بانوي کربلا/ دکتر عائشه بنت‌الشاطي - ترجمه آيت‏ الله سيدرضا صدر - بخش دوم

1393/8/18 ۰۸:۰۵

بانوي کربلا/ دکتر عائشه بنت‌الشاطي - ترجمه آيت‏ الله سيدرضا صدر - بخش دوم

يزيد سرپوش از سر شهيدان برداشت و خم شد و با خيزرانى كه در دست داشت، بر دندانهاى امام نواختن آغاز كرد و اين اشعار را ‌خواند: «ليتَ اشياخى ببدرٍ شهدوا/ جزع الخزرج من وقع الأسل...: كاش پدرانم در جنگ بدر مى‌ديدند كه خزرجيان از زخم نيزه‌هاى ما به آه و فغان آمده‌اند/ تا شادى از سر و رويشان مى‌ريخت، آن وقت مى‌گفتند: يزيد ديگر بس است!» بانوان بنى‌هاشم به گريه درآمدند، جز زينب كه به آن مرد سركش نهيبى زد و گفت: «خدا در قرآن به راستى گفت: ثم كان عاقبه الذين اساؤالسواى ان كذّبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن: سرانجامِ كسانى كه كار زشت كردند، اين است كه آيات خدا را دروغ شمارند و مسخره كنند.


 


يزيد سرپوش از سر شهيدان برداشت و خم شد و با خيزرانى كه در دست داشت، بر دندانهاى امام نواختن آغاز كرد و اين اشعار را ‌خواند: «ليتَ اشياخى ببدرٍ شهدوا/ جزع الخزرج من وقع الأسل...: كاش پدرانم در جنگ بدر مى‌ديدند كه خزرجيان از زخم نيزه‌هاى ما به آه و فغان آمده‌اند/ تا شادى از سر و رويشان مى‌ريخت، آن وقت مى‌گفتند: يزيد ديگر بس است!»

بانوان بنى‌هاشم به گريه درآمدند، جز زينب كه به آن مرد سركش نهيبى زد و گفت: «خدا در قرآن به راستى گفت: ثم كان عاقبه الذين اساؤالسواى ان كذّبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن: سرانجامِ كسانى كه كار زشت كردند، اين است كه آيات خدا را دروغ شمارند و مسخره كنند.


اى يزيد! اكنون كه زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفته‌اى و ما را مانند اسيران به هرسو مى‌كشانى، به گمانت كه پيش خدا براى ما پستى و براى تو شرف و منزلت است؟ و حالا كه مى‌بينى جهان، سر به فرمانت نهاده و حوادث طبق دلخواه تو روى مى‌دهد، برخود مى‌بالى و مى‌نازى! اگر خدا به تو چنين مهلتى داده، بدان كه درقرآن گفته: ولايحسبنّ الذين كفروا انّما نُملى لهم خير لانفسهم، انّما نملى لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذاب مهين: كسانى كه كافر شدند، گمان مكنند كه مهلت ما به سود آنهاست؛ ما به آنها مهلت مى‌دهيم تا بر گناه بيفزايند و عذابي خواركننده‌ در انتظاردارند.

اى زادة بردگان! آيا اين از عدالت است كه تو دختران و كنيزكان خود را در پس پرده بنشانى و دختران پيغمبر را همچون اسيران بگردانى و پرده حجابشان را بدرانى، تا از ناله و آه سينه تنگشان بگيرد و آوازشان برنيايد، افسرده و غمگين بر شتران بار شوند و دشمنان، آنها را از اين شهر به آن شهر ببرند؟ نه يارى، تا غمخورشان باشد، و نه جايى تا آسايشگاهشان گردد، و هر دور و نزديكى به ايشان بنگرد، وقتى كه مردانشان در كنارشان نباشند.

اي يزيد! آيا مى‌گويى: «اى كاش بزرگان خاندانم كه در بدر كشته شدند، ‌بودند و مى‌ديدند» و خود را گناهكار نمى‌شمارى و اين را گناه بزرگ نمى‌دانى؟ و بى‌شرمانه با چوب خيزران بر دندانهاى ابوعبدالله مى‌نوازى؟ چرا نكنى؟ با آنكه با ريختن خونهايى پاك، خونهاى ستارگان زمين از دودمان عبدالمطلب، زخمها را خنجر زده‌اى و ريشه پاكى و بزرگوارى را از بن بركنده‌اى. به زودى در دادگاه عدل الهى احضار خواهى شد، آن وقت است كه آرزو مى‌كنى اى كاش لال و كور بودى.

به خدا هر چه كردى، به خود كردى! جز پوست تن خود را نخراشيدى و جز گوشت خويش را نبريدى. به همين زودى برخلاف ميل به سوى پيغمبر برده خواهى شد، و خواهى ديد كه فرزندان و بستگانش در بارگاه قدس الهى نزد آن حضرت جمعند، روزى كه خدا آنان را از جدايى و پراكندگى آسوده سازد. پسر معاويه! به همين زودى تو و آن كه تو را برگردن مسلمانان سوار كرد، خواهيد دانست كه كدام يك از ما بدبخت‌تر و بى‌كس‌تريم؛ روزى كه دادگاهى آماده شود و خدا، قاضى آن باشد و جد ما خصم تو گردد و همه اعضا وجوارح تو گواهان جناياتت باشند.

اگر ستم بر ما را در اين جهان غنيمت شمردى، بدان كه در آن جهان بايد غرامت بپردازى، آن دم كه جز نتيجه كارهايت چيزى به درد تو نخورد، آن وقت است كه تو به ابن مرجانه پناه مي‌برى و او به تو پناه مي‌برد، تو از او كمك مي‌خواهى و او از تو، تو و يارانت پاى ترازوى عدل الهى زوزه مي كشيد و بهترين توشه‌اى كه همراهتان باشد، كشتار فرزندان محمد(ص) است!

به خدا سوگند كه تا كنون جز از خدا نترسيده‌ام وجز پيش او شكايت نبرده‌ام. پس هر حيله‌اى، دارى به كار بر و هر چه مى‌خواهى، بكوش و آنچه نيرو دارى، مصرف كن. به خدا كه ننگ اين ستمكارى را نتوانى شست.»

واكنش‌ها

زينب آرام گرفت، يزيد سر به زير افكند و هر كس در آنجا بود، چنان سر به زير و خاموش شد كه گويى مرگ برسر همه سايه افكنده است. نقل مى‌كنند كه هند ـ دختر عبدالله بن عامر، زن يزيد ـ چون آنچه در مجلس شوهرش رخ داد، شنيد، پيراهنش را نقاب كرد و به درون مجلس آمد و گفت: «يا اميرالمؤمنين! اين سر حسين پسر فاطمه دختر رسول خداست؟» يزيد گفت: «آرى، بر او شيون كن و سياه بپوش!»

يكى از اصحاب پيغمبر(ص) هنگامى كه ديد يزيد با خيزران بر دندانهاى حسين مى‌زند، گفت: «آيا با اين چوب بر دندانهاى حسين مى‌نوازى؟ چوبت به جايى مى‌خورد كه من ديدم رسول خدا آنجا را مىبوسيد. اى يزيد! تو روز قيامت خواهى آمد و ابن‌زياد شفيع توست و اين سر خواهد آمد و رسول خدا شفيع اوست.»

يزيد از ديدار زينب ناراحت شد و گفتار او تكانش داد، روى از زينب گردانيد و به زينب و بانوان ديگر اشاره كرد كه به خانه او بروند. سپس فرمان داد تا على بن حسين را با غل و زنجير وارد مجلس كردند. على گفت: «اگر رسول خدا ما را در زنجير مى‌ديد، باز مى‌كرد.» يزيد كه هنوز طنين سخنان زينب در گوشش بود، گفت: «راست گفتى» و امر كرد زنجير را باز كنند و سپس او را نزديك خود خواند و مانند كسى كه معذرت خواسته باشد، گفت: «ديدى پدرت خويشاوندى را با من بريد و حق مرا نشناخت و با حكومت من به ستيزه برخاست، خدا با او چنان كرد كه ديدى.»

جواب على تلاوت اين آيات شريفه بود: «ما اصاب من مصيبه فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها انّ ذلك على الله يسير...: هر مصيبتى كه در زمين رخ مى‌دهد و بر شما روى مى‌آورد، پيش از آنكه آن را بيافرينيم، در كتاب نوشته شده و اين براى خدا آسان است،تا برآنچه از دستتان رفت، افسرده نشويد و به آنچه به دستتان آمده، دلخوش نگرديد كه خدا هيچ متكبر نازنده‌اى را دوست ندارد.»

يزيد خواست آيه ديگري را بخواند كه به زودى خاموش گرديد؛ زيرا ضجه زنان از دور شنيده مى‌شد. نه تنها بانوان بنى‌هاشم گريه مى‌كردند، بلكه زنان بنىاميه نيز با اشك خود با ايشان همدردى مى‌كردند. از دودمان معاويه زنى نماند كه مصيبت‌زدگان را با گريه و زارى استقبال نكند. سه روز سوگوارى و نوحه‌گرى برپا شد.

سپس يزيد امر كرد كه مصيبت‌زدگان به همراهى نگهبانى درستكار آماده سفر به سوى مدينه شوند. نقل مى‌كنند: يزيد در هنگام وداع با على بن حسين گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را! به خدا اگر من با پدرت روبرو مى‌شدم، هر چه از من مى‌خواست، به او مى‌دادم و باتمام قوا مرگ را از او دور مى‌كردم، هر چند به هلاكت بعضى از فرزندانم تمام مى‌شد؛ ولى آنچه ديدى، خواست خدا بود.»

كاروان مدينه

نگهبان، زنان و كودكان حسين را از شام بيرون آورد و آنها را با آرامش و مهربانى در شب راه مى‌برد؛ همه در پيشاپيش او حركت مى‌كردند و هيچ يك از نظرش دور نمى‌شدند. هنگام پياده شدن، از ايشان كناره مى‌گرفت و خودش و كسانش همچون پاسبان در اطراف پراكنده مى‌شدند و با آنها در راه همراهى مى‌كرد و گاهگاه مى‌پرسيد: «آيا احتياجى داريد؟» در يك بار زينب گفت: «كاش ما را از راه كربلا مى‌بردى.» جواب داد: «اطاعت مى‌كنم.» بردشان تا به زمين كربلا رسيدند.

چهل روز بر آن كشتار گذشته بود و هنوز قسمت‌هايى از زمين به خون شهيدان رنگين بود. نوحه‌گران به نوحه‌گرى برخاستند، سه روز در آنجا ماندند و آنى سوزش دلشان آرام نگرفت و اشكشان نايستاد. سپس كاروان مصيبت‌زده، راه مدينه را پيش گرفت.

هنگامى كه نزديك مدينه رسيدند، فاطمه ـ دختر على ـ به خواهر خود بانوى بانوان زينب گفت: «اين مرد كه به همراه ما آمد، به ما نيكى كرد. آيا صلاح مى‌دانى به او چيزى بدهيم؟» بانوى خردمند جواب داد: «به جز زيورمان چيزى همراه ما نيست كه به او بدهيم.» آنگاه النگو و دستبندهايشان را درآورده، پيش آن مرد فرستادند و از اينكه هديه بسيار ناچيزي است، معذرت خواستند كه: «اكنون دست‌تنگيم و چيزى نداريم.» ولى آن مرد زيورها را پس فرستاد و گفت: «اگر آنچه من كردم براى دنيا بود، زيورهاى شما آنقدر مى‌ارزيد كه مرا خشنود ساز د؛ ولى به خدا كه جز براى خدا و براى بستگى شما با رسول خدا كارى نكردم.»

در مدينه

در اين مدت، مدينه در خاموشى بهت‌آميزى فرو رفته بود و پيوسته مترصد بود كه بداند بر سر حسين چه آمده است. ناگهان منادى ندا داد: «على بن حسين با عمه‌ها و خواهرانش آمده‌اند.»

على بن حسين؟ عمه‌ها و خواهران؟ پس امام حسين كجاست؟ پس عموها و برادران كجايند؟ پسرعموها چه شدند؟ ستارگان زمين كه فرزندان زهرا و از دودمان عبدالمطلب بودند، كجا رفتند و بر سر آنها چه آمده؟ و كجا؟ وكجا؟ انعكاس اين خبر شوم، همه جا را پر كرد، تا به دامنه كوه اُحد رسيد و از آنجا به بقيع رفت و از آنجا به مسجد قبا. خبرى بود آرام؛ ولى جانگداز و جگرخراش، و ديرى نپاييد كه اين خبر در ميان ناله‌ گريه كنندگان و شيون ضجه‌زنندگان نابود شد. در مدينه، بانويى پرده‌نشين نماند، مگر آنكه بيرون آمد و به نوحه‌گرى و ناله و زارى پرداخت.

ادامه دارد

 اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: