1394/6/7 ۰۹:۵۲
اشاره: حضرت ابوالحسن علیبن موسی(ع) ملقب به «رضا» هشتمین امام و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. سال تولد آن حضرت را ۱۴۸ و ۱۵۳ق و ماه تولدشان را ذوالحجه یا ذوالقعده یا ربیعالاول گفتهاند و مشهور آن است که روز تولد آن حضرت یازدهم ذوالقعده بود. کنیه آن حضرت ابوالحسن است و چون حضرت امیر(ع) نیز مکنی به ابوالحسن است، حضرت رضا(ع) را «ابوالحسن ثانی» گفتهاند.
اشاره: حضرت ابوالحسن علیبن موسی(ع) ملقب به «رضا» هشتمین امام و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. سال تولد آن حضرت را ۱۴۸ و ۱۵۳ق و ماه تولدشان را ذوالحجه یا ذوالقعده یا ربیعالاول گفتهاند و مشهور آن است که روز تولد آن حضرت یازدهم ذوالقعده بود. کنیه آن حضرت ابوالحسن است و چون حضرت امیر(ع) نیز مکنی به ابوالحسن است، حضرت رضا(ع) را «ابوالحسن ثانی» گفتهاند. مشهورترین لقب ایشان «رضا»ست که بنا بر روایتی در عیون اخبارالرضا(ع) علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا»، این است که «هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایتعهدی او) رضایت دادند و چنین چیزی برای هیچ یک از پدران او دست نداده بود؛ از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد. اما به روایت طبری (وقایع سال ۲۰۱) مأمون آن حضرت را «الرضی من آل محمد» نامید و صدوق هم بنا بر روایتی دیگر در عیون اخبارالرضا چنین گفته است. چنان که مرحوم زریاب خویی نوشتهاند، باید متذکر شد که داعیان و مبلغان بنیعباس در اواخر عهد بنیامیه مردم را دعوت میکردند که به «رضا از آل محمد» بیعت کنند، یعنی بیآنکه از کسی نام ببرند، میگفتند: چون خلافت بنیامیه درست نیست، باید به کسی از خاندان پیامبر(ص) که مورد رضایت همه باشد، بیعت کنند. چون مأمون خود از بنیعباس بود (بنیعباس با حکومت آل علی مخالف بودند) و حضرت علیبن موسی(ع) را به ولایتعهدی برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضی شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب مشهور شد. آنچه در پی میآید، نوشتاری از محقق معاصر در زمینه حیات سیاسی امام رضا علیهالسلام است.
***
امت اسلام به عنوان یک مجموعه، نتیجه تلاش ۲۳ ساله پیامبر اکرم(ص) است که توانست در این مدت، امتی را پدیدار سازد که بتواند در تاریخ بشریت اثرگذار باشد و بار هدایت را به دوش کشد. پس از پیامبر(ص)، مسئولیت تداوم حرکت و هدایت به عهده امامان معصوم بود، لیکن امت دچار حوادثی گشت که در اقدامات تمامی ائمه تا دوران غیبت و پس از آن اثرگذار شد. اما به هر تقدیر مسئولیت حفظ و هدایت این امت بزرگ بر عهده آنها بود و اگرچه به حسب ظاهر حکومت در دست دیگران قرار داشت، اما همان حاکم را نیز امامان معصوم با اقدامات خود تحت تأثیر قرار میدادند و در مجموع، از فروپاشی و انهدام نظام اسلامی جلوگیری میکردند. از طرفی حفظ و بقای خط اصیل اسلام و رشد تفکر صحیح اسلامی نیز بر عهده ایشان بود؛ یعنی بر طرف ساختن ناهنجاری عظیمی که به مرور خود را نشان داد. اندک بودن یاران، شرایطی را بر حضرت علی(ع) تحمیل مینمود و راه عبور از این وضعیت، تربیت و ساختن افرادی بود که نسبت به حق بینا باشند. بر اساس این واقعیت، حضرت به فعالیت در چند زمینه اهتمام ورزید:
الف)تعلیم و تربیت و بیدار سازی مسلمانان نسبتبه واقعیتها و معارف اصلی و حقایق
ب)تلاش در جهت جلوگیری از انحراف بیش از حد زمامداران از خط اسلام
ج)تلاش در جهت جلوگیری از شکست زمامداران در برابر حکومتهای کفر
د) افشای واقعیت زمامداران و افشای حقیقت و روشن ساختن مشکلات پدیدآمده برای مردم.
انجام این فعالیتهای به ظاهر متضاد، شرایط سختی را در برابر ائمه قرار میداد که تنها عصمت و علم و تأیید الهی میتوانست عامل موفقیت آنها باشد.
فعالیت در چهار زمینه فوق، خط اصلی ائمه ـ یکی پس از دیگری ـ بود و تفاوت نوع اقدامات آنها نیز به دلیل تفاوت شرایطی بود که در زمانهای مختلف وجود داشت. استراتژی واحدی بر حرکت همه امامان سایهافکن بود؛ اما به دلیل تغییراتی که در برهههای مختلف وجود داشت، تاکتیکها متفاوت میگشت و لذا میبینیم هر امامی در مسیر زندگی خود اقدامات متنوعی را بروز میدادند که این تنوع به دلیل تفاوتی بود که در شرایط رخ میداد؛ مثلاً میبینیم امام حسین(ع) در زمان معاویه اقداماتش کاملاً آرام و سرّی است، اما به ناگاه در زمان یزید به حرکت همراه با خروش و فریاد تبدیل میشود. و در اقدامات سایر ائمه، گاهی مماشات و گاهی اعتراض وجود دارد که همه به دلیل تفاوت شرایط است.
برخورد خلفا با امام رضا(ع)
امام رضا(ع) در دوران تصدی امر امامت با وضعیت متفاوتی مواجه بود. در آغاز، همزمان با دوران حکومت هارون بود که در هنگام به شهادت رساندن امام کاظم(ع) خود را در اوج اقتدار میدید و به مبارزه بیامان با امام و یاران او کمر همتبسته بود و بسیاری از سران شیعه را زندانی کرده و به دنبال بقیه آنها بود که داستان ابن ابی عمیر در این باره معروف است.
با مرگ هارون و جریان برخورد مأمون با امین که مدتی بنیعباس را به خود مشغول ساخت، وضعیتی متفاوت با دوران هارون برای امام پدید آمد؛ چرا که از طرفی خوف درهم ریختن اساس حکومت آنها در این درگیریها وجود داشت و از سوی دیگر فرصت مناسبی برای توسعه امر تعلیم و تربیت در بین شیعه بود و ارتباطات آنان در این دوران بسیار قوی و بهتر از قبل بود.
پیروزی مأمون وضعیت را به شدت تغییر داد. او در سیاست خود تدبیر جدیدی در برخورد با شیعه و امامشان در پیش گرفت؛ اقدامی که قبلاً هرگز سابقه نداشت و شاید خطرناکترین اقدام در راه ضربه زدن به سازمان شیعه بود. مأمون بدون درگیر شدن با امام و با اظهار عنایت نسبت به حضرت، ایشان را به خراسان (به مرکزیت مرو) روز دعوت کرد و به انجام سناریویی پرداخت که اگر درایت امام نبود، ضربهای هولناک بر پیکر سازمان شیعه وارد میساخت. امام با درایت خویش مکر مأمون را بیاثر نمود، به گونهای که همان طرح به برنامهای جهت توسعه شیعه و گسترش سازمانش انجامید، گو اینکه جان خویش را بر سر این راه نهاد.
اینکه مأمون برای استحکام قدرت خویش به امام نیاز داشت یا در صدد خاموش ساختن تحرکات علویان در اطراف حکومت خود بود یا برای جلب نظر عباسیان به سوی خود که اگر با او همکاری نکنند، به همکاری با علویان خواهد پرداخت و قدرتش بر باد خواهد رفت، همگی تحلیلهایی است که ممکن است به نوعی در این اقدام دخیل باشد؛ اما دلیلی را که خود حضرت در این باره بیان میدارد، پرده از اصلیترین راز این ماجرا کنار میزند که همانا تنها هدف او، تخریب شخصیت امام در راستای تسلط بر سازمان شیعه بود که پدران مأمون با استفاده از روشهای قهری برای رسیدن به آن ناکام بودند و این سازمان هر روز گسترش بیشتری داشته و تا اعماق حکومت عباسیان نفوذ کرده بود تا حدی که برخی از وزرای آنها شیعه بودند.
گزارش اباصلت هروی
برای روشن شدن این مطلب، ماجرای احضار حضرت را به اختصار از قول «ابی صلت هروی» یار و همراه حضرت در مرو که از نزدیک شاهد ماجراها بوده و حوادث را از نزدیک مشاهده کرده، نقل میکنیم. این گفتگو پس از احضار امام به مرو رخ داده است.۱
ابی الصلت میگوید: مأمون به حضرت گفت: «با توجه به شناختی که از مراتب فضیلت و علم و زهد و پاکی و عبودیت شما دارم، شما را برای خلافت لایقتر میدانم.» حضرت فرمود: «بندگی خداوند افتخار من است و از زهد نسبت به دنیا، در پی نجات از شر آن هستم و با دوری از گناهان، رسیدن به درجاتش را آرزو دارم و با فروتنی در دنیا قرب الهی را میطلبم.» مأمون گفت: «تصمیم دارم حکومت را به شما واگذار کنم و با شما بیعت نمایم.» حضرت فرمود: «اگر حکومت حق توست و خداوند آن را برای تو قرار داده است، پس حق نداری آن را برای دیگری قرار دهی و لباسی را که خداوند به تو ارزانی داشته، از تن بیرون کنی و به دیگری بدهی و اگر خلافت حق تو نیست، نمیتوانی چیزی را که به تو ربطی ندارد، به من ببخشی.»
تا اینجا حضرت همه حق را برای او بیان داشت و مأمون را در یک گفتار منطقی و کوتاه محکوم ساخت. شاید گمان مأمون بر این بود که حضرت در برخورد اول از قبول حکومت امتناع میکند و مأمون میتواند برای همه این گونه وانمود کند که علی بن موسی برای خود حقی در حکومت قائل نیست یا بالاتر از این، حکومت را وظیفه خود نمیداند، والا نمیتوانست از زیر بارش شانه خالی کند و با این سخن فلسفه امامت و رهبری را مخدوش نماید؛ اما پاسخ امام او را در مخمصهای سخت گرفتار ساخت که حکومت من چه ربطی به تو دارد؟ تو باید وظیفه خود را انجام دهی و تکلیف خود را معین نمایی که آیا حق حکومت داری یا خیر؟
در اینجا حضرت بر نکتهای بسیار مهم تأکید مینماید که حکومت حقی مانند سایر حقوق نیست که انسان بتواند با وجود قدرت بر استیفا، از آن چشمپوشی نماید. بلکه مسأله حکومت بر مردم، دائر بین حرمت و وجوب است؛ یعنی یا وظیفه است که باید به انجام آن پرداخت یا ربطی به شخص ندارد و برایش مجعول نیست که در این صورت تصرف یا دخالت در آن حرام میباشد. اگر خلافت را خداوند برای تو قرار داده، پس چگونه میتوانی از انجام آن خودداری نمایی و اگر برای تو مجعول نیست، با کدام مجوز در آن دخالت کردهای؟ در اینجا مأمون از قالب دروغین خود خارج میشود و ماهیت واقعی خویش را نمایان میسازد و میگوید: «باید این را قبول کنید.» حضرت بار دیگر فرمود: «اگر به اختیار من باشد، هرگز آن را نمیپذیرم.»
مأمون در آن جلسه، دیگر قضیه را پیگیری نمیکند و به این ترتیب چند روزی گذشت و مأمون میکوشید تا به نوعی موافقت حضرت را جلب کند تا بالاخره مأیوس شد و به ایشان گفت: «اگر نسبت به بیعت من با خودتان راضی نیستید، لااقل جانشینی مرا قبول کنید تا حکومت پس از من، برای شما باشد.» حضرت فرمودند: «پدرانم از پیامبر(ص) نقل کردهاند که من قبل از تو با زهر کشته خواهم شد و در کنار هارون مدفون میشوم.» مأمون گریهکنان گفت: «ای پسر رسول خدا، چه کسی جرأت چنین عملی را دارد، در حالی که من زنده باشم؟» حضرت فرمود: «اگر تصمیم بر افشا بود، قاتل را میتوانستم معرفی کنم.» مأمون گفت: «میخواهی راحتطلبی کنی و این(حکومت)را قبول نکنی تا مردم بگویند نسبت به دنیا بیاعتناست؟!»
وقتی راههای تزویر بر مأمون بسته شد و سخنان امام او را در محمصه قرار داد و بازی جانشینی نیز این گونه در هم ریخت، به اسائه ادب و تخریب شخصیت امام از زاویهای دیگر پرداخت و امام را متهم نمود که شما عافیتطلب هستید و میخواهید با تظاهر به زهد از مردم استفاده کنید و گذران عمر نمایید و وجاهت و محبوبیت دروغینی برای خود کسب نمایید!
حضرت این توطئه او را نیز اینگونه خنثی فرمود: «خدا میداند که من از کودکی دروغ نگفتهام و بیرغبتی من به دنیا به خاطر دنیا نیست و اگر بخواهم، میتوانم بگویم هدف تو از طرح این مطالب چیست.» مأمون گفت: «به دنبال چه هستم؟» حضرت فرمود: «اگر حقیقت را بگویم، در امانم؟»گفت: «آری.» فرمود: «تو میخواهی مرا در موضعی قرار دهی که این تصور برای مردم پیش آید که علی بن موسی نه به خاطر زهد در دنیا از دستگاه حکومتی کناره میگرفت، بلکه به خاطر این بود که دنیا نصیبش نمیشد. نمیبینید حالا که دنیا به او روی آورده، چگونه جانشینی مأمون را در آرزوی رسیدن به خلافت پس از او قبول کرد؟» طبیعی است که امام برای افشای مأمون به اصلیترین عاملی که برای او و امام مهم است، اشاره میفرمایند و آن عامل را تخریب شخصیت امام و از بین بردن یک فکر ایجادشده در ذهن مردم میدانند.
هدف همه معصومان این بود که ثابت کنند حکومت و ریاست بر مردم طعمهای نیست که در اختیار انسانها باشد، بلکه وظیفهای سنگین است که جز از عهده آنها از کسی دیگر ساخته نیست تا به مسئولیتهای محوله عمل نماید و عالم به مقتضیات آن باشد. حکومت بر مردم مستلزم علم سرشار و عدالت گسترده و انصاف مطلق و بیرغبتی به دنیای خویش است که همه اینها تنها در این افراد یافت میشود و دیگران اگر در مسیر تربیتی و اعتقادی آنها قرار گیرند، در کسب مراتب وجودی خویش از این منبع فیض بهرهمند میگردند و میتوانند در حد همان ظرفیت، در انجام این مسئولیت خطیر، آنها را یاری دهند.
اکنون اگر این تصور برای مردم و یاران امام ایجاد شود که همه این مطالب اوهام بوده و ائمه نیز طالب همین گونه قدرت و جایگاه هستند، لازمهاش تخریب همه دردها و رنجهای بیشمار پیامبر(ص) و ائمه و یاران صدیقشان تا آن هنگام بود؛ یعنی تخریب مسیری که پیروانش از اقلیتی انگشتشمار به تعدادی رسیده بودند که مأمون خود را ناچار میدید برای از بین بردن این نیروی عظیم، به ظاهر از حکومت خویش کنارهگیری نماید و خود را با تمامی بنیعباس درگیر نماید. امام کسی نبود که مکر مأمون بتواند بر او غلبه کند، بلکه امام در پاسخهای بجا و مناسب، همه ابزار خدعهاش را علیه او قرار داد.
همه چیز به ضرر مأمون تمام شد؛ لذا بار دیگر نهان خود را آشکار ساخت و با عصبانیت گفت: «از امانی که به تو دادهام، سوءاستفاده میکنی و با من این گونه ناروا و بر خلاف میلم رفتار میکنی. به خدا قسم، بالاجبار باید قبول نمایی و اگر امتناع ورزی، گردنت را میزنم!» همین جمله تمامی حیله او را درهم ریخت و همه کسانی که شاهد این ماجرا بودند، دریافتند که قبول این جایگاه اجباری و غیر اختیاری است. حضرت فرمود: «خداوند از اینکه با دست خویش وسائل هلاکت خویش مهیا سازم، منع کرده و لذا قبول میکنم؛ اما مشروط بر اینکه در هیچ عزل و نصبی شرکت نکنم و هیچ رسم و سنتی را تغییر ندهم و تنها در مقام مشورت و دور از اجرا باشم.» لذا مأمون به همین مقدار بسنده نمود.
باید دقت کرد که امام با تدبیر الهی از موقعیت پیش آمده، توانست بهترین استفاده را در راه اهداف الهی خود بنماید، به این صورت که در جلسه گفتار با مأمون که از دید دیگران نیز مخفی نماند، حیله و تزویر او را توسط خود او شکست و همه چیز نسبت به هدف نهائی مأمون به ضرر او تمام شد.
پاسخ به یک شبهه
در اینجا سؤالی مطرح است: امام نسبتبه قبول این مسند ـ وقتی تهدید به قتل شد ـ با تلاوت آیهای از قرآن، به دلیل نفی جواز القای نفس در هلاکت، استدلال نمود و جانشینی را با همان شروطی که بیان داشت، پذیرفت؛ یعنی برای جلوگیری از کشته شدن با شمشیر، مسند ولایتعهدی را قبول کرد؛ اما همین مأمون چندی بعد حضرت را مجبور ساخت که از انگور یا انار مسموم تناول کند، حضرت میدانست که انگور زهرآلود، موجب شهادتش خواهد شد، اما تناول نمود. سؤال این است که: چرا حضرت در آنجا از خوردن انگور امتناع نکرد، مگر خوردن انگور القای نفس در هلاکت نبود؟
نکته اساسی در پاسخ به همین مسأله نهفته است؛ چنان که قبلاً اشاره نمودیم، امام چهار مطلب را دنبال میکرد:
۱ـ جلوگیری از اضمحلال یا تضعیف حکومت مرکزی در برابر کفار که به طور مداوم مرزهای حکومت را مورد تعرض قرار میدادند و اگر مرکزیت حکومت بنیعباس نسبت به برخورد جدی با آنها سست میشد و آنها بر حکومت سلطه مییافتند، هیچ حد و مرزی را رعایت نمیکردند و همه چیز را نابود میساختند.
۲ـ جلوگیری از انحراف علمای عامه که مورد تأیید حکومت بودند و آنها نیز حکومت را تأیید میکردند. اینان اگرچه امامت ائمه را قبول نداشتند، اما امامان شیعه تلاش میکردند با القای معارف اصیل اسلام و تشویق آنها به سنت رسولالله(ص)، انحراف از مسیر اسلام را کاهش دهند و آنها را نسبت به بقای در مسیر دین تشویق نمایند.
۳ـ جلوگیری از نابودی شیعه که با تلاش مستمر ائمه از اقلیت محض، به سازمانی قابل قبول مبدل گشته و اکنون در نقاط مختلف به تعلیم و تربیت و توسعه نیروی انسانی مشغول بودند که کوچکترین اشتباهی در رفتار با مأمون و بنیعباس، موجب دادن بهانه به دست آنها در راه نابودسازی سران و سردمداران این جریان است و دستگاه بنیعباس میتوانست با یافتن اندک توجیهی، شمشیر بکشد و آنها را از دم تیغ بگذراند.
۴ـ جلوگیری از انحراف شیعه و گم کردن راه
۵ ـ افشای ماهیت بنیعباس و انحراف آنها از مسیر حق.
ورود امام به دستگاه حکومت، از طرفی برای توسعه شیعه و برطرف ساختن برخی از مشکلات و تضییقات نسبت به آنها مؤثر بود و میتوانست فضا را برای اقدامات فرهنگی آنها باز نماید؛ چرا که پس از وارد شدن امام در این منصب، وضعیت شیعیان و یاران ایشان یعنی دوستداران ولیعهد و جانشین خلیفه متفاوت میگشت و این در مقابل فرمانداران و والیان بنیعباس به عنوان مانعی بزرگ در راه اعمال فشار بر بود.
فرمانداران و والیان بنیعباس نسبت به هدف مأمون از ولایتعهدی امام رضا(ع) توجیه نبودند یا اگر هم میدانستند، تا هنگامی که مأمون تظاهر به رفتار مناسب با امام داشت، آنها مجبور بودند چنان رفتاری را اعمال نمایند. بنابراین یاران و بستگان امام در اطراف و اکناف با استفاده از عنوان ولایتعهدی به فعالیت مشغول بودند و کسی نمیتوانست متعرض آنها شود و با استفاده از این فضا توانستند معارف حقه را با تشکیل حلقههای درس احیا نمایند. افرادی همچون محمد بن ابیعمیر که در دوران هارون در شرایط دشواری قرار داشتند و زندانی بوده و شکنجه میشدند، اکنون میتوانستند با خیالی راحت به تعلیم و تربیت و توسعه معارف بپردازد.
از طرفی ورود امام در دستگاه حکومتی بنیعباس میتوانست برای شیعه موجب انحراف باشد که گمان کنند دستگاه بنیعباس همان چیزی است که ائمه خواستارش بودند یا نسبت به مأمون دچار انحراف در قضاوت شوند که امام با شرایط مندرج در عهد خود با مأمون، زمینه چنین تصوری را تا حد توان زایل ساختند. علمای عامه نیز با ورود حضرت به این منصب فرصتی یافتند تا ارتباط بیشتری با امام داشته باشند و از این طریق، امام معارف اسلام را به آنها منتقل نماید و آنها شنوای احادیث از ایشان باشند.
طبیعی است که بودن امام در کنار مأمون، او را مجبور میساخت تا ولو به شکل ظاهری، بسیاری از مقررات اسلامی را رعایت نماید و در قضاوت از ظلم و جور دوری نماید و قضات او نظر امام را رعایت نمایند.
نقشه شهادت
مجموع این پیامدهای مثبت برای امام و یارانش، مأمون را متوجه ساخت که اشتباه بزرگی را مرتکب شده و باید مشکل را حل نماید و راهی جز نابود ساختن حضرت نمییافت. قتل حضرت به دو شکل ممکن بود:
الف) اینکه مخالفت خود با حضرت را برای همه علنی سازد، که در این صورت از دو حال خارج نبود: یا کسی علیه او نمیشورید و میتوانست بر اوضاع مسلط باشد. در این صورت تمامی یاران امام و افرادی همچون صفوان بن یحیی و محمد و نظایر آنها که نمونههایی از تربیتیافتگان مکتب اهل بیت در زمان خویش و ناقل معارف مکتب اهل بیت به نسلهای بعدی بودند و هر یک نویسنده کتاب و رساله و اثر در موضوعات مختلف معارف و تاریخ و حدیث شیعی بودند، در معرض خطر بودند.
صورت دوم اینکه یاران امام و سایر افرادی که به هر دلیل در هوای مخالفت با مأمون بودند، این مسأله را دستاویز قرار دهند و به مخالفت عملی و قیام مسلحانه علیه مأمون بپردازند که نتیجه این اقدام، درهم ریختن شیرازة حکومت و هرج و مرج و پیدایش زمینه برای درهم ریختن حکومت مرکزی و خطر ورود کفار از بیرون و سرازیر شدن آنها برای قلع و قمع مسلمانان بود.
ب) امام را پنهانی به قتل برساند و ظاهراً وفات امام به دلیل بیماری و ناگهانی جلوه کند و مأمون همچنان در نظر مردم موافق امام و دوستدار او باقی بماند. مأمون بیشتر طالب قتل بی سر و صدای حضرت بود؛ چرا که از عواقب کشتار علنی امام بیمناک بود. لذا راه دوم را در پیش گرفت و امام را به مجلس مشورت با خویش دعوت نمود و پس از مدتی مذاکره، برای پذیرایی، انار و انگور زهرآلود را نزد حضرت قرار داد و از ایشان خواست تا تناول کنند.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید