دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • ارکواز | اَرْكَواز، یكی‌ از بخشهای‌ سه‌گانۀ شهرستان‌ مهران‌ (استان‌ ایلام‌). در منابع‌ مختلف آن‌ را به‌ صورتهای‌ آرگواز (جغرافیا و اسامی‌...، 2/ 5)، ارگوازی‌ (لغت‌ نامۀ دهخدا؛ فرهنگ‌ آبادیها...، 1)، اركوازی‌ ( آمارنامه‌...، چهار) و ارغواز (دُمرگان‌، 2/ 225، 243) نیز نوشته‌اند.
  • اریتره | اِریتْره‌، سرزمینی‌ تاریخی‌ در شمال‌ اتیوپی‌ (حبشه‌) و كشوری‌ اسلامی‌ در یكی‌ از مناطق‌ سوق‌الجیشی‌ جهان‌.
  • اریحا | اَریحا، شهری‌ كهن‌ در كرانۀ غربی‌ رود اردن‌ در شمال‌ بحرالمیت‌ و در 37 كیلومتری‌ شمال‌ شرقی‌ بیت‌المقدس‌ و مركز شهرستانی‌ به‌همین‌ نام‌ در استان‌ قدس‌.
  • ارین |
  • اریوله | اُرْیوله‌، شهری‌ در استان‌ آلیكانته‌، در جنوب‌ شرقی‌ اسپانیا كه‌ امروزه‌ اُریئولا نامیده‌ می‌شود. اریوله‌ از شهرهای‌ كهن‌ اندلس‌ است‌ كه‌ به‌ گفتۀ جغرافی‌نویسان‌ قدیم‌، در نزدیكی‌ مُرسیه‌ در ناحیۀ تُدمیر قرار داشته‌ است‌ (ادریسی‌، 2/ 538؛ یاقوت‌، 1/ 403). كلمۀ اریوله‌ در زبان‌ لاتینی‌ به‌ معنای‌ زرین‌ است‌ (ا...
  • ازارقه | اَزارِقه‌، یكی‌ از شاخه‌های‌ اصلی‌ خوارج‌ (محكّمه‌) كه‌ در طول‌ تاریخ‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ همواره‌ به‌ عنوان‌ تندروترین‌ شاخۀ آن‌ مذهب‌ شناخته‌ شده‌ است‌.
  • ازبک | اُزْبَك‌، عنوان‌ مردمی‌ ترك‌ زبان‌ در آسیای‌ مركزی‌ كه‌ جمعیت‌ اصلی جمهوری‌ ازبكستان‌ را تشكیل‌ می‌دهند. پیدایی‌ این‌ تشكل‌ قومی و اطلاق‌ نام‌ قومیِ ازبك‌ بر آن‌ از نظر تاریخی‌ فرایندی پیچیده‌ را پشت‌ سر نهاده‌ است‌، اما جدا از این‌ پیچیدگیهای‌ تاریخی‌، اكنون‌ مردم‌ ازبك‌ از اشتراكاتی‌ گسترده‌ برخوردارند كه‌ ...
  • ازبک |
  • ازبک خان | اُزْبَكْ خان‌، غیاث‌الدین‌ محمد (د شوال‌ 742/ مارس‌ 1342)، بزرگ‌ترین‌ فرمانروای‌ مغول‌ اردوی‌ زرین‌ یا آلتین‌ اردو (ه‍ م‌)، از نوادگان‌ باتو پسر جوچی‌.
  • ازبکستان | اُزْبَکِستان، کشوری در بخش میانی آسیای مرکزی.
  • ازد | اَزْد، نام عمومی مجموعه‌ای از قبایل کهن عرب. از نظر کاربرد تاریخی واژه، ازد نامی است که در آثار سده‌های نخست هجری غالباً به صورت منفرد و گاه به شکل ترکیبهای اضافی مانند ازدِ سَرات، ازد شَنوئه و ازد عُمان به کار رفته است، اما در شجره‌نامه‌های نسب‌شناسان و داستانهای قومی، ازد عنوان قبیله‌ای بسیار کهن و فراگیر ا...
  • ازدواج |
  • ازدی | اَزْدی، ابوزکریا یزیدبن محمدبن ایاس (د 334ق/ 946م)، مورخ و محدث موصلی. ابوزکریا از قبیلۀ یمانی ازد بود. سال تولد او دانسته نیست. با توجه به نسبت وی، می‌توان گفت که ازدی احتمالاً در موصل زاده شده، و در همانجا پرورش یافته بود. در برخی منابع آمده که او به ابن زَکْره (یا زُکْره) نیز مشهور بوده است (ابن جمیع، 379؛...
  • ازرقی | اَزْرَقی، شهرت افراد خاندانی از مردم مکه که دو تن از آنان به عنوان راوی و مؤلف در سدۀ 3ق/ 9م نامبردارند. این خاندان اصلاً به ازرق، غلام رومی آهنگری از آن حارث بن کلدۀ ثقفی، طبیب مشهور عرب، نسب می‌برد. ازرق در غزوۀ طائف از جمله بندگانی بود که به خدمت پیامبر(ص) آمد و سپس آزاد شد. نوادگان وی از نسل فرزندش سلمه، ...
  • ازرقی هروی | اَزْرَقیِ هَرَوی، ابوبکر زین‌الدین (یا افضل‌الدین) بن اسماعیل ورّاق، از شعرای سدۀ 5ق/ 11م. اصل او از هرات، و پدرش از ورّاقان این شهر بود (نظامی، 80؛ خواندمیر، 2/ 397؛ کازرونی، 35؛ قس: دولتشاه، 58، که اصل او را از مرو دانسته است) و به گفتۀ نظامی عروضی، همو فردوسی را هنگام فرار از غزنین به هرات 6 ماه در خانۀ خو...
  • ازرو | اَزْرو، شهر کوهستانی کوچکی در استان مکناس در مرکز مراکش، ازرو واژه‌ای بربری به معنی سنگ، ریگ و کلاً تخته‌سنگ است که بر بسیاری از روستاهای شمال افریقا که در دامنه یا بر فراز تخته‌سنگها و مناطق سنگی قرار گرفته‌اند، اطلاق می‌شود (EI2, S).
  • ازری | اُزْری، از خاندانهای اهل علم و ادب و ثروتمند عراقی که اعضای آن در 3 سدۀ اخیر در بغداد نامی پرآوازه داشتند. این خاندان خود را از نسل عبدالصمد بن علی ازری بغدادی تمیمی می‌دانند (مظفر، 5).
  • ازق |
  • ازل |
  • ازلام | اَزْلام، تیرهایی که اعراب پیش از اسلام برای گونه‌ای از کهانت به کار می‌بردند و در قرآن کریم این شیوۀ آنان نکوهش شده است. به اتفاق مفسران و لغت‌شناسان، ازلام جمعِ زُلَم یا زَلَم به معنیِ تیری است تیز ناشده و بی‌پر، و «قِدح» به عنوان واژۀ مارد ف آن شناخته می‌شده است (مثلاً نک‍ : ابوعبیده، 1/ 153؛ ابن قتیبه، الم...
  • ازمور | اَزَمّور، شهری بندری در استان دارالبیضای مراکش بر کرانۀ اقیانوس اطلس. ازمور واژه‌ای است بربری به معنی درخت زیتون وحشی.
  • ازمیت | اِزْمیت، شهری باستانی در انتهای ساحل خلیجی به همین نام، از متفرعات دریای مرمره و مرکز استان قوجه ایلی (کوجا ایلی) بر سر راه استانبول به آناتولی در کشور ترکیه.
  • ازمید |
  • ازمیر | اِزْمیر، استان و شهر مرکز آن، از بنادر مهم غرب ترکیه، در کنار خلیجی به همین نام از دریای اژه.
  • ازمیر، بنی |
  • ازنا | اَزْنا، شهرستان و شهری در استان لرستان.
  • ازنیق | اِزْنیق، بخش و شهری باستانی در کنار دریاچه‌ای به همین نام، واقع در شمال شرقی استان بورسه (بورسا) در ترکیه.
  • ازهر بن یحیی | اَزْهَرِبْنِ یَحْیى، ابن زهیربن فرقدبن سلیم (یا سلیمان) بن ماهان، معروف به «ازهرخر» (د پس از 276ق/ 889م) پسرعم و سپهسالار با تدبیر یعقوب و عمروبن لیث صفاری.
  • ازهری | اَزْهَری، ابومنصور محمدبن احمدبن طلحه (282-370ق/ 895-980م)، لغت‌شناس، ادیب، فقیه و مفسر شافعی مذهب، مؤلف تهذیب اللغة. وی در هرات زاده شد و نزد مشاهیر علم و ادب آن شهر دانش آموخت (یاقوت، ادبا، 17/ 164؛ ابن خلکان، 4/ 334؛ ذهبی، 16/ 316؛ صفدی، 2/ 45).
  • ازهری | اَزْهَری، ابوالولید زین‌الدین خالدبن عبدالله بن ابی‌بکر (838 ـ محرم 905ق/ 1434- اوت 1499م)، نحودان، لغت‌شناس و فقیه شافعی که به وقّاد نیز معروف است. نسب وی به ابومنصور ازهری صاحب تهذیب اللغه می‌رسد (خوانساری، 3/ 278؛ مدرس، 1/ 112). در جرجه (جرجا) واقع در صعید مصر، به دنیا آمد و نسبت جرجی (جرجاوی) او از همین‌ج...
  • ازیلال | اَزیلال، استان و شهری در مرکز مغرب (مراکش) که از شمال به استان بنی ملال، از شرق به استان رشیدیه، از جنوب به استان ورزازات و از غرب به استانهای قلعة السراغنه و مراکش محدود است. مساحت آن 050‘1 کم‍ 2 است. این ناحیه از 1975م به صورت استان درآمده است. بخش اعظم استان ازیلال را فلاتی مرتفع و ناهموار و مناطق کوهستانی...
  • ازین |
  • اژه | اِژه، شاخه‌ای از دریای مدیترانه واقع در بخش شمال شرقی آن، میان کشورهای یونان و ترکیه و به عبارت دیگر میان قارۀ اروپا و سیا.
  • اساریر |
  • اساس الاقتباس |
  • اساف و نائله | اِساف وَ نائِله، دو بت مشهور اعراب جاهلی. بر اساس داستانهای کهن عرب، اساف پسر یعلیٰ از قبیلۀ جُرْهُم در یمن به یکی از دختران قبیله‌اش به نام نائله دختر زید عشق می‌ورزید. آن دو در موسم حج آهنگ مکه کردند و چون درون کعبه خلوتی یافتند، دامن به گناه آلودند. پس خداوند هر دو را مسخ، و به سنگ مبدل کرد. صبحگاهان مردم ...
  • اسالم | اَسالِم، ناحیه‌ای در منطقۀ تالش واقع در حاشیۀ جنوب غربی دریای خزر. این ناحیۀ ساحلی با طول 35 و عرض 11 کمـ ، از سوی مشرق با دریای خزر، و از سوی مغرب با ارتفاعات خلخال همجوار است (کیهان، 2/ 280). ارتفاع اسالم از اسطح دریا در حدود 30 متر است (پاپلی، 55).
  • اسامة بن زید | اُسامَةِ بْنِ زِیْد، ابومحمد یا ابوزید (د ح 54ق/ 674م)، صحابی پیامبر(ص). کنیۀ او را ابویزید و ابوخارجه نیز آورده‌اند که ابوزید احتمالاً تصحیف ابوزید است (نک‍ : بخاری، التاریخ...، 1(2)/ 20؛ بلاذری، انساب...، 5/ 77؛ قس: ابن حبان، 11؛ ابونعیم، معرفة...، 2/ 181).
  • اسامة بن منقذ | اُسامَةِ بْنِ مُنْقِذ، ابوالمظفر مجدالدین اسامة بن مرشدبن علی... ابن منقذ شیزری کنانی (جمادب‌الآخر 488- رمضان 584/ ژوئن 1095- نوامبر 1188م)، امیر، ادیب و شاعر عصر فاطمی و ایوبی.
  • اسب | اَسْب، حیوانی که از دیرباز در امور گوناگون زندگی انسان، چون سواری، کشیدن بار، راندن ارابه و سوارکاری مورد استفاده قرار گرفته است. از نظر تاریخ طبیعی، اسب جانوری برخاسته از قارۀ آمریکاست که با شکلی متفاوت با اندام امروزین خود، به قارۀ آسیا راه یافته، و مراحلی از تکامل خود را در این قاره پیموده است. دشتهای آسیا...
  • اسب دوانی |
  • اسباب خانه | اَسْبابِ خانه، مجموعه‌ای از وسایل و ظروف و ابزار و اشیائی که برای برآوردن نیازهای روزانۀ اعضای خانواده در خانه فراهم آمده است. اینگونه وسایل بنابر موقعیت جغرافیایی و اقلیمی و نوع جامعه و نظام معیشتی و پایگاه و منزلت طبقاتی صاحبانشان از نظر نوع و جنس و شکل و چند و جونی تفاوتهای بسیاری دارند.
  • اسباب نزول | اَسْبابِ نُزول، اصطلاحی در تفسیر قرآن، و عنوان رشته‌ای از علوم قرآنی. «اسباب» جمع «سَبَب» به معانی رشته، وسیله، طریقه و رابطه (نک‍ : ابن منظور، مادۀ سبب)، و «نزول» مصدر است به معانی فرود آمدن و اقامت کردن (نک‍ : همو، مادۀ نزل؛ نیز نک‍ : ریپین، 12-14). در اصطلاح «اسباب نزول» نیز همان معانی لغوی و عرفی لحاظ شده...
  • اسباط | اَسْباط، نامی‌ قرآنی‌ كه‌ اهل‌ تفسير، مراد از آن‌ را فرزندان‌ يعقوب‌ يا قبايل‌ بنی‌اسرائيل‌ دانسته‌اند. اين‌ واژه‌ 5 بار در قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است‌. در 4 مورد از اين‌ يادكردها، يعنی‌ در سوره‌های مدنیِ بقره‌ (2/ 136، 140)، آل‌ عمران‌ (3/ 84) و نساء (4/ 163)، جدای از مفهوم‌ آيات‌، جايگاه‌ اين‌ واژه‌ در كنار نام‌...
  • اسبتاریه | اِسْبِتاريّه‌، عنوانی‌ كه‌ در منابع‌ اسلامی‌ بر فرقه‌ای دينی‌ - نظامی‌ از صليبيان‌ موسوم‌ به‌ مهمان‌ نوازان‌ در دوران‌ جنگهای صليبی‌ اطلاق‌ می‌شد. اين‌ كلمه‌ معرب‌ و مأخوذ از واژۀ لاتين‌ «هُسپيتاليس‌» است‌ و به‌ شكلهای تحريف‌ و تصحيف‌ شدۀ ديگری چون‌ استباريه‌، استباليه‌ و همچنين‌ تركيب‌ بيت‌ الاسبتار و اخوۀ ا...
  • اسبن |
  • اسپارتا | اِسْپارْتا، نام‌ استان‌ و شهر مركز آن‌ در حوضۀ مديترانه‌ در ناحيه‌ای معروف‌ به‌ گوللر (درياچه‌ها) در جنوب‌ كشور تركيه‌.
  • اسپرته |
  • اسپنجه | اِسْپَنْجه‌، اصطلاحی‌ در نظام‌ مالياتی‌ دولت‌ عثمانی‌. اسپنجه‌ عوارضی‌ بوده‌ است‌ كه‌ يهوديان‌ و مسيحيان‌ بالغ‌، اعم‌ از شهری و روستايی‌ و كوچ‌نشين‌ مكلف‌ به‌ پرداخت‌ آن‌ بودند (پاكالين‌، II/ 88؛ اينالجيك‌، مقدمه‌، 32 ؛ ارجان‌، 76 ؛ اونال‌، 132).
  • اسپهبدیه |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: