منادى ندا داد: «على بن حسین با عمهها و خواهرانش آمدهاند.» پس عموها و برادران كجایند؟ پسرعموها چه شدند؟ ستارگان زمین كه فرزندان زهرا و از دودمان عبدالمطلب بودند، كجا رفتند و بر سر آنها چه آمده؟ این خبر همه جا را پر كرد. در مدینه بانویى پردهنشین نماند، مگر آنكه بیرون آمد و به نوحهگرى و ناله و زارى پرداخت. زینب ـ دختر عقیل، خواهر مسلم ـ از خانه بیرون شتافت و مىنالید و مىگفت: «چه جواب مىدهید اگر پیغمبر از شما بپرسد كه بعد از من با فرزندان من چه كردید؟ دستهاى را اسیركردید و دستهاى را آغشته به خون، آیا پاداش خیرخواهى من این بود كه با بستگانم این گونه رفتار كنید؟!»
يزيد سرپوش از سر شهيدان برداشت و خم شد و با خيزرانى كه در دست داشت، بر دندانهاى امام نواختن آغاز كرد و اين اشعار را خواند: «ليتَ اشياخى ببدرٍ شهدوا/ جزع الخزرج من وقع الأسل...: كاش پدرانم در جنگ بدر مىديدند كه خزرجيان از زخم نيزههاى ما به آه و فغان آمدهاند/ تا شادى از سر و رويشان مىريخت، آن وقت مىگفتند: يزيد ديگر بس است!» بانوان بنىهاشم به گريه درآمدند، جز زينب كه به آن مرد سركش نهيبى زد و گفت: «خدا در قرآن به راستى گفت: ثم كان عاقبه الذين اساؤالسواى ان كذّبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن: سرانجامِ كسانى كه كار زشت كردند، اين است كه آيات خدا را دروغ شمارند و مسخره كنند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید