1393/9/25 ۱۰:۲۹
در كاربرد استعارات در مقام شناخت، لوازم استعاره، خود تبدیل به لوازم اندیشه فلسفی میشوند؛ یعنی آنچه میباید دالان عبور ما باشد، خود به موضوع اندیشه بدل شده و لوازم خود را تحمیل میكند
ادبیات، فن و معانی و بیان بستر شناخت معمول ما از استعاره است. در ایندست مباحث، استعاره در كنار تشبیه و كنایه، قسمی از اقسام مجاز است. از این منظر تا حدودی با كاربرد استعاره آشنا هستیم. بر این اساس استعاره، عمدتا در حوزه ارایههای كلامی كاربرد دارد. این تعبیری زیباشناختی از استعاره است. این فهم از استعاره نسبت چندانی با فلسفه ندارد؛ در سنت فلسفی نسبت به كاربرد استعاره، چون سایر مجازات، نوعی واكنش منفی وجود دارد. جالب توجه است، ملاصدرا و دكارت كه تقریبا همعصر هستند، در این باره موضعی مشابه دارند. در لمعات المشرقیه، مثالهایی از خطا در تعریف وجود دارد. ملاصدرا بر این رای است، فیلسوف با مفاهیم سر و كار دارد و مفاهیم چیزهایی هستند كه به مدد حد مشخص و معین شدهاند؛ باید از كاربست لفظ در معنای مجازی، الفاظ مشترك و اسماء غریب دوری جست؛ اگر برای معنایی اسمی وضع نشده است، میباید آن را ابداع كرد. كتاب الگوهایی برای استعارهشناسی نوشته هانس بلومبرگ است كه به قول دكارت در باب استعاره و كاربرد آن اشاره میكند. به زعم وی، مطلوب میبود اگر در فلسفه با واژگانی سروكار میداشتیم كه مشترك و مجاز نمیداشتند؛ در اینصورت میتوانستیم مفاهیم را به دقت منتقل كنیم. البته داوری دكارت چنین است، اگر چنین امكانی میبود، چهبسا از گستره بزرگی از مظاهر بشریت چون ادبیات محروم میشدیم؛ از نوعی امكان رهیافت به جانب موضوعات، حتی در عرصه اندیشه و شناخت نیز بازمیماندیم. داوری این دو فیلسوف كه به نوعی در یك سنت (سنت فلسفی مابعدالطبیعی) قرار دارند، جالب توجه است. بر خلاف امتناع و نفی كاربرد استعاره از جانب فلاسفه متعدد، حضور آن در آثار ایشان دیده میشود. مثلا در آثار ملاصدرا، استعارههای متعدد وجود دارد؛ به ویژه در طرح مباحثی كه گویا حدود، كفاف بیان مطلب مورد نظر وی را ندارند؛ از آنجمله استعاره نور در آثار وی است. در نگاهی تاریخی به فلسفه درمییابیم، مفاهیم فلسفی متاثر از عوامل درونی و بیرونی دچار تطور شدهاند. جالب توجه است، ما در اینجا حتی با تطور واژگان رویارو هستیم؛ اینكه این رویكرد چه مسائلی را در پی دارد، خود تامل بسیار میطلبد. این دگرگونی و تطور را از دو سوی میتوان بررسی كرد: آنجا كه مفاهیم در حال شكلگیری هستند؛ آنجا كه در سطح فهم و اخذ و اقتباس هستند. دگرگونیها در سطح واژه، در سطح مفهوم و آنگاه كه یك مفهوم مناسباتی با یك مجموعه به هم پیوسته از مفاهیم (مفاهیمی كه یا مكمل، یا متضاد یا متناقض هستند) دارد، صورت میگیرند. مفاهیم در پیوند با اینها، معانی مختلفی مییابند و دگرگونی در این نسبتها باعث دگرگونی در فهم این مفاهیم میشود. در حوزه كاربردهای جایگزین، استعارهها جایگزین حدود و تعاریفی میشوند كه دیگر نیستند یا هنوز نیستند.
فراتر از این رویكرد، كاركردهای معرفتی استعاره مدنظر است كه فهمی جدید را بهدنبال خواهد داشت. جالب توجه است، در كاربرد استعارات در مقام شناخت، لوازم استعاره، خود تبدیل به لوازم اندیشه فلسفی میشوند؛ یعنی آنچه میباید دالان عبور ما باشد، خود به موضوع اندیشه بدل شده و لوازم خود را تحمیل میكند. اگر نظر كنیم به استعارهیی دیرینه در گستره فلسفه، شناخت عقلی به مثابه عرصهیی با ویژگیهای یك دادگاه است. در واقع مسائل برآمده از این استعاره، به مسائل فلسفه و مسائل شناخت بدل شدهاند.
این مساله در مباحث آنتولوژی، فلسفه اخلاق و چون آنها نیز وجود دارد. میتوان مسائل فلسفه را از این منظر بررسی كرد و نقش تعیینكننده مفهوم استعاره را دریافت. من در تجربه محدود خود حول تحول مفهوم طبیعت، به این واقعیت برخوردم، ما در مواقع گذار از حدی به حد دیگر، از فهم استعاری گریزی نداریم و با انبوه استعارهها رویارو هستیم. ممكن است این را تنها یك لایه از كاربرد استعاره بدانیم؛ اما در سایر موارد نیز همین رویكرد را صورت میدهیم و از نقش معرفتی و اكتشافی استعارهها بهره میجوییم.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید