صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / ارمنستان /

فهرست مطالب

ارمنستان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 31 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

از آغاز سدۀ 2م گروهی مسیحی در ارمنستان می‌زیستند و تلاشهایی برای‌ تبلیغ‌ آیین‌ مسیح‌ صورت می‌گرفت‌. با این‌ وصف‌ مردم آیین‌ كهن خود را رها نكردند. در سده‌های‌ 2 و 3م‌ شماری‌ از مردم‌ آیین‌ مسیح‌ را پذیرفتند، ولی آزار مسیحیان نیز ادامه‌ داشت‌. در 287م‌، در عهد سلطنت تیرداد سوم‌ فرزند خسرو اول‌، شاه‌ ارمنستان‌، آزار مسیحیان‌ شدت‌ گرفت‌ (پاسدرماجیان‌، 119؛ درنرسسیان‌، همانجا). مورخان‌، گریگور مقدس فرزنداَناك‌ از شاهزادگان پارتی‌ را بزرگ‌ترین مبلغ‌ آیین‌ مسیح‌ در ارمنستان‌ دانسته‌اند. ازاین‌رو شاخۀ مسیحی عمدۀ ارمنستان‌ را گریگوری‌ می‌نامند (همانجا؛ فائوستوس‌، 8). موسی‌ خورنی‌ او را از سرزمین‌ پهلویان‌ (پارتیان‌) و از دودمان‌ شاهی‌ سورن‌ (پهله‌ سورن‌) دانسته‌ است‌ (ص‌ 140). گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ تیرداد سوم‌ به‌ بیماری‌ سختی‌ گرفتار آمد كه‌ پزشكان‌ از درمان‌ او درماندند. سرانجام‌ گریگور او را درمان‌ كرد. پس‌ از این واقعه‌ تیرداد به‌ آیین‌ مسیح‌ درآمد و در 301م‌ مسیحیت را دین رسمی‌ ارمنستان‌ اعلام‌ كرد (پاسدرماجیان‌، 119؛ در نرسسیان‌، 63، 64؛ آرمنیا، همانجا). 
كلیسای‌ ارمنی با مصادرۀ اموال‌ و املاك‌ متعلق‌ به‌ پرستشگاههای‌ پیشین‌، ثروت‌ فراوان‌ به‌ دست‌ آورد، چنانكه‌ املاك‌ آن‌ را نزدیك‌ به‌ 10 هزار ملك‌ زراعتی‌ نوشته‌اند (پاسدرماجیان‌، 120-121). در ارمنستان مدارس‌ ویژۀ طلاب‌ علوم‌ دینی تأسیس‌ گردید كه‌ كشیشان و اسقفهای بسیاری در آنها تعلیم‌ و پرورش‌ یافتند. بعدها مقام‌ كشیش‌ و اسقف به‌ صورت امتیاز خانوادگی‌ درآمد. نمونۀ آن‌ مقام‌ جاثلیقی‌ ارمنستان‌ بود كه‌ بیش‌ از یك‌ سده‌ در خاندان‌ گریگور باقی‌ ماند. گریگور در 325م‌ درگذشت‌ (همو، 121-122). 
در كلیسای‌ ارمنی احكام‌ و تعالیم‌ به‌ عنوان‌ دو امر مجزا از یكدیگر شناخته‌ شده‌اند. احكام مسائل‌ مشخص برگرفته‌ از انجیل‌ است‌، ولی تعالیم‌ براساس‌ روایتها بنا شده‌ است‌. كلیسای‌ ارمنی‌ تنها 3 مجمع جهانی‌ كلیسایی‌ را به‌ رسمیت‌ می‌شناسد كه‌ نخستین‌ آنها انجمن‌ دینی‌ نیقیه‌ (ازنیق‌ كنونی‌ در تركیه‌) است‌. این‌ مجمع‌ در 325م‌ تأسیس شد ( آرمنیا، 68). دو مجمع‌ كلیسایی‌ دیگر، یكی‌ مجمع قسطنطنیه‌ (381م‌) و دیگری‌ مجمع‌ اِفسوس‌ (431م‌) بوده‌اند (روشندل‌، 30). 
در سدۀ 5م‌ ساهاك اسقف اعظم‌ و مسروپ ماشتوتس‌ نسخه‌های‌ یونانی‌ انجیل‌ را با همكاری یزنیك‌ كُقباتسی‌ (قُلبی‌) كه‌ از مردم‌ روستای‌ كُقب‌ (قُلب‌) در منطقۀ آیرارات‌ بود، با تصحیحاتی به‌ ارمنی‌ باستان‌ (گرابار) ترجمه‌ كردند. 
در 449م‌ یزنیك‌ در اجلاس‌ آرتاشات‌ به‌ مقام‌ اسقف اعظمی‌ نایل شد. در 450م‌ یزدگرد دوم‌ شاه‌ ساسانی‌ كه‌ سیاست زرتشتی‌ كردن ارمنیان‌ را در پیش‌ گرفته‌ بود، جنگ‌ با ارمنستان‌ را آغاز كرد و گروهی‌ از بزرگان‌ دینی‌ ارمنستان‌ را به‌ اسارت‌ گرفت‌ و به‌ قتل رسانید. در 481م‌ مسیحیان‌ ارمنستان‌ سر به‌ شورش‌ برداشتند. با مردود دانستن آیین‌ زرتشت‌ و ویران‌كردن‌ آتشكده‌ها، بار دیگر مسیحیت به‌صورت‌ دین‌ رسمی‌ ارمنستان‌ درآمد (نعلبندیان‌، مقدمه‌ بر...، 5؛ میلر، 296-299). 
در 451م‌ انجمن‌ مذهبی‌ كالسدون‌ به‌ طریقت‌ پاپ‌ لئون‌ بزرگ‌ گروید كه بر مبنای‌ آن‌ دو جوهر جداگانۀ انسانی‌ و الهی‌ در ذات‌ مسیح‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ با هم‌ متحدند، ولی‌ ممزوج‌ نشده‌اند. در 491م‌ كلیسای‌ ارمنی به‌ صورتی‌ قاطع‌ از كلیسای‌ رم‌ و كلیسای بیزانس‌ (روم‌ شرقی‌) جدا شد. كلیسای‌ كاتولیك‌ رم‌ و كلیسای ارتدكس‌ یونان‌ (بیزانس‌) از چنین‌ فرمولی پیروی‌ می‌كردند و مدعی بودند كه‌ یك‌ چهرۀ خدایی‌ و دو طبیعت‌ كامل‌ وجود دارد كه‌ یكی‌ از این‌ دو الهی‌ و دیگری‌ انسانی‌ است‌ . در ضمن به‌ دو اراده‌ و دو صورت‌ تظاهر نیرو نیز معتقد بودند. اما فرمول كلیسای‌ ارمنی‌ به‌ گونه‌ای دیگر بود؛ اینان‌ با اینكه‌ وجود یك چهره‌ یا مظهر خدایی و دو طبیعت كامل‌ را می‌پذیرفتند، مدعی بودند كه‌ این‌ دو به‌صورتی‌ هماهنگ‌ با یكدیگر پیوند یافته‌اند كه‌ یكی‌ ارادۀ پیوسته‌ و هماهنگ‌ واحد و دیگری‌ نیروی‌ پیوسته‌ و هماهنگ متحد است‌ ( آرمنیا، 68). چون‌ راز تحقق‌ و تجسم‌ مسیح‌ همان‌ راز «انسان‌ خدایی‌» است‌، از این‌رو خداوند در وجود مسیح‌ تحقق‌ و تجسم‌ یافته‌ است‌. پس‌ باید ارادۀ خدا - انسان‌ واحد یگانه‌ باشد و ظهور آن‌ نیز با همۀ عظمت‌، از دو مبدأ منشأ گرفته‌ است‌. هرگاه‌ ارادۀ هماهنگ‌ جامع‌ و واحد موجود نباشد، آنگاه‌ باید از دو اراده‌ یاد كرد. این‌ نیز بدان‌ معناست‌ كه‌ تحقق‌ و تجسم‌ كامل‌، جامع‌ و هماهنگ‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌ (همان‌، 69). 
برخی‌ از محققان‌، كلیسای‌ ارمنی‌ را مونوفیزیت‌ (طریقت‌ تك‌جوهری‌) می‌دانستند. ولی‌ كلیسای‌ ارمنی‌ در زمینۀ مسیح‌شناسی‌ ادعای‌ آریان‌گرایان‌ را كه‌ مدعی منشأ انسانی‌ مسیح‌ بودند و همچنین نظر پیروان‌ اوتوخس‌ در اواسط سدۀ 5م‌ را كه‌ تنها طبایع‌ الهی‌ برای مسیح‌ قائل‌ بودند، افراطی‌ و مردود می‌دانست‌ (همانجا). در روش كلیسای‌ ارمنی‌ نكتۀ حایز اهمیت‌ وفاداری‌ به‌ سنتهای‌ اولیه‌ است‌. كلیسای‌ ارمنی خود را اصیل‌ و ملهم‌ از حواریون‌ مسیح‌ می‌داند و با روش محافظه‌كارانۀ خود هرگونه‌ افزوده‌ها و نوآوریهایی‌ را كه‌ ناقض‌ معتقدات‌ اولیه‌ باشند و آن‌ را خدشه‌دار كنند، مردود می‌شمارد. البته‌ این‌ اختلافها در 4 مركز اسقفهای‌ بزرگ مسیحیت‌ (رم‌، اسكندریه‌، انطاكیه‌ و قسطنطنیه‌) ریشه‌ داشته‌ است (پاسدرماجیان‌، 144). كلیسای‌ ارمنی‌ دربارۀ احكام‌ ساده‌نگر بود و از غلو پرهیز داشت‌ ( آرمنیا، همانجا). 
در كلیسای‌ ارمنی سلسله‌ مراتب‌ بدین‌ قرار است‌: كاتولیكوس‌ (جاثلیق‌)، پس‌ از او پاتریارخوس‌ (بطریرك‌) ، سپس‌ اسقف‌ اعظم‌ و اسقف‌ و پس‌ از او متخصص‌ الهیات‌ كه‌ وارداپت‌ نام‌ دارد، پس‌ از وارداپت‌ مقام‌ آواگرتس‌ و بعد از او ایرتس‌ (كشیش‌) است‌. پس‌ از ایرتس‌، ساركاواگ‌ و در آخر دپیر قرار دارد كه‌ احتمالاً همان‌ دبیر است‌ (همان‌، 70؛ آیوازیان‌، 54). 
كلیسایِ اچمیادزین‌ از دیرباز مقر بطریرك‌ اعظم‌ و جاثلیق‌ همۀ ارمنیان بوده‌ است‌. این‌ ناحیه‌ و كلیسای‌ بزرگ‌ آن در نزدیكی‌ ایروان واقع‌ است‌. انتخاب جاثلیق‌ كلیسای‌ ارمنی‌ دائمی‌ است كه‌ در كلیسای‌ اچمیادزین‌ صورت‌ می‌گیرد. بنابر معمول‌ حدود 300 تا 400 تن‌ از نمایندگان كلیساهای‌ ارمنی سراسر جهان‌ در این‌ انتخابات‌ شركت‌ دارند. جاثلیق ارمنیان‌ از میان‌ اسقفها برگزیده‌ می‌شود. انتخاب‌ جاثلیق‌ شامل دو مرحله‌ است‌: مرحلۀ نخست‌ با رأی‌ مخفی‌ و محاسبۀ آراء اكثریت صورت‌ می‌گیرد كه‌ طی‌ آن‌ 5 اسقف مدعی‌ مقام‌ جاثلیقی‌ برپایۀ اكثریت‌ آراء انتخاب‌ می‌شوند. در مرحلۀ دوم‌ یكی از 5 اسقف برگزیده‌ به‌عنوان جاثلیق‌، برای تمام عمر، انتخاب می‌شود. 
تا 1994م‌ جاثلیق ارامنه‌ وازگن‌ اول‌ بود كه‌ در 1955م‌ به‌ این‌ مقام‌ برگزیده‌ شده‌ بود ( آرمنیا، 70-71). پس از درگذشت وی‌، یكی از اسقفها موقتاً برای مدت‌ 6 ماه‌ به‌عنوان‌ جانشین‌ او انتخاب شد. در آوریل‌ 1995/ فروردین‌ 1374 گارگین دوم‌ به‌ سمت‌ یكصد و سی‌ و یكمین جاثلیق‌ سراسر ارمنستان برگزیده‌ شد ( آلیك‌، 1؛ آراكس‌، 3). 

زبان‌

زبان‌ ارمنی‌ شاخه‌ای‌ از گروه‌ زبانهای‌ هند و اروپایی‌ است‌ (BSE3, II/ 248) كه‌ برخی آن را شاخه‌ای‌ مستقل‌ از این‌ گروه‌ دانسته‌اند (درنرسسیان‌، 67؛ BSE2, III/ 107). ارمنیان‌ زبان‌ خود را هایوتس‌لزو یا هایرن‌ می‌نامند كه‌ از نام‌ «های‌» اقتباس‌ شده‌ است‌ (همانجا). باستان‌شناسان به‌ وجود متون‌ كهن‌ ارمنی‌ از سدۀ 2ق‌م‌ اشاره‌ كرده‌اند، ولی هیچ اطلاعی‌ از نوع‌ خط آنها به‌ دست‌ نداده‌اند و این نكته‌ هنوز چنانكه‌ باید روشن نشده‌ است‌. موسی‌ خورنی‌ گرچه‌ به‌ كتیبه‌های‌ پرستشگاهها و دیوانهای‌ شاهی‌ اشاره‌ كرده‌، اما او نیز هیچ‌ اشاره‌ای به‌ خطوط آنها نكرده‌ است‌. او در جای‌ دیگر به‌ فقدان خط و زبان‌ ارمنی اشاره‌ كرده‌، و یادآور شده‌ است كه‌ مطالب‌ مربوط به‌ ارمنستان به‌ خط و زبان‌ پارسی‌ و یونانی‌ نگاشته‌ می‌شده‌ است‌ (ص‌ 8). زبان‌ ارمنی‌ طی‌ زمانی‌ دراز (حدود 800 سال‌) با زبانهای‌ قومی‌ حتیان‌، اورارتیان‌، سوبارها، میتانیان‌ و دیگران كه‌ پیش از ارمنیان در منطقه‌ می‌زیستند و نیز با زبانهای‌ اقوام‌ مهاجم‌ ازجمله فریگیان‌ از غرب‌ و سكاها از شمال‌ درآمیخت‌. در جریان اختلاط زبانی‌، سرانجام‌ دو زبان قومی‌ نزدیك‌ به‌ یكدیگر، آرمه‌ و هایاسا، برتری‌ یافتند. محققان این‌ دو زبان‌ را منشأ زبان‌ ارمنی‌ دانسته‌اند (نك‍ : BSE2، همانجا). 
چنین به‌ نظر می‌رسد كه‌ در دوران‌ پادشاهی‌ آرتاشس اول‌ (189-161ق‌م‌) مردم‌ ارمنستان‌ دارای زبانی‌ مشترك‌ بودند (همانجا). نفوذ زبانهای‌ ایرانی‌، به‌ویژه‌ پارتی‌ و پارسی‌ میانه‌ بر زبان‌ ارمنی‌ اندك‌ نبوده‌ است‌. بر این‌ دو، زبانهای‌ یونانی‌ و سریانی‌ را نیز باید افزود (درنرسسیان‌، 68؛ آیوازیان‌، مقدمه‌، 12). برخی‌ محققان‌، خطوط تصویری‌ پیدا شده‌ در محلی‌ از درۀ ارس‌ را مربوط به‌ زبان‌ ارمنی‌ باستان‌ می‌پندارند، ولی‌ دلیل‌ روشنی بر اثبات‌ این‌ مدعا وجود ندارد (درنرسسیان‌، 67). گروهی‌ بر این‌ عقیده‌اند كه‌ از سدۀ 2 ق‌ م‌ «گرابار» زبان‌ مشترك‌ قوم‌ ارمنی‌ بوده‌ است‌ (نوری‌زاده‌، 106-107؛ نیز نك‍ : BSE2، همانجا). اشعار و ترانه‌هایی‌ از عهد باستان و پیش‌ از ابداع‌ خط و نوشتار ارمنی‌ برجای‌ مانده‌ كه‌ موسی‌ خورنی برخی‌ از آنها را در كتاب‌ خود آورده‌ است‌ (ص‌ 45, 46).
پیش از تقسیم‌ ارمنستان‌ میان‌ دو دولت‌ روم‌ شرقی‌ (بیزانس‌) و ایران‌، در آن‌ سرزمین‌ از خط آرامی‌، سریانی‌ و یونانی‌ استفاده‌ می‌شد، ولی‌ پس‌ از آن‌ استفاده‌ از زبانهای‌ سریانی‌ و پارسی‌ میانه‌ (پهلوی‌) معمول گردید و در دیوانهای‌ درباری‌ به‌ كار گرفته‌ شد، اما خط و زبان‌ پارسی برتری‌ داشت‌ (نوری‌زاده‌، 97، 98). از سدۀ 5م‌ به‌ بعد آثار برجسته‌ای به‌ زبان و خط ارمنی نوشته شد كه از آن جمله‌اند «ماجراهای‌ اسكندر» و نیز ترجمۀ «قاطیغوریاس‌»، «ماوراءالطبیعه‌» و «آنالوطیقا» از آثار ارسطو (درنرسسیان‌، 76). در رشتۀ تاریخ‌ از آثاری چون‌ «تاریخ‌ گرایش‌ ارمنستان‌ به‌ مسیحیت‌»، تألیف‌ گریگور روشنگر؛ كتاب‌ «تاریخ‌ واردان‌ و جنگ‌ 
ارمنیان‌» نوشتۀ یغیشه‌، «تاریخ‌» موسى خورنی‌؛ «تاریخ‌» غازار پاربتسی‌ (لازار فاربی‌) در سدۀ 5م‌ می‌توان‌ یاد كرد. بعدها آثار دیگری‌ دربارۀ فتوح مسلمانان از سبئوس‌ (همو، 77) و حملۀ تركان سلجوقی‌ نوشتۀ آریستاكس لازتیورتی‌ (همو، 77- 78) و نیز «تاریخ‌ آلبانیا» (آغوانك) از موسى‌ كاغان‌ كاتواتسی‌ در سدۀ 10م‌ نوشته‌ شد (همو، 79). 
زبان‌ گرابار كه‌ تا دهه‌های‌ ششم‌ و هفتم‌ سدۀ 19م‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ گفتاری‌ و نوشتاری‌ قوم‌ ارمنی‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ داد (نوری‌زاده‌، 107)، از سدۀ 12م‌ برای‌ قشرهای‌ وسیع‌ مردم‌ چندان‌ مفهوم‌ و قابل استفاده‌ نبود. ازاین‌رو گروهی از زبان‌شناسان‌، گرابار را زبان‌ خاص‌ اشراف‌ نامیدند. در دوره‌های‌ اسلامی‌ زبان‌ ارمنی‌ بجز از زبانهای‌ یاد شده‌، زیر تأثیر زبانهای‌ فارسی‌، عربی‌ و تركی نیز قرار گرفت‌ و درنتیجه‌، زبان‌ ارمنی به‌ غنا و پیشرفتهایی‌ دست‌ یافت‌. در سدۀ 6م‌ عناصر یونانی‌ به‌صورتی‌ تصنعی‌ در نحو زبان‌ ارمنی اثر گذاردند. با این‌ وصف تنی‌ چند از نویسندگان‌ ارمنی كوشیدند تا با كمك‌ عناصری‌ از درون‌ زبان‌ گرابار این‌ زبان را زنده‌ نگاه‌ دارند. به‌ تقریب از سدۀ 12م‌ با گسترش شهرنشینی‌ و ظهورقشرهای جدید اجتماعی كوششهایی به‌منظور سهل‌الوصول بودن‌ آثار ادبی صورت گرفت‌. طی‌ سده‌های‌ 11 و 12م‌ منظومه‌هایی به‌ زبان‌ ارمنی‌ میانه‌ پدید آمد. در سده‌های‌ 16-18م‌ با كوشش‌ در راه‌ اتحاد قومی‌ ، عناصر زبان‌ ادبی‌ جدید شكل‌ گرفتن‌ آغاز كرد (BSE2, III/ 107).
در ربع‌ چهارم‌ سدۀ 19م‌ زبان‌ گفتاری‌ و نوشتاری‌ جدید ارمنی‌ به‌ نام‌ «آشخارهابار» جایگزین زبان‌ گرابار شد (نوری‌زاده‌، همانجا). آشخارهابار برپایۀ امتزاج‌ لهجه‌های‌ شرقی و غربی پدید آمد و هنوز صورتی‌ واحد و فراگیر نداشت‌. زبان‌ و ادبیات‌ ارمنی‌ به‌ دو گونه‌ گفته‌ و نوشته می‌شد. مردم‌ ارمنستان كه‌ از این‌ دوگانگی‌ ناخرسند بودند، آنها را گویش‌ بربری‌ می‌نامیدند. در آواشناسی‌ و صرف‌، میان‌ این‌ دو گویش‌ تفاوتهایی‌ وجود داشت‌، ولی‌ مانع‌ درك‌ مفاهیم‌ نبود. صورت‌ نحوی‌ این‌ دو گویش‌ همانند بود. در اواسط سدۀ 19م‌ آشخارهابار جایگاهی‌ برتر یافت‌. 
آبوویان‌ نویسندۀ روشنگر ارمنی‌ در تشكل‌ زبان‌ ادبی‌ معاصر ارمنی نقشی‌ بسزا ایفا نمود (BSE2، همانجا). در سده‌های‌ 19 و 20م‌ این زبان‌ جدید از سوی‌ گروه‌ كثیری‌ از اهل‌ ادب‌ چون‌ م‌. نعلبندیان‌، رافی‌، اوهانسیان‌، تومانیان‌، ایساكیان‌، هاكوپیان‌، تریان‌ و دیگران‌ كمال‌ یافت‌. از این‌ پس‌ زبان‌ ارمنی‌ با استفاده‌ از عناصر گویش عامه‌، رفته‌رفته‌ از سیطرۀ زبان‌ گرابار خارج‌ شد و آشخارهابار كه‌ در ارمنستان‌ شرقی‌ رواج‌ داشت‌، مرحلۀ تازه‌ای‌ از پیشرفت‌ را آغاز كرد (همان‌، III/ 108).

برخی محققان‌، زبان‌ ارمنی‌ را به‌ 3 دورۀ زبان‌ باستانی‌ (سده‌های‌ 5-11م‌)، زبان‌ میانی‌ (سده‌های‌ 11-17م‌) و زبان‌ جدید (از سدۀ 17م‌ به‌بعد) مربوط دانسته‌اند و برآنند كه‌زبان‌جدید از اواخر سدۀ 19م‌ با آثار ادبی ویژۀ خود در میان‌ قوم‌ ارمنی‌ رواج‌ یافت‌ (BSE3, II/ 248-249).
تأثیر زبانهای‌ ایرانی‌ بر زبان‌ ارمنی‌ از طریق‌ وام‌ واژه‌ها در زبان‌ محاوره‌ و زبان‌ ادبی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. هِراچیا آجاریان‌ شمار واژه‌های‌ زبانهای‌ ایرانی‌ در زبان‌ ارمنی‌ را 411‘1 دانسته‌ است‌ (نوری‌زاده‌، 108). 
ادبیات مردمی‌ ارمنی‌ در سده‌های‌ 13 و 14م‌ از شاهنامۀ فردوسی تأثیر پذیرفت‌. در عصر سلجوقیان‌، خوانندگان و نوازندگان دوره‌گرد، اغلب‌ به‌ نقل‌ اشعار و داستانهای‌ شاهنامه‌ می‌پرداختند. تأثیر شاهنامه‌ به‌ گونه‌ای‌ شد كه‌ بعدها در صومعه‌ها و كلیساها نیز میان‌ كشیشان‌ طرفدارانی‌ پیدا كرد، به‌گونه‌ای‌ كه‌ كنستانتین‌ یرزنگاتسی‌ (ز 1250 یا 1260م‌) شعرهایی‌ با آهنگ‌ شاهنامه‌ سرود كه‌ مورداقبال‌ فراوان‌ قرار گرفت‌ (همو، 118). گریگور نارِگاتسی‌ در سدۀ 10م‌ شعرهایی‌ شبیه‌ اشعار شاهنامه‌ سرود (همانجا). اقبال‌ قوم‌ ارمنی‌ به‌ قهرمانان اساطیری‌ ایران‌ در اثر ملی‌ ارامنه‌ «ساسونتسی‌ داویت‌» تجلی‌ یافته‌ است‌. در این‌ اثر «زال‌» به‌ عنوان‌ برادر «داویت‌» معرفی‌ شده‌ است‌ (همو، 119). 
شمار گویشهای‌ ارمنی‌ را تا 40 گویش‌ نوشته‌اند. برخی‌ از این‌ گویشها كه‌ در ارمنستان‌ غربی‌ رواج‌ داشتند، طی‌ سالهای‌ جنگ‌ اول‌ جهانی‌ از میان‌ رفتند (BSE2, III/ 108). از اواسط سدۀ 19م‌ بررسی‌ دقیق‌ گویشهای‌ ارمنی‌ آغاز شد. بُن‌، پِترمان‌، مولر و دیگران‌ پژوهشهایی‌ در طریق‌ اثبات‌ ریشۀ هندو اروپایی‌ زبان‌ ارمنی‌ انجام‌ دادند (همانجا). 
الفبای‌ زبان‌ ارمنی‌ پیش‌ از سدۀ 5م‌ دارای‌ 22 حرف‌ بود و به‌ نام‌ حروف‌ دانیالی‌ شهرت‌ داشت‌ (نوری‌زاده‌، 98، 99). در سالهای‌ 405-406م‌ كشیشی به‌نام‌ مسروپ‌ ماشتوتس‌ بر پایۀ خط و نوشتار یونانی‌ (بیزانسی‌) و آرامی مناطق شمالی‌، الفبای‌ جدیدی‌ برای‌ زبان‌ ارمنی‌ ابداع‌ كرد (BSE3, II/ 249) گروهی از زبان‌شناسان‌ برآنند كه‌ مسروپ‌ ماشتوتس‌ برخی حروف‌ الفبای‌ ارمنی‌ را از حروف پارسی‌ اقتباس‌ كرده‌، و به‌ صورت‌ معكوس‌ در الفبای‌ ارمنی‌ جا داده‌ است‌ (نوری‌زاده‌، 104). الفبای‌ كهن‌ ارمنی‌ همان‌ است‌ كه‌ با 38 حرف‌ تاكنون‌ نیز برجا مانده‌ است‌. 
22 قرن‌ تاریخ‌ مؤید قدمت‌ ادبیات‌ ارمنی‌ است‌. ادبیات‌ ارمنی‌ را به‌ 3 بخش‌ می‌توان‌ تقسیم‌ كرد: 1. اساطیر و داستانهای‌ عامیانه‌، 2. ادبیات‌ قدیم‌ كه‌ تاریخ‌ آن‌ را از روزگار باستان‌ و عهد اورارتو تا نیمۀ نخست‌ سدۀ 18م‌ دانسته‌اند، 3. ادبیات‌ جدید ارمنی‌ از نیمۀ دوم‌ سدۀ 18م‌ تا روزگار معاصر. اساطیر و داستانهای‌ عامیانۀ ارمنی‌ از اعماق‌ قرون‌ و اعصار برجا مانده‌ و سینه‌ به‌ سینه‌ نقل‌ شده‌اند كه‌ داستانِ هایك‌، آرای‌ زیبا، واهان‌، قطعاتی‌ دربارۀ داستان‌ آرتاشس‌ و ساتِنیك‌، داستان‌ تیگران‌ و نیز داستان‌ اژدهاك‌ از آن‌ جمله‌اند. این‌ داستانها در كتاب‌ «تاریخ‌ ارمنستان‌» موسى‌خورنی‌ آمده‌ است‌. در داستانهای‌ عامیانۀ ارمنی‌ نیز قطعاتی‌ از پیكار میان‌ نیروهای‌ خیر و شر، جهان‌ نور و ظلمت‌ و پهلوانان‌ دلاور وجود دارد كه‌ عمده‌ترین‌ آنها داستان‌ داوید ساسونی‌ است‌. در ضمن‌ از ترانه‌های‌ خوانندگان‌ دوره‌گرد، داستان‌ گوغتان‌ را نیز می‌توان‌ یاد كرد (BSE3, II/ 238-239؛ تولولیان‌، 6). 
ادبیات قدیم‌ ارمنی‌ شامل‌ ادبیات‌ مكتوب‌ است‌ كه‌ كهن‌ترین‌ آنها سنگ‌نوشته‌های اورارتویی هزارۀ نخست‌ ق‌م‌ است‌. در سدۀ 1ق‌م‌ و عصر شكوفایی‌ هلنسیم‌ در ارمنستان‌ نمایشنامه‌هایی‌ به‌ زبان‌ یونانی‌ نوشته شده‌ بود. با نفوذ مسیحیت‌ در ارمنستان‌ به‌ تقریب‌ آثار مربوط به‌ دوران‌ بت‌پرستی از میان‌ رفت‌ و جای‌ خود را به‌ ادبیات‌ كلیسایی‌ و مذهبی‌ داد. در این دوره‌ بخشهایی‌ از كتاب‌ مقدس (انجیل) ترجمه‌ شد و آثار مورخان‌ به‌ ویژه‌ آگاثانگلوس‌ (آگاثانگغوس‌)، فائوستوس‌ بوزند، یغیشه‌، لازار فاربی‌ (غازار پاربتسی‌) و موسی‌خورنی پدید آمدند كه‌ از اهمیت‌ ویژه‌ای‌ برخوردار بودند (همو، 10، 13، 14؛ BSE3, II/ 239). از آثار فلسفی‌ و دینی‌ مهم‌ این‌ دوره‌ كتاب‌ مشهور یزنیك‌ كقباتسی‌ است‌. جا دارد از اثر آنانیا شیراگاتسی‌ در زمینۀ جغرافیا و تاریخ‌ نیز یاد شود كه‌ تاریخ‌ نگارش‌ آن‌ سدۀ 7م‌ است‌ (تولولیان‌، 14، 15). سدۀ 9م‌ عصر ناكامیها و ویرانیها در سایۀ جنگهایی‌ بود كه‌ از دربار خلافت‌ عباسیان‌ بر مردم‌ ارمنستان‌ تحمیل‌ می‌شد. در این‌ دوره‌ حماسۀ داوید ساسونی‌ پدید آمد (همو، 16). نیمۀ دوم‌ سدۀ 10 و اوایل‌ سدۀ 11م‌ نوشته‌های‌ نارِگاتسی‌ سرشار از مطالب دینی‌ و توجه‌ به‌ مبدأ بود (همو، 19، 20). سده‌های‌ 12-14م‌ را در تاریخ‌ ادبیات ارمنی‌ عصر كیلیكیه‌ نامیده‌اند (همانجا). در سده‌های‌ 13-16م‌ ادبیات ارمنی‌ به‌ مدارج‌ عالی‌ دست‌ یافت‌. طی سده‌های‌ 5-18م‌ به‌ وجود 500 مؤلف‌ ارمنی‌ اشاره‌ شده‌ است‌. 
 

صفحه 1 از10

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: