مرداد آتش زیر خاكستر است در گفت و گو با هرمز همایون پور

1393/10/6 ۱۰:۳۲

مرداد آتش زیر خاكستر است در گفت و گو با هرمز همایون پور

«مصدق از مقدسین و در نتیجه خطاناپذیر نبود اما الان بسیاری از كسانی كه به خصوص خارج از ایران هستند و سودای خام بازگشت سلطنت را دارند، به او ایرادهای بنی اسراییلی می‌گیرند» هرمز همایون پور مترجم كتاب «میهن پرست ایرانی: محمد مصدق و كودتای انگلیسی-امریكایی» نوشته كریستوفر دوبلگ گفت‌وگوی حاضر را با این جملات به پایان برد و گفت: «كتاب حاضر می‌كوشد این توهمات را از بین ببرد و تصویر متعادل و در عین حال جذاب و پركششی از مصدق ارایه كند». محمد مصدق بدون شك از پر سر و صداترین چهره‌های تاریخ معاصر ایران است كه در ذهن بسیاری به عنوان اسطوره‌یی قابل احترام شكل گرفته و گروهی دیگر او را مسبب بدبختی‌های بزرگ چون دولتی شدن اقتصاد و بنانهادن پوپولیسم می‌دانند.

 

كار سیاسی با آرمان گرایی متفاوت است

  محسن آزموده: «مصدق از مقدسین و در نتیجه خطاناپذیر نبود اما الان بسیاری از كسانی كه به خصوص خارج از ایران هستند و سودای خام بازگشت سلطنت را دارند، به او ایرادهای بنی اسراییلی می‌گیرند» هرمز همایون پور مترجم كتاب «میهن پرست ایرانی: محمد مصدق و كودتای انگلیسی-امریكایی» نوشته كریستوفر دوبلگ گفت‌وگوی حاضر را با این جملات به پایان برد و گفت: «كتاب حاضر می‌كوشد این توهمات را از بین ببرد و تصویر متعادل و در عین حال جذاب و پركششی از مصدق ارایه كند». محمد مصدق بدون شك از پر سر و صداترین چهره‌های تاریخ معاصر ایران است كه در ذهن بسیاری به عنوان اسطوره‌یی قابل احترام شكل گرفته و گروهی دیگر او را مسبب بدبختی‌های بزرگ چون دولتی شدن اقتصاد و بنانهادن پوپولیسم می‌دانند. همین جنجال به شكلی دیگر درباره نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به رهبری مصدق ادامه دارد و محققان و پژوهشگران در كنار سیاستمداران و اهالی قدرت به طرق مختلف می‌كوشند تفسیرهای جدیدی از آن ماجرا ارایه دهند. ماجرای اخیر به تعویق انداختن اسناد مربوط به كودتای ٢٨ مرداد از سوی گروه تاریخ وزارت امریكا به بهانه «بر هم خوردن مذاكرات هسته‌یی در حال انجام میان ایران و كشورهای ١+٥» نشان‌دهنده آن است كه این حادثه هنوز و با گذشت ٦٠ سال در مناسبات امروز مداخله می‌كند و تاثیرگذار است و از این حیث بازاندیشی درباره آن واقعه و چهره‌های اصلی آن ضرورت دارد. انتشار كتاب جذاب و خواندنی «میهن پرست ایرانی» توسط نشر كندوكاو نوشته یك انگلیسی آشنا به فرهنگ و زبان فارسی كه سال‌ها در ایران حضور داشته و روایت‌های شیرین و ناشنیده از سرتاسر زندگی مصدق دارد و نه فقط سال‌های پایانی زندگی او در كنار انتشار آثار جدیدی چون كودتا (یرواند آبراهامیان با دست كم دو ترجمه فارسی) كه با اقبال مخاطبان مواجه شده است، خود نشانگر آن است كه محققان با وجود تكثر نوشته‌ها و گذر سال‌ها همچنان بازاندیشی درباره آن دوره زمانی را ضروری می‌دانند.

 

  نخستین سوالی كه با دیدن كتاب حاضر به ذهن متبادر می‌شود این است كه بعد از نگارش آثار متعددی درباره مصدق و زمانه او مثل كتاب جلیل بزرگمهر،‌ كتاب جدیدی درباره او چه هدفی را دنبال می‌كند؟

به این پرسش از دو منظر می‌توان پاسخ داد؛ نخست اینكه برای شخصیت‌های بزرگ تاریخی در جوامع پیشرفته صدها كتاب نوشته و منتشر می‌شود. بنابراین هیچ‌وقت نوشتن درباره چهره‌های تاثیرگذاری چون مصدق و امیركبیر و قائم مقام و... كهنه نمی‌شود، البته به شرط آنكه این آثار تكرار هم نباشند و نكات تازه‌یی داشته باشند. اما جنبه دوم این است كه كتاب‌های پیشین مثل كتاب بزرگمهر كه به آن اشاره كردید، عمدتا به مقاطع معینی از زندگی مصدق مثل دوران دادگاه او اختصاص داشتند. اما تا به حال كتابی كه راجع به سرگذشت خود مصدق كه این اندازه مفصل و دربرگیرنده باشد، ندیده‌ام. این كتاب سرگذشت مصدق را از زمان كودكی تا زمانی كه برای تحصیلات به سوییس رفت و سپس به ایران بازگشت و مبارزات ناسیونالیستی شكل گرفت و در نهایت نخست وزیری و نهضت ملی شدن صنعت نفت را با جزییاتی خواندنی و جذاب به شكلی فشرده بیان می‌كند. كتاب به صورت داستان گونه نوشته شده است، ضمن اینكه اطلاعات آن كاملا مستند است و هیچ ادعای غیرقابل وثوقی در آن نمی‌یابیم. البته همه اینها به این دلیل است كه نویسنده روزنامه‌نگار قابلی است. من وقتی كتاب را به پیشنهاد یكی از دوستانم خواندم، مایل شدم كه آن را به همراه حرف‌های خودم درباره وقایع تاریخی آن سال‌ها منتشر كنم.

 

 البته كتاب آشوب نوشته احمد بنی جمالی نیز تمام زندگی مصدق را در بر می‌گیرد و تنها به برهه خاصی از زندگی او اختصاص نیافته است. اما در هر صورت اهمیت كتاب حاضر این است كه به انگلیسی نوشته شده و مخاطبان خارج از ایران هم می‌توانند با سراسر زندگی مصدق آشنا شوند.

البته این نكته مهمی است. اما باید این نكته را هم افزود كه با مطالعه كتاب آقای بنی جمالی این نكته به نظر می‌رسد كه ایشان كتاب را نه باسوء نیت كه با نیت قبلی نوشته‌اند.

 

 آن نیت قبلی چیست؟

در واقع با خواندن آن كتاب احساس می‌شود كه با هدف انتقاد از مصدق نوشته شده است. در حالی كه نویسنده كتاب حاضر به نظر می‌رسد كه بی‌طرفانه خوب و بد مصدق را با هم گفته است و با خواندن آن این احساس به آدم دست می‌دهد كه گویی گام به گام در طول تحقیق به نتایجی درباره مصدق رسیده است. البته چنان كه گفتم نكته‌یی كه شما به آن اشاره كردید، یعنی انگلیسی بودن كتاب هم بسیار موثر است. بعد از چاپ اولیه كتاب در انگلیس، چاپ دیگری از آن در امریكا منتشر شده است.

 ملیت نویسنده كتاب خیلی حایز اهمیت است. انگلیسی‌ها خودشان یكی از متهمان اصلی كودتای ٢٨ مرداد هستند. غیر از آن هم این ذهنیت دایی جان ناپلئونی علیه انگلیسی‌ها هست كه عموما باعث می‌شود ایرانیان پشت هر واقعه‌یی توطئه انگلیسی‌ها را بجویند.

خود نویسنده هم به این موضوع اشاره می‌كند و می‌گوید كه من طی تحقیقات درباره مصدق متوجه شدم كه اگر بخواهم تحقیقی بی‌طرف درباره مصدق انجام دهم، باید احساسات میهن پرستانه خودم را كنار بگذارم زیرا متوجه سوء سیاست بریتانیا و تحریكات و اقدامات ناگوارش در منطقه خاورمیانه شده‌ام.

 

 این نگاه روزنامه‌نگارانه نویسنده كه جزییات را برجسته می‌كند و مسائل را از منظر كلان و كلی نمی‌نگرد، آیا ضربه‌یی به قوت استدلال‌ها و تحلیل‌های او وارد نمی‌كند؟

من این نویسنده را از طریق تحلیل‌هایی كه در اكونومیست یا نیویورك ریویوآو بوكز نوشته است، می‌شناختم و مقالاتش را می‌خواندم. مثلا چند سال پیش مقاله‌یی از او درباره فلسطین خواندم كه از هر جهت روشنگر و بی‌طرفانه بود یا مقاله‌یی درباره حج نوشته بود كه همین ویژگی‌ها را داشت. اما نمی‌دانم این منش روزنامه‌نگارانه‌اش چه تاثیری در كار فعلی گذاشته است.

 

 منظورم نویسندگانی مثل باربارا تاكمن یا استفان كینزر است كه درتحلیل وقایع تاریخی، جزیی نگر و روایت محور هستند و كمتر به تحلیل‌های ساختاری یا نظری می‌پردازند.

البته باید تاكید كرد كه روزنامه‌نگاری غربی كمی با روزنامه‌نگاری ما متفاوت است. البته ما هم نشریاتی مثل سخن و علم و زندگی در گذشته داشتیم كه مطالب آنها تحلیلی و تحقیقی بوده است. الان اما كمتر چنین مواردی مشاهده می‌شود و نوشته‌های روزنامه‌نگارانه مثل آنها جامع و كامل نیست. البته روزنامه‌های روزانه غربی هم مثل روزنامه‌های ما است كه در آنها مطالب روزانه و با سرعت تهیه می‌شود، اما نشریات تحلیلی‌تری مثل اكونومیست هم هستند كه نوشته‌های‌شان قدری از سطح روزنامه‌نگاری معمولی بالاتر است و نوشته‌های‌شان مستند و با دقت است. البته گاهی قلم یك نویسنده شیرین‌تر هم هست. مثلا نویسنده كتاب حاضر وقتی درباره مصدق و رابطه او با خانواده و مادرش نوشته، جزییات را به شكل داستان گونه نوشته است.

 

 آیا این داستان گونه بودن خدشه‌یی به مستند بودن نمی‌زند؟ مثلا جایی كه راجع به رابطه عاشقانه مصدق در فرانسه نوشته است.

تصادفا این ماجرا نكته‌یی بود كه من جایی آن را نخوانده بودم و خیلی جالب است. حتی كتاب آقای بنی جمالی نیز به این نكته اشاره نكرده است.

 

 من در گفت‌وگویی با عباس میلانی به این ماجرا برخوردم كه البته ایشان هم فقط به این حد اكتفا كرده بود كه مصدق وقتی خارج از ایران برای تحصیل رفته است، با یك خانم فرانسوی روزنامه‌نگار آشنا می‌شود و گفت‌وگویی درباره حقوق زنان می‌كند كه در مطبوعات آنجا منتشر می‌شود و ایشان هر چه گشته آن گفت‌وگو را نیافته است.

بله، اما نویسنده كتاب حاضر آن را یافته است و حتی به این رابطه به‌طور مفصل اشاره می‌كند. به‌طور كلی من شهادت می‌دهم كه همه جا ایشان مستنداتش را با دقت نوشته است.

 

 نكته مهم دیگر آن است كه وقتی ما گزارشات سفیران بیگانه مثل انگلیسی‌ها را راجع به مصدق و سایر دولتمردان تاریخ ایران می‌خوانیم، شاهدیم كه با نگاهی تحقیرآمیز و منفی از سیاستمداران ایرانی یاد می‌شود. مثلا از مصدق به عنوان یك انسان روان‌نژند بیمار كه دچار توهم توطئه و خودخواه است یاد می‌كند. تصویری كه نویسنده كتاب میهن پرست ایرانی از مصدق ترسیم می‌كند، چه ویژگی‌های دیگری را برجسته می‌كند كه از این تصاویر متفاوت است؟

نویسنده ضمن نقل این تصویرهای كلیشه‌یی، معتقد است كه مصدق همیشه ذهن چالاكی داشته است و چنین نیست كه مصروع یا دیوانه باشد. حتی معتقد است كه غش‌كردن‌های مصدق روی حساب و به موقع بوده است. او می‌نویسد كه وقتی در مجلس مذاكرات متشنج می‌شده است، مصدق با قهقهه‌یی محیط را آرام می‌كرده است.

 

 در مقدمه كتاب مصدق را نمادی از ایران یا ایرانی یاد می‌كند، منظور او از این تعبیر چیست؟

او تاكید می‌كند كه مصدق یك وجه اخلاقی داشت و نماد اخلاق بود. این به نظر من برای كشور ما بسیار مهم است. همچنین معتقد است كه مصدق نماد استقلال‌طلبی و آزادیخواهی و دموكراسی بود. البته چهره‌های دیگری نیز چنین بودند. اما به دو دلیل می‌توان خاطره مصدق را ارزشگذاری كرد. نخست همین كه به آن اشاره كردم و دوم برنامه‌هایی است كه مصدق اجرا كرد یا درصدد اجرای آن بود، اما موفق به عملی كردن آنها نشد. برای مثال او در دولت كوتاه‌مدتش اصلاح عمده‌یی در نظام كشاورزی كرد، یعنی بدون آنكه به نظم دهات دست بزند و مدیریت را مختل كند ٢٠ درصد از درآمد را به زارعان داد كه هم با شرع و مذهب هماهنگ بود و هم مدیریت پیشین را مختل نكرد. در حالی كه در اصلاحات ارضی شاه دست كم در ابتدا نظم سنتی روستاها به‌هم ریخت و مدیریت دهات به واسطه رفتن مالكان مختل شد و به همین خاطر مجبور شدند كه شركت‌های سهامی زراعی بسازند كه اگرچه موثر بود اما بالاخره دستگاه دولتی آن كارآمدی سنتی را ندارند. دیگر اقدام مهم مصدق استقرار نظام تامین اجتماعی بود. ما می‌دانیم كه نخستین مقررات بیمه‌یی در ایران در سال ١٣١٢ اجرا شد. اما این محدود به كارگران راه‌آهن بود. در حالی كه مصدق در سال ١٣٣١ با درست كردن سازمان تامین اجتماعی نظام دولت رفاه را در ایران پایه گذاشت كه خوشبختانه تا به امروز ادامه یافته و توسعه پیدا كرده است. از دیگر اقدامات مهم مصدق می‌توان به برنامه پنج ساله راهسازی در كشور، تدوین اساسنامه شركت ملی نفت ایران، تدوین قانون تشكیل شورای عالی فرهنگ، تدوین قانون استقلال وكلای دادگستری و تدوین قانون شهرداری‌ها كه در آن برای خانم‌ها حق رای پیش‌بینی شده بود و... می‌توان اشاره می‌كند. اما از مهم‌ترین اقدامات مصدق، نخست آزادی مطبوعات و دوم آزادی احزاب است. در دوره‌های قبل و بعد از آن دیگر چنین امری را ندیدیم. البته باید توجه كرد كه همه اینها نسبی است و باید اقتضائات و شرایط زمانه را نیز در نظر گرفت. اما این دو عامل یعنی آزادی مطبوعات و آزادی احزاب گام‌های نخست در برقراری دموكراسی است. بنابراین این اقدامات نشانگر صداقت مصدق است، ما هیچ اشاره‌یی به فساد و سوء‌نیت و و سوء رفتار در خود دكتر مصدق و همكاران نزدیك او ندیده‌ایم و این نكته بسیار مهمی است. 

 

 شما از منزه بودن و مظهر اخلاق بودن مصدق یاد می‌كنید. اما در كتاب وقتی به آمدن رزم آرا به مجلس اشاره می‌شود، صریحا تاكید می‌شود كه طرفداران جوان‌تر مصدق با تندی با رزم آرا صحبت می‌كردند و الفاظ ناشایستی به زبان می‌آوردند و رفتار درستی نداشتند، تا جایی كه میز و صندلی‌های پارلمان را شكاندند. در این میان مصدق اما جلوی آنها را نمی‌گیرد و در برابر این رفتار تندخویانه سكوت می‌كند.

بله، این درست است. مصدق نقاط ضعفی هم داشت و نویسنده از آنها غافل نبوده است. مهم‌تر از آن نقطه ضعف اصلی مصدق یعنی شكست آگاهانه او در مبارزه ملی شدن صنعت نفت است، یعنی كوتاهی مصدق در به پایان نرساندن این نهضت. مرحوم خلیل ملكی كه از رهبران نیروی سوم بود، در روزنامه‌های همان زمان صریحا خطاب به مصدق هشدار می‌دهد كه بدترین قراردادی كه شما ببندید، بهتر از بهترین قراردادی است كه جانشین شما ببندد و الان موقعی است كه شما از حیثیت شخصی‌تان مایه بگذارید و این ماجرا را به نفع مردم حل كنید. اما شاهدیم كه در نهایت مصدق از بستن یك قرارداد ناكام است.

 

 كتاب شبیه كتاب شكست شاهانه می‌كوشد از تحلیل روان‌شناسی شخصیت مصدق به توجیه رفتارها و گفتارهای سیاسی او بپردازد. مثلا نویسنده تاكید می‌كند كه مصدق به تصویری كه از خودش در اذهان عمومی به جای می‌گذارد، خیلی اهمیت می‌دهد، تا جایی كه وقتی از اروپا به ایران باز می‌گردد، ‌حاضر نمی‌شود در كنار دخترش كه فرنگی مآب شده بود، ظاهر شود. آیا می‌توان گفت همین اهمیتی كه مصدق به تصویر عمومی خودش می‌داد، شاهدی بر ادعایی است كه برخی مبنی بر پوپولیست بودن مصدق بر آن تاكید می‌كنند.

بله، پوپولیست بودن مصدق درست است. البته مصدق شدیدا مذهبی بود و دوست نداشت كه دخترش مستفرنگ باشد، اما تعصب افراطی هم نداشت، به همین خاطر دخترش را به زور مجبور به رعایت ظواهر نمی‌كرد. ضمن آنكه متوجه نفوذ مذهب و روحانیت در مردم بود و نمی‌خواست رابطه‌اش را با روحانیت تیره و تار كند.

 

 به رابطه مصدق با روحانیت اشاره كردید. داوری نویسنده درباره رابطه مصدق با آیت‌الله كاشانی چطور بود؟

نویسنده ضمن اینكه به اهمیت آیت‌الله كاشانی در نهضت ملی به عنوان شاخه دوم آن تاكید می‌گذارد، افسوس می‌خورد كه چرا او بعد از ٣٠ تیر به تدریج از مصدق جدا شد. او یكی از دلایل بحران بعدی كه به شكست مصدق انجامید را همین جدا شدن و تفرقه میان این دو می‌داند.

 

 در یك تقسیم‌بندی كلی آثاری كه درباره نهضت ملی نوشته شده را می‌توان به دو دسته تقسیم كرد: نخست آثاری كه مقصر اصلی را بیگانگان از جمله بریتانیایی‌ها و امریكایی‌ها می‌دانند و دوم آثاری كه علت اصلی مشكلات را ضعف درونی و داخلی ساختارهای سیاسی داخلی و اشتباهات سیاستمداران داخلی یا كارشكنی‌های نیروهای سیاسی داخلی می‌دانند. تحلیل نویسنده به نظر می‌رسد كه جزو دسته نخست است. آیا این به خاطر خارجی بودن او و ناآگاهی‌اش از مسائل داخلی ایران نیست؟

به نظر من نویسنده هر دو جنبه را در شكست نهضت ملی موثر می‌داند. اخیرا در كتاب كودتای یرواند آبراهامیان نیز خوانده‌ایم كه امریكایی‌ها و انگلیسی‌ها از ابتدا سر سازش نداشتند و می‌خواستند كنترل نفت را به دست داشته باشند. در حالی كه دوبلگ به این دیدگاه اعتقاد ندارد و نمونه‌هایی ارایه می‌كند مبنی بر اینكه حتی قبل از امریكایی‌ها در وزارت خارجه انگلیس عده‌یی از دیپلمات‌ها در انگلیس معتقد بودند كه نهضت ملی شدن نطفه نوعی دموكراسی در ایران و منطقه است كه باید تقویت شود. بنابراین داوری نویسنده آن است كه اگر حزب كارگر در انگلیس و حزب دموكرات در امریكا شكست نمی‌خورد، شاید بسا كه راه سازش هموارتر می‌شد و به ترتیبی دو كشور به توافق می‌رسیدند. ضمن آنكه لجبازی مصدق را در شكست ماجرا موثر می‌داند. به خصوص نویسنده در اشاره به ماجرای شب بعد از ٢٨ مرداد كنایه‌یی به مهندس حسیبی می‌زند. البته تردیدی در حسن نیت مهندس حسیبی نیست، اما گویا فرد زیاده از حد اصولگرایی بوده و بر اینكه طبق مر قانون ملی شدن نفت استخراج و تولید و توزیع و فروش نفت همه باید در دست ایران باشد. منتقدان این نگرش می‌گویند كه پیشنهاد بانك جهانی نوعی فرجه واسطه‌یی بود و اگر دو سال تمدید می‌شد، ممكن بود كه نفت جریان پیدا كند و اقتصاد ایران حركتی بكند، بدون آنكه دید قبلی تحقق یابد. در واقع نكته مهمی كه نویسنده بر آن تاكید دارد این است كه سیاست به معنای سنجش تعادل و توازن قواست و كار سیاسی با آرمان گرایی متفاوت است.

 

 یعنی مصدق آرمانگرایانه به سیاست نگاه می‌كرد؟

خیر، مصدق می‌خواست مساله را حل كند و متوجه حل ضرورت مساله بود، اما به دلیل شرایط زمانه مثل ترسی كه توده‌یی‌ها و درباریان به وجود آورده بودند و با كوچك‌ترین اقدامی او را متهم به سازش كنند. مساله دیگر اطرافیان مصدق بودند كه باعث شدند او پیشنهادها را نپذیرد و مساله سوم اینكه امید عبث به جلب حمایت امریكاداشت و متوجه نبود كه امریكایی‌ها ممكن است بنا به منافع خود تا حدودی جلو بیایند، اما در نهایت هیچگاه بریتانیا را فدای ایران نمی‌كنند. ضمن آنكه یك دولت ضعیف در آن زمان با ١٦ میلیون جمعیت و با اقتصاد خراب و صندوق خالی و با حدود ٧٠ درصد بی‌سواد باید می‌دانست كه راهی ندارد و باید به ترتیبی سازش كند و خودش را از وضعیت عقب ماندگی نجات دهد. خلاصه این ایرادها به مصدق وارد است.

 

 نگاه نویسنده در مورد قوام و رابطه مصدق با او و ماجرای ٣٠ تیر چیست؟

اولا می‌دانید كه مصدق و قوام با هم قوم و خویش  و از كودكی با هم آشنا بودند و در دو كابینه قوام نیز مصدق حضور داشت، نخست مصدق معاونت دارایی و دوم وزیر دارایی قوام بود. بنابراین رابطه قدیمی با هم داشتند و هر دو از اشراف بودند و هر دو نیز به معنایی ایران دوست بودند و قصد خدمت داشتند. منتها قوام متفرعن اما مصدق مردمی‌تر بود. نویسنده با اشاره به این سابقه می‌گوید به تدریج رابطه آنها از همكاری به خصومت كشیده شد كه اوج آن ٣٠ تیر بود. معهذا بعد از ٣٠ تیر كه عده‌یی لایحه به مجلس بردند كه اموال قوام مصادره شود، مصدق حاضر به این كار نشد. من فكر می‌كنم در ذهن مصدق این بود كه قوام هم قصد خیانت نداشت. خدمت قوام در قضیه آذربایجان به نظر مصدق به عنوان یك فرد میهن پرست ارزشمند بود و به همین خاطر است كه با قانونی كه مجلس خودش گذرانده بود، مخالفت كرد البته این قانون بعد كه مجلس سنا درست شد، لغو شد. بنابراین رابطه مصدق با قوام، مهر و كین بود.

 

 یكی دیگر از رجالی كه رابطه‌اش با مصدق محل بحث است، محمد علی فروغی است. فروغی در اوایل دهه ١٣٢٠ نامه‌یی به مصدق می‌نویسد كه هرگز برای او ارسال نمی‌كند اما فحوای آن نامه آن است كه فروغی به انتقادهای مصدق پاسخ می‌دهد و به او می‌گوید كه ما آن طور كه تو می‌گفتی، میهن فروش نیستم. آیا در كتاب حاضر هم در این مورد بحث می‌شود؟

در این كتاب خیر. اما در انتهای كتابی كه با مرحوم ایرج افشار به اسم سیاست نامه ذكاء الملك نوشته‌ایم، آن نامه را منتشر كردیم. ظاهرا مصدق به فروغی ایراد داشته كه از بیت المال پولی به انگلیس داده است. اما مرحوم فروغی مستند جواب می‌دهد كه ما به استناد قرارداد باید این پول را می‌پرداختیم و در نتیجه حق با مرحوم فروغی است. این هم از مواردی است كه نوعی لجبازی مصدق را نشان می‌دهد. نمونه دیگر لجبازی او با سیدضیاء‌الدین طباطبایی است كه وقتی بعد از شهریور ١٣٢٠ به نمایندگی انتخاب می‌شود، مصدق اجازه نمی‌دهد، در حالی كه یك انسان دموكرات حتی با وجود سوابق تیره سیدضیاء باید مبارزه و تنازع را به داخل مجلس منتقل كند و نه بیرون از آن. به هر حال اینها مواردی است كه می‌توان با استناد به آنها به انتقاد از مصدق پرداخت، زیرا به هر حال او كه از مقدسین نیست و مثل باقی آدم‌ها خطاپذیر است. این در مورد بزرگان سایر كشورها نیز صدق می‌كند، مثلا در كتاب‌هایی راجع به چرچیل و ناپلئون و جرج واشنگتن نوشته شده است كه در آنها ضمن تجلیل از خدمات ایشان برای كشورهای‌شان نقدهای تندی به عملكرد و زندگی شخصی آنها دیده می‌شود.

 

 از زمان ٢٨ مرداد ١٣٣٢ تاكنون امریكا دست كم دو بار به نقش خود در كودتای ٢٨ مرداد اعتراف و عذرخواهی كرده است. اما در مورد انگلیس چنین چیزی را ندیده‌ایم. آیا نگارش چنین كتابی توسط یك انگلیسی می‌تواند موجب بازنگری عملكرد دولت بریتانیا شود.

من چیزی ندیده‌ام. اما در فصل پایانی كتاب وقتی به مباحث امروز یعنی بهار عربی و اوضاع عراق و سوریه و... می‌پردازد، به پوزش آلبرایت و اوباما درباره نقش‌شان در كودتای ٢٨ مرداد اشاره می‌كند، اما در مورد انگلیس چنین چیزی را شاهد نبوده‌ام و در كتاب نیز در این مورد چیزی ندیده‌ام. اما در نشریات انگلیسی از همان زمان تاكنون مطبوعاتی مثل new statesman بوده‌اند كه بی‌طرفانه به این موضوع پرداخته‌اند و از نهضت‌های آزادیخواهانه و استقلال‌طلبانه حمایت كرده‌اند.

 

  استفان كینزر در مقدمه همه مردان شاه تاثیر كودتای ٢٨ مرداد را تا به امروز دنبال می‌كند و معتقد است كلید غرب ستیزی و خشونت گرایی در منطقه خاورمیانه در آن تاریخ زده شد. شما تا چه میزان با این تحلیل موافق هستید؟ آیا می‌توان تاثیر كودتا را تا این اندازه موثر دانست؟

نویسنده كتاب فعلی هم البته این نظر را دارد و حتی بهار عربی را واكنش‌هایی در مقابل مداخلاتی از قبیل كودتای ٢٨ مرداد می‌داند زیرا كودتای ٢٨ مرداد، فقط یك كودتا نبود، بلكه باید تصور كرد كه در آن سال‌ها یك ملت عقب مانده‌یی علیه یك قدرت قاهر بیدار شده بود و در آن سال‌ها خبر نخست اكثر رسانه‌ها ایران و مصدق بود. بنابراین وقتی مصدق از شورای امنیت و نیویورك به قاهره رفت، استقبال مردم از او تكان‌دهنده است. بنابراین مساله سركوب ملتی بود كه در منطقه بین مصر، هند و تركیه شاخص شده بود و همه آنها چشم به این ملت و رهبرش داشتند و شكست این نهضت باعث سرخوردگی همه ایشان شد. به همین خاطر به نظر من استنباط كینزر و دوبلگ درست است، یعنی این شكست آتش زیرخاكستری است كه تمام نشده و هنوز هم احتمالا پیامدهایی خواهد داشت.

 

 چطور می‌شود جلوی این پیامدها را گرفت؟

این پیامدها وقتی تمام می‌شود كه قید و بندهای دست‌های ملت ما برداشته شود و روابط مساوی و برابر میان ایران با غرب نه فقط از جنبه سیاسی بلكه در روابط اقتصادی و فرهنگی و مجامع بین‌المللی ایجاد شود. الان وارد نشدن ما به سازمان تجارت جهانی به دلیل مخالفت امریكاست و تا این فشارها هست، پیامدهای ٢٨ مرداد نیز نه تنها از بین نمی‌رود كه تقویت می‌شود.

روزنامه اعتماد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: