1394/8/9 ۱۰:۱۴
در آموزههای بزرگان ما به «فرزند زمانه خویش بودن» دعوت شده و این موضوع برای همه تقریبا آشناست؛ چیزی كه میتوان مختصرا از آن تعبیر به «معاصر شدن» یا «نو به نو شدن» كرد. بعید میدانم كسی پیدا شود كه شك داشته باشد «فرزند زمانه خویش» بودن خوب و بلكه واجب است. لیكن در عملِ به این آموزه نیز همچون بسیاری از موضوعات دیگر وحدت رویهوجود ندارد و هر كس بنا به تعبیر خودش به شیوهای به آن اقتدا میكند. مثلا برخی تصور میكنند «فرزند زمانه خویش بودن» مرادف است با «فرزند زمانه دیروز نبودن» و این یعنی به هر آنچه قدیمی است به صرف تعلقش به گذشته پشت كنیم.
در آموزههای بزرگان ما به «فرزند زمانه خویش بودن» دعوت شده و این موضوع برای همه تقریبا آشناست؛ چیزی كه میتوان مختصرا از آن تعبیر به «معاصر شدن» یا «نو به نو شدن» كرد. بعید میدانم كسی پیدا شود كه شك داشته باشد «فرزند زمانه خویش» بودن خوب و بلكه واجب است. لیكن در عملِ به این آموزه نیز همچون بسیاری از موضوعات دیگر وحدت رویهوجود ندارد و هر كس بنا به تعبیر خودش به شیوهای به آن اقتدا میكند. مثلا برخی تصور میكنند «فرزند زمانه خویش بودن» مرادف است با «فرزند زمانه دیروز نبودن» و این یعنی به هر آنچه قدیمی است به صرف تعلقش به گذشته پشت كنیم. از این گروه عبارت «گذشتهها گذشته است» را بسیار میشنویم. البته همین گروه حواسشان نیست كه گذشته بخش جداییناپذیر اكنون ما است و چشمپوشی از آن حتی در اختیار و اراده ما نیست؛ شیوههایی كه با آن بسیاری از مسائل روزمره را حل و فصل میكنیم، بسیاری از دانستههایمان درباره محیط اطراف كه ضامن بقای ماست، حتی زبانی كه به آن تكلم میكنیم و خلاصه حیاتیترین امور ما آوردههای گذشته است و اگر هر نسل، به این معنی قرار بود فرزند زمانه خویش باشد، هنوز آدمیزاد بر روی درخت زندگی میكرد! داعیه پشت پا زدن به گذشته برای رسیدن به آینده معمولا از آینده «آیندهای تصنعی» را مراد میكند كه در امتداد گذشته و منتج از آن و حاصل زایندگی و بالندگیای طبیعی نیست و بیشتر به رویایی میماند كه به آن پرتاب شدهایم و نه واقعیت. این تلقی از آینده نه حاصل فعالیت و تلاش دیروز و امروز بلكه بیشتر نتیجه انفعال و رفتار واكنشی و رویابافی است.
برخی دیگر «فرزند زمانه خویش بودن» را در امور بسیار محدود و جزیی میپذیرند و دایما دم از حفظ سنتهایی میزنند كه باید ثابت و بیتغییر باقی بماند. این گروه معمولا وقتی سخن از گذشته میگویند مرادشان «گذشتهای گزینشی» است كه به فراخور هر گروه دورهای خاص است؛ برای برخی پیش از اسلام است و برای برخی دیگر صدر اسلام و برای برخی دیگر دهه ٦٠ و... و به هر حال بقیه ایام ماضی را گذشته به حساب نمیآورند. این گروه از سنت نیز برداشت خود را دارند و سنت را امری متصلب و بلاتغییر میدانند و اگر مثلا بگوییم مولانا كه تعلق به عالم سنت داشت دایما دعوت به نوگرایی و به روز شدن میكرد معمولا تعجب میكنند! هر دو گروه فوق با وجود ظاهر متفاوت در واقع بسیار شبیهند از این جهت كه هیچكدام متوجه معنای «زمانه» به معنی زمان واقعی نیستند و بلكه هر دو زمانی ساختگی را مراد میكنند كه یكی در گذشته و دیگری در آینده است.
خوب است یك بار دیگر به این بیندیشیم كه فرزند زمانه خویش بودن چه معنایی دارد. حیات انسان امری ذومراتب است؛ مراتبی از آن اموری است كه از ثباتی برخوردار است و آهنگ تغییر آن بسیار كند است. و مراتبی از آن باید هر زمان نو به نو شود تا طراوت و تازگیاش را حفظ كند. مثال خوب این موضوع درخت است؛ هر درخت «اصل» یا ریشهای دارد كه با روندی بسیار بطئیدچار تغییر و تحول میشود و «فروع» یعنی شاخساری و برگ و باری دارد كه هر سال بایدتر و تازه شود. نه لازمه نو به نو شدن درخت، قطع آن از ریشههاست و نه پایبندی به ریشهها سبب میشود كه درخت از برگ و بار جدید آوردن منصرف شود. در واقع همین پایبندی به اصول است كه مایه حیات را به رگهای درخت میرساند و متضمن تجدید حیات و نو به نو شدن آن است.
نظر كردن به رویههای دیگر جوامع درسهایی برایمان دارد، سلفیها و داعشیها و اساسا فهرست بلندبالایی از گروهها و جوامعی كه میتوان نام برد، در یك گذشته ساختگی و گزینشی خود را حبس كردهاند. این گروهها دایما سخن از پایبندی به اصول صدر اسلام میزنند و میبینیم كه چقدر متحجرانه و واكنشی رفتار میكنند. در عوض حكام بسیاری از كشورهای نوكیسه حاشیه جنوبی خلیج فارس به داعیه نو شدن و در واقع سفر كردن به آیندهای تصنعی، بدون حفظ هیچ آدابی و تنها با استفاده از ثروتی كه در اختیارشان است، به صورت واكنشی و به داعیه تجددگرایی در پی محو آثار گذشتهاند.
جالب است كه دو نوع رویكرد فوق به گذشته در عین اینكه به ظاهر بسیار متفاوت است ولی در كنه بسیار شبیه است؛ هیچكدام وصل به اصلی (ریشهای) نیست و چون اساسا موجودیتی زنده نیست نیازی هم به ریشه داشتن احساس نمیكنند. از همین رو است كه میبینیم هر دو گروه دشمن میراث فرهنگی ملی و جهانیو درصدد محو كردن آنند؛ داعش به نحوی به محوطههای مقدس و محترم تعرض میكند و حكام كشورهای عربی به نحوی دیگر حرمت مقدسترین محوطههای تاریخی جهان اسلام نظیر مسجدالحرام را زیر پا میگذارند. این دو به علت تجانسشان كه همان واكنشی بودن و حیات ساختگی و زندگی كردن در حباب تصنعی زمان و زاینده نبودن و نو به نو نشدن است، با وجود تخاصم خیلی خوب یكدیگر را به جا میآورند و آب به آسیاب هم میریزند. چه بسان گروه نخست معنی اتصال به ریشه را متوجه نشویم و به وجه گذشتنی و در واقع به فسیل گذشته بچسبیم و چه بسان گروه دوم ریشهها را دست و پاگیر بدانیم، در هر دو حالت نمیتوانیم فرزند زمانه خود باشیم و در هر دو حالت گرفتار «استیصال» (از بیخ بركنده شدن) خواهیم شد، در عوض راه نجات وقتی است كه معنی اصل و تمایزش از فرع را بجوییم و در پی پایبندی به اصول باشیم و از آن تغذیه كنیم و تنها در این صورت فرزند زمانه خویش یعنی زنده و زاینده و بالنده خواهیم بود.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید