گفت‌وگو با فرهنگ شریف و بابك بختیاری پیرامون زندگی پرویز یاحقی و موسیقی «گلها»

1393/12/2 ۱۰:۲۳

گفت‌وگو با فرهنگ شریف و بابك بختیاری پیرامون زندگی پرویز یاحقی و موسیقی «گلها»

بی شك هر وقت اسم ویولن ایرانی آورده می‌شود نام پرویز یاحقی در ذهن مردم -خصوصا نسلی كه با برنامه گلها دل دوانی كرده‌اند- متبادر می‌شود. او كه در دوران زندگی هنری‌اش سه سبك خاص را تجربه كرده بود در هر دوره‌ای تاثیرات زیادی روی دوستداران موسیقی ایرانی گذاشت كه می‌توان گفت گواهی بر حال و روز و تغییرات عواطف و حالات درونی خودش بود. پرویز یاحقی در سال‌های جوانی‌ پس از گذراندن دوره‌هایی در محضر استادانی چون حسین یاحقی و ابوالحسن صبا، حقانیت سازش را به همه اثبات كرده بود و با همان شور و شوقی كه داشت بداهه‌نوازی‌ها و آثار زیادی را در برنامه‌های «گلها» اجرا كرد.

 

نیوشا مزیدآبادی: بی شك هر وقت اسم ویولن ایرانی آورده می‌شود نام پرویز یاحقی در ذهن مردم -خصوصا نسلی كه با برنامه گلها دل دوانی كرده‌اند- متبادر می‌شود. او كه در دوران زندگی هنری‌اش سه سبك خاص را تجربه كرده بود در هر دوره‌ای تاثیرات زیادی روی دوستداران موسیقی ایرانی گذاشت كه می‌توان گفت گواهی بر حال و روز و تغییرات عواطف و حالات درونی خودش بود. پرویز یاحقی در سال‌های جوانی‌ پس از گذراندن دوره‌هایی در محضر استادانی چون حسین یاحقی و ابوالحسن صبا، حقانیت سازش را به همه اثبات كرده بود و با همان شور و شوقی كه داشت بداهه‌نوازی‌ها و آثار زیادی را در برنامه‌های «گلها» اجرا كرد. او نه تنها در نوازندگی ویولن كه در آهنگسازی و كشف استعدادها و خواننده‌های جدید هم سرآمد بود. یاحقی با حضور در برنامه گلها و نیز تصنیف كردن آهنگ‌هایی كه هر كدام به گونه‌ای ماندگار شدند، سبكی را در موسیقی ایرانی دنبال كرد كه از شور تازه او در آن دوران نشات می‌گرفت. او قطعات زیادی ساخت و نواخت كه از جمله آنها می‌توان به «امید دل من كجایی»، «دامن مهتاب»، «می زده شب»، «به زمانی كه محبت شده افسانه»، «خواب نوشین» و... اشاره كرد. در اوایل دهه ٦٠ خورشیدی، یاحقی به دلیل ممنوعیت موسیقی‌اش خانه‌نشین شد و دوران كاری سراسر شوق او شكل دیگری به خود گرفت كه شامل آهنگ‌ها و ملودی‌هایی می‌شد كه بیان‌كننده دل شكسته و روح خسته او بود. دیگر صدای ویولن یاحقی بیشتر آرامش‌دهنده و دلسوخته بود تا برانگیزاننده شور و هیجان. سبك یاحقی منحصر به خودش و ثمره احساس، نوآوری، تكنیك و خلاقیتش بود، تا آنجا كه ویولنیست‌های بعد از او - با آنكه سعی می‌كردند از شیوه یاحقی فاصله بگیرند- باز هم آثار و اجراهای‌شان رنگ و بوی كارهای او را داشت. پرویز یاحقی به لحاظ تاثیری كه بر ویولن نوازی ایرانی گذاشت یكی از نوابغ موسیقی ایران بود. هر چند كه هنوز هم بسیاری از هنرمندان به شكل برخورد او و دیگر هم نسلانش با موسیقی ایرانی نقدهایی وارد می‌كنند اما نباید فراموش كرد كه امثال پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، جلیل شهناز، حسن كسایی و... موسیقی ایرانی را در صورتی بین مردم جامعه آوردند كه موسیقی كافه‌ای و سبك، جامعه آن دوران را فرا گرفته بود. این تاثیرات ما را بر آن داشت كه به بهانه سالمرگ پرویز یاحقی در ١٣ بهمن ماه به سراغ نزدیك‌ترین و صمیمی‌ترین موسیقیدانی برویم كه از كودكی با او دوستی و مراوده داشت؛ نوازنده‌ای كه نام او هم، بر تارك تاریخ تار‌نوازی ایران نقش بسته و تا ابد ماندگار خواهد ماند. استاد فرهنگ شریف یگانه دوست دوران كودكی، نوجوانی، جوانی و میانسالی زنده‌یاد یاحقی بود كه صدها اثر مشترك را به اتفاق هم در برنامه‌های گلها و دیگر برنامه‌های رادیو اجرا و خلق كردند.

 در این میان حضور بابك بختیاری هم به عنوان نزدیك‌ترین دوست پرویز یاحقی كه در سال‌های آخر عمر او در كنارش بود و از محضر او بهره گرفته بود می‌تواند گواه خوبی باشد بر سال‌های آخر عمر این نوازنده ویولن. گفت‌وگوی پیش رو مدتی پیش از سالمرگ پرویز یاحقی انجام شد كه به دلیل هجمه جشنواره‌های مختلف فجر، با اندكی تاخیر، امروز منتشر شده است...

***

 برای شروع بد نیست به آغاز كار شما در رادیو و برنامه‌های گلها بپردازیم. شما در كودكی به رادیو پیوستید و به عنوان نوازنده سولو تار در اركستر ساز زدید. در همان دوران زنده‌یاد پرویز یاحقی هم در اركستر رادیو ساز می‌زدند. خاطرتان هست نخستین‌بار چه سالی او را دیدید؟

فرهنگ شریف: من در ١٢ سالگی برای اجرای سولو در رادیو امتحان دادم. خوب به خاطر دارم كه آن زمان با برادر بزرگ‌ترم به رادیو رفتیم و او به پرویز محمود كه آن زمان رییس اركستر موسیقی رادیو و رهبر اركستر سمفونیك بود گفت: «این برادر من است و می‌خواهد برای نوازندگی سولو در رادیو امتحان دهد.» قبل از اینكه من شروع به نواختن كنم چون سن كمی داشتم آنها با دید خاصی به من نگاه كردند و گفتند: «حالا چه چیزی می‌خواهد بزند؟» البته منظورشان این بود كه این بچه در این سن و سال در برنامه زنده رادیویی چطور می‌تواند ساز بزند؟! اما وقتی نواختنم تمام شد دیدم كه پرویز محمود روی كاغذ چیزی می‌نویسد. وقتی كاغذ را دیدم متوجه شدم كه نوشته ‌است از آن تاریخ به بعد من اجازه دارم در اركستر سولو بنوازم. به هر حال به من اجازه دادند ١٢ دقیقه در رادیو (بیسیم پهلوی) تكنوازی كنم. اتفاقا خوب به خاطر دارم كه نخستین دیدار من با زنده‌یاد پرویز یاحقی هم در همان جا بود. یك روز چهارشنبه بود كه برای همان تكنوازی كه به من اجازه‌اش را داده بودند به رادیو رفتم و پرویز یاحقی را كه آن زمان در اركستر دایی‌اش (حسین خان یاحقی) ساز می‌زد، دیدم. جالب است كه به محض اینكه اركستر را دیدم متوجه حضور او در اركستر -كه آن زمان هشت سال بیشتر نداشت- شدم. خیلی خوب ساز می‌زد. وقتی مشغول گرم كردن دستم برای شروع اجرا بودم، جلو آمد و گفت: «قرار است اینجا چه كار كنید؟» گفتم: «من قرار است سولو بزنم.» او هم بسیار تعجب كرد و پرسید: «شما؟»

 این نخستین برخورد من با پرویز بود. در همان گفت‌وگوی كوتاه به او گفتم كه نوازندگی‌اش را در اركستر دیده‌ام و خیلی خوب ساز می‌زند. همین دیدار باعث دوستی و آشنایی بعدی من با پرویز یاحقی شد.

آن روز بعد از اجرا به پرویز گفتم هر وقت دوست داری به خانه ما در شهر ری بیا. آنجا از هر كس بپرسی خانه ما را نشانت می‌دهد. چند روز بعد پرویز به دیدن من آمد و پیشنهاد كرد كه با هم اركستری تشكیل دهیم. آن زمان پرویز در كوچه اسدی (یكی از كوچه‌های معروف شمیران) زندگی می‌كرد و منزل بیژن ترقی هم در انتهای همان كوچه بود. جالب است كه در همان عوالم كودكی بیژن می‌گفت هر بار كه از جلوی خانه پرویز رد می‌شده صدای دلنشین ویولن او را از پنجره رو به كوچه می‌شنیده و مدتی می‌ایستاده تا صدای سازش را گوش كند. به هرحال دوستی من و پرویز و بیژن ترقی از همان دوران كودكی شكل گرفت.

بابك بختیاری: همان‌طور كه استاد شریف اشاره كردند و من هم از مرحوم یاحقی شنیدم، نخستین بار آقای شریف با برادرش (منوچهر) به تالار فرهنگ می‌روند كه ایشان امتحان نوازندگی بدهند. آن زمان پرویز محمود رییس موسیقی رادیو وقت بود و وقتی نوازندگی آقای شریف را می‌بیند با آنكه خیلی هم سختگیر بود، بسیار حیرت می‌كند و همان جا می‌نویسد كه او ١٢ دقیقه در رادیو برنامه اجرا كند. آن چهارشنبه‌ای كه استاد اشاره كردند نخستین جلسه‌ای بوده كه پرویز یاحقی را در اركستر می‌بینند. بعدها در دوران جوانی نیز پرویز یاحقی به واسطه استاد شریف خواننده گلهای ٤٢٨ را به عنوان خواننده تازه كار كشف  می‌كند.

فرهنگ  شریف: بله...

بختیاری: گویا یك روز در منزل یكی از دوستان خانوادگی استاد شریف مهمانی بوده كه استاد یاحقی می‌گفت من به اصرار فرهنگ در آن مهمانی شركت كردم كه دوست خانوادگی آنها بود و گویا در همان مهمانی این خواننده تصنیف «فتنه كجایی» را زمزمه می‌كرده كه پرویز یاحقی از او می‌خواهد بلندتر بخواند و خیلی از صدایش خوشش می‌آید. از همین جا پایه‌های زندگی هنری او شكل می‌گیرد. از همان روز دیگر پرویز یاحقی روی صدای او كار كرد و نخستین برنامه‌ای هم كه با او در رادیو اجرا كردند، گلهای ٤٢٨ بود و بعد از ‌آن پرویز یاحقی، فرهنگ شریف و امیر ناصر افتتاح كنسرتی گذاشتند و این خواننده هم برای نخستین بار به عنوان خواننده در این اركستر ظاهر شد  و كم‌كم به شهرت رسید.

 

  دوستی شما با پرویز یاحقی و بیژن ترقی باعث شد در همان سنین كم شما مثلث كاری را تشكیل دهید كه آثار ماندگاری را در موسیقی ایرانی خلق كرده است. خاطرتان هست نخستین ملودی و ترانه‌ای كه شما سه نفر ساختید، چه  بود؟

فرهنگ شریف: یك بار من خانه پرویز بودم و داشتم ملودی را می‌نواختم كه مدت‌ها بود در سر می‌پروراندم، پرویز وقتی آن را شنید، گفت: «ملودی بسیار زیبایی است» و روی آن كار كردیم. بیژن ترقی هم كه آن زمان با ما دوست شده بود و زیاد مراوده داشتیم، روی آن ملودی شعری گفت كه خاطرم هست به شوخی می‌گفت «معر» گفته‌ام نه شعر! اما همان «معر» را پیش دكتر نیر سینا، رییس شورای شعر رادیو بردیم كه بر اشعار نظارت داشت تا اگر

كم و كسری دارد به ما بگوید اما هرچه آن را از بالا تا پایین خواند، دید كه چیزی كم ندارد. حالا جالب است كه بیژن ترقی به قول خودش« معر» گفته بود اما دكتر نیر سینا هرچقدر آن را زیر و رو كرد دید كه چیزی كم ندارد. آن زمان هنوز پرویز در رادیو به طور رسمی كار نمی‌كرد و آن اتفاق باعث شد قطعه«می زده شب» شكل بگیرد و با استقبال مواجه  شود.

بابك بختیاری: من در تكمیل صحبت‌های استاد باید بگویم مرحوم پرویز یاحقی می‌گفت من زمانی كه رهبر اركستر شماره سه رادیو بودم نوازنده تار زیاد بود و افرادی مثل فریدون حافظی، شاپور حاتمی و... ساز می‌زدند ولی من نوازندگی فرهنگ شریف را از همه بیشتر دوست داشتم. استاد شریف نوازنده ثابت تار اركستر پرویز یاحقی بود. نخستین كنسرتی هم كه زنده‌یاد یاحقی در سال ١٣٣٢ در تماشاخانه تهران – واقع در خیابان استانبول- اجرا كرد به همراه استاد شریف، مجید نجاحی، میرفتاح (نوازنده تنبك)، حسین صمدی (نوازنده ویولن) بود كه عكسی هم از آن كنسرت موجود است.

 

 در آن دوران رابطه آهنگسازان و شاعران با هم بسیار خوب بود تا جایی كه به سبب برنامه‌هایی مثل گلها شاعران و ترانه‌سرایان زیادی به مردم معرفی شدند كه ترانه‌های‌شان با استقبال مردمی روبه‌رو می‌شد. در صورتی كه امروزه چه در میان موزیسین‌های ایرانی و چه گروه‌های پاپ این تعامل بین شاعران و آهنگسازان وجود ندارد. به نظر شما ترانه‌های شاعران آن دوره تا چه اندازه در موفقیت آثاری كه از برنامه گلها پخش می‌شد، دخیل بود؟

فرهنگ شریف: آن زمان آهنگسازان و شاعران با هم تعامل داشتند و با ایده‌های هم روی آهنگ تجدیدنظر و مشوررت می‌كردند. در اصل هماهنگی خاصی بین‌ شاعران و آهنگسازان وجود داشت و این طور نبود كه یك نفر شعر بگوید و آهنگساز روی آن شعر ملودی بگذارد. به عقیده من آن زمان شاعران و آهنگسازان از حال درونی هم آگاه بودند و از هم الهام می‌گرفتند.

 

 گویا رابطه كاری پرویز یاحقی با بیژن ترقی به سبب دوستی و رفاقتی كه با هم داشتند به نسبت دیگر شعرا بیشتر بود...

فرهنگ شریف: به نظر من بهترین شاعر آن زمان بیژن ترقی بود چون شعرهای او همه سوژه داشتند. بیژن ذوق سرشاری در ترانه‌سرایی داشت و هیچ‌وقت به زور ترانه نمی‌گفت. او پدیده‌های اطرافش را با دقت و ظرافت خاصی می‌دید و به سادگی از آنها نمی‌گذشت و روی سوژه‌هایی كه انتخاب می‌كرد تصویر گرایی خارق‌العاده و تاكید زیادی داشت. مثلا ترانه «به رهی دیدم برگ خزان» را زمانی نوشته كه از خیابان ولیعصر رد می‌شده و وقتی برگ‌های پاییزی را می‌بیند كه از درخت جدا می‌شوند از آنها الهام می‌گیرد. خود من با بهادر یگانه هم كار كردم و تصنیف معروف «لاله پرپر» در مخالف سه‌گاه را ساختم اما به عقیده من هر شاعر به یك «آن» احتیاج دارد تا سر ذوق‌ آید و شعر بگوید. اكثر شعرهای بیژن ترقی هم به سبب همین «آن» و تصویر گرایی زیبایی كه داشت بر دل مردم می‌نشست. او كلماتی را به كار می‌برد كه هر شنونده‌ای می‌توانست به سادگی حس شاعر را  از آنها درك كند.

 

 آقای شریف، خاطرتان هست نخستین برنامه گلهایی كه مشتركا با پرویز یاحقی در رادیو اجرا كردید چه برنامه‌ای و در چه دستگاهی بود؟

فرهنگ شریف: بله، برنامه‌ای بود با صدای علی‌اكبر گلپایگانی كه اگر اشتباه نكنم در دستگاه شور اجرا كردیم و شعر آن از بیژن ترقی بود با این مطلع كه «مست مستم ساقیا، دستم  بگیر».

بابك بختیاری: آهنگ متن این برنامه از ساخته‌های مرتضی خان محجوبی است و روشنك به عنوان گوینده رادیو در ابتدای این برنامه دكلمه‌ای می‌گفت و بعد از آن چهار مضراب آقای شریف و پرویز یاحقی و امیرناصر افتتاح پخش می‌شد. بعد هم مرتضی خان درآمد شور را اجرا می‌كرد و سپس گلپایگانی مثنوی شور را با همین شعر «مست مستم ساقیا دستم بگیر/ تا نیفتادم ز پا  دستم بگیر» را كه غزلی از بیژن ترقی بود، اجرا   می‌كرد.

 

 شكی نیست كه مرحوم داوود پیرنیا (مدیر برنامه گلها) در شكل‌گیری زندگی هنری شما و آقای یاحقی نقش مهمی داشته‌اند چون به هر روی به سبب همین برنامه مردم به شكل گسترده‌تری با صدای ساز شما و بسیاری دیگر از نوازندگان این برنامه آشنا شدند. فكر می‌كنید برنامه گلها و نیز مدیریت داوود پیرنیا چه ویژگی خاصی داشت كه تا این حد از سوی مردم مورد توجه قرار گرفت؟

فرهنگ شریف: آن زمان خواننده‌هایی در رادیو برنامه اجرا می‌كردند كه سبك خاص خودشان را داشتند. مثلا دلكش سبك خاص خودش را داشت اما هیچگاه از صدای او در برنامه‌ای مثل گلها استفاده نشد چون مرحوم پیرنیا صداهای خاصی را انتخاب می‌كرد كه حال و هوای دلنشینی داشتند. البته این نكته را هم باید یادآور شوم كه داوود پیرنیا پیش از آنكه برنامه گلها را راه‌اندازی كند، پیانو و ویولن می‌نواخت و ذوق و شوق هنری خاصی داشت. همین ذوق هنری باعث می‌شد او كسانی را انتخاب كند كه جزو بهترین‌های آن زمان باشند. اركستر برنامه گلها زیرنظر جواد معروفی و روح‌الله خالقی فعالیت می‌كرد و نوازنده‌هایش نیز یا نوازنده‌های فرهنگ و هنر بودند یا اركستر سمفونیك تهران. از طرف دیگر تكنوازانی هم كه آوازها را همراهی می‌كردند همه از نوازندگان چیره دست آن زمان بودند چون به نظر من، تكنوازی خلاقیت و تبحر خاصی می‌خواهد كه هر كس از عهده آن بر نمی‌آید. سولیست‌های برنامه گلها در آن دوران هم هر كدام سبك خاص و خلاقیت موسیقایی منحصر به خودشان را داشتند. به هر حال من تصور می‌كنم ذوق سرشار و سلیقه خاص داوود پیرنیا در انتخاب نوازندگان، خواننده‌ها و حتی گوینده‌های برنامه گلها باعث موفقیت این برنامه در بین مردم شد.

بابك بختیاری: استاد شریف به نكته خوبی اشاره كردند. نوازنده‌های گلها همه صاحب سبك بودند. البته بسیاری از كسانی هم كه می‌گویند در برنامه‌ گلها حضور داشته‌اند، اصلا زمان مرحوم پیرنیا در این برنامه فعالیت نمی‌كردند. مثلا اسدالله ملك یا فضل‌الله توكل زمان داوود پیرنیا در برنامه گلها ساز نمی‌زدند. در زمان مدیریت داوود پیرنیا سولیست‌های تار عبارت بودند از لطف‌الله مجد، فرهنگ شریف و جلیل شهناز. نوازندگان سنتور، مجید نجاحی، رضا ورزنده و جهانگیر شنجرفی، آواز هم علی‌اكبر گلپایگانی، محمودی خوانساری، بنان و عبدالوهاب شهیدی. تا آنجایی كه من از مرحوم یاحقی شنیده‌ام و از مطالعات خودم در این زمینه دریافته‌ام، داوود پیرنیا نوازنده‌هایی را برای حضور در برنامه گلها انتخاب می‌كرد كه صاحب سبك بودند و اگر كسی مقلد سبك كس دیگری بود در برنامه‌ای مثل گلها پذیرایش نبودند. هر نوازنده‌ای هم به فراخور سبك و شیوه نوازندگی‌اش برنامه خاص خود را در گلها اجرا می‌كرد. اگر به اسامی كه اشاره كردم دقت كنید متوجه خواهید شد كه همه نوازندگان و خوانندگان گلها شیوه مختص خود و متفاوت از یكدیگر داشتند. به نظر من یكی از دلایل جاودانگی برنامه گلها هم همین بود كه همه نوازنده‌ها و خواننده‌ها درجه یك  بودند.

 

 بعد از استعفای داوود پیرنیا از برنامه گلها مدتی رهی معیری و بعد پژمان بختیاری به همراه مرحوم میرنقیبی این برنامه را اداره كردند اما بسیاری معتقدند با روی كار آمدن هوشنگ ابتهاج به عنوان مدیر این برنامه و شكل‌گیری «گلهای تازه» این برنامه‌ها افت كرد. به خصوص كه اكثر هنرمندان بنام آن دوران از جمله پرویز یاحقی همكاری خود را با این برنامه قطع كردند. دلیل قطع همكاری پرویز یاحقی با برنامه گلهای تازه به مدیریت هوشنگ ابتهاج چه بود؟

فرهنگ شریف: پرویز تا حدودی پرخاشگر بود و گویا یك روز كه او به رادیو رفته بود، آقای هوشنگ ابتهاج ساعتش را نگاه می‌كند و می‌گوید: «شما نیم ساعت دیر رسیده‌اید.» پرویز هم ناراحت می‌شود و می‌گوید: «شما اصلا اطلاعی از موسیقی دارید كه این حرف را می‌زنید؟ من به شما اجازه نمی‌دهم كه با من این‌گونه صحبت كنید.» گویا با هم گلاویز می‌شوند و ایرج آنها را جدا می‌كند. بعدها اكثر نوازنده‌هایی كه در برنامه گلها ساز می‌زدند به همین دلایل و مسائل دیگر از برنامه‌ گلها فاصله گرفتند. من هم جزو همین هنرمندان بودم. اتفاقا چند سال پیش آقای ابتهاج را دیدم و به او گفتم كه شما به موسیقی خیانت كردید چون همه ما در آن زمان در بهترین شرایط نوازندگی بودیم اما شما كاری كردید كه ما خانه‌نشین شویم و با آنكه حقوق ما را می‌دادید، نمی‌گذاشتید برنامه‌ای ضبط كنیم. همه ما در آن زمان در اوج جوانی و خلاقیت نوازندگی بودیم. به ایشان گفتم

‌ای كاش برنامه‌ها را ضبط می‌كردید اما پخش نمی‌كردید. باور كنید در آن سال‌ها به واسطه بداهه‌نوازی هر كدام از ما آثاری می‌توانست ضبط شود كه امروزه جزو میراث موسیقی ما به‌شمار روند اما متاسفانه با این نحوه برخورد و سوء مدیریت  از بین  رفته‌اند.

 

 در آن دوران شما و پرویز یاحقی چه می‌كردید؟

فرهنگ شریف: دیگر به رادیو نمی‌رفتیم تا زمانی كه پرویز یاحقی در خانه خودش دستگاه ضبط صدا خرید و یك استودیوی خانگی درست كرد و با هم در خانه ساز می‌زدیم و ضبط می‌كردیم. یادم هست یك بار كه پیش پرویز رفتم، گفتم مدتی است ملودی‌ای در ذهنم آمده كه دوست دارم تو هم آن را بشنوی. همین‌طور كه داشتم آن ملودی را می‌نواختم پرویز به من اشاره می‌كرد كه ادامه بده و دستگاه‌ها را روشن كرد و تا آخر به صورت بداهه نواختیم و ضبط كردیم كه در نهایت قطعه بداهه‌ای شد با عنوان «همایون داستان بی‌پایان» كه هنوز هم منتشر نشده  است.

بابك بختیاری: گویا زمانی كه استاد یاحقی با هوشنگ ابتهاج گلاویز می‌شود، به او می‌گوید: «پسر مشیرالدوله به من نمی‌گفت دیر یا زود می‌آیی حالا شما به من می‌گویید چرا دیر آمده‌ام؟» همین مساله باعث می‌شود آقای یاحقی از برنامه گلها قهر ‌كند. اگر دقت كرده باشید در برنامه‌های «گلهای تازه» هم آثار بسیار كمی از پرویز یاحقی و فرهنگ شریف موجود است. به هر حال آقای ابتهاج، محمدرضا لطفی را پیدا كرده بود كه مثل میرزا حسینقلی تار می‌زد یا هنگامه اخوان را به عنوان كسی كه مثل قمرالملوك وزیری می‌خواند، به رادیو دعوت كرده بود. البته منتقدان زیادی هم در آن دوران می‌گفتند این سبك موسیقی در بستر زمانی الان نمی‌گنجد اما تصور می‌كنم آقای ابتهاج با این نگاه می‌خواست به نوعی با نسل پرویز یاحقی و فرهنگ شریف و برنامه «گلها» ی دوران پیرنیا رقابت كند. به همین دلیل هم هیچ‌وقت آن میراثی كه پیرنیا از خودش باقی گذاشت و بعد از آن رهی معیری، پژمان بختیاری و میرنقیبی و ابتهاج آن را پی گرفتند، هیچ كدام مثل «گلها»ی زمان داوود پیرنیا نشد. اگر دقت كرده باشید هم كیفیت آوازها به مراتب ضعیف‌تر شدند و هم كیفیت آهنگسازی‌ها چون در زمان پیرنیا مرحوم بنان و ادیب خوانساری سرپرست بخش آواز بودند و جوان‌ترها مثل علی‌اكبر گلپایگانی و... زیرنظر آنها آواز می‌خواندند و بنان و ادیب خوانساری روی آواز خواننده‌ها و ادای كلمات و تحریرهای‌شان نظارت داشتند تا درست و خلاقانه باشند. داوود پیرنیا به عقیده من با سیاست خاصی برنامه «گلها» را اداره می‌كرد.

 

  با روی كار آمدن هوشنگ ابتهاج و یك كاسه شدن برنامه‌های مختلف گلها در قالب برنامه‌ای با عنوان گلهای تازه و نیز تفكر بازگشت به سنت‌های دوران قاجار بسیاری از نوازنده‌ها همان‌طور كه شما اشاره كردید خواه‌ناخواه از فعالیت رادیویی كناره‌گیری كردند. خود شما فكر می‌كنید تا چه اندازه تفكر موسیقی بازگشت باعث كناره‌گیری نوازنده‌هایی مثل شما، پرویز یاحقی، حسن كسایی و... از رادیو و به خصوص برنامه گلها شد؟

فرهنگ شریف: زمانی كه داوود پیرنیا مدیریت برنامه گلها را برعهده گرفت، نوازنده‌ها و خوانندگان خوبی را برای حضور در این برنامه انتخاب كرد اما همان‌طور كه آقای بختیاری اشاره كردند، موسیقی ایرانی بعد از كناره‌گیری نوازنده‌های گلها شكل یكنواختی پیدا كرد. هرچند رپرتوار موسیقی ایرانی، ردیف دستگاهی و توالی گوشه‌هاست اما اگر قرار باشد همه مثل هم ساز بزنند پس تكلیف خلاقیت چه می‌شود؟ هر هنرجویی باید ردیف‌های مختلف و گوشه‌های موسیقی را بشناسد و بداند كه چطور از یك گوشه به گوشه دیگر برود اما در این میان خلاقیت از همه‌چیز مهم‌تر است. فرضا اگر قرار باشد نوازنده‌ای «نوا» اجرا كند می‌تواند از « دستگاه شور» شروع كند و بعد به «نوا» برود. ابتكارات اینچنینی صرفا با یادگیری ردیف میسر نمی‌شود. به عقیده من نوازنده‌های آن زمان برنامه گلها هم ابتكارات خاص خودشان را داشتند و سبك نوازندگی‌شان نیز متفاوت بود. به همین دلیل هم نمی‌توان این دو سبك را با هم مقایسه كرد.

 

 زنده‌یاد پرویز یاحقی هم آهنگساز خوبی بود و هم در بداهه‌نوازی‌ جزو یكی از شاخص‌ترین نوازنده‌های ویولن به شمار می‌رفت. حتی جالب است كه در دوره‌ای در رادیو به عنوان خبرنگار آسیب‌های اجتماعی فعالیت می‌كرد. شما به عنوان نزدیك‌ترین دوست و كسی كه سال‌های سال در كنار او ساز زده فكر می‌كنید پرویز یاحقی در كدام یك از این شاخه‌ها موفق‌تر بود؟

فرهنگ شریف: آن زمان رییس رادیو وقت آقای معینیان برای اینكه پرویز كاری دستش باشد و سرگرم شود و سراغ اعتیاد نرود، برنامه‌ای به او داده بود كه پرویز خبرنگار و تهیه‌كننده آن بود و بیشتر به سراغ خلافكاران و مسائل آسیب‌های اجتماعی می‌رفت و سوژه‌های جالبی را پیگیری می‌كرد. جالب است كه برنامه‌اش شنونده‌های زیادی هم داشت. اما اگر بخواهیم درباره هنر نوازندگی صحبت كنیم باید اشاره كنم، تعداد نوازنده‌های سولیست برنامه گلها كم بود و آنهایی هم كه تكنوازی می‌كردند در كارشان یكه‌تاز بودند و ابتكارات زیادی داشتند و امكان نداشت هر بار كه یك دستگاه را اجرا می‌كردند دفعه بعد هم همان طور ساز بزنند. به‌خصوص در نوازندگی‌ سازی مثل تار كه با كوك‌های مختلف می‌توان نوانس‌ها و حالت‌های متفاوتی را ایجاد كرد. پرویز یاحقی هم آكوردهایی را روی ویولن می‌گرفت و كوك‌های مخصوصی روی این ساز ابداع كرده بود كه خیلی زیبا و دلنشین بودند.

بابك بختیاری: هر كدام از نوازنده‌های گلها علاوه بر سبك، دارای لحن خاص نوازندگی بودند. مثلا تا نخستین مضراب فرهنگ شریف روی ساز شنیده می‌شد، شنونده بدون اینكه اسم نوازنده را بشنود، متوجه می‌شد كه سولیست تار، فرهنگ شریف است. یا مثلا تا آرشه مهدی خالدی روی ویولن كشیده می‌شد معلوم بود كه نوازنده مهدی خالدی است. پرویز یاحقی، لطف‌الله مجد، رضا ورزنده و... هم همین‌طور بودند. از طرف دیگر برخلاف تصور خیلی‌ها كه معتقدند با روی كار آمدن آقای ابتهاج نوازنده‌های گلها كنار گذاشته شدند، در اصل آنها خودشان نخواستند كه با آقای ابتهاج همكاری كنند چون به نوعی هم او را در حد و اندازه مدیریت برنامه گلها نمی‌دیدند و هم اینكه او بخش‌هایی را كه پیرنیا تحت عنوان «گلهای جاویدان»، «گلهای رنگارنگ»، «گلهای صحرایی» و... ساخته بود، یك كاسه كرده و اسم آن را «گلهای تازه» گذاشته بود. اكثر نوازنده‌های گلها با این تفكر مخالف بودند چون مثلا در «گلهای جاویدان»، استاد فرهنگ شریف ١٠، ١٥ دقیقه تكنوازی تار داشت و بعد لطفعلی صورتگر متنی را به قلم خود درباره سنایی می‌خواند و او را به مردم معرفی می‌كرد. یا مثلا در برنامه «برگ سبز» پرویز یاحقی سولو می‌زد و به غزل آواز كه می‌رسید، استاد شریف و علی اكبر خان گلپایگانی ساز و آواز اجرا می‌كردند. هر كدام از این نوازنده‌ها و خواننده‌ها هم بیان مختص به خودشان را داشتند كه نه قبل از آن وجود داشت و نه بعد از آن كسی به آن لحن موسیقایی رسید. جالب است كه نوازنده‌هایی كه بعدها وارد مركز حفظ و اشاعه موسیقی شدند، خصوصا در نوازندگی تار به نوعی تحت تاثیر سه سولیست برنامه گلها (جلیل شهناز، فرهنگ شریف و لطف‌الله مجد) بودند. در كنار این سه نفر مرحوم وزیری نیز از آنجا كه بحث موسیقی علمی را در ایران مطرح كرده بود و تكنیك‌های خاص خودش را داشت تاثیرات دیگری روی برخی نوازنده‌ها گذاشت. در زمینه نوازندگی ویولن هم، مهدی خالدی و مجید وفادار شیوه‌ خاص خود را داشتند و به‌گونه‌ای دیگر این ساز را به مردم ایران معرفی كردند اما در نهایت با ظهور پرویز یاحقی، نوازندگی ویولن ایرانی به اوج رسید. به‌طوری كه هر وقت اسم این ساز می‌آمد، ناخود‌آگاه نام پرویز یاحقی در ذهن‌ها متبادر می‌شد. یاحقی سولیست بی‌نظیری بود. هرچند همایون خرم، علی تجویدی و... نوازنده‌های خوبی بودند اما بیشتر در زمینه آهنگسازی موفق بودند.

 

 مرحوم یاحقی با تمام ویژگی‌های منحصر‌به‌فردی كه در زمینه آهنگسازی و نوازندگی داشت اما چندان به بحث آموزش و تربیت هنرجو اهمیت نمی‌داد. دلیل این مساله چه بود؟

بابك بختیاری: تا آنجایی كه من می‌دانم و شواهد آن هم موجود است او سه سال در خیابان ثریا (سمیه فعلی) روبه‌روی كارتون هتل‌ كلاس داشت و افرادی مثل لقمان ادهمی، بیژن مرتضوی، ارسلان حمیدی، منصور تجویدی و... در آن مقطع شاگرد او بودند. تعدادی هم بعد از انقلاب تا مدتی از حضور او بهره گرفتند اما نوازنده‌هایی مثل او آن‌طور كه شما تصور می‌كنید، معلم نبودند یعنی قرار نبود در یك كلاس بنشینند و ردیف صبا و... تدریس كنند بلكه بیشتر شاگردان از آنها لحن و بیان موسیقایی و نوازندگی را دریافت می‌كردند. در اصل نوازنده‌هایی كه دوره ابتدایی، متوسطه و عالی را گذرانده بودند و كاملا در نوازندگی تبحر داشتند، برای یادگرفتن سبك یاحقی یا فرهنگ شریف از محضر ایشان بهره می‌بردند.

فرهنگ شریف: اگر من یا پرویز یاحقی یا جلیل شهناز می‌خواستیم درس بدهیم به ورطه تكرار می‌افتادیم. تكراری كه با ذهن خلاق ما جور در نمی‌آمد. به نظر من این دو مقوله وقتی در تصادم و تقابل با یكدیگر باشند - خواه‌نا‌ خواه- یكی آن دیگری را خنثی می‌كند. ما هم هرگز نمی‌خواستیم ثانیه‌ای خلاقیت ذهنی‌مان را فدای تكرار كنیم چون با همین خلاقیت‌ها و رنگ‌های صوتی متفاوت ذهن‌های‌مان بود كه زندگی می‌كردیم و در نهایت هم همین‌ها جاودانه شد. پرویز یاحقی هم شاگردان زیادی نداشت اما همان‌طور كه بابك بختیاری اشاره كرد چون رابطه این شاگردان خیلی زود با پرویز دوستانه می‌شد این طور نبود كه كلاس‌ها صورت رسمی به خود بگیرند.

 

 خیلی‌ها معتقدند پرویز یاحقی در سال‌های آخر عمرش افسرده و منزوی شده بود. شما فكر می‌كنید این طور بود؟

بابك بختیاری: من این حرف را قبول ندارم.

فرهنگ شریف: پرویز با هر كسی معاشرت نمی‌كرد. من كه از امریكا برگشتم تقریبا هر روز ظهر دنبال من می‌آمد و با هم می‌رفتیم منزل منوچهر برادر من و بعد‌از‌ظهرها هم می‌رفتیم در منزل او ساز می‌زدیم.

بابك بختیاری: او به نوعی رفت و آمدهایش را تصفیه كرده بود و چون از خیلی‌ها بدی دیده بود فقط با چند نفر رفت و آمد داشت. آقای شریف، بیژن فرازی، دكتر جهانشاه برومند و بیژن ترقی. حتی با خانواده‌اش هم رفت و آمد چندانی نداشت اما این طور نبود كه خودش، خودش را منزوی كند یا افسرده باشد. پرویز یاحقی فقط با هر كسی در ارتباط  نبود.

 

  استاد وقتی اسم پرویز یاحقی را می‌شنوید چه چیزی در ذهن شما جرقه می‌زند؟

فرهنگ شریف: راستش را بخواهید تاسف چون پرویز خیلی حیف شد.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: