جام می ‌و خون دل / سید مهدی زرقانی

1402/7/19 ۱۱:۵۶

جام می ‌و خون دل / سید مهدی زرقانی

متون با یكدیگر مكالمه دارند. ممكن است بین دو متن سال‌های زیادی فاصله بیفتد اما آنها در واكنش به یكدیگر نوشته شده باشند. اصطلاحاتی مثل تقلید، استقبال، جوابگویی، نظیره‌گویی، نقیضه و توارد در دنیای كلاسیك برای تعریف همین مكالمه متون وضع شده بودند.

به مناسبت 20 مهر ماه روز بزرگداشت حافظ
متون با یكدیگر مكالمه دارند. ممكن است بین دو متن سال‌های زیادی فاصله بیفتد اما آنها در واكنش به یكدیگر نوشته شده باشند. اصطلاحاتی مثل تقلید، استقبال، جوابگویی، نظیره‌گویی، نقیضه و توارد در دنیای كلاسیك برای تعریف همین مكالمه متون وضع شده بودند. من در این نوشته دو متن را انتخاب كرده‌ام؛ یكی كیمیای سعادت غزالی و دیگری دیوان حافظ كه هر كدام نماینده یك جهان‌نگری هستند. برای اولی استعاره «خون دل» و برای دومی استعاره «جام می» را انتخاب كردم و هر دو را از این بیت حافظ برگرفتم: 
جام می ‌و خون دل هر یك به كسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
برای توضیح مكالمه دو متن مذكور از سه كلیدواژه «زهد، لذت و زیبایی» استفاده می‌كنم. غزالی درباره لذت می‌نویسد: «لذت هر چیز در آن است كه مقتضی طبع وی بود... لذت شهوت در آن است كه به آرزوی خویش رسد و لذت غضب در آن است كه انتقام كشد از دشمن و لذت چشم در آن است كه صورت‌های نیكو ببیند.» (كیمیای سعادت، ص39). بدین‌ترتیب لذت عبارت است از رسیدن به چیزی كه ما آن را دوست داریم. زیبایی در بیان غزالی هر آن چیزی است كه غریزه ما را به خود جلب می‌كند. بنابراین، پیوند لذت و زیبایی در این است كه یكی به درون ما معطوف است و دیگری به بیرون اما هر دو در یك جهت قرار دارند. غزالی و حافظ مكررا هم درباره این دو مفهوم و هم درباره «زهد» نوشته و سروده‌اند. گویا در ذهنیت آنها لذت، زیبایی و زهد سه ضلع یك مثلث را تشكیل می‌دهند. 
 لویی ماسینیون زندگی غزالی را به چهار دوره تقسیم كرده است: از حدود 478 ق تا 482 ق كه «دوره دانش‌اندوزی» اوست و كتاب‌هایی مثل الوسیط و الوجیز را نوشته است؛ از 482 ق تا 488 ق كه دوره تردیدها و پرسشگری و بی‌قراری‌های اوست و از فلسفه‌گرایی تا فلسفه‌ستیزی او را در برمی‌گیرد و كتاب‌هایی مثل مقاصدالفلاسفه و تهافت الفلاسفه را نوشته است؛ از 489 ق تا 495 ق كه در خلوت صوفیانه به‌سر می‌برد و احیای علوم‌الدین و كیمیای سعادت را نوشته است و از 496 ق تا 505 ق كه بازگشت به تدریس است.
 كیمیای سعادت كه موردنظر ماست مربوط به دوره سوم زندگی اوست. این كتاب منظومه‌ای با انسجام درونی فوق‌العاده است كه از خودشناسی شروع می‌شود و به خداشناسی، دنیاشناسی و آخرت‌شناسی منتهی می‌شود. تضادها و تناقض‌ها در درون این ساختار منسجم بسیار كم است و نویسنده قصد دارد مخاطب را به «كیمیای سعادت» برساند. ساختار تكوینی هر فصل طوری است كه خواننده را منطقا به همان جایی برساند كه مدنظر نویسنده است. برای غزالی لذت جسمانی و مادی موضوعیت ندارد و تمركزش بر لذت معنوی و روحانی است. لذت‌های مادی و جسمانی از آن جهت اهمیت دارند كه تمهید مقدمه‌ای هستند برای رساندن انسان به لذت‌های معنوی: «وقتی لذت انس به جمال حضرت الوهیت حاصل شد، از مطالعات آن جمال حضرت یك لحظه صبر نتواند.» (كیمیای سعادت، ص4). بدین‌ترتیب لذت و زیبایی همراه هم هستند اما در ارتباط با حضرت الوهیت مطرح می‌شوند. در بحث خودشناسی مساله را این‌طور پیكره‌بندی می‌كند كه صفاتی مثل خوردن، خفتن، جفت‌گیری صفات ستوران است و صفاتی مثل دزدیدن، زدن، كشتن و خشم راندن صفات حیوانات وحشی و صفاتی مثل شر انگیختن و مكر كردن صفات دیوان. در مقابل، مشاهده جمال حضرت الوهیت صفات فرشتگان است. بدین‌ترتیب صفات گروه اول، دوم و سوم نقطه مقابل جمال و زیبایی موردنظر غزالی است. در ادامه بُعد اصلی وجود آدمی را بُعد روحانی او می‌داند كه با استعاره «دل» از آن یاد می‌كند و به این نتیجه می‌رسد كه بدن باید در خدمت دل باشد، چون «همه اعضای تن لشكر وی‌اند و پادشاه جمله تن وی است.» سپس به این نتیجه می‌رسد كه دل باید به مشاهده جمال حضرت حق مشغول باشد و سعادت دل به این است كه این وظیفه را به درستی انجام دهد: «دل را برای آخرت آفریده‌اند.» (كیمیای سعادت، ص18). در انسان‌شناسی غزالی، بدن به حاشیه می‌رود و لذت‌های بدنی محدود و مشروط می‌شوند، جمال و زیبایی با بُعد روحانی وجود مرتبط می‌شود و زیبایی بدن در منظومه فكری وی غایب است: «هستی آدمی نه بدین كالبد ظاهر است كه مرده را هم این باشد.» (كیمیای سعادت، ص16). 
 غزالی در فصل مربوط به دنیا تصریح می‌كند كه مقصود از دنیا زاد آخرت است تا انسان یكی از نظاره‌كنندگان زیبایی خدا باشد. (كیمیای سعادت، ص71). علاوه بر این، لذت دنیوی را هم نكوهش كرده و آن را موجب رسوایی و رنج انسان در آخرت می‌داند تا آنجا كه هر چه لذت دنیا بیشتر باشد، عاقبت آن رسواتر است. (كیمیای سعادت، ص77). گویا لذت دنیا و رنج آخرت قرینه یكدیگرند. او لذت را دو قسم می‌داند: لذت بزرگان، انبیا و اولیا كه لذت‌های شریف‌اند و لذت عموم مردم كه شهوت و غضب و بهره بردن از غریزه‌های بدنی است و «هیچ نظاره‌ای از نظاره حضرت ربوبیت لذیذتر نباشد.» (كیمیای سعادت، ص40). بدین‌ترتیب زیبایی‌های معنوی و روحانی در نظر غزالی مقبول است و لذت‌های مادی اگر نقشی در تقویت بُعد روحانی وجود انسان داشته باشند، مطلوب‌اند وگرنه مطرود. گفتمان غزالی مبتنی بر زهدی است كه ریاضت بدن، پرهیز از دنیا و لذت و زیبایی جسمانی و مادی و اصالت روح و آخرت در آن اصالت دارد. 
 در دیوان حافظ دو بار تركیب كیمیای سعادت آمده است: 
دریغ و درد كه تا این زمان ندانستم
كه كیمیای سعادت رفیق بود رفیق 
بیاموزمت كیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
در هر دو غزل كیمیای سعادت با دوست و دوست‌گزینی مرتبط شده و اگر چه در غزل دوم استعاره «شمع خلوتگه پارسایی» یادآور غزالی است اما دستاویز واضحی كه بتوان كیمیای سعادت این غزل را با كتاب غزالی مرتبط كرد در متن وجود ندارد. ژانر غزل اقتضائات خاص خود را دارد. اینجا برخلاف اثر غزالی شاعر نمی‌تواند اندیشه‌هایش را به صورت مدون و منظم بیان كند بلكه بنایش بر شكستن ساختارهای مدرسی است. منطق بیان غزل حافظ صدها كیلومتر دورتر از منطق بیان كیمیای سعادت است. تفسیری كه در غزل‌های حافظ از زیبایی و لذت وجود دارد نقطه مقابل تفسیری است كه در كیمیای سعادت دیدیم. غزالی نهایتا میان لذت و زیبایی دنیوی با لذت و زیبایی معنوی تقابلی برقرار می‌كند، هر چند میان آنها تضاد و تناقض نمی‌بیند. زهد كلید واژه اوست و در سامانه فكری او زهد به معنای روی گرداندن از لذات و زیبایی‌های دنیوی و روی آوردن به لذت‌ها و زیبایی‌های معنوی و اخروی است. او لذت و زیبایی جسمانی را كاملا نفی و طرد نمی‌كند، چون معتقد به نظام احسن آفرینش است و در نظام احسن، همه ‌چیز ازجمله زیبایی و لذت مادی حكمتی دارد. منتها لذت و زیبایی اگر در خدمت تعالی روحانی قرار گیرند پسندیده است و اگر نه، ناپسند. حافظ تقابلی را كه غزالی میان زهد با لذت و زیبایی جسمانی ایجاد كرده، وارونه می‌كند. زهد در تفسیر حافظ نقطه مقابل زیبایی و لذت جسمانی نیست. در دیوان خواجه زهد دارای دو وجه فردی و سیاسی-اجتماعی است. حافظ در وجه اول، زهد ستیز و در وجه دوم زهدگراست. حافظ زهدستیز با زهد ریایی مبارزه می‌كند و صورت‌های ملال‌آور آن را طرد و نفی می‌كند اما حافظ زهدگرا آن را به عنوان فلسفه‌ای برای زندگی فردی می‌ستاید و توصیه می‌كند. زهد مورد تایید حافظ «زهد زیبایی‌شناسانه» است كه نتیجه آن نفی و طرد و سركوب غرایز نیست بلكه مدیریت آنهاست، نفی لذت جسمانی نیست بلكه جهت‌مند كردن آنهاست، نتیجه فشار و تحكم بیرونی نیست بلكه درون جوش است، آزادی مخاطب را نمی‌گیرد بلكه حس مسوولیت‌پذیری او را تقویت می‌كند، از مخاطب اطاعت محض و بنده‌وار نمی‌خواهد بلكه آزادگی و عزت نفس او را تقویت می‌كند. زهد مورد تایید حافظ نقطه مقابل حرص است و جالب است كه او هر گاه می‌خواهد درباره این زهد زیبایی‌شناسانه سخن بگوید از كلمه زهد استفاده نمی‌كند بلكه نشانه‌ها و نتایج آن را برمی‌شمارد: 
-نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به دو جو
كه این متاع قلیل است و آن عطای حقیر
 می ‌دو ساله و محبوب چارده ساله 
همین بس است مرا ز صحبت صغیر و كبیر
-گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
 من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
‌گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت كه زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
-به صدر مصطبه بنشین و ساغری می‌نوش
كه اینقدر ز جهان كسب مال و جاهت بس
زیادتی مطلب كار بر خود آسان كن
 صراحی می‌ لعل و بتی چو ماهت بس
حافظ بیش از پنجاه‌بار از قناعت و متعلقات آن استفاده كرده و در خلال غزل‌های متعدد سعی می‌كند تصویر زهد مورد نظرش را كه هیچ ربطی با آن زهد ریایی ندارد، ارایه دهد. زهد زیبایی‌شناسانه به معنای بهره‌مندی كامل از داشته‌های خود و چشم بر دوختن از داشته‌های دیگران است: 
-چو حافظ در قناعت كوش و از دنیای دون بگذر
كه یك جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد
-باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است 
شمشاد خانه‌پرور ما از كه كمتر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم 
با پادشه بگوی كه روزی مقدر است 
در دیوان حافظ كلمه لذت چهار بار و زیبا و متعلقات آن یازده بار به كار رفته اما كمتر غزلی را می‌توان یافت كه روح زیبایی و لذت در آن دمیده نشده باشد. نگاه او به خود و دیگری، یعنی عالم ماده، عالم معنا و انسان، استوار بر زیبایی و لذت است. او بهتر و بیشتر از هر شاعر دیگری توانسته لذت و زیبایی مادی را در دیوانش تبدیل به دال مركزی كند. گویا متوجه شده كه غیبت و حاشیه‌نشینی این دو مفهوم سبب شده تا زهد كه مفهومی پسندیده است خصلت ریایی به خود گیرد: 
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و حور یار
حافظ برای بازگرداندن لذت و زیبایی جسمانی به متن زندگی از دو استراتژی بهره می‌برد. نخست تمركز فراوان بر این دو مفهوم در سراسر دیوان: 
- ‌ای همه شكل تو مطبوع و همه جای تو خوش
 دلم از عشوه شیرین شكرخای تو خوش
-كنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
 معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
- هر آن كس را كه بر خاطر ز عشق دلبری باری است 
سپندی گو بر آتش نه كه دارد كار و باری خوش
استراتژی دیگر او بدن‌مندانه كردن لذت و زیبایی است: 
مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می‌كند هر دم فریب چشم جادویت
وگر رسم فنا خواهی كه از عالم براندازی
بر افشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
چرخش از گفتمانی كه بدن را به مثابه امر شر و مركز نفسانیات شیطانی می‌دید و استراتژی‌اش بدن‌ستیزی بود به گفتمانی كه بدن را به مثابه امر زیبا و قدسی شده و قابل ستایش می‌بیند، همان فاصله‌ای است كه میان كیمیای سعادت و دیوان حافظ وجود دارد: 
-ای دل ریش مرا با لب تو حق نمك
 حق نگه‌ دار كه من می‌روم ‌الله معك
بگشا پسته خندان و شكر‌ریزی كن
 خلق را از دهن خویش بینداز به شك
- عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام 
مجلس انس و حریف همدم و شُرب مدام
ساقی شكر دهان و مطرب شیرین سخن
هم‌نشینی نیك كردار و ندیمی نیكنام
شاهدی از لطف و پاكی رشك آب
زندگی دلبری از حسن و خوبی غیرت ماه تمام
در دیوان حافظ، زیبایی و لذت معطوف به بدن در هیاتی بازنمایی می‌شود كه خواننده احساس می‌كند لذت و زیبایی فی‌نفسه گناه نیست و این درست نقطه مقابل نگاه غزالی است كه با اصالت دادن بیش از حد به زیبایی معنوی و روحانی و ایجاد تقابل میان بدن و روح، این حس را به خواننده القا می‌كند كه زیبایی و لذت معطوف به بدن گناه است مگر اینكه خلافش ثابت شود. حافظ به خواننده نشان می‌دهد كه زیبایی و لذت عناصر لازم برای زندگی بشر است. او از طرف دوم ماجرا هم غافل نمانده است. یعنی زیبایی و لذت معنوی را از جهان‌نگری‌اش حذف نمی‌كند. درست به این علت است كه غزل‌های بسیاری را با لذت و زیبایی معطوف به بدن آغاز می‌كند اما در میانه غزل مسیر سخن را به جانب زیبایی معنوی و روحانی سوق می‌دهد تا به مخاطب نشان دهد زیبایی و لذت مادی و معنوی مكمل یكدیگر هستند نه نقطه مقابل یكدیگر. او به تفسیر كامل‌تری از انسان دست یافته است. انسان شعر حافظ برای بدن همان‌قدر اصالت قائل می‌شود كه برای روح: 
-مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
-مرا روز ازل كاری به جز رندی نفرمودند 
هر آن قسمت كه آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی 
دلا كی به شود جانت اگر اكنون نخواهد شد
-ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد 
كسی كه سیب زنخدان شاهدی نگزید
دیوان حافظ نقطه تلاقی دو نوع لذت و زیبایی مادی و معنوی است كه انسان به آن نیاز دارد. اگر در جهان‌نگری غزالی، زهد مبتنی بر مخالفت با بدن و لذت و زیبایی بدنی اساس قرار گرفته كه نتیجه‌اش ملالت و عبوسی است، در جهان نگری حافظ زهد مبتنی بر بهره بردن از مواهب الهی و قناعت به داشته‌ها و پرهیز از افزون‌خواهی و حرص مطرح شده كه نتیجه‌اش خودشكوفایی است. نتیجه یكی زهد بیرون‌بنیاد، كنترل‌كننده و ملال‌آور است و نتیجه دیگری زهد زیبایی‌شناسانه.
منبع: روزنامه اعتماد
 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: