1393/11/14 ۰۸:۵۸
[منتسکیو] مىگوید غلام ها چون غلام زندگى کردهاند و بالاخره طبقهاى هستند که صلاحیتشان با اربابها خیلى فرق مىکرده است، اگر اینها را یکدفعهآزاد کنند و به خود واگذاشته شوند، زود هلاک مىشوند و از میان مىروند. تاریخ نشان داده که هر وقت این طور شده، به ضرر خود آن غلامها بوده.
[منتسکیو] مىگوید غلام ها چون غلام زندگى کردهاند و بالاخره طبقهاى هستند که صلاحیتشان با اربابها خیلى فرق مىکرده است، اگر اینها را یکدفعهآزاد کنند و به خود واگذاشته شوند، زود هلاک مىشوند و از میان مىروند. تاریخ نشان داده که هر وقت این طور شده، به ضرر خود آن غلامها بوده. در «اصلاحات ارضى»۱۴ هم این قضایا پیش آمد. ما خودمان این را دیدیم. رعیتهاى منطقه ما۱۵مردمى بودند که قرنها عادت کرده بودند به اینکه ارباب به اینها دستور بدهد؛ صبح به صبح که مىشود، بیایند درمحل معینى بایستند، ارباب یا نماینده او بیاید و به آنها دستور بدهد که امروز بروید فلان جا، در فلان زمین فلان زراعت را کشت کنید. هیچ وقت از خودشان استقلال در کار نداشتند. اینها صلاحیت اینکه یکباره اختیار را به خودشان بدهند، نداشتند. تا اینکه آمدند و اربابها را از بالاسر اینها برداشتند و زمینها را تقسیم کردند. از سالى که قرار شد خودشان کار خودشان را بکنند، به کلى درماندند و نتوانستند خودشان براى خودشان تفاهم کنند و لهذا این فکر، هم براى دولت، هم براى دیگران پیدا شد کهیک مؤسسه مثلاً بانک عمران یا هیأتى به عنوان سرپرست، چند سال از اینها سرپرستى کند تا کمکم استعداد و لیاقت استقلال را پیدا کنند.
منتسکیو روى این جهت خیلى تأکید مىکند که حتماً باید آزادى غلامها تدریجى و حسابشده باشد؛ یعنى زمانى اینها را آزاد کنند که واقعاً تشخیص بدهند که اگر او را آزاد کردند، این آزادى به نفع اوست.عیناً همان موضوع «مکاتبه»اى که در قرآن آمده ذکر مىکند؛ مىگوید دریک شرایط خاصى اینها را آزاد کنند، مثلاً به او بگویند حالا برو ببینیم مىتوانى فلان مقدار پول دربیاورى؛ هر وقت این مقدار پول درآوردى، بااین شرایط من تو را آزاد مىکنم؛ یعنى تنها پول درآوردن کافى نیست، بلکه همچنین به شرط اینکه ارباب تشخیص بدهد که او بعد از آزادشدن، مىتواند خودش را اداره کند، که درست مضمون فکاتبوهُم انعلّمتُم فیهم خیرا۱۶ است. او روى این موضوع زیاد تکیه مىکند. خواستیم خلاصه حرفهاى منتسکیو را در اینجا گفته باشیم.
پرسش و پاسخ
ـ فرمودید اصولاً صحیح این بود که ما ببینیم بردگى را اسلامپذیرفته یا خیر. اگر مالکیت فردى بر فرد دیگر را پذیرفته باشد، یعنى بردگى را پذیرفته و ایرادات بعدى ممکن است به آن وارد باشد و اگر نپذیرد، پس بردگى را قبول ندارد…
استاد: ما راجع به اسلام نگفتیم. اسلام پذیرفته. این حرفى است کهجان لاک و دیگران مىگویند که بردگى در هر شرایطى جایز نیست. در این صورت دیگر جا براى ما باقى نمىماند که راجع به رژیم بردگىاسلامى بحث کنیم؛ چون مىگوید اساساً اصل بردگى در هر رژیمى که بخواهد باشد، برخلاف اصول انسانیت است و مطلب عمده از نظر ما همین است که: آیا اصل بردگى ـ قطع نظر از رژیم خاص بردگى ـ برخلاف اصول انسانیت است یا نه؟
ـ فرق اسیر با سرباز این است که سرباز در حال جنگ است و اسیر کسى است که سلاحش را زمین گذاشته و از جنگ دست برداشته و این آدم قابل کشتن نیست، خصوصاً به عقیده دانشمندان امروز٫ همین طور درباره زخمى.
استاد: ما قبول داریم. اتفاقاً در اسلام هم همین طور است. حتىپیغمبر فرمود: مجروحها را هم نکشید. کسانى که فرار مىکنند، تعقیب نکنید: «لا تقتُلُوا الأسرى و لاتجهزوا على جریح و لا تُتبعوا مُولیّا».۱۷ درکلمات حضرت امیر هم هست؛ زیاد هم هست. آن راست است، ما هممنکرش نیستیم. اما اینها هیچ کدام ملاک نیست. صرف اینکه کسىتسلیم شده است ولو روى اجبار، دلیل نمىشود. اگر واقعاً وجود این آدمیک وجود خطرناکى است، همان چیزى که مجوز جنگ ابتدایى شده که به او حمله کنید براى کشتنش، مجوز این جهت هم هست که بعد از آنکهتسلیم شده، او را بکشید. حالا اگر موشه دایان۱۸ آمد تسلیم شد، شما او را نمىکشید؟ آیا تسلیمى که از روى بیچارگى و ناچارى باشد، یعنى او تغییر کرده؟ یک وقت تسلیمى است که شخص واقعاً تغییر کرده، مىگوید من واقعاً عوض شدم، دست [از دشمنى با اسلام] برداشتم، یعنىیک نوع توبه شمرده مىشود…
ـ جنگ هیچ وقت نمىتواند افراد را تغییر بدهد، بلکه تسلیممىکند و اسلام هم منظورش از جهاد، همین بوده که جنگ افرادرا تسلیم کند، بعد از آنکه تسلیم کرد به مرور آنها را تغییردهد…
استاد: من هم قبول دارم. اگر کسى که تسلیم شده، از آنتسلیمشدههایى است که شما هیچ امیدى براى او ندارید، بلکه بقاى او را ضرر و خطر مىدانید و مىبینید این اگر زنده باشد، همین زندگىاشدیگران را تحریک مىکند و این ریشه فتنه است، ولى اگر این را به کلى ازمیان ببرید تمام فتنهها مىخوابد، این را باید کشت یا نباید کشت؟
ـ باید تسلیم [واقعى] بشود؟
استاد: همین تسلیم ظاهرى را داریم مىگوییم.
ـ [در تأیید نظر استاد:] البته در اسلام بوده که بعضى اشخاصرا که در جنگ اسیر شدند، آوردهاند و پیغمبر گویا یکى دومورد فرمان قتل داده و حتى ابوسفیان که تسلیم شده بود، عمر مىخواست او را بکشد؛ ولى شما (خطاب به سؤالکننده قبلى) چرا در مورد اسیر بحث مىکنید؟ در جامعه آزاد هم اگر یک فرد به آن درجه خطرناک تشخیص داده بشود که مخلّ باشد ونه تنها قانون، بلکه پیغمبر خدا درک کند که او خطرناک است، آیا قتلش جایز است یا نه؟
ـ تا آنجا که شروع به عمل نکرده، نه.
استاد: آدمى که جنگ کرده، شروع به عمل کرده.
ـ بعد تسلیم شده.
استاد: آن تسلیم [ملاک نیست.]
ـ [خطاب به سؤالکنندة قبلى:] آیا اگر پیغمبر ابوسفیان را بعد از دستگیرى [مىکشت] یا ابوجهل کشته نشده بود و بعد از آنهمه غائله او را مىگرفت، کشتن او ایرادى به پیغمبر بود؟
ـ به همین دلیل پیغمبر ابوسفیان را نکشت.
استاد: جنگ اسلام جنگ عقیده است. کسى که تسلیم مىشود، به قول شما یک وقت به عنوان تغییر عقیده تسلیم مىشود، در این صورت اصلاً موضوع منتفى مىشود. اگر کسى در خلال جنگ آمد واقعاً مسلمان شد، اصلاً کشتنش جایز نیست. یک وقت کسى مىآید اظهار تغییر عقیده مىکند و شما یقین ندارید، بلکه یقین به خلاف هم دارید، اینجا حساب دیگرى هست که ما در عین حال موظف هستیم که به همین ظاهر هم ترتیب اثر بدهیم و او را مسلمان فرض کنیم گو اینکه در باطناز او احتیاط مىکنیم. این دستور خود قرآن است: «و لا تقولوا لمن ألقىالیکمُ السّلام لستَ مؤمنا».۱۹ قرآن اجازه نمىدهد بعد از اینکه قومىگفتند ما مسلمانیم (أشهد أن لا اله الّا الله و أشهد أنّ محمداً رسول الله)، یکى بگوید: خیر، شما دروغ مىگویید ما شما را مىکشیم. همین قدر که کسانى در مقابل این عقیده اظهار تسلیم بکنند، مىگوید همان کافى است. لزومى ندارد که ما بگوییم نه، شما از روى عقیده وایمان نمىگویید. کما اینکه ابوسفیان هم از همین قبیل شد. البته ابوسفیان دو حساب داشت: یکى اینکه شاید هنوز اسلام اختیار نکرده بود و مىخواست به ظاهر اسلام اختیار کند. حساب دیگر این بود که اسلام این قانون را دارد که ذمّه را محترم مىشمرد: «المُؤمنون تتکافؤُدماؤهُم و یسعى بذمّتهم أدناهُم و هُم یدٌ على من سواهُم».۲۰ عباس ـ عموى پیغمبر ـ مسلمان بود و قبل از اینکه ابوسفیان را خدمت حضرت رسول بیاورد، او را در ذمّه و در پناه خودش قرار داد. گو اینکه این کار عباسشاید خلاف بود و نمىبایست ابوسفیان را در پناه خودش قرار مىداد؛ اما بعد از اینکه عباس این کار را کرد و به ابوسفیان ذمّه داد، اگر پیغمبر او رامىکشت، خودش یک قانون اسلام را نقض کرده بود. پیغمبرى که خودشفرموده است: «یسعى بذمّتهم أدناهُم: حتى پستترین افراد مسلمانان اگر بهکافرى، مشرکى پناه بدهد پناه او محترم است»، حالا عموى خودپیغمبر آمده به یک مسلمان پناه داده، بگوید نمىپذیرم، در این صورت قانون خودش را نقض کرده بود.
عمر این قضیه را مىدانست که عباس ابوسفیان را مىبرد پیش پیغمبر مىگوید: «من پناه دادم» و پیغمبر هم پناه او را محترم مىشمارد، بعد دیگر کسى او را نخواهد کشت. مىخواست هنوز کار به آنجا نکشیده و پیش پیغمبر نرفته، ابوسفیان را بکشد، با شمشیرش حمله کرد و اتفاقاً قاطرى که ابوسفیان سوار بود، قاطر خود پیغمبر بود. عباس عمداً این کار را کرده بود، مىخواست از حیثیت پیغمبر استفاده کند. قاطر مخصوصىرا که خود پیغمبر سوار مىشدند، سوار شد و رفت به گشت [زدن] و حتىمىگویند که تعمدى در کار بوده؛ از اول رفت [داخل مکه،] مىخواست بلکه جان ابوسفیان را نجات بدهد؛ روى یک حسابهایى که این دو، تاجر جاهلیت بودند و رفاقتهاى قدیم داشتند. مخصوصاً قاطر پیغمبر را سوارشد و رفت ابوسفیان را سوار بر قاطر پیغمبر آورد. بالاخره عباس این ذمّهرا داده بود. آنجا نجات ابوسفیان روى حساب اینکه مسلمان شد نبود،روى این حساب بود که در ذمّه یک مسلمان بود.
پینوشتها:
۱۴ـ [طرحى که رژیم گذشته در سال ۱۳۴۱ اجرا کرد.]
۱۵ـ [فریمان (زادگاه استاد شهید) و اطراف آن. شهر فریمان در ۷۵ کیلومترى مشهدمقدس واقع شده است.] ۱۶ـ نور ر ۳۳٫
۱۷ـ [اسیران را مکشید و به مجروح تیر خلاص مزنید و فرارى را تعقیب مکنید: بحارالانوار، ج۳۲، ص۲۱۰٫]
۱۸ـ [وزیر جنگ وقت اسرائیل.]
۱۹ـ نساء ر ۹۴٫
۲۰ـ وسائلالشیعه، ج۱۹، ص۵۵، با اندکى اختلاف.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید