مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • دماوند | دَماوَنْد، بلندترین قلۀ رشته‌کوه البرز و مرتفع‌ترین برآمدگی کشور، که در فرهنگ، و تاریخ باستانی و حماسی مردم جایگاه ویژه‌ای دارد.
  • دمام | دَمّام، سازی کوبه‌ای از خانوادۀ پوست‌صداهای دوطرفه که با تفاوتهای جزئی در شکل، اندازه و نحوۀ استفاده، بیشتر در سواحل جنوب ایران، در مراسم عزا، آیینهای درمانی (راندن ارواح خبیثه)، و گاه جشنها به کار می‌رود.
  • دمال |
  • دلیله محتاله | دَلیلۀ مُحْتاله، عنوان داستانی با موضوع طراری و عیاری، و نیز نام قهرمان اصلی داستان. این نام را به شکلهای گوناگون آورده‌اند: دلۀ محتاله، دلیلۀ محتاله، دلۀ محتال، دلۀ مختال/ مختاله، و دلۀ مختار. کلمۀ دلّه به معنی مکر و حیله، عیار و ناراست و منافق، و زن حیله‌گر است ( آنندراج، لغت‌نامه ... ، ذیل واژه).
  • دلیجان |
  • دله و مختار |
  • دلو، |
  • دلمه | دُلْمه، از غذاهای سنتی و رایج، که مواد یا مایۀ آن را در برگهای خوراکی می‌پیچند، یا در تره‌بارهایی چون گوجه‌فرنگی، بادمجان، فلفل دلمه‌ای و جز اینها که درون آنها را خالی کرده‌اند، می‌گذارند. انواع دلمه را، به نام برگ یا تره‌باری می‌نامند که مایۀ دلمه را در آن پر کرده‌اند (دریابندری، 2/ 1094؛ لغت‌نامه ... ).
  • دلقک | عنوانی کلی برای مسخرگان و مقلدان دربار پادشاهان، خلفا و متنفذان. دلقکها با شوخی‌کردن، انجام‌دادن کارهای مضحک و یا گفتن متلک و مطایبات ظریف و طنز موجبات شادی و سرگرمی افراد را پدید می‌آوردند؛ ازاین‌رو، برخی از فرهنگهای فارسی، دلقک را به معنای ظریف (طنزگو) نیز آورده‌اند ( آنندراج؛ نفیسی؛ لغت‌نامه ... ).
  • دلدل | دُلْدُل، نام مرکب منسوب به امام علی بن ابی‌طالب (ع).
  • دلاله | دَلّاله، زن واسطه میان دو طرف معامله، واسطۀ ازدواج دختر و پسر و یابندۀ همسر. یکی از حرفه‌های زنان قشرهای پایین جامعه در گذشته، حرفۀ دلالگی بود. دلاله‌ها معاملات مختلف را سروسامان می‌دادند و از قِبَل آن سود می‌جستند. گاه این دلاله‌ها پیرزنانی بودند که برای خانواده‌های ثروتمند دایه، لله، کلفت و آشپز می‌یافتند (...
  • دلاکی | دَلّاکی، از پیشه‌های سنتی. پیشه‌ورِ پیشۀ دلاکی را در تداول عام، دلاک یا سلمانی می‌نامند. دلاک واژه‌ای عربی است، و دلاکی معادل مصدر دلک یا تدلیک که از ریشۀ دَلَکَ ساخته شده است و بر مالیدن چیزی و خمیرکردن آرد و مشت‌ومال‌دادن بدن دلالت می‌کند. به شخصی که عمل مالیدن را انجام می‌دهد، دلاک گویند که به‌عنوان پیشه‌و...
  • دل | دِل، از اعضای داخلی بدن که در فرهنگ مردم اشاره‌هایی به آن شده است. در لغت‌نامه‌ها و فرهنگهای فارسی، دل را هم به معنای عضو داخلی بدن یا همان قلب، و هم به معنای مرکز عواطف و احساسات معنا کرده‌اند که در مقابل مغز قرار دارد. مردم دل را در معنای شکم و معده نیز به کار می‌برند. به اعتقاد جرجانی، «هر حیوانی که دل او ...
  • دق | دِق، نوعی بیماری ناشی از تب لازم یا تب دق است که طی آن، بیمار بر اثر غم و غصه، ناراحتی بی‌حد، و ضعف و رنجوری از بین می‌رود. دق در لغت، به معنی «باریک و اندک، و نام علتی است که آدمی را باریک کند» ( آنندراج)؛ و «تب متصلی [است] که شخص را می‌کاهد و باریک و لاغر می‌کند» (نفیسی). از آن به تب لازم هم تعبیر می‌کنند و...
  • دف | دَف، یا دایره، از سازهای ضربی مراسم شادی‌آفرین و شورانگیز. در لغت فرس (سدۀ 5 ق)، دف ذیل تَبوراک آمده است (ص 307). لغت‌نامۀ دهخدا ذیل دایره آورده است: از ابزارهای طرب است که به دست می‌نوازند؛ پوستی بر چنبری چوبین کوتاه دیواره‌گسترده. اگر‌چه اصل آن دو‌رویه است، اما از دیرباز به‌صورت دایره نیز متداول شده است (ذی...
  • دعای تحویل |
  • دعای باران |
  • دعانویس | دُعانِویس، کسی که برای دفع شر و جذب خیر، دعایی را به همراه دستورالعملی می‌نویسد و تجویز می‌کند و در قبالش انعام می‌گیرد.
  • دعا | دُعـا، حاجت‌خواستن از خداوند، اولیا و مقدسان. دعا در لغت به معنی کسی را خواندن و صدازدن، نداکردن، فراخواندن، درخواست و نیز حاجت‌خواهی از خداوند است (راغب، 1/ 761-764؛ لغت‌نامه ... ؛ دایرة‌المعارف ... ، 7/ 514). آملی در معنی دعا می‌نویسد: «دعا طلب‌کردن حاجت است از باری‌تعالى به تضرع و اخلاص، و گاه بُود که غرض ...
  • دشنام |
  • دشداشه | دِشْداشه، از پوشاک سنتی مردمان جنوب ایران، به‌ویژه سواحل و جزایر خلیج فارس.
  • دشتی | دَشْتی، نغمه‌ای از ملحقات دستگاه شور، که در موسیقی مذهبی، به‌ویژه تعزیه، کاربرد فراوان دارد. آواز دشتی در مناطق مختلف ایران ازجمله بوشهر، مناطق جنوبی دریای خزر، شرق خراسان و کرمان رایج است. بسیاری از اشعار محلی، ترانه‌های بومی و لالاییها در آواز دشتی اجرا می‌شود.
  • دشتان |
  • دسته و دسته گردانی | دَسْته و دَسْته‌گَرْدانی، گردآمدن گروهی از مردم در مکانی مشخص، راه‌افتادن آنها در مسیری معین، چرخیدن و گردیدن آنها در محله‌های شهر به قصد رسیدن به مکانی از پیش تعیین‌شده، و اجرای برنامه‌هایی در آنجا برای رسیدن به ثواب.
  • دسته چوبی | دَسْته‌چوبی، نوعی مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) در محلات قدیمی گرگان. آیین دسته‌چوبی در شب 12 محرم و به مناسبت سومین شب شهادت امام حسین (ع) برگزار می‌شود. عزادارانْ چوب یا نی‌ای به طول یک متر را در یک دست می‌گیرند و آن را بالا و پایین می‌برند و با دست دیگر به سینۀ خود می‌زنند (رمضانی‌فرد، 8). بر سر هر چوب،...
  • دستها و نقشها | دَسْتْها و نَقْشْها، عنوان نشریۀ تخصصی هنرهای سنتی و صنایع دستی. دستها و نقشها عنوان فصلنامه‌ای است که از سوی وزارت صنایع (سازمان صنایع دستی و گردشگری ایران) انتشار یافته است. این نشریه طی چند دوره به طور نامرتب منتشر شده است. شمارۀ نخست آن در بهار 1371 ش به چاپ رسیده، و آخرین دورۀ انتشار آن ــ در دو شماره ــ...
  • دستمال بازی | دَسْتْمالْ‌‌بازی، یا رقص دستمال، رقص چوپی، نوعی رقص ــ یا بـه گفتـۀ برخی از محلیها، بـازی ــ که بـا در دست گرفتـن دستمال و حرکت‌دادنِ آن، به هنگام جشنها در میان لرها، کردها و اهالی جنوب ایران اجرا می‌شود. این رقص را بیشتر زنان و دختران، به ویژه دختران دم بخت انجام می‌دهند، اما گاهی مردان هم با زنان به اجرای آ...
  • دستمال | دَسْتْمال، پارچه‌ای به شکل مربع یا مستطیل از جنس نخ پنبه، ابریشم و جز اینها، با کاربردهای متنوع در فرهنگ مردم.
  • دستکش | دَسْتْکِش، پوششی برای دستها، در انواع بافته‌شده، دوخته‌شده یا ساخته‌شده از مواد گوناگون و با کارکردهای گوناگون، برای همۀ گروههای سنی و جنسی.
  • دست فروشی |
  • دستش ده | دَسْتِشْ‌دِه، از بازیهای گروهی رایج در برخی از شهرها و روستاهای ایران. این بازی در فضای باز اجرا می‌شود و با دویدن و فعالیت بدنی بسیار زیاد همراه است و معمولاً با توپ بزرگ لاستیکی، توپ فوتبال یا بسکتبال و گاهی نیز با کلاه یا چوب انجام می‌شود (آرنولد، 1/ 47؛ قزل‌ایاغ، 619).
  • دستار | دَسْتار، پارچه‌ای که آن را به صورت عمامه، یا به شکل ویژه‌ای به دور سر می‌پیچند.
  • دزد و قاضی | دُزْد و قاضی، از داستانهای مشهور ادب عامه. دزد و قاضی یا دزد و قاضی بغداد، داستان دزدی است که اموال قاضی را به سرقت می‌برد و همسر قاضی با حیله، اموال دزدی را برمی‌گرداند. درون‌مایۀ داستان، حکایت زیرکی و مکر زنان است، چنان‌که داستان با این بیت از برزونامه در مذمت زنان پایان می‌یابد: چنین گفت شاه جهان کیقباد/ ک...
  • دریای پارس | دَرْیایِ پارْس، فیلمی مستند دربارۀ موقعیت جغرافیای طبیعی و سیاسی، و فرهنگ مردم منطقۀ خلیج‌فارس و دریای عمان.
  • دریای اسمار | دَرْیایِ اَسْمار، مجموعه‌ای از افسانه‌ها با موضوعات مختلف سحرآمیز، تعلیمی، دینی، مکر زنان و ... که مصطفى خالق‌داد هاشمی عباسی در سالهای 1020-1021 ق/ 1611-1612 م به فرمان اکبرشاه گورکانی (سل‍ 963-1014 ق/ 1556- 1605 م) از سنسکریت به فارسی برگردانده است.
  • دریا | دَرْیا، مخزن طبیعی بزرگی از آب شور و تلخ که به اقیانوس راه دارد و در فرهنگ مردمانی که در کنار آن زندگی می‌کنند، دارای جایگاه خاصی است.
  • درة التاج و مرقاة المعراج | دُرَّةُ التّاجْ وَ مِرْقاةُ الْمِعْراج، از کتابهای معروف روضه در اواخر دورۀ قاجار، تألیف حاج میرزا محسن نیشابوری (1226-1303 ش) ملقب به تاج‌الواعظین و متخلص به تاج واعظ.
  • دروویل، سفرنامه | دِروویل، سَفَرْنامه، گزارش سفر سرهنگ گاسپار دروویل، نظامی فرانسوی (1783-1856 م/ 1197-1272 ق)، به ایران.
  • درویش | دَرْویش، در اصطلاح به معنی صوفی و عارف، و در فرهنگ مردم، سخنور و معرکه‌گیر را گویند. درویش در لغت، معانی فراوانی دارد، که ازجمله نیازمند، فقیر، سائل، گدا، خواهنده از درها، بی‌تعلق، خرقه‌پوش، صوفی و عارف (نک‍ : صبا، 254) آمده است. این واژه در اوستایی: drighu (دریگی؛ بهرامی، 2/ 770)، که برخی گفته‌اند با «دریغ» ...
  • درودگری |
  • دروازه قرآن | دَرْوازه‌قُرْآن، دروازۀ تاریخیِ معروف شیراز، بر فراز راهِ ورودی شمال شهر، که قرآنی در بالای آن نگهداری می‌شود و مردم به آن اعتقادی خاص دارند.
  • درندز، جشن |
  • درنا بازی |
  • در مدرسه سید قلیچ ایشان | دَرْ مَدْرِسۀ سِیِّدْ قِلیچْ ایشان، فیلمی مستند با مایه‌های پژوهشی و مردم‌نگارانه به کارگردانی فرشاد فداییان. در این فیلم ضمن ثبت مدرسۀ سید قلیچ ایشان به‌عنوان یکی از مدرسه‌های علوم دینی، چگونگی زندگی و فعالیت طلبه‌های دینی آن نیز بررسی شده است.
  • درم |
  • درفش |
  • درشکه چی |
  • درشکه | دُرُشْکه، وسیلۀ نقلیۀ قدیمی، سنتی و چرخ‌دار برای حمل مسافر. درشکه مأخوذ از واژه‌ای روسی، وسیلۀ نقلیه‌ای است با دو، و یا معمولاً 4 چرخ که به‌وسیلۀ اسب کشیده می‌شود (دایرةالمعارف ... ؛ داعی‌الاسلام).
  • درزی |
  • درخت آسوریگ | دِرَخْتِ آسوریگ، رساله‌ای منظوم، شامل مناظره‌ای مفاخره‌آمیز میان بز و درختِ آسوری (نخل)، و از معدود متنهای غیردینیِ ایران باستان.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: