1394/5/28 ۱۰:۱۷
دکتر محمد مصدق را میتوان «نیرویی اخلاقی» دانست که حسن رفتار و کردار داشت، به وطنش دلبسته بود و _ دست کم در میان رجل آن زمان _ مخلص و پاکدست بود. او حتی برای مأمورانی که در حصر خانگی احمدآباد، شبانه روز مراقبش بودند نیز لباس تهیه میکرد. از سویی دیگر او بشدت «تابع قانون» بود که این نیز در میان شخصیتهای سیاسی کشورهای جهان سوم، ویژگی قابل توجهی است. مصدق اما به جامعه دموکراتیک براساس اصول عدالت اجتماعی پایبند بود و در اندیشه اصلاحات گستردهای بود که اگر به سقوط منجر نمیشد، میتوانست دگرگونی قطعی و تدریجی را در جامعه ایرانی رقم بزند.
مروری بر تحولات اجتماعی دوران «محمد مصدق»
چه آنکه اصلاح نظام کشاورزی، با روالی منطبق با شرع و سنن موجود باعث ایجاد ناراحتی و بروز واکنش نشود و ضمناً، نظم موجود کشت و زرع و مدیریت موجود مالکان را، بیآنکه چیزی مناسب و کارآمد جانشین آن کند، متزلزل نکرده و بر هم نریزد، یکی از آنها بود. دیگر کار او استقرار نظام تأمین اجتماعی در ایران با تأسیس «سازمان بیمههای اجتماعی کارگران» در سال 1331 بود که طی آن، مقدمات برقراری دولت رفاه تدارک دیده شد و برای نیروی کار مقررات بهداشتی-درمانی، بیمه بیکاری، ساعات کار و مرخصیها، رسیدگی به شکایات و سایر حقوق پذیرفته شده در نظامهای اجتماعی کشورهای پیشرفته دنیای آن روز پیشبینی شد.
اداره کشور برمبنای اقتصاد بدون نفت، تدوین برنامه پنج ساله راهسازی در کشور، تدوین اساسنامه شرکت ملی نفت ایران، قانون تشکیل شورای عالی فرهنگ، پاکسازی دادگستری و ارتش که در این مورد چندان موفق نشد، تدوین قانون شهرداریها، قانون استقلال وکلای دادگستری، آزادی مطبوعات و احزاب و برقراری هیأت منصفه، از جمله برنامههایی است که در آن دوره کوتاه آغاز شد و با کودتا، آن نهالها که میتوانستند بارور شوند، خشکانده شد. او به دنبال آن بود که فرصتهای مساوی برای همه وجود داشته و تفاوتهای عظیم ثروت و درآمد از بین برود. از این روست که گفته میشود اگر مصدق از مصدر کار، کنار گذاشته نمیشد، بدون شک تحولات عمیق اجتماعی رخ میداد.
از سویی دیگر دولتمردان مصدق، همه مردانی پاکدست و مبرا از هرگونه اتهام مالی و اخلاقی بودند که در میان کابینههای پس از مشروطیت، اتفاقی نادر بهشمار میآمد. آن هم در شرایطی که این اصل در پیشرفت جوامع توسعه یافته، تعیینکننده بود. آنان همگی تحصیلکرده و درس خواندههای فرانسه و سوئیس بوده و کم و بیش دارای مجبوبیت هم بودند.
با وجود این وقتی شاه فرار کرد، مصدق دچار سردرگمی شد. از یک سو میتوانست اعلام جمهوری کند اما از سویی دیگر او به نظام سلطنت، قسم یاد کرده بود و برای مرد قانون مندی چون او، چنین کاری محال بود.
اما این آشفتگی تنها برای او نبود؛ با اینکه در آن زمان تنها 14 سال داشتم اما خوب به یاد دارم که در خانواده ما هم در شیراز چنین آشفتگی ذهنی وجود داشت و همه نگران آینده ایران بودند. با کودتا چنان رخوت و نخوتی در جامعه ایران رخ نمون کرد که میتوان آن را در ادبیات دهه 1340 مشاهده کرد. با آنکه در میان روستاییان و عشایر چنان این اتفاق اهمیت نداشت و آنان تنها در اندیشه معیشت خود بودند اما در شهرهای بزرگ، سرخوردگی در میان مردم به وجود آمد.
** هرمز همایون پور: مترجم کتاب «میهن پرست ایرانی
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید