آن چیست؟ آیا هست؟ / غلامحسین ابراهیمی‌دینانی

1394/8/27 ۱۰:۲۰

آن چیست؟ آیا هست؟ / غلامحسین ابراهیمی‌دینانی

امروز روز جهانی فلسفه بود، الحق باید جهان روزی را به روز جهانی فلسفه اختصاص دهد. ابتدا اشاره کنم که هر حکیمی، فیلسوف است اما ممکن است یک فیلسوف، حکیم نباشد ولی در اصول، مبنایشان یکی است. واژه حکمت، اسلامی و قرآنی است، اما فلسفه یونانی است. دوست داشتن مهم‌تر از دانستن است.

 

 

امروز روز جهانی فلسفه بود، الحق باید جهان روزی را به روز جهانی فلسفه اختصاص دهد. ابتدا اشاره کنم که هر حکیمی، فیلسوف است اما ممکن است یک فیلسوف، حکیم نباشد ولی در اصول، مبنایشان یکی است. واژه حکمت، اسلامی و قرآنی است، اما فلسفه یونانی است. دوست داشتن مهم‌تر از دانستن است. ممکن است کسی بداند اما اگر دوست نداشته باشد، فیلسوف نیست. بنابراین فیلسوف؛ یعنی کسی که حکمت را دوست دارد و این واژه از زمان سقراط تاکنون بوده و حکمت نیز واژه‌ای قرآنی است که از استحکام آمده و این استحکام در عقل و سپس عمل است.  همه شما با کلمه معنویت آشنایی و آن را دوست دارید، بنابراین کسی در عالم نیست که معنویت را دوست نداشته باشد؛ اما اینکه پرسیده شود معنویت چیست، معانی متفاوتی از آن برداشت می‌شود. آیا ما معنی را اختراع، ساخت یا کشف می‌کنیم؟ در هر سه مورد باید بدانیم که معنی چیست، درصورتی که ندانیم به نتیجه نمی‌رسیم. معنی همه جا وجود دارد. یک نقطه در عالم هستی نیست که بی‌معنی باشد؛ حتی بی‌معنی هم یک معنی است. بنابراین معنی ظاهر نمی‌شود مگر در برخی شرایط روحانی، جسمانی، دنیوی، اخروی و... .

هر نویسنده‌ای وقایع را براساس تفاسیر خود می‌نویسد، اما دیگران نظیر فکر او تفسیر نمی‌کنند. بحثی هم در حوزه است که آیا دلالت لفظ بر معنی تابع قصد متکلم است یا خیر که همین بحث ماه‌ها وقت طلبه‌ها را می‌گیرد. الفاظ قرآن کریم بر معانی دلالت دارد. آیا بر معانی ظاهر دلالت دارد یا می‌خواهیم بدانیم قصد خداوند از این الفاظ چه بوده است؟ تفسیر درباره پدیده‌های طبیعی به اندازه فکرهای آدم‌ها است. ما وقایع عالم را تفسیر می‌کنیم. در تفسیر نباید با قصد نویسنده کاری داشت، زیرا تفسیر برای رسیدن به معنی و کشف آن است.

«meaning» یا چیستی معنی مهم‌ترین مساله امروز مغرب زمین و فلسفه جدید اروپا و آمریکا است. برخی ممکن است معنی را در دلالت، عمل، کاربرد لفظ و... پیدا کنند. معنی وجود دارد و ما با تفسیر باید به آن برسیم و معنی را در زبان کشف کنیم. هستی بدون انسان و زبان انسان خاموش است. مساله دیگر این است که بررسی کنیم زبان در ماست یا ما در زبان؟ هر دو مفهوم به وجهی درست است، اما زبان، الفاظ نیست؛ بلکه یک ساختار است و ساختار تمام زبان‌های عالم یکسان است،‌اما لغت‌ها فرق دارند. زمانی که می‌گوییم تمام زبان‌های عالم یک ساختار دارند، آن ساختار انسان است. زبان در انسان و زبان از انسان است. اگر انسان نبود، هستی خاموش بود.  آیا اصل هستی سخن می‌گوید یا نه؟ اگر بخواهد سخن بگوید به زبان انسان سخن می‌گوید. هیچ زبانی بهتر از زبان انسان در عالم هستی نیست؛ پس هستی به زبان ما سخن می‌گوید و ما مخاطب زبان هستی هستیم.

معنی در زبان ظاهر می‌شود و اگر درست ظاهر شود آنگاه حکیمانه صحبت می‌کنیم. کار فلسفه نیز همین است. به عبارتی فلسفه همان حکمت است. فلسفه، حکمت و معنی را آشکار و فکر را از اسطوره جدا می‌کند. بشر اولیه به زبان اسطوره سخن می‌گفت. زبان اولیه بشر شعر و اسطوره بود، اما فلسفه می‌خواهد بگوید اسطوره و غیر‌اسطوره چیست، کدام معنی درست و کدام درست نیست؟ بنابراین فلسفه به دنبال معنی است. علم می‌گوید این هست و این نیست؛ اما فلسفه می‌گوید حال این معنی‌اش چیست. 2500 سال پیش ارسطو گفت «ما‌هو و هل هو»؛ این همان کار فلسفه است یعنی فلسفه در جست‌وجوی این مساله است: «آن چیست و آیا هست؟»

منبع: روزنامه فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: