1404/4/16 ۰۸:۲۸
در یادداشت پیشرو بر آنیم تا پاسخ این سوال كه آیا آیینِ سوگواری در ایران پیش از اسلام در میان ایرانیان بوده یا خیر، پاسخ دهیم.
بنالید و مژگان به هم بر نهاد
در باور رایجِ امروزِ ایرانیان كه استوار بر گردش اطلاعات ناقص در فضای مجازی است، این تفكر در ذهنِ بسیاری از مردم رخ داده كه سوگ [عزا] و سوگواری [عزاداری] آیینی است كه پس از اسلام و به واسطه گسترش اسلام در سرزمین ایران در میان باشندگان ایرانی پدید آمده و پیش از اسلام در جامعه ایرانشهری هیچ نشانی از عزا و عزاداری وجود نداشته؛ شاهد این تفكر هم مراسم جامعه محترم زرتشتی ایران در مواجهه با درگذشت عزیزان خود است كه در آن نه لباس سیاه و نه اشك و زاری شما میتوانید ببینید. در یادداشت پیشرو بر آنیم تا پاسخ این سوال كه آیا آیینِ سوگواری در ایران پیش از اسلام در میان ایرانیان بوده یا خیر، پاسخ دهیم.
جستاری در واژگان
در ادبیات كهن ایران از دو ایزد سوگ نام برده شده كه یكی از ایشان Saoka اوستایی كه ایزدی سودرسان و مرتبط با سپهر است و دیگری ایزد soka كه در زبان سانسكریت به معنی درخشان است. ایزد سوگ در ایران باستان ایزد خوشی و نماد شادمانی بوده و این ایزد با ایزد بزرگِ مهر همكاری داشته و تمام نیكوییهای جهان ابتدا به ایزد سوگ و پس از آن به ماه و پس از آن به سپهر و دست آخر به جهان سپرده میشد. چیزی كه از بررسی متون كهن حاصل میشود در ادبیات ایران پیش از اسلام هیچ جا از واژه سوگ به معنی عزاداری بهره گرفته نشده و این ایزد همواره با شادی و شادمانی همراه بوده است. اما به آیین و مراسمی كه برای آنكس كه مرده برپا میشد، پُرسِه میگفتند كه امروزه در بسیاری از شهرهای فارسنشین و در جامعه زرتشتی از آن در معنی مجلس ختم و ترحیم استفاده میشود؛ ریشه كلمه پُرسِه از كلمه پرِست كه از مصدر پرس به معنی پرسیدن و سوال كردن است، میآید در حقیقت در آیین پرسه شركتكنندگان به عزاپرسی خانواده مصیبتدیده میروند؛ اما در متون باستانی ایران واژهای وجود دارد بهنام «دریویكه» كه در بند ۹ از فرگرد نخست وندیداد آمده و معنی آن نالیدن، شیون كردن، زاری نمودن و سوگواری است و همین واژه در زندِ اوستا به صورت «دریویكه» آمده و مراد از آن شیون و زاری است و جز این واژه دیگری در اوستا هست بنام «امیوا» كه در فارسی پهلوی به شكل «مویك» و در فارسی نوین با ریخت «مویه» برجای مانده و علاوه بر این باز در اوستا واژه دیگری است بهنام «سرسكه» كه با تغییر ریخت در ادوار بعدی زبان پارسی مبدل به «سرشك» شده كه باز معنی گریه و زاری را دارد. البته پر واضح است كه در دیانت زرتشتی با سختگیری فراوان شیون و زاری نهی شده است؛ زیرا مرگ در جهانبینی مزدیسنایی كاری است كه اهریمن انجام میدهد و دیوان در گرفتن جان انسان به یاری اهریمن میرسند. بنگریم به متن وندیداد، فرگرد ۱ بند ۹: «كار و منش خوب را میاستایم، از برای پایداری كردن در برابر تاریكی، از برای پایداری كردن در برابر شیون و مویه».
اعمال و كردار آیین سوگواری ایرانیان باستان با توجه به ابیات شاهنامه
رایجترین شیوه سوگواری در شاهنامه گریستن است آنگاه كه اندوه و فراق بزرگتر میگردد، فردوسی رسمی دیگر جز اشك ریختن را نیز میآورد و آن جامه دریدن است و جز این دو سر و پابرهنه كردن، پریشان كردن مو، موی كندن، گیسو بریدن و كمر را بستن، كمر را به زُنارِ خونین بستن، صدمه وارد نمودن به بدن و حتی خودكشی رفتاری بود كه سوگواران در ایران باستان در مواجهه با سوگ عزیزان خود دست به آن میزدند. در بررسی متون كهن ادبیات پارسی ما با ابیاتی روبهرو میشویم كه از قول فرد سوگ دیده ابیاتی آورده میشود كه اصطلاحا به آنها مرثیه میگوییم؛ این مرثیهخوانیها جزو لاینفك داستانهای تراژدیك حماسههای ملی ماست و در تمام داستانها معمولا در فرجام اینگونه سخنان از زبان خویشان شهید نقل میشود. از دلكشترین این مرثیهها، مرثیه رستم در مرگ فرزند ناكام خویش سهراب و مرثیه مادرش تهمینه در سوگ او است . مرثیه رستم در مرگ پسرش سهراب:
پدر جست و بر زد یكی سرد باد| بنالید و مژگان به هم بر نهاد
همی گفت زار ای نبرده جوان| سرافراز و از تخمه پهلوان
نبیند چو تو نیز خورشید و ماه| نه جوشن نه تخت و نه تاج و كلاه
كرا آمد این پیش كامد مرا| بكشتم جوانی به پیران سرا
نبیره جهاندار سام سوار|سوی مادر از تخمه نامدار
بریدن دو دستم سزاوار هست| جز از خاك تیره مبادم نشست
كدامین پدر هرگز این كار كرد| سزاوارم اكنون به گفتار سرد
به گیتی كه كشتست فرزند را| دلیر و جوان و خردمند را
نكوهش فراوان كند زال زر| همان نیز رودابه پرهنر
بدین كار پوزش چه پیش آورم| كه دلشان به گفتار خویش آورم
چه گویند گردان و گردنكشان| چو زین سان شود نزد ایشان نشان
چه گویم چو آگه شود مادرش| چگونه فرستم كسی را برش
مرثیه تهمینه در مرگ پسرش سهراب:
به مادر خبر شد كه سهراب گُرد| به تیغ پدر خسته گشت و بِمُرد
بزد چنگ و بدرید پیراهنش| درخشان شد آن لعل زیبا تنش
برآورد بانگ و غریو و خروش| زمان تا زمان او همی شد زِ هوش
مر آن زلف چون تابداده كمند| برانگشت پیچید و از بن بكند
زِ رُخ میچكیدش فرود آبِ خون| زمان تا زمان اندر آمد نگون
همی خاك تیره به سر برفگند| به دندان همه گوشت بازو بكند
بپرورده بودم تنت را به ناز|به بر بر به روز و شبانِ دراز
كنون آن به خون اندرون غرقه گشت| كفن بر بر و یال تو خرقه گشت
كنون من كه را گیرم اندر كنار| كه باشد همی مر مرا غمگسار
آیین سوگواری فرای منع دینی
اما منع دینی آیین زرتشتی پیرامون سوگ و سوگواری در ایران باستان به هیچ عنوان نتوانسته بود بازدارندهای در فرهنگ سوگواری در ایران باستان باشد! با نگاه به بزرگترین كتاب حماسی جهان یعنی شاهنامه جناب فردوسی میبینیم چه بسیار سوگها و سوگواریهایی كه ایرانیان باستان در برپاداریاش همت میگماردند؛ برای مثال سوگ ایرج، سوگ سهراب، سوگ اسفندیار، سوگ سیاوش و... كه در تمام این سوگها همواره آیینهایی نظیر بیتابی در گریستن، خراشیدن صورت، دریدن جامه، خاك بر سر ریختن و حتی پوشیدن لباس سیاه برای نشان سوگواری انجام میشد؛ حتی طبری میگوید: پوشیدن لباس سیاه در عزای سیاوش نخستین پوشش سیاه در عزا بوده است .
سوگ سیاوش یا سیاوشان نام آیینی و همچنین نام اماكنی بوده كه در آنها سوگ سیاوش برپا میشده است؛ اهمیت سوگ سیاوش در ایران باستان از آنجا نیك مشخص میشود كه اكنون پس از گذر سیزده قرن از نفوذ و گستردگی اسلام در تمام وجوه زندگی باشندگان ایران، نام چندین روستا از هرات تا مازندران و جنوب آشتیان و حتی مسجدی در شیراز همچنان سیاوش است؛ الكساندر مونگیت، باستانشناس روس در كتاب خود تصویری به نمایش میگذارد از نقوشِ دیواری شهر سغدی (پنجكند) در دره زرافشان در جمهوری تاجیكستان كه متعلق است به سه قرن پیش از میلاد و چنانكه از تصویر مشخص است مردان و زنان گریبان دریده بر سر و سینه خود میزنند و یك عماری بر دوش چند نفر است كه آن را حمل میكنند، اتاق عماری باز است و سیاوش [یا آنكه در نقش سیاوش بوده] در آن خفته است .
سیاوشان آیین سوگ سیاوش است، آیین نه در معنی رسم؛ بلكه در معنی فرهنگ وضعی بسان آن چیز كه باورمندان یك دین بدان عمل میكنند.
سیاوشان همچنان در نام چند روستا باقی مانده است، سیاوشان در فارسی پهلوی نام كوتاه شده سوگ سیاوش است .
آیین سوگ سیاوش از ابتداییترین نمایشهای آیینی و مذهبی ایران به شمار میآید؛ روشنترین مدركی كه از این دوره به جای مانده، مطلبی است درباره تعزیه مردم بخارا به مرگ سیاوش.
در كتاب «تاریخ بخارا» كه به سال ۳۳۲ هجری شمسی «ابوبكر محمدالنرشخی» آن را به عربی نوشته و سپس در سال ۵۲۲ هجری شمسی «ابوالنصر قبادی» آن را به فارسی ترجمه كرده، در فصل ذكر بنای ارگ بخارا نخست داستان كشته شدن سیاوش به دست افراسیاب را از كتاب «خزاینالعلوم» تالیف «ابوالحسن نیشابوری» نقل میكند و سپس میگوید: مردمان بخارا را در كشتن سیاوش نوحههاست چنانكه در همه ولایتها معروف است و مطربان آن را ساخته و قوالان آن را گریستهاند؛ مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است... و در جایی دیگر از كتاب در شرح جنگ كیخسرو با افراسیاب برای خونخواهی سیاوش نوشته: و اهل بخارا را بر كشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن را كین سیاوش گویند .
فرجام سخن
سوگواری برای مردگان در كنار جشنها دو یاور روانی و التیامبخش روحی همیشگی برای انسان بودهاند؛ باتوجه به منابعی چون شاهنامه فردوسی كه ترجمان گاهنامكها و شاهنامكهای دوران پیش از اسلام بوده بهوضوح میبینیم رسم سوگ و سوگواری در میان ایرانیان رایج بوده؛ اما از دیگر سو بر میخوریم به قواعد مذهبی در متون دین زرتشتی كه منع شدید از سوگ و سوگواری كاملا مشهود است و این در منظر پژوهشگر یك تناقض بزرگ را شكل میدهد.
اما نباید فراموش كرد در هر جامعه دینسالار تفاوتهای مشهودی میان دستورهای دینی و واقعیتهایی كه در یك موضوع خاص توسط مردم پیگیری میشود، وجود دارد.
آیین سوگواری و رسمهای آن چنان در باور ایرانیان جای داشت كه پس از گرویدن به دین اسلام باز این آیین را در فرهنگ دین جدید خود حفظ كردند كه یكی از شاخصترین و بارزترین تعاملات در آیین سوگ، ادامه سوگواری سیاوش برای امام حسین(ع) است.
بنگریم در متن سوگ سیاوش، سیاوش شاهزادهای اهورایی و مقدس بیان میشود كه برای تعالی مولفههای انسانی، خویش را آگاهانه در راه مرگی تلخ تسلیم میكند و از آن سوی در آیین سوگواری امام حسین(ع) و آثار برجای مانده از آنكه مهمترین آن تعزیه است شاهد حضور مولفههای سوگ ایرانی هستیم.
منابع
- آذرگشسب، اردشیر. ۱۳۵۱. گاتها سرودههای زرتشت. تهران. فروهر.
- بارتولومه، كریستیان و قریب، بدرالزمان. ۱۳۸۳. فرهنگ ایران باستان به انضمام ذیل آن. تهران. اساطیر.
- بلوكباشی، علی. ۱۳۸۰. نخلگردانی. تهران. دفتر پژوهشهای فرهنگی.
- بهار، مهرداد. ۱۳۶۲. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران. توس.
- بیضایی، بهرام. ۱۳۸۵. نمایش در ایران. تهران. روشنگران و مطالعات زنان.
- پورداوود، ابراهیم. ۱۳۵۶. یسنا، بخش دوم. تهران. دانشگاه تهران.
- حصوری، علی. ۱۳۷۸.سیاوشان. تهران. چشمه.
- رضی، هاشم. ۱۳۵۷. گنجینه اوستا. تهران. اساطیر.
- رضی، هاشم. ۱۳۸۱. دانشنامه ایران باستان. تهران. سخن.
- زاویه، سعید و دیگران. ۱۳۸۹. تحلیل مضمونی چند نمونه از نگارههای گذر سیاوش بر آتش. فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناسی. شماره ۲۱. ص ۹۳-۱۲۲.
- سرامی، قدمعلی. ۱۳۶۸. از رنگ گل تا رنج خار. تهران. علمی و فرهنگی.
- سروشیان، جمشید سروش.۱۳۵۶. فرهنگ بهیدینان. تهران. دانشگاه تهران.
- طبری، محمدبنجریر. ۱۳۶۸. تاریخ طبری، ج۲. ترجمه ابولقاسم پاینده. تهران. اساطیر.
- عفیفی، رحیم. ۱۳۸۳. اساطیر و فرهنگ ایران. تهران. توس.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید