاب «غلط ننویسیم» آقای نجفی نگاه کنم. در بین آثاری که مرحوم نجفی تألیف یا ترجمه کرد هیچکدام به اندازه کتاب «غلط ننویسیم» حاشیه نداشت. شاید یکی از دلایلش این بود که نجفی آنقدر در کارش مراقبت و احتیاط داشت که کمتر گزک به دست خردهگیردان میداد. هیچیک از ترجمههای او بهانه خوبی برای کسانی که نقد ترجمه مینویسند فراهم نمیکرد گو اینکه خیلی مانده تا ما نقد مثبت و سازنده را بیاموزیم. آثاری که نجفی مینوشت یا ترجمه میکرد تحسین میشد اما نقد نمیشد.
ابوالحسن نجفی هرگز داستانی چاپ نکرد، داستاننویس نبود اما بهگواه داستاننویسان مطرح معاصر، هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی و هرمز شهدادی و نامهای دیگر داستان را خوب میشناخت. رمانِ «شب هول» هرمز شهدادی به پیشنهاد و پشتیبانی نجفی در انتشارات زمان چاپ میشود. بسیار معروف است که هوشنگ گلشیری داستانهایش را پیش از چاپ برای نجفی میخواند و بهرام صادقی فراتر از آن، میگفت «داستانهایش را برای یک نفر مینویسد.» و آن یک نفر بیتردید ابوالحسن نجفی بود. «اصفهان و ابوالفضل.
بحث درباره وزن شعر تفصیل زیادی دارد اما من در اینجا به جزئیات نمیپردازم و نکاتی را در باب کلیات کار استاد نجفی در حوزه وزن شعر بیان میکنم. آقای نجفی دو استاد داشت که از حضور آنها تأثیر زیادی گرفت؛ یکی آندره مارتینه بود و دیگری مرحوم پرویز ناتلخانلری. مارتینه نقشگرا بود و بهعبارت بهتر ساختگرایی بود که معتقد بود ساختگرایی بدون نقشگرایی عقیم است. مثلا در بررسی برگ یک گیاه، طبق شیوه او، نخست باید نقش برگ تعیین شود و این نقش را هم خود شما تعیین میکنید نه آن پدیده.
یكی از بنیانیترین تفاوتهای روانكاوی لكانی با روانكاوی فرویدی، جایگاه مهمی است كه لكان به تأسی ازپسا ساختارگرایان برای زبان و نسبت آن با ضمیر ناخودآگاه قایل است. فروید رویا را شاهراهی برای راه بردن به هزارتوی تاریك و پیچیده ناخودآگاه میدانست. به اعتقاد او، ایماژهایی كه در رویا میبینیم (خواه رویاهای هنگام خواب در شب و خواه رویاهای هنگام بیداری در روز)، بیانی نمادین از امیال كامنیافته یا هراسها و اضطرابهای وجودی ما هستند.
معمولاً وقتی از «تاریخ» حرف میزنیم، دو معنا از آن مستفاد میشود؛ نخست، رویدادهای عامی که در گذر زمان تا مقطع تاریخی «زمان حال» رخ دادهاند. دوم، علم به رویدادهای عام. هدف ما در این گفتار همین معنای دوم از تاریخ است. برای سخن گفتن از تاریخ به معنای «علم»، نخست باید تعریفی از «علم» ارائه کرد. در تعریف علم مفهومی به نام «شناخت» را نباید نادیده گرفت؛ چیزی که با عنوان عام knowledge از یونان باستان مشهور است و پنج دستگاهِ باورِ مدعیِ «شناخت» داریم؛ «فلسفه»، «علم»، «عرفان»، «دین» و «اسطوره». بحث ما در این نوشتار، صرفاً به بعد «فلسفی» از تاریخ علم محدود میشود.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید