1393/10/21 ۰۸:۳۰
نمیدانم چرا طرح پرسش درباره کتابهایی که به دور انداختهام، مرا به فکر نقلقولی از بزرگمهر حکیم در کتاب قابوسنامه انداخت. شاید نتوان ثابت کرد که چنان حکیمی بهراستی بوده و چنان نکته ظریفی بهراستی سخن او بوده است، اما دستکم روشن است که آن مطلب را عنصرالمعالی بیش از هزارسال پیش در قابوسنامه آورده و آن اندیشه را از پیشینیان آموخته و نقل کرده است! پیشینیانی نه از عوام و لابد از بزرگمهر تباری! که گوید: شنیدم که به روزگار خسرو در وقت وزارت بزرجمهر حکیم، رسولی آمد از روم. کسری بنشست،
نمیدانم چرا طرح پرسش درباره کتابهایی که به دور انداختهام، مرا به فکر نقلقولی از بزرگمهر حکیم در کتاب قابوسنامه انداخت. شاید نتوان ثابت کرد که چنان حکیمی بهراستی بوده و چنان نکته ظریفی بهراستی سخن او بوده است، اما دستکم روشن است که آن مطلب را عنصرالمعالی بیش از هزارسال پیش در قابوسنامه آورده و آن اندیشه را از پیشینیان آموخته و نقل کرده است! پیشینیانی نه از عوام و لابد از بزرگمهر تباری! که گوید: شنیدم که به روزگار خسرو در وقت وزارت بزرجمهر حکیم، رسولی آمد از روم. کسری بنشست، چنانکه رسم ملوک عجم بود؛ و میخواست بارنامه کند که مرا وزیر داناست. در پیش رسول با وزیر گفت: «ای فلان همه چیزها که در عالم است تو دانی؟» بزرجمهر گفت: «من ندانم ای خدایگان جهان.» خسرو از آن سخن طیره شد و از رسول خجل گشت. پرسید که: «پس همهچیز که داند؟» بزرجمهر گفت: «همهچیز را همگان دانند؛ و همگان هنوز از مادر نزادهاند.» و میتوان گفت که همه علوم در همه کتابها جمعاند و همه کتابها هنوز نوشته نشدهاند!
اما در پاسخ این پرسش باید بگویم که آری، شده است که کتابهایی را از سر باز کنم. آنها را کنار بگذارم یا حتی دور بریزم، به سه بهانه یا دلیل: یکی کتابهایی که در سنین جوانی آنها را در زمینههای مختلف، راهنمای اندیشه و آرمان میپنداشتم و با اندک آگاهی و تجربه بیشتر، دانستم آنچنان عمق و اعتبار و انسجامی که میپنداشتهام نداشتند! در واقع آنها را فریبنده و گمراهکننده و برخلاف واقعیت و منطق و عقلانیت تشخیص دادم و با احساس غبن و بدون تأثر به دورشان ریختم و احساس رهایی و آرامش هم کردم! دیگر کتابهایی که آنها را کماعتبار و کمارزش ارزیابی کرده و بدون خوشحالی یا اندوه آنها را کنار گذاشتهام و سوم کتابهای خواندهشدهای که قربانی کمبود جا شدند و هنگام بازچینی کتابخانه، ناچار، ترجیح دادم جای آنها را به کتابهای بهتری بدهم که بعضی در نوبت خواندهشدن بودند و یا هنوز هم هستند. جدایی از آنگونه کتابها که دیگر برایم جذابیتی نداشتند، گاهی برایم غمانگیز بوده است. شاید به این دلیل که زمانی برایم شیرین و خاطرهانگیز بودهاند و کنارگذاشتنشان شاید رنگ بیوفایی داشته است. اما در این باب، تجربهای از امام محمد غزالی از بزرگان اشاعره، گفتنی است که این تجربهاش بیشتر برازنده عقلگرایی معتزله است! (به نقل از مقاله ١٨٣کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران) که میگوید در سفری: «در میان راه گرفتار دزدان شد و آنان هرچه داشت- ازجمله دفتری که همه علومی را که تا آن روز آموخته و در آن نوشته بود- ربودند. غزالی از ربودن دفترش بسیار اندوهگین شد و به هر زحمتی که بود، خود را به امیر دزدان رسانید و خواهش کرد که فقط آن دفتر را به وی باز دهد. امیر دزدان پرسید مگر در آن دفتر چیست که تو اینهمه به آن علاقه داری؟ غرالی پاسخ داد که آن دفتر، حاصل تمامی رنجها و زحمات من برای کسب علم و دانش است. اگر آنها از میان برود، همه کوششهای من به هدر خواهد رفت. امیر دزدان خندید و گفت: «علمی که با ازبینرفتن این کاغذپارهها از بین برود، علم نیست. این چه علمی است که دزدان میتوانند آن را از تو بربایند و نادانت سازند؟» سپس دفتر را به او باز داد. این سخن چنان در روح غزالی تاثیر گذاشت که از آن پس جهد کرد تا هر مطلب علمی را چنان بیاموزد که به ثبت آن در دفتر حاجت نباشد و کسی نتواند آن را از وی برباید.» ما که از عهده انجام این اندرز بر نیامدیم!
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید