کتابسازی؛ ظاهری گول‌زنک و باطنی معیوب/ مهرداد ملک‌زاده

1394/5/11 ۱۱:۳۹

کتابسازی؛ ظاهری گول‌زنک و باطنی معیوب/  مهرداد ملک‌زاده

مهرداد ملک‌زاده، باستان‌شناس و پژوهشگر سازمان میراث فرهنگی در یادداشتی درباره کتابسازی نوشته است: کتابسازی یک فرآیند کاملا عامدانه و عالمانه است. گاهی فرد کتابساز باهوش‌تر از این حرف‌هاست و به اصطلاح جنس بنجل خودش را در یک لفافه گول زَنَک‌ می‌پیچد و به خواننده ارائه می‌دهد.

 

 

 

مهرداد ملک‌زاده، باستان‌شناس و پژوهشگر سازمان میراث فرهنگی در یادداشتی درباره کتابسازی نوشته است: کتابسازی یک فرآیند کاملا عامدانه و عالمانه است. گاهی فرد کتابساز باهوش‌تر از این حرف‌هاست و به اصطلاح جنس بنجل خودش را در یک لفافه گول زَنَک‌ می‌پیچد و به خواننده ارائه می‌دهد.

 دکتر مهرداد ملک‌زاده، باستان‌شناس و پژوهشگر سازمان میراث فرهنگی: پاسخ دادن به این پرسش که کتابسازی چیست؟ شاید در گرو پاسخ دادن به پرسشی بنیادی‌تر باشد و آن این‌که کتاب چیست؟ یعنی گویا نخست ما یک تعریف از کتاب باید ارائه دهیم و سپس ببینیم پیوند متقابل با آن کتابسازی چیست؟ بی‌شک از آغاز پیداست هنگامی که از کتاب نام می‌بریم به یک پدیده مثبت فرهنگی اشاره می‌کنیم و در مقابل آن زمانی که درباره کتابسازی حرف می‌زنیم از آن همچون یک پدیده منفی ضدفرهنگی یاد می‌کنیم.

بنابر پیشینه پژوهشی، در حد و بضاعت خویش، تعریف من از کتاب این است: «کتاب یک پدیده پژوهشی، حاصل دسترنج و ممارست فرد پژوهشگر است» البته ما انواع و اقسام کتاب‌های دیگر هم داریم کتاب شعر، کتاب داستان و کتاب‌های راهنمای عمومی، که قدر مسلم اکنون موضوع بحث ما این کتاب‌ها نیست؛ در این‌جا از کتاب همچون یک فرآیند فرهنگی، علمی و پژوهشی یاد می‌کنیم.

اکنون پرسشی پیش می‌آید و آن این‌که چه کسی کتاب را فراهم می‌آورد و تولید می‌کند؟ و پاسخ  یک پژوهشگر این است، فردی که کتابش را با نتیجه ماه‌ها و سال‌ها پژوهش خود پر می‌کند. بنابراین انتظار یک پژوهشگر از پژوهشگر دیگر هنگامی که کتاب او را در دست می‌گیرد این است که آن محصول مملو از آگاهی‌های علمی، پژوهشی و فرهنگی باشد و مستند به پژوهش‌های پیشین، اسناد درجه یک یا درجه دو و آکنده از خلاقیت، نوآوری و انگاره‌های جدید. این آن چیزی است که ما بدان کتاب می‌گویم، کتاب همچون پدیده‌ای فرهنگی، علمی و پژوهشی.

البته باز روشن است هنگامی که درباره کتاب در مقام محصول اندیشگیِ پژوهشگر و نویسنده آن سخن می‌گوییم و از نام کتاب همچون اصطلاحی متعارف برای اشاره به گونه‌های متنوع، مختلف و متفاوت تولیدات اندیشگی استفاده می‌کنیم مقصودمان دقیقا فقط و فقط کتاب به ‌تنهایی نیست، بلکه آن اصطلاح شامل تولیدات اندیشگی دیگری همچون مقاله، رساله، پایان‌نامه پژوهشی، دانشگاهی و نیز رساله‌های دوره عالی تحقیقات دکتری هم می‌شود؛ این‌چنین، در روزگار ما، در مجامع و محافل فرهنگی برای کتاب و دیگر تولیدات اندیشگی شأنی ویژه و اخص و در مقام یک پدیدار فرهنگی قائل هستیم.

همچنین گفته‌اند که پژوهش، شاید تنها مبحثی است که آرمان‌گرایی در آن مذموم نباشد و نیست و ممدوح و پذیرفته است؛ پژوهشگر باید آرمان، هدف اعلی و مقصد عالی پژوهشی داشته باشد، سعی کند به سمت آن آرمان حرکت کند و تا جایی که ممکن است به آن نزدیک شود و البته که ما هرگز به آرمان‌هایمان نزدیک هم نمی‌شویم! اما اگر پژوهشگر این تلاش را بکند، پژوهشش یک اثر درخور (شایسته) خواهد شد. اگر شما یک آرمان پژوهشی را در نظر نگیرید و پژوهش را یک امر روزمره، سرسری، اجرایی و اداری تلقی کنید، معلوم است که نتیجه آن چه می‌شود.

زمانی که شما پژوهش را چون آرمانی تلقی می‌کنید و به آن نزدیک می‌شوید، نتیجه آن غالبا یک کار معمولی می‌شود چه رسد به آن‌که به شکل آرمان به آن نگاه نکنید که دیگر جای خودش را دارد. این‌جاست که یک نوع سخت‌گیری نزد کسی که با نگاه خریدارانه به کتاب (اصطلاحی که به نتیجه یک فرآیند پژوهشی در قالب کتاب، مقاله‌، رساله و پایان‌نامه تدوین شده است) می‌نگرد، شکل می‌گیرد؛ انتظار و توقع پژوهشگر از این پدیده فرهنگی، پژوهشی و علمی بالا می‌رود، اما غالبا در ایران امروز متأسفانه در زبان فارسی این توقع و انتظار برآورده نمی‌شود. حالا ببینیم چرا این اتفاق نمی‌افتد؟

وقتی شما یک پدیده مجلد شده کتاب‌گون را در دست می‌گیرید، حال به هر اسمی که به بازار نشر عرضه شده باشد و آن توقع و انتظار به حق شما را به عنوان یک پژوهشگر از یک اثر پژوهشی برآورده نمی‌کند، تلاش می‌کنید تا تعریف دیگری یا یک «بازتعریف» از آن ارائه بدهید. آری، پس اگر این کتاب نیست و اگر عنوان کتاب به آن تعلق نمی‌گیرد، چیست؟ چه مؤلفه‌های در این مجلد وجود ندارد و چه چیزهایی در آن وجود دارد که در ذهن شما فروتر و نازل‌تر از کتاب به نظر می‌آید؟

این‌جاست که اصطلاح «کتابسازی» را شاید به نوعی ذهن جمعی ما ایرانی‌ها و فارسی‌زبانان بی‌آن‌که با هم توافقی کنیم برای برچسب زدن و نامیدن پدیده‌های که کتاب‌نما و یا به عبارتی شکل کتاب هستند، اما بسیار نازل‌تر از چیزی هستند که انتظار و توقع پژوهشگرانه ما را برآورده کند، وضع کرده‌ایم؛ در پژوهش و در تألیف، دقت حرف اول و آخر را می‌زند؛ پژوهشگری که دقیق نیست، پژوهشگر نیست، کتابساز است، کتابساز هم به خودش خیانت می‌کند و هم به خواننده نوشته‌اش.

آری، کتابسازی چیست؟ کتابسازی به نظر من یک فرآیند کاملا عامدانه و عالمانه است که فردی که ما توافق می‌کنیم تا نامش را کتابساز بگذاریم فاعل و عامل این پدیده است؛ این فرد بی‌‌آن‌که در رشته مورد نظرمان، یا به تعبیر علمای ماضی بی‌‌آن‌که در موضوع «مانحن فیه» دارای دانش، تخصص و ممارست علمی و پژوهشی باشد، چیزهایی را اصطلاحا با چسب و قیچی به هم پیوند می‌دهد و به یک موجود به ظاهر کتاب تبدیل می‌کند؛ اما وقتی آن را ورق بزنید و گاه حتی پیش از آن که شروع به ورق زدن آن کنید، از روی جلد به قول معروف اسرار هویدا می‌کند و می‌بینید با چه چیز بنجل و در حقیقت بی‌ارزشی مواجه‌اید.

اما گاهی فرد کتابساز باهوش‌تر از این حرف‌هاست و به اصطلاح جنس بنجل خودش را در یک لفافه گول زَنَک‌تر می‌پیچد. الان خوشبختانه (؟!) به مدد انواع و اقسام نرم‌افزارهای گرافیکی و سخت‌افزارهای رایانه‌ای، طراحی و تجلید موجودات کتاب‌نما کار بسیار مرسوم و رایجی شده است. آنها گرافیست توانایی را پیدا می‌کنند و وی جلد زیبایی برای کتاب‌نما طراحی می‌کند و بعد هم ‌اکنون تا دلتان بخواهد شیوه‌های تولید کتاب زود، تند و سریع وجود دارد. دیگر از آن دستگاه‌های قدیمی چاپ ملخی خبری نیست و کتاب را با ریسوگراف و امکانات دیگر بلافاصله تکثیر و وارد بازار نشر می‌کنند؛ و در واقع با کمک تکنولوژی، جنس بنجلی را در لفافه‌ای گول زَنَک به خواننده ارائه می‌دهند.

این‌جاست که وظیفه فرد خاصی که ما شاید بتوانیم باز در این‌جا بر سر نامش توافق کنیم و وی را «منتقد» بنامیم بس سنگین‌تر و سخت‌تر از گذشته‌ می‌شود. زمانی در گذشته این گونه بنجل‌کارها خیلی راحت خود را لو می‌دادند و همان‌طور که اشاره کردم از شکل ظاهری اثر تولیدشده، از وجنات آن، برمی‌آمد که کار باارزشی نیست. مثالی در زیست‌شناسی هست، تا قبل از این‌که به کمک دانش نوین روز مثلا واکسن‌های گوناگون به وجود آید، تعدادی از میکروب‌ها و باکتری‌ها یا دیگر موجودات ریز ذره‌بینی که عامل بیماری‌ها هستند و بودند، وجود داشتند، فن‌شناسی پزشکی پیشرفت کرد و انواع و اقسام داروها و آنتی‌بیوتیک‌ها را ابداع کرد، نسل نخست این موجودات بلافاصله در برابر حمله آنتی‌بیوتیکی پزشکان عقب رفتند، اما بعد از مدتی به تعبیری باهوش‌تر شدند و در خودشان شروع به جهش و ایجاد متاسیون کردند و همچنین تغییر شکل دادن‌های دائم را دنبال کردند، بدین ترتیب دائما آنتی‌بیوتیک‌های جدیدی باید تولید می‌شد تا با نسل‌های جدیدی از این میکروب‌ها مبارزه کند.

افراد کتابساز هم مثل آن میکروب‌هایی که مثال زدم (اینان به نوعی میکروب‌های فرهنگی هستند) اکنون بسیار باهوش‌تر شده‌اند و مرتب محصول خود را ارتقاء می‌دهند و در لفافه‌های گول زنک‌تر می‌پیچانند و عرضه می‌کنند. زمانی این‌گونه نبود که دانشگاه‌های مختلف هرآن به کسی مدارک متعدد فوق لیسانس و دکتری ‌بدهند، اکنون برخی از کتابسازها خودشان را پشت عناوین دکتر، مهندس، استاد، علامه و... پنهان می‌کنند و کار منتقد لحظه به لحظه سخت‌تر می‌شود. وی باید برای مبارزه با این میکروب‌های فرهنگی، آنتی بیوتیک‌های فرهنگی متعددی را تولید و بازتولید کند تا بتواند با اینها مبارزه کند.

تمثیل فرش و پژوهش را شنیده‌اید؟ راستی شباهت میان بافت فرش و پژوهیدن چیست؟ اصلا آیا شباهتی هست؟ به باور من شباهتی وجود دارد، چهارچوب یک کار پژوهشی همانا دار قالی‌بافی و ابعاد قالی است، و جزئیات موشکافانه هر پژوهش ناب همانا نقش‌، نگار و نقشه قالی است که بر گرته گره‌های بسیار و بسیار پدید می‌آید، اما آیا هر دستبافت فرش‌مانندی که بر کفِ سرایی گسترده شود، قالی است، یا احیانا خرسک است و از دور خود را قالی نشان می‌دهد؟ برای بافتن یک قالی یا قالیچه، چند هزار گره زده می‌شود؟ برای آن‌که مفروشی زیبا، نرم، آراسته و سالم پدید آید چه تعداد تار و پود در هم می‌تنند و گره می‌خورند؟ و اگر یک گره، گره نخورد، و اگر یک تار نه آن‌گونه که باید بر دل پود بنشیند، ننشیند، چه می‌شود؟

فرش از دور سالم می‌نماید، ظاهری گول‌زنک می‌دارد و باطنی معیوب! فرش از دور قالی نمایانده می‌شود و از نزدیک خرسکی بیش نیست؛ در بافتن قالی، هر گره، یک گره است و اگر گره نخورد، و اگر تار در پود تنیده نشود، رجی معیوب پدید خواهد آمد و اگر رجی معیوب پدید آید، نقشی نازیبا پدید می‌آید و اگر نقشی نامطلوب پدید آید، فرشی معیوب، بدنقشه و خرسکی پدید می‌آید؛ اگر تاری در پودی درست گره نخورد، رجی سست پدید می‌آید، رج سست، فرش را سست خواهد کرد، بافته‌ای که دیر یا زود از هم خواهد گسست، خرسکی زشت!

پژوهشگر همچون قالی‌باف، قالی‌بافی رنجور و شکیبا، باید رنجِ کارِ سخت و جدی را بر خویش هموار سازد؛ تاب و توان داشته باشد؛ حوصله، علاقه و انگیزه داشته باشد؛ بخواند و بخواند و بخواند، بنویسد و بنویسد و بنویسد؛ یافته‌هایش را با دقت و وسواس در کنار هم نهد، تار و پود اندیشه‌های پژوهشی را درهم گره زند و بافتاری پدید آورد زیبا و خوش‌نقشه. پژوهش همچون فرشی یکپارچه است، اما بافته‌ای است از هزاران رجِ اندیشگی؛ هزاران تارِ دانستگی که در هزاران پودِ بایستگی گره می‌خورد تا نوشتاری، گفتاری و جستاری پژوهشی پدید آید؛ وای اگر رجی سست باشد، وای اگر تاری در پودی گره نخورده باشد آن‌گونه که باید، وای! چیزکی خواهد بود، کتابی، رساله‌ای، مقاله‌ای، ظاهرا پژوهش‌نام، ظاهرا کتاب‌گون، ولی خرسکی است در سرشت خویش!

ایراد هر فرشی را هر بیننده‌ای نخواهد دید؛ این‌که مفروشی قالی است یا خرسک، دانستنش کار هر کسی نیست؛ ایراد هر پژوهشی را هم هر خواننده‌ای نخواهد فهمید، این‌که نوشته‌ای پژوهش است یا چیزکی خرسک‌مآب، نگاه انتقادی می‌خواهد، شناخت انتقادی می‌خواهد و آموزش شناخت انتقادی. آری نمای هر فرشی شاید از دور و در یک نظر چشم‌نواز باشد، اما با نگاه نزدیک‌تر و دقیق‌تر مشخص می‌شود که تا چه اندازه خوش‌بافت، خوش‌نقشه و ظریف است، یا تا چه اندازه بد‌بافت، بدنقشه و زمخت؛ هر چیزکی پژوهش‌نام، هر چیزکی کتاب‌نام، هم شاید با نگاهی غیرمتخصصانه مقبول به نظر آید، اما فقط پس از افکنده شدن در کوره نگاه انتقادی است که عیار آن عیان می‌شود؛ در واقع تعمق موشکافانه در جزئیات هر پژوهش است که نشان‌دهنده میزان دقت، صحت و سلامت آن خواهد بود.

ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: