ابوالقاسم فردوسی از تبار دهقانان ایرانی، گروهی از اصیلزادگان و اهل فرهنگ بود که حاملان فرهنگ ایرانی و مدافعان اندیشۀ عقلانی در عصری بودند که از آن به «عصر زرین فرهنگ ایران» یاد کردهاند.
در مرگ و سفر ابدی یک دوست، یک بزرگ، چه میتوان گفت و نوشت. نوجوان و محصلی شاعر بودم که با منظومه بلند و متفاوتش «پیادهروها»، با نام و شعرش آشنا شدم. درست زمانی که بسیاری شعر معاصر را در زبان و ذهن و کلام فروغ و سپهری میجستند و گروهی دیگر که از موج نو رها شده بودند، بعد از نشستنها و گفتنهای بسیار با یدالله رویایی در کافه نادری و کافه نکیسا و انتشار بیانیه شعر حجم، درنهایت قامت و هستی شعر خود را در رهاشدگی و شعر دگر یافتند و مجموعههای مشترک و مستقل انتشار دادند تا شاید به شعر محض ناب برسند و ایندرست زمانی بود که دکتر رضا براهنی با نقد و ستیز قلمی در مجله فردوسی، همه را به باد نقد و انتقاد گرفته بود.
آوریل (3 اردیبهشت) را یونسکو روز جهانی «کتاب و حق تألیف» نامیدهاست. روز جهانی کتاب را نخست، اتحادیه بینالمللی ناشران و دولت اسپانیا به اجلاس کنفرانس عمومی یونسکو پیشنهاد کرد و سپس به پیشنهاد فدراسیون روسیه، عنوان «حق مؤلف» نیز به آن افزوده شد و توسط اعضا به تصویب رسید. دلیل انتخاب 23 آوریل آن چنان که در صفحه رسمی یونسکو درج شدهاست تقارن این روز با تولد یا مرگ برخی از نویسندگان معروف و شخصیتهای ادبی جهان مانند شکسپیر و سروانتس است.
سابقه آشنایی من با علیاکبر صادقی به سال 1350 و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باز میگردد؛ درآن مقطع تاریخی من با مرتضی ممیز که میخواست برای کانون، فیلم انیمیشن بسازد، همکاری میکردم. ورودم به کانون زمینهای را فراهم کرد که با احمدرضا احمدی، فرشید مثقالی، پرویز دوایی، عباس کیارستمی، علیاکبرصادقی و بعدها زرین کلک همکار شوم.
کارنامه تحقیقات روسیه در زمینه ایرانشناسی بسیار پربار است. متخصصان ایرانشناس روسیه کوشاترین محققان شرقشناسی این کشورند. روسها در دهه ۱۶۴۰ شروع به یادگیری زبان فارسی کردند؛ ولی عده اندکی به این کار همت گماردند. سه تن از استادان دانشگاههای سن پترزبورگ، مسکو و قازان را باید راهگشایان تحقیق و تألیف درباره ایران در روسیه دانست: یکی الکسی بولدیروف۱(۱۷۸۰ـ۱۸۴۲) بود که کتابهای درسی فارسی و عربی او تا اواخر قرن نوزدهم در دانشگاههای روسیه تدریس میشد، دیگری اوسیپ سنکوفسکی۲ (۱۸۰۰ـ ۱۸۵۸)، از اشراف لهستانی بود که بعضی از کتابهای تاریخی فارسی را به زبان روسی ترجمه کرد، و سه دیگر ایرانیتباری به نام میرزا اسکندر کاظمبیک (۱۸۲۰ـ۱۸۷۰) بود که گرچه متخصص ترکشناسی بود، ولی علاقهمند به مطالعات مربوط به ایرانشناسی نیز بود.
کوتاه زمانی پس از درگذشت حافظ ، شرح نگاری به منظور رفع ابهامات اشعار او و باز نمودن ظرایف آن شروع شد و با گذشت زمان شتاب گرفت. این شتاب در شصت هفتاد سال اخیر به لحاظ کمیت و کیفیت بیشترشده است. هزاران رساله و مقاله دربارۀ خواجه و شعر او نوشته ، و صدها نسخ خطی از دیوان او باز شناسی شده است. پرسش این است که این انبوه شرح ها و نسخ گوناگون تا چه اندازه ما را به خواجه نزدیک تر کرده است.؟ آنچه در این سال ها اتفاق افتاده نشان می دهد که این پرسش نابجایی نیست. نخست ببینیم این دو مهم ترین منبع شناخت حافظ، یعنی نسخه ها و شرح ها چگونه منابعی است:
تاریخ هزار و صد سالة شعر و ادب فارسی، مانند شاهراهی است که در کنار آن چشماندازهای زیبای ذوق و آفرینش هنری از یک سو به جویباران زلال محبت و عشق میپیوندد، و از سوی دیگر به کوهساران فرهنگی کهن تکیه دارد که سخن گفتن از آن، ذخیرة ذهنی بیکران میخواهد و در مشاهدة آن قلههای بلند، مسافر باید فرود آید و تأمل کند و بپرسد و بیاموزد؛ آنچه پیشتر آموخته است، به همة پرسشهای او پاسخ نمیدهد. گاه نیز در گوشهای از آن چشماندازهای زیبا یا بر سینة آن کوهساران، صاحبدلی دلسوخته از زمین و زمان گله دارد و از سیلات ناکامیهای خود، بر «پلی از آبگینه» نمیتواند بگذرد
محدودیت آثار به جا مانده از لباس زنان در دوره ی ساسانیان در قیاس با لباس مردان، تحقیق در این خصوص را با مشکل مواجه ساخته است. کنت گوبینو در کتاب «سه سال در ایران» معتقد است که آنچه در ایران ساسانی بوده است تنها پوشیدگی زن نبوده، بلکه مخفی نگه داشتن زن بوده است. پوشیدگی زنان در این دوره چنان اهمیتی داشت که حتی گاهی لباس هنرپیشگان زن، مانند لباس های بلند سایر بانوان، تا پشت پا کشیده شده است. لباسی که توسط زنان غیر درباری و غیر ربانی پوشیده می شد،
حافظ و گوته هر دو فرزند اعصاری طوفانیاند. عصر خسته و اضطرابآور، قرن هشتم پس از یورش خونریز مغول و تیمور به ایران و عصر جنگهای پی در پی در آلمان فئودالی و چندپارچه. عصر طوفان و تلاش آلمان. طوفانی بودن و تلاطم اشعار حافظ و آثار نظم و نثر گوته از این سرچشمه آب میخورد. دیگر اینکه حافظ بیش از هر چیز تعصب و ریاکاری را به شلاق طنز میبندد. گوته نیز چنین است و خود را در این زمینه به حافظ بسیار نزدیک میبیند.
نویسنده شدن استاد سعید نفیسی (۱۲۷۴ـ ۱۳۴۵) حکایت دیگری دارد. او که ابتدائا در دنیای شعر غوطهور بود و برحسب علاقه روزگاری سودای شاعر شدن را در سر میپروراند، تحت تأثیر نکتهآموزیها و جاذبههای ادبیات فرانسه، تغییر مسیر داد و در پی گمگشته خود به نثر روی آورد و پیشه نویسندگی را برگزید. در این ساحت ایمان و صداقت و سادگی و روانی را آزمود و مهارتی شگفتانگیز در فارسینویسی از خود به ظهور رسانید. حاصل این مهارت، چاپ و نشر ۲۵۰ کتاب و رساله، و نیز ۶۰۰ مقاله میتوان نام برد. وقتی از او سؤال میشود که چرا نویسنده شدید؟ در پاسخ میگوید:
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید