فیلسوفان خانه فلسفه را بر زمین استعاره بنا كردند

1393/9/25 ۱۰:۳۱

فیلسوفان خانه فلسفه را بر زمین استعاره بنا كردند

در رویارویی با استعاره و خیال، آنها را مفاهیمی ادبی و هنری می‌پنداریم، چراكه گویا بیشترین كابرد و تاثیر آنها در صورت دادن آثار هنری و ادبی است. اما از دیرباز فلاسفه به تعریف و تبیین این مفاهیم پرداخته‌اند و جدل‌ها و مباحث متعددی را نیز از سر گذرانده‌اند، آنچنان كه از دیدگاه‌ها و منظرهای مختلف تعاریف مختلف و گاه متضاد درباره این مفاهیم صادر شده است.

 

زبان علم، زبان استعاره است

در رویارویی با استعاره و خیال، آنها را مفاهیمی ادبی و هنری می‌پنداریم، چراكه گویا بیشترین كابرد و تاثیر آنها در صورت دادن آثار هنری و ادبی است. اما از دیرباز فلاسفه به تعریف و تبیین این مفاهیم پرداخته‌اند و جدل‌ها و مباحث متعددی را نیز از سر گذرانده‌اند، آنچنان كه از دیدگاه‌ها و منظرهای مختلف تعاریف مختلف و گاه متضاد درباره این مفاهیم صادر شده است. فلسفه و حكمت شرقی و اسلامی به نحوی آنها را تبیین كرده‌اند و فلسفه غربی در نحله‌های مختلف خود، به نحوی دیگر. تعاریف رویكردهای مختلف فلسفی در باب استعاره و خیال گاه همسو و گاه در تضاد با یكدیگر هستند. به‌منظور فراهم آوردن بستری علمی و فلسفی در خصوص بحث در ماهیت این دو مفهوم، در مركز فرهنگی شهر كتاب، همایشی با عنوان «ادبیات و فلسفه: استعاره و خیال» برگزار شد. در این همایش دو مهمان نیز از آلمان حضور داشتند. متن ذیل اهم بخش‌هایی از سخنرانان این همایش است كه از نظر شما می‌گذرد.

كمال زبان در شعر است؛ شعر یك‌سر استعاره است. كمال زبان شعر در آغاز است؛ نه اینكه زبان از ابتدا به نقص آغاز شود و بعد برسد به زبان مثلا حافظ. شعر او را چگونه می‌توان تنزل داد به زبان معیار و زبان منطق، یا هر زبانی كه گروهی یا قومی زبان اصیل می‌دانند؟ فیلسوفان قدیم درباره زبان كوتاهی كرده‌اند؛ گرفتار دام سوفیسم شده‌اند؛ فلسفه همواره گرفتار این دام بوده است و به این‌جهت همواره با آن گلاویز و در هم آمیخته. مشكل سقراط و افلاطون و ارسطو در رویارویی با  سوفیسم است؛ آنها مطلب را در این مقابله باخته‌اند. افلاطون در كراتیلوس مسائل مهمی مطرح كرده است؛ در آنجا سقراط بزرگ چندان دستپاچه است كه از ایده زبان سخن نمی‌گوید.

مطالب زیادی در باب زبان می‌گوید، اما نمی‌پرسد آیا زبان‌ها ایده ندارند؟ مثال زبان وجود ندارد؟ بحث بر سر دفاع از مثل افلاطونی نیست؛ در فلسفه افلاطون باید ملتزم به تفكر افلاطونی بود؛ در این فلسفه‌، ایده زبان وجود ندارد. فلسفه، در برابر خطابه زبان برهان را مطرح كرده است و در ترجیح زبان برهان، كمال زبان را در برهان دیده است. برهان بسیار مهم است؛ اما كمال زبان در برهان است؟ قطب‌الدین شیرازی صاحب یك كتاب بزرگ فلسفه است، شامل همه مباحث فلسفه؛ آن را انبان ملاقطب خوانده‌اند. كتاب كوچكی از حیث حجم نیز وجود دارد به نام بوستان. اگر می‌باید یكی از این دو كتاب در تاریخ فكر و علم و زبان نمی‌بود، كدام را بر می‌گزیدیم؟ كتاب قطب‌الدین شیرازی مهم است، چراكه قدری به تعلیم فلسفه به زبان فارسی كمك كرده است، اما تصور كنیم اگر بوستان سعدی نمی‌بود، چه می‌شد و چه نقصی در فرهنگ ما به وجود می‌آمد؟ فیلسوف بدون اینكه بخواهد این مطلب را بازگوید، القایش كرده است. كسانی كه در باب زبان بحث كرده‌اند، معمولا فیلسوف نبوده‌اند و اگر بوده‌اند فلسفه كار اول آنها نبوده است، تنها اطلاعات فلسفی داشته‌اند. كسانی چون آنها، نتیجه‌گیری فلاسفه را به امور مطلق بدل كرده‌اند؛ كارهای پژوهشی قابل توجه صورت داده‌اند، اما نتیجه همه آنها، به مغفول ماندن زبان انجامیده است؛ زبان تا دوره‌های اخیر همواره در غفلت بوده است.

فارابی زبان فلسفه را زبان برهان و زبان دین را زبان خطابه دانسته است؛ برهان ترجیح دارد بر خطابه؛ البته، او نتیجه نمی‌گیرد كه فلسفه ترجیح دارد بر دین، چراكه منشا هر دو یكی است. این نتیجه رویكرد اهل فلسفه است. آیا واقعا فلاسفه معتقد بوده‌اند، شعر و زبان شعر امر ناچیزی است؟ در رجوع به آرای افلاطون قدری اختلاف نظر وجود دارد؛ او در جایی شعر را الهام خدایان می‌داند؛ در جایی دیگر شاعران را احترام می‌كند، تاج افتخار بر سرشان می‌نهد و از مدینه خود بیرون‌شان می‌راند؛ احترام او به شاعران از چه بابت است، اگر آنها منحرف‌كنندگان اهل مدینه‌اند؟ نزد فیلسوف، شعر نمی‌تواند بی‌اهمیت باشد. ارسطو در فن شعر، بر این باور است، عظمت آدمی در تراژدی آشكار می‌شود؛ عظمت آدمی در اثر سوفوكل ظاهر می‌شود. اگر این گونه است باید این زبان مهم باشد؛ نمی‌باید شرفی كمتر از زبان فلسفه داشته باشد. وقتی به آثار دیگر ارسطو مراجعه می‌كنیم، از ورای مطالب پراكنده‌یی كه در باب استعاره گفته است، معانی دیگری در می‌یابیم. این مشكل در برابر دام سوفیسم پدید آمده است.

تجربه امری موثر در گزینش زبان شعر به عنوان زبان اصیل است. اهل فلسفه نمی‌باید به عقل مشترك رجوع كنند، اما به صرافت طبع می‌توانند رجوع كنند. ما به‌صرافت طبع می‌باید بگوییم كدام زبان، زبان بهتر است. چرا یك كتاب شعر می‌ماند؟ چرا شاعران می‌مانند؟ چه چیز در زبان شعر وجود دارد كه شعر را پایدار می‌دارد؟ ممكن است بگوییم مردمان شعر را پایدار داشته‌اند؛ من نیز همین را می‌گویم؛ اما مردمان چرا كتاب‌های دیگر را مثل كتب شعر نگه نمی‌دارند؟ پرسش ساده من این است كه چرا در خانه ایرانی‌ها، اعم از با سواد و بی‌سواد، كتاب حافظ هست؟ كتاب‌های خوب بسیار زیاد است.

انتخاب ما بر اساس ترجیح صورت می‌گیرد؛ یعنی به صرافت طبع شعر را بر می‌گزینیم. برخی ممكن است شعر را زبان بیان عواطف بدانند؛ اما اصلا این‌طور نیست؛ شعر زبان انشا است؛ از همین‌روی تصور می‌كنیم شعر، زبان بیان عواطف است. اصلا زبان، زبان انشا است. وقتی از حكم و عقل می‌گوییم، باید بدانیم از ابتدا زبان، زبان انشا بوده است. همه احكام خبری ما ریشه در انشا دارد؛ همه مورخان (نه فیزیكدان‌ها) اهل انشا هستند؛ چراكه خبر را گزینش می‌كنند؛ خبر را به حكم انشا گزینش می‌كنند. ما شاعریم و زبان را می‌شنویم و ابداع می‌كنیم. زبان اصیل زبان شعر است؛ اگر شعر نبود، نه‌تنها زبان مكانیكی صرف تفهیم و تفاهم به وجود نمی‌آمد، بلكه اگر هم چنین زبانی می‌بود، جامعه‌یی منحط به‌دنبال داشت؛ زندگی، منحط می‌بود. علم با استعاره به وجود می‌آید. زبان علم، زبان استعاری است. فلاسفه‌یی كه مخالف استعاره بودند، خود از استعاره بهره‌ جسته‌اند؛ اصلا فلسفه به مثابه بحث در معقولات ثانی فلسفی و منطقی است. درباره معقولات ثانی منطقی اصلا حرفی در بین نیست. اما معقولات ثانی فلسفی حقیقی‌اند؟ ما در فلسفه از مجاز بحث می‌كنیم؛ فلسفه ما را از مجاز پرهیز می‌دهد، اما زبانی مجازی دارد. البته می‌باید به‌جای مجاز، استعاره به‌كار برد؛ چراكه مجاز نسبت به استعاره قدری نازل است. آیا زبان شعر، زبانی ناقص بوده است، بعد تكامل یافته است و به سعدی شیرازی رسیده است؟

آیا می‌دانید در فارس، تا قرن پنجم و ششم، زبان فارسی به صورتی كه اكنون متداول است و به صورتی كه در خراسان متداول بوده است، رواج نداشته است؟ می‌دانید اگر از بقلی شیرازی كه در حقیقت شاعر نیست، چشم بپوشیم، نخستین شاعر شیراز و بزرگ‌ترین شاعر زبان فارسی سعدی است؟ این زبان را سعدی و فردوسی در انداخته‌اند؛ نه اینكه زبان كامل وجود داشته است و فردوسی در بستر آن شاهنامه سروده است. مقام دانته در قوام زبان ایتالیایی چقدر است؟ چنین پرسش‌هایی را می‌توان درباره همه زبان‌ها طرح كرد؛ و تنها محدود به زبان ما نیست. این درست است كه زبان در تاریخ ساخته می‌شود و تحول می‌یابد؛ اما این اتفاق به نحوی مكانیكی صورت نمی‌گیرد؛ با  شعر محقق می‌شود. می‌توان ادعا كرد با تفكر تحقق می‌یابد؟ من شأن فلاسفه را ناچیز نمی‌دانم؛ و اصلا بحث، مقابل قرار دادن این و آن نیست؛ بحث بر سر این است كه زبان و تفكر زبان، از تفكر جدا نیست وتفكر ما تفكر استعاری است. زبان، تكامل نیافته است. این درست است كه پایان زبان، شعر است، اما با شعر

نیز آغاز شده است.

این زبان، زبان استعاره است و ما نمی‌توانیم از آن بپرهیزیم. آنكه زبان منطق و زبان حقیقی ایده‌آل اوست، تقاضای بدی ندارد، اهل دقت است و می‌خواهد از سوءتفاهم‌ها بكاهد، اما متاسفانه نمی‌داند اگر چنین می‌شد، جهان ویران می‌شد. خاصیت زبان همین است؛ ما می‌خواهیم همه‌دان باشیم، اما این برای ما نیست؛ به ما علم كمی داده‌اند؛ علم ما فرع در پی زبان ما آمده است، كه لازمه علم ما است؛ ما با آن آدم شدیم؛ زبانی كه ما با آن آدم شدیم زبان استعاری است. بنابراین از سودای زبان دقیقی كه همه‌چیز را درست در جای خود قرار دهد و صرفا منطقی باشد منصرف شویم؛ در این‌صورت نه بی‌خردی كرده‌ایم و نه زیان می‌بینیم.

روزنامه اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: