دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • ابو اسحاق البیری | ابراهیم بن مسعود بن سعید تُجیبی (د 459 یا 460 ق / 1067 یبا 1068 م)، شاعر و فقیه مالکی اواخر عصر امویان و دورۀ ملوک الطوایف در اندلس.
  • ابو اسحاق بن عیاش | ابراهیم، متکلم معتزلی بصری در سدۀ 4 ق / 10 م و استادِ قاضی عبدالجبار معتزلی.
  • ابو اسحاق شامی | شرف‌الدین، از مشایخ بزرگ صوفیه در اواخر سدۀ 3 و اوایل سدۀ 4 ق.
  • ابو اسحاق صابی |
  • ابو اسحاق فارسی | ابراهیم بن علی (سدۀ 4 ق / 10 م)، لغوی و نحوی.
  • ابو الاسد حمانی | نباتة بن عبداللـه از شعرای متوسط عصر عباسی در اواخر سدۀ 2 و اوایل سدۀ 3 ق.
  • ابو اسحاق کوبنانی | ابواسحاق بن عبداللّه کوبنانی یزدی (د پس از 886 ق / 1481 م)، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و ادیب ایرانی.
  • ابو اغلب |
  • ابو اسحاق شیرازی | جمال‌الدین ابراهیم بن علی بن یوسف فیروزآبادی (393-476 ق / 1003-1083 م)، فقیه بزرگ شافعی و استاد نامدار مدرسۀ نظامیۀ بغداد.
  • ابو امامه باهلی | صُدَیّ بن عجلان بن وهب از قبیلۀ قیس عیلان (د 86 ق / 705 م)، از صحابۀ پیامبر (ص). در سالهای عمر او اختلاف است.
  • ابو اسحاق اینجو | امیر جمال‌الدین شاه شیخ ابواسحاق (721- 758 ق / 1321-1357 م)، مشهورترین و آخرین فرمانروای خاندان اینجو (ﻫ م) که در اواخر دورۀ ایلخانان بر فارس و اصفهان فرمان راند.
  • ابو اعور سلمی | عمرو بن سفیان بن سعید، از سرداران مشهور معاویه در جنگ صفین و از فاتحان شهرهای مصر و شام.
  • ابو اسحاق کازرونی | ابراهیم بن شهریار بن زادان فرخ بن خورشید، معروف به شیخ مرشد (352-426 ق / 963-1035 م)، عارف، شاعر، مفسر، محدث و مؤسس سلسلۀ کازرونیه (یا اسحاقیه).
  • ابو ایوب انصاری | خالد بن زید بن کُلَیب بن نجار (د 52 ق / 672 م)، از صحابۀ پیامبر اکرم (ص) و از اصحاب امام علی (ع).
  • ابو الاسوار شاور بن فضل | (د 459 ق / 1067 م)، یکی از برجسته‌ترین پادشاهان سلسله (ایرانی و مسلمان) شَدّادیان در اران و ارمنستان.
  • ابو الاسود دولی | شاعر و تابعی مشهور که بیشتر، از او به عنوان صحابی امام علی (ع) و واضع علم نحو نام برده می‌شود.
  • جندق |
  • جندی | ابو عبدالله بهاء الدین محمدبن یوسف (د ح 732ق / 1332م)، فقیه شافعی و تاریخ نگار یمنی. وی در تاریخی‌که اینک روشن نیست، در جَنَد، مهم‌ترین شهر یمن پس از صنعا، درسده‌های پیشین (مقحفی، 359؛ نیز نک‍ : یاقوت، 2 / 127)، به دنیا آمد (جندی، 1 / 421؛ نیز نک‍ : حوالی، تعلیقات بر قرة‌العیون، 23).
  • جندی |
  • جندب ازدی | نام و نسبت چند تن از رجال سدۀ 1ق / 7م
  • جندی | ابوعبدالله مؤید بن محمود بن صاعد، مشهور به مؤیدالدین جندی (د اواخر سدۀ 7ق / 13م)، عارف و صوفی و شاعر، متخلص به مؤید. از دوران کودکی و جوانی او آگاهی دقیقی در دست نیست؛ بیشترین اطلاعات دربارۀ وی را می‌توان از آثار مشهور او: شرح فصوص الحکم و نفحة الروح به دست آورد.
  • جندی |
  • جنزی | ابوحفص عمر بن عثمان تمیمی (د 14 جمادی‌الآخر 550 ق / 15 اوت 1155م)، ادیب و شاعر ایرانی. از وی با القاب «ناصرالدین ابوالمفاخر» و «ذوالبیانین» نیز یاد شده است (ششن، 1 / 419؛ آربری، 385).
  • جندی | محمد امین بن محمد بن عبدالوهاب (1229-1295ق / 1814-1878م)، ادیب، شاعر و مفتی حنفی دمشق در دورۀ عثمانی. عبدالرزاق بیطار مورخ و ادیب سوری (د 1335ق / 1917م) و محمدسلیم جندی صاحب تاریخ معرة النعمان تنها کسانی هستند که به تفصیل، روزشماری از زندگی وی فراهم آورده‌اند.
  • جندیشاپور | جُنْدیشاپور، یا گندیشاپور، شهری باستانی و تاریخی در خوزستان. سبب نام‌گذاری: در نوشته‌ها نام این شهر به صورت گُندیشاپور (با یاء مجهول) آمده است.
  • جنس | اصطلاحی در منطق و فلسفه که در برابر واژۀ یونانیِ γένος به کار رفته است. پیشینۀ مطرح شدن این مفهوم را باید در نوشته‌های ارسطو و فرفوریوس پی‌جویی کرد.
  • جواد اصفهانی |
  • جواد پاشا | یا جواد احمد پاشا (1267-1318ق / 1851-1900م)، نویسنده، دولتمرد و صدر اعظم عثمانی.
  • جنیدی |
  • جوامع | عنوانی که در دوران اسلامی بر دسته‌ای از آثار علمی و فلسفی اطلاق شده است. پیش از اسلام، در دوران اسکندرانی، فراهم آوردن تلخیصهایی از آثار کلاسیک یونانی، بیشتر برای استفادۀ آموزشی، کاری رایج بود (پیترز، 96).
  • جوالیقی | ابومنصور موهوب بن احمد (466-539 یا 540 ق / 1074-1144 یا 1145م)، ادیب و معرّب‌شناس بزرگ. 3 تن از بزرگ‌ترین نویسندگان عرب، سمعانی (د 562 ق / 1162م)، ابن‌جوزی (د 597 ق / 1201م) و ابن انباری (577 ق / 1181م) که اساساً کارشان به نوعی شرح‌حال نویسی است.
  • جواد |
  • جوان | کاظم‌علی، ادیب، سخنور و شاعر نامدار اردوزبان هندی در سدۀ 13ق / 19م. وی اهل دهلی بود (سکسینه، 11؛ قادری، 120) و با حملۀ احمدشاه ابدالی در 1174ق / 1761م مجبور به ترک آنجا و مهاجرت به لکهنو شد (منگلوری، 81).
  • جنگ | واژه‌ای به معانی جدال، قتال، کارزار، ستیزه، نبرد، ناورد، پیکار، غزوه، حرب، رزم و هیجاء ( لغت‌نامه ... )؛ که آن را به زد و خورد و کشتار با جنگ‌افزار میان گروهها، اقوام، یا سپاهیان دو یا چند کشور دشمن تعریف کرده‌اند (انوری؛ عمید).
  • جنوا | شهری بندری در شمال غربی ایتالیا واقع در استانی به همین نام در منطقۀ لیگوریا. این شهر با 060‘585 تن جمعیت (در 2009م / 1387ش) با موقعیت بندرگانی مناسب در کنار خلیج جنوا واقع است و از مراکز صنعتی ایتالیا به شمار می‌رود («فرهنگ ... 1»،npn.؛ انکارتا2،npn. ).
  • جنگل، جنبش | جُنْبِش، جنبشی به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی بر ضد استبداد، استعمار و اشغال ایران توسط بیگانگان.
  • جنید، شیخ | چهارمین نسل از اولاد شیخ صفی‌الدین اردبیلی در مسند ارشاد طریقت اردبیل، و کوچک‌ترین پسر شیخ ابراهیم مشهور به شیخ شاه (پیرزاده، 65-66؛ قس: IA, III / 242، که اشتباهاً بزرگ‌ترین پسر شیخ ابراهیم‌ نامیده شده است).
  • جنید بغدادی | ابوالقاسم جنید بن محمد بن جنید خزّاز زجاج قواریری نهاوندی، از پرآوازه‌ترین عارفان جهان اسلام در سدۀ 3ق / 9م، که نام و آوازه‌اش بر دوره‌های مختلف تاریخ تصوف سایه افکنده، و تعالیم گسترده و آموزه‌های عرفانی دقیق او بر بسیاری از عارفان نامدار و برخی از سلسله‌های عرفانی ــ از جمله سلسلۀ کبرویه ــ تأثیری شگرف نهاده...
  • جنید بن عبدالرحمان | ابویحیى (د محرم 116 / فوریۀ 734)، حاکم سِند و خراسان در دورۀ اموی. وی از تیرۀ مرّة بن عوف از قبیلۀ بنی تمیم بود و نسبت مُرّی او از اینجا ست (کلبی، 416-417؛ بلاذری، انساب ... ، 13 / 102؛ برای سلسله نسب و کنیۀ او، نک‍ : ابن عساکر، 11 / 322).
  • جنون | مجموعه‌ای از نشانه‌های نامتعارف روحی و رفتاری همراه با برخی علائم جسمانی. در باورهای فرهنگی، جنون یا دیوانگی، نوعی از خـود بی‌خودی و افسارگسیختگی است که علل مختلفی زمینه‌ساز یا به‌وجود‌آورندۀ آن محسوب می‌شوند. برخی از این باورها با اعتقادات خرافی آمیخته‌اند.
  • جنید شیرازی | مـعـیـن‌الـدیـن ابوالقاسم بن محمود، شاعر پارسی‌گوی، نویسنده و از واعظان شیراز در سدۀ 8 ق / 14م.
  • جنایت | جِنایت، اصطلاحی در فقه و حقوق موضوعه: الف ـ در فقه: مأخوذ از ریشۀ جَنی، به معنی چیدن میوه از درخت (راغب، ذیل ماده). برخی آن را معرب گناه (الجناح) دانسته‌اند (ادی‌شیر، 45). این اصطلاح توسط فقها در دو معنی خاص و عام به کار رفته است.
  • جنید | نقاش نامدار دربار سلطان احمد جلایر (784-813 ق / 1382-1410م). از زندگی این هنرمند آگاهی چندانی در دست نیست؛ تنها دوست محمد هروی در دیباچۀ مرقع بهرام میرزا (تألیف: 951ق / 1544م) از وی اطلاعات اندکی به دست می‌دهد، و او را شـاگرد شمس‌الدین، نقاش دورۀ سلطان اویس جلایر (حک‍ 757-776ق / 1356-1374م)، و از مردم بغداد م...
  • جنت |
  • جنبلایی |
  • جناس | یا تجنیس، تجانس، مجانست (در لغت به معنی همگونی و مشابهت)، نیز عطفِ رَجَز، در اصطلاح بلاغت، یکی از صنایع برجسته و موسیقی آفرین بدیع لفظی، به معنای آوردنِ واژه‌هایی همگون در لفظ ، با معناهایی ناهمگون. برای مثال در این بیت فردوسی «خرامان بشد سوی آب روان / چنان چون شده باز یابد روان» (چ ژول مُل، 405، بیت 1122)، و...
  • جند | ولایت و شهری کهن در آسیای مرکزی و جمهوری کنونی قزاقستان. بارتولد نام این شهر و ناحیه را به کسر حرف اول جِنْد نوشته است (نک‍ : I / 235, III / 48, V / 61، جم‍‌ ).
  • جند، دیوان |
  • جنبلانی | ابومحمد عبدالله (235-287ق / 849-900م)، از داعیان طریقت نُصَیری. او را اهل جنبلا، محلی میان واسط و كوفه (یاقوت، 2 / 126)، در عراق عجم دانسته‌اند؛ از همین رو، به جنبلانی و نیز فارسی معروف است.
  • ابن شاکر کتبی | صلاح‌الدین ابو عبدلله محمد بن شاکر بن احمد بن عبدالرحمن بن شاکر بن هارون بن شاکر دارانی، مورخ و ادیب دمشقی (د 764 ق / 1363 م).

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: