شکسپیر در ایران / دکتر عباس حرّی ـ بنیانگذار مؤسسه ملی زبان ـ بخش دوم و پایانی

1394/3/25 ۰۹:۵۵

شکسپیر در ایران / دکتر عباس حرّی ـ بنیانگذار مؤسسه ملی زبان ـ بخش دوم و پایانی

ونیز شهری بود زیبا و پر از رنگ و تنوع٫ بندری بود که دسترسی‌اش به دریا، آزادی و گوناگونی مشاغل را به ساکنان خود که از نژادها و مذاهب مختلف در آن جمع شده‌اند، عرضه می‌کرد. تاجران موفق و مرفه و نیز با بهره‌گیری از وفور مظاهر حیات، شیوه‌های شرق و غرب را درهم آمیخته، در تنعم و تعیش زندگی می‌کردند. به این مزایا باید خورشید تابناک ایتالیا را نیز افزود که لذائذ ونیز را دوچندان می‌کند.

 

تاجر ونیز

ونیز شهری بود زیبا و پر از رنگ و تنوع٫ بندری بود که دسترسی‌اش به دریا، آزادی و گوناگونی مشاغل را به ساکنان خود که از نژادها و مذاهب مختلف در آن جمع شده‌اند، عرضه می‌کرد. تاجران موفق و مرفه و نیز با بهره‌گیری از وفور مظاهر حیات، شیوه‌های شرق و غرب را درهم آمیخته، در تنعم و تعیش زندگی می‌کردند. به این مزایا باید خورشید تابناک ایتالیا را نیز افزود که لذائذ ونیز را دوچندان می‌کند.

شکسپیر در دو نمایشنامه ونیزی خود (اتللو، تاجر ونیز) از ویژگیهای ونیز ـ آزادی نژاد و مذاهب ـ استادانه بهره می‌گیرد و حوادث نمایشنامه‌ها را در این بسته‌بندی می‌پیچد و مانند یک فروشنده ماهر عرضه می‌کند.

شخصیتی که عنوان نمایشنامه از اوست، تاجری است به نام آنتونیو (Antonio) که ناوگان تجاری‌اش در دریاها فعال است و کالاهای مطلوب را از شرق به غرب می‌برد و می‌آورد. در میهمانی مسافران تاجران دریایی ونیز که هر سال در هفته اول دسامبر برپا می‌شد، بخت آنتونیو برای انتخاب شدن به ریاست خانه تجارت ونیز بالا بود. در این میهمانی، قاصدی نامه‌ محرمانه‌ای برای او می‌آورد. نامه را باز می‌کند و می‌خواند و حالش به هم می‌خورد. نامه می‌گفت که کشتی‌ها و کالایش به کام طوفان رفته‌اند. آنتونیو سخت بیمار می‌شود. او مسیحی مؤمن و بازرگانی بسیار خیّر و به دوستانش وفادار بود و به آنان که نیازمند بودند یا می‌شدند، سخاوتمندانه کمک می‌کرد. در انجام کمکها طوری وانمود می‌کرد که خواست خدا را انجام می‌دهد. بی‌منت و بی‌نما (برگردان show off). در جشنهای میلاد مسیح به واتیکان می‌رفت، با دهها گاری نان و شراب که بین مردم تقسیم می‌کرد (Bloom 1964:26)

حال بختش برگشته بود. خودش می‌گفت: «شاید این وضع از آن بابت پیش آمده است که فرمان خدا را درست انجام نداده‌ام!» در گیر و دار این بخت‌برگشتگی، دوست جوانش بسانیو (Bassanio) که یار گرمابه و گلستان هم بودند، احتیاج به ۳۰۰۰ دوکات (ducat: واحد پول ونیز در آن زمان) داشت که مخارج خواستگاری دختری به نام پورتیا (Portia) را که هم زیبا بود و هم ثروتمند و از خانواده‌ای پرنفوذ، تأمین کند. آنتونیو نمی‌توانست بسانیو را در این حالت تنها بگذارد. او به اعتبار‌ گذشته‌اش، نزد شایلاک (Shylock) رفت.

شایلاک یهودی متمول، متعصب و نزول‌خوار ونیز بود که با شرطی نامعقول و شگفت‌آور ۳۰۰۰ دوکات به آنتونیو وام می‌دهد. شایلاک در ونیز ـ شهر تجارت و ضیافت ـ از راه نزول‌خواری به ثروتی هنگفت دست یافته بود؛ اما مسیحیان ونیز که به پول احتیاج داشتند، محتاج او بودند نه دوستدارش. شایلاک می‌دانست که آنتونیو با وجود از دست دادن کشتی‌هایش هنوز تاجر معتبری است.

در این احوال بسانیو آگاه می‌شود که آنتونیو برای گرفتن وام به شایلاک متوسل شده است. او شایلاک را به شام دعوت می‌کند و شایلاک برخلاف عقیده‌اش که با مسیحی هم‌سفره نمی‌شد، می‌پذیرد و کیفر این پذیرش را می‌چشد. هنگامی که در منزل بسانیو بود، دخترش جسیکا (Jessica) با مبلغ هنگفتی پول و جواهر پدرش با مردی از خانه فرار می‌کند و ناپدید می‌شود.

شایلاک این واقعه را توطئه آنتونیو می‌پندارد و در قبولاندن شرطش مصمم‌تر می‌شود. شرط او این است که اگر آنتونیو در رأس موعد بدهی‌اش را نپردازد، او حق داشته باشد یک پوند (تقریباً نیم‌کیلو) از گوشت تن آنتونیو را با کارد ببرّد!

 

***

همیشه نوشتن یا سخن گفتن درباره امیال و مسائل جنسی بحث‌انگیز بوده است. باید به خاطر داشت که این غریزه جزء پایدارها و انجامش جزء متغیرهاست و ارضایش در همه زمانها و مکانها برای انسانها حیاتی تلقی شده؛ اما انحای اعمال آن در فرهنگها و زمانهای مختلف گوناگون است. ماجراجویان انگلیسی که در قرن شانزدهم به دریاها رو آوردند، در پایان سفرهای خود نه تنها سرزمینهای بیگانه، حیوانات بیگانه و گیاهان بیگانه یافتند، بلکه رسوم ارضای غریزه جنسی را نیز متفاوت دیدند. شیوه‌هایی که در اروپای مسیحی مطرود بود، در نقاط دیگر دنیا عادی و معمولی تلقی می‌شد. در غالب نقاط دنیا تعدد زوجات، نشانه منزلت اجتماعی بود، نه منبعث از تباهی و فساد اخلاقیات.

حرف در اطراف آنتونیو و بسانیو زیاد است. آنتونیو از ازدواج دوستش با پورتیا ناشاد است. آنتونیو: نزد همسر محترمت از من به نیکی سخن بگو مراحلی را که به پایان عمر آنتونیو مانده، برایش بازگوی. بگو تا چه حد تو را دوست داشتم. در مرگم منصفانه سخن بگو. وقتی داستان را بیان کردی، از او بخواه داوری کند. آیا بسانیو زمانی دلداده‌ای نداشت. (پرده۴، صحنه اول)

بسانیو: زندگی ما، همسرم و همه دنیا بیش از تو برایم ارزشی ندارد. آماده‌ام (همه چیز را از دست بدهم) همه چیز را در پای این شیطان (مرگ) قربانی کنم تا تو را به من بازگرداند.

گروهی اندوه و درهم ریختگی آنتونیو را ناشی از علاقه خاصش به بسانیو و ازدواج او با پورتیا می‌دانند.

 

پورتیا و نجات آنتونیو

وقتی پورتیا آگاه می‌شود که آنتونیو شرط شایلاک را در قبال وام خود پذیرفته است و اینک هم توانایی پرداخت وام را ندارد، بر آن شد که دفاع او را بر عهده بگیرد. برای این کار جنسیتش را مخفی می‌کند و خود را به شکل مرد جوانی درمی‌آورد که از بلمونت (Belmont) به ونیز آمده است. پورتیا این تغییر جنسیت ظاهری را حتی از شوهرش بسانیو نیز پوشیده نگه می‌دارد. در تحلیل تصمیم پورتیا دو وجه بر وجوه دیگر پذیرش بیشتری دارند:

الف) جوانمردی آنتونیو در گرفتن وام برای بسانیو

ب) آگاهی پورتیا از علاقه مفرط آنتونیو و شوهرش به یکدیگر و اطمینان به اینکه مرگ آنتونیو تأثیر عمیقی بر شوهرش خواهد داشت تا بدان حد که ممکن است او را از پای درآورد یا به خودکشی وادارد.

پورتیا برای اینکه از سختی رفتار و گفتار شایلاک بکاهد، موارد کیفری را که در مسیحیت و یهودیت مشابهت یا نزدیکی دارند، برشمرد و روحیه شایلاک را آرام کرد. به شایلاک حق داد که دعوی‌اش نابجا نیست و او حق دارد که اجرای شرطی را که آنتونیو پذیرفته است، از دادگاه و دوک‌ ونیز که بر همه نهادها آمریت دارد، مطالبه کند. به شایلاک پیشنهاد کرد که حاضر است در ازای خودداری از اجرای شرط، به جای ۳۰۰۰، ۶۰۰۰ دوکات یعنی دوبرابر بپردازد؛ اما شایلاک با توجه به اینکه فرار دخترش را توطئه آنتونیو می‌دید، نپذیرفت. این عدم پذیرش، در نظر مردمی که در دادگاه حاضر و غالباً مسیحی بودند، اثر منفی شدیدی نسبت به شایلاک بر جای گذاشت.

در این مرحله به دادگاه پیشنهاد تنفس داد، به امید اینکه در این فاصله شایلاک را به پذیرش ۶۰۰۰ دوکات راضی کند. شایلاک به علت بغضی که نسبت به مسیحیان و کینه‌ای که نسبت به آنتونیو داشت، نپذیرفت و بر اجرای شرطش پافشاری کرد. در این هنگام شایلاک از دادگاه اجازه صحبت خواست و نطق معروف خود را ایراد کرد:

 

گفتار پرتأثیر شایلاک:

آیا یهودی چشم ندارد، دست ندارد، اعضا و جوارح دیگر ندارد؟

احساس ندارد، عاطفه ندارد، با همان غذاهای عمومی تغذیه نمی‌شود؟

یا همان سلاحی که همه را می‌آزارد، آزرده نمی‌شود؟

در معرض همان بیماریها قرار نمی‌گیرد؟

از همان چیزها مثل عموم مردم بهبود نمی‌یابد؟

در تابستان و زمستان مثل یک مسیحی گرما و سرما را حس نمی‌کند؟

اگر نیشتری به تن ما فرو کنند، خون نمی‌آید؟

اگر ما را قلقلک دهید، خنده‌مان نمی‌گیرد؟

اگر ما را مسموم کنید، نمی‌میریم؟

بنابراین اگر به ما ظلم شود، نباید تلافی کنیم؟

اگر در آنچه گفته شد ما به هم شباهت داریم، پس در آن تلافی‌جویی هم با شما شباهت داریم!

در این هنگام نوبت پورتیا بود که آخرین دفاع را انجام دهد.

دفاع هوشمندانه:

ما به قوانین قضایی‌مان احترام می‌گذاریم، ما به قضات‌مان احترام می‌گذاریم، ما به دادگاهایمان و دوک ونیز احترام می‌گذاریم. من به آقای شایلاک حق می‌دهم که به آنچه حق خود می‌داند، برسد. من به او حق می‌دهم که یک پوند گوشت تن موکلم را ببرّد. این شرط اوست که دادگاه آن‌ را قبول کرده است. پس این حق اوست که بیاید و شرط خود را در همین جا اجرا کند و یک پوند از گوشت تن موکلم را ببرّد.

ریاست محترم دادگاه! یک پوند از گوشت تن موکلم، نه یک گرم کمتر و نه یک گرم بیشتر. دیگر اینکه شرط شایلاک یک پوند گوشت تن موکل من است، نه چیز دیگر؛ بنابراین اگر حتی یک قطره خون از بدن موکلم بیاید، تمام دارایی‌ او مصادره می‌شود و خودش نیز تا آخر عمر در زندان خواهد بود!

غریو شادی جمعیت به آسمان می‌رود. شایلاک مبهوت، متعجب، سرگردان و لنگ‌لنگان دادگاه را ترک می‌کند.

 

تابش شکسپیر در اروپا

فرانسه

به رغم نزدیکی خاک انگلیس و فرانسه و مشابهت‌های فرهنگی بسیار، شکسپیر تا اوایل قرن هیجدهم در فرانسه ناشناس مانده بود. سپس با پیوستن چند عامل به یکدیگر، در این کشور، نامدارترین نمایشنامه‌نویس شد. با ترجمه صحنه‌هایی از شکسپیر به وسیله Destouches و Abbe Leblanc شهرت او فراگیر شد. عامل مهم دیگری که به شهرت شکسپیر در فرانسه کمک کرد نوشته‌های ولتر (Voltaire) بود که او را همتای هومر (Homer) معرفی کرد.

این تازه آغاز نامداری شکسپیر در فرانسه بود. در ۱۷۴۵، آنتونیو دلاپلاس(Antoine De La Place) ترجمه‌های هملت و ۹ نمایشنامه دیگر از شکسپیر را منتشر کرد و انتشار این ترجمه‌ها، شهرت شکسپیر را برق‌آسا در سراسر فرانسه منعکس ساخت. سیل شهرت شکسپیر در فرانسه Coeneille و Racine را به وحشت انداخت. از طرف دیگر ولتر که تا آن زمان طرفدار پروپاقرص شکسپیر بود بنای عیبجویی گذاشت و کارهای او را تشبیه به چند مروارید در تپاله حیوانات کرد.

A Few pearls in ths enormous dunghill.

واقعیت موفقیت درامای بیگانه در Comedie Francaise ولتر را به خشم آورد و در حقیقت محافل هنری پاریس را به وحشت انداخت و نقد عیبجویانه نمایشنامه‌های شکسپیر در مطبوعات ادبی و هنری فرانسه آغاز شد. به رغم این عیبجویی‌ها، شهرت شکسپیر مثل آتشی که بر توده‌ای از چوب خشک بیفتد، محافل هنری فرانسه را دربرمی‌گرفت. آثار و تبعات این شهرت هنوز در فرانسه باقی است و نمایشنامه‌های شکسپیر هنردوستان فرانسه را به خود جلب می‌کند.

 

آلمان

شکسپیر در داربست فرهنگی آلمان اضافه بیگانه‌ای به شمار نمی‌رود. آغاز شهرتش در آلمان به اواسط قرن هیجدهم می‌رسد که نمایش آثارش تئاتر کلاسیک آلمان را جان بخشید. در دهه‌های بعد ترجمه‌های بهنگام ویلند (Weiland) از ۲۲ نمایشنامه شکسپیر که بحبوحه آن در ۶ـ۱۷۶۱ بود، حرکت تازه‌ای به نفوذ شکسپیر در مجامع ادبی هنری آلمان بخشید. ویلند ترجمه«رؤیای شب نیمه تابستان» را در ۱۷۹۵ انجام داد که فوق‌العاده مورد استقبال واقع شد.

بعد از جنگ جهانی دوم، آلمان شرقی حداکثر استفاده تبلیغاتی را از آثار شکسپیر می‌کرد و آنها را با ویژگیهای سوسیالیزم در آن سرزمین تطبیق می‌داد. این فعالیت در آلمان شرقی به تشکیل کنفرانسهای هنری و انجمن شکسپیر در آنجا انجامید. کوشش در انطباق محتویات نمایشنامه‌های شکسپیر فعالیت پیوسته آلمان شرقی بود. این کار بالاخص در سال ۱۹۶۴ به اوج رسید و جمهوری دمکراتیک آلمان در تجلیل شکسپیر و استفاده از شهرت او برای تبلیغات سوسیالیستی‌اش از هیچ مجاهدتی فروگذار نکرد.

 

اروپای مرکزی و شرقی

بعد از جنگ جهانی دوم، رژیمهای کمونیسم‌گرا در شرق اروپا به نمایشنامه «رومئو و ژولیت» اهمیت خاص دادند و ترویج نمایش آن در تئاترها اولویت ویژه‌ای یافته بود. در بلغارستان نمایش رومئو و ژولیت به طور صامت ۴۸ ماه در صحنه بود و رژیم بلغارستان نهایت بهره‌برداری را از ویژگیهای این نمایشنامه و انطباق آن با خواست‌هایش به عمل آورد.

 

آفریقا

درقرن نوزدهم به علت شدت نفوذ سیاستهای استعماری اروپائیان، کشورهای آفریقایی بیش از هر جای دیگر جهان در معرض بهره‌برداری استعمارگران قرار گرفتند، همه حقوق انسانی از آنان سلب شده بود، حتی چیدن میوه از یک درخت!

برای آفریقایی جرم است که:

It is a crime for an African:

درخت قطع کند.

To cut down a tree,

اسب سواری کند.

Or to ride a horse,

مطبعه داشته باشد.

Or to own a print shop.

میوه بچیند.

It is a crime to pick fruit,

شراب بفروشد.

Or to sell wine.

شمع بریزد.

To make candles,

پنجاه ضربه، صد ضربه، دویست ضربه

۵۰ lashes, 100 lashes, 200 lashes.

قطع آلت تناسلی، قطع دست و پا، مرگ

Genital gone, mutilation, death. (Gay1 Jones: 1998)

از محتوای آثار شکسپیر برمی‌آید در هر مورد که جور و ستم را ارائه می‌داد، از Tempest استفاده می‌شد.

I am subject to a tyrant …. that by his cunning hath cheated me of the island. (TEMP, III.ii 40-41)

من دربند ستمگری هستم که با مکاری مرا از جزیره‌ام محروم کرده است.

 

آمریکای لاتین

از اواخرقرن نوزدهم در آمریکای جنوبی و مرکزی و خاصه از ۱۹۵۰ در کارائیب نویسندگان جهان سوم، کالیبان Tempest را هستی دیگری بخشیده‌اند. این متفکران چنین استدلال می‌کنند که کالیبان دیگر نه ماهی است و نه غول، بلکه وجود واقعی‌اش در کنار مردان و زنان دیگر، خاصه مردم آمریکای لاتین توجیه می‌شود. از این رو تجسم ستمدیدگانی است که در نتیجه سیاستهای استعمارگران به وجود آمده‌اند.

 

مرگ زودهنگام

شکسپیر در ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ در ۵۲ سالگی از دنیا رفت. چند ماه پیش از مرگ، از لندن به استراتفورد زادگاهش رفت و چندماه بعد درگذشت. عده‌ای پایان فعالیت نمایشنامه‌نویسی او را سال ۱۶۱۰ ثبت کرده‌اند. در این شش سال اختلاف، اسناد مطمئنی که بتوان آنها را ملاک چگونگی گذران عمر او برشمرد، در دست نیست.

علت مرگ او هم روشن نیست. بعض محققان بر این باورند که او یک ماه قبل از مرگش بیمار شده بود و در ۲۵ مارس ۱۶۱۶ وصیتنامه‌اش را با دست لرزان امضا کرد. اگر این قول صحیح باشد، می‌توان گفت که او از بیماری بالنسبه طولانی رنج می‌برده است.

از ۱۶۶۱ سندی موجود است که او با جانسون و درایتون (Drayton) خوشگذرانی داشته‌اند و در آن خوشگذرانی، شراب زیادی نوشیده بودند و شکسپیر از آن پس به گونه‌ای بیمار شد که دیگر نمی‌توانست به ادامه زندگی‌اش امیدوار باشد.

در مورد اعتقاد مذهبی ‌او چنین آمده است که وی کاتولیک از دنیا رفته است. ناقل این گفته ریچارد دیویس (Davis) است که او از شکسپیر با کلمه پاپیست (Papist) یعنی کاتولیک مرتد نام می‌برد.

شکسپیر در کلیسای شهر استراتفورد به خاک سپرده شد. در صومعه وست‌مینستر (Westminster Abbey) سنگ یادبودی از او کار گذاشته شده و این نشانه منزلت والای او در بریتانیا و شهرت او در جهان است.

*برگرفته از: اطلاعات سال ۱۳۹۳

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: