مروري بر انديشه سياسي و اخلاقي امام كاظم(ع)/ آيت‌الله دكتر احمد بهشتي - بخش پنجم

1393/9/18 ۰۸:۰۶

مروري بر انديشه سياسي و اخلاقي امام كاظم(ع)/ آيت‌الله دكتر احمد بهشتي - بخش پنجم

پادشاه روم هداياي گرانبهايي براي هارون فرستاده بود. در ميان آنها دُراعه‌اي زربفت بود كه نظر علي‌بن يقطين را به خود جلب كرد و هارون آن را به وي بخشيد. وي به خاطر علاقه شديدي كه به حضرت داشت، دراعه را به ايشان اهدا كرد.

 

 

پادشاه روم هداياي گرانبهايي براي هارون فرستاده بود. در ميان آنها دُراعه‌اي زربفت بود كه نظر علي‌بن يقطين را به خود جلب كرد و هارون آن را به وي بخشيد. وي به خاطر علاقه شديدي كه به حضرت داشت، دراعه را به ايشان اهدا كرد. 

نه ماه از اين قضيه گذشت. هنگامي كه از ديدار هارون به خانه برگشت، خادمش نامه و دستمالي به دستش داد. نامه از امام هفتم(ع) بود. در آن نوشته شده بود: «اكنون زماني است كه تو به دراعه نياز داري. آن را به تو بازگردانيدم تا از آن بهره‌مند شوي.» در اين وقت، خادم هارون وارد شد و اعلام كرد كه بي‌درنگ بايد نزد هارون برود. او برخاست و چون بر هارون وارد شد، پرسيد: «دراعه را چه كردي؟» معلوم شد كه پسرعمويش جاسوسي كرده و گزارش داده كه دراعه براي امام هفتم فرستاده شده است. علي بن يقطين از هارون پرسيد: «كدام دراعه؟ شما دراعه‌هاي زيادي به من بخشيده‌ايد؟» هارون گفت: «منظورم همان دراعه سياه زربفت رومي است.» علي بن يقطين دانست كه قضيه لو رفته است؛ ولي سازمان مخفي و گسترده تقيه كار خودش را كرده و او را از خطر نجات داده است. گفت: «پيش از آنكه نزد شما بيايم، مي‌خواستم آن را بپوشم، ولي فرصت نشد.»

هارون دستور داد كه دراعه را بياورد. علي بن يقطين به خادم خود دستور داد كه دراعه را بياورد. هنگامي كه چشم هارون به دراعه افتاد و مطمئن شد كه همان دراعه رومي است، به جاسوس بدسگال خويش كه عموزاده علي بود، گفت: «از اين پس حق نداري درباره علي گزارش بدهي.» آنگاه دستور داد دراعه را با پنجاه هزار درهم به علي‌بن يقطين پس بدهند، تا مبادا رنجيده خاطر گردد. 

آري، خداي متعال آن جاسوس را رسوا و روسياه كرد، و از موقعيت و حرمت و عزت علي‌بن يقطين چيزي كاسته نشد.48 در عين اينكه او از الطاف بيكران حضرت برخوردار بود، هرگاه خطائي مي‌كرد، تنبيه مي‌شد. شخصي به نام ابراهيم جمّال از وي تقاضاي ملاقات كرد؛ ولي او اجازه ملاقات نداد. در سفر حج، پس از انجام اعمال و مناسك به مدينه رفت و از مولاي خويش تقاضاي ملاقات كرد؛ ولي حضرت اجازه ملاقات نداد. روز ديگر تقاضاي ملاقات كرد و موفق شد. در اين ديدار از حضرت پرسيد كه گناهش چه بوده است؟ فرمود: «ابراهيم را نپذيرفتي. خدا سعي تو را نمي‌پذيرد، مگر اينكه او از تو راضي شود.» او به ديدار ابراهيم رفت و زبان به عذرخواهي گشود و تقاضا كرد كه او پا بر صورتش نهد. در نتيجه اين عمل امام هفتم(ع) از وي خشنود شد.49

گاهي كه علي بن‌يقطين از كار تقيه‌آميز خود، احساس خستگي و افسردگي مي‌كرد، اجازه مي‌خواست كه كناره‌گيري كند و بدون دغدغه به كارهاي روزمره بي‌دردسر بپردازد؛ گويا نگران اين بود كه گزارش جاسوسان و خبرچيني‌كارآگاهان، كار دستش بدهد و او را از همه چيز ساقط كند؛ ولي حضرت اجازه نمي‌داد و او را به ادامه كار و مسئوليت دلگرم مي‌كرد. جالب اينكه او با هارون كه حكومت ظاهري داشت، كاري نداشت و از او استجازه نمي‌كرد؛ او تحت فرمان كسي بود كه بر دلها حكومت مي‌كرد. اما ضمن رد قاطعانه تقاضاي او چنين مي‌نويسد: «أن لنابك أنساً، قدرك خوانك بك ع‍‍زّا، و عسي إن يجُبر الله بك كسراً، و يكسربك نائره الُمخالفين عن أوليائه:50ما را به تو انسي است و برادران را به تو عزت و سربلندي، اميد است كه خداوند به وسيله تو شكسته‌اي را ترميم كند، و شعله دشمني‌‌ها را از اوليايش بشكند.»

امام هفتم(ع) به همه كارگزاران دول غاصب و به همه مزدبگيران حكام جائر هشدار داد كه خدمت براي اينان، كيفر و كفاره دارد، و هركس بخواهد از كيفر رهايي يابد، بايد كفاره بدهد و كفاره‌اش چيزي جز خدمت خداپسندانه، احسان دلجويانه، و الطاف برادرانه نيست.51 نه تنها خدمت و احسان و لطف نيست به برادران ايماني و دوستان روحاني، كفاره و مانع كيفر است، بلكه مزد هم دارد كه مزدش را امام هفتم(ع) مي‌دهد؛ چرا كه به پور يقطين مي‌فرمايد:52«تو متعهد شو كه براي من يك كار انجام دهي، و من متعهد مي‌شوم كه سه كار برايت انجام ‌دهم. متعهد شو كه هيچ يك از دوستان ما را ديدار نكني، مگر اينكه حاجتش را برآوري و گرامي‌اش بداري، و من متعهد مي‌شوم كه گرفتار زندان نشوي و تيزي شمشير به تو نرسد، و هرگز دچار تهيدستي نشوي. بايد بداني كه هر كس مؤمني را شاد كند، در درجة اول خداي را شاد كرده، و در درجة دوم پيامبر(ص) را، و در درجة سوم ما را.» 

افسوس كه شرايط سخت و دشوار تقيه اجازه نداد كه همة پنهان‌كاري‌هاي امام هفتم(ع) و خواص اصحاب و محارم اسرار مكتوب شود و به دست ما برسد. ما مي‌توانيم از روي قرائن و شواهد استنباط كنيم كه در عصر امام هفتم(ع) به بركت زحمات پدر و نياي بزرگوارش امام صادق(ع) و امام باقر(ع) ولايتمداري مسلمانان به اوج رسيده، و بني‌عباس را با همة امكانات رزمي و مالي و ترفندهاي سركوبگرانه و اعمال شيوه‌هاي مزورانه، شديداً در مضيقه قرار داده است. بدون شك اين روحيّة ولايتمداري در ايران پهناور آن روز ـ كه چند برابر ايران امروز بوده ـ نمود بيشتري داشته است. ما براي اثبات اين ادعا شواهدي داريم:

1ـ روايتي از مردي رازي

او مي‌گويد: يكي از دست‌نشاندگان يحيي بن خالد برمكي، حاكم ري بود. از ولايتمداري او جسته گريخته چيزهايي شنيده بودم. بر من ماليات سنگيني بسته شده بود و توان پرداختش را نداشتم. گاهي تصميم مي‌گرفتم كه با او ديدار كنم و به او بگويم كه من هم در خط اهل بيت حركت مي‌كنم؛ ولي چون نسبت به راه و روش او اطمينان نداشتم، اقدامي نكردم؛ زيرا مي‌ترسيدم كه آنچه درباره‌اش شنيده‌ام، دروغ باشد و مرا از هستي ساقط كند. 

تصميم گرفتم براي انجام حج رهسپار مكه شوم و مولايم حضرت موسي بن جعفر(ع) را زيارت كنم و ياري بخواهم. هنگامي كه به محضر امام تشرف يافتم، و مشكل خود را معروض داشتم، دست به قلم برد و چنين نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم، اعلم أن لله تحت عرشه ظلاً لايسكنه إلا من اسدي إلي أخيه معروفاً، أو نفس عنه كربه، او أدخل علي قلبه سروراً و هذا أخوك والسلام: بدان كه زير عرش خدا سايه‌اي است كه جز كسي كه به برادر ديني نيكي كند، يا غم و اندوهي ازاو بزدايد، يا دلش را شاد گرداند، داخل آن نمي‌شود، و اين، برادر توست. والسلام.»

او به وطن بازمي‌گردد و شبانه به ديدار حاكم مي‌رود، و اعلام مي‌دارد كه فرستادة صابر است. حاكم با سر و پاي برهنه به استقبالش مي‌شتابد و او را به داخل خانه مي‌برد، و ميان ديدگانش را بوسه مي زند، و هر بار كه احوال حضرت را مي‌پرسد، بوسه‌ها را تكرار مي‌كند، و از شنيدن خبر سلامت محبوب و مرادش غرق شادي مي‌شود. هنگامي كه نامة حضرت به دستش مي‌رسد، به پاي مي‌ايستد و نامه را مي‌بوسد و به قرائت آن مي‌پردازد. سپس اموال خود را با او تقسيم مي‌كند، و پي در پي سؤال مي‌كند كه آيا او را خشنود كرده است يا نه؟! حامل نامه سرور و شادي خود را اعلام مي‌كند. او تصميم مي‌گيرد كه سال بعد به زيارت خانه خدا تشرف يابد، و براي حاكم دعاي خير كند و ماجرا را خدمت صابر آل محمد(ص) گزارش دهد.

او به زيارت خانه خدا نائل شد و سپس به ديدار امام شتافت، و آنچه از حاكم ديده بود، معروض داشت، حضرت را شاد و خشنود ديد. او از آن مولاي صابر، و آن الگوي صابران سؤال مي‌كند كه آيا خشنود شده است؟ حضرتش مي‌فرمايد: «اي والله، لقد سرني و سر اميرالمومنين، والله لقد سرجدي رسول الله(ص) و لقد سرالله تعالي: 53 آري، به خدا او مرا و امير مؤمنان و جدم پيامبر و خدا را خشنود كرده است.»

2ـ بدرقه مردم نيشابور

امام هشتم به دعوت و اصرار بل به اجبار مأمون عباسي عازم مرو مي‌شود. در مسير طولاني از مدينه تا مرو به اتفاقاتي بر مي خوريم كه حاكي از ولايتمداري مردم ايران آن روز است. آيا حضرتش از عراق و خوزستان گذشته، و از قم و ري و نيشابور آن روز گذشته، تا به مقصد رسيده، يا همچون برادرش احمدبن موسي شاه چراغ(ع) از مسير فارس و شيراز عبور كرده است؟ به هر حال ورودش به قم و نيشابور مسلم است و استقبال و بدرقة نيشابوريان از حضرتش صحنه‌اي جذاب و جالب به يادگار نهاده است. 

ادامه دارد

پي‌نوشتها:

48ـ همان، ج48، ص59 و 60

49ـ همان، ص 87،ح15

50ـ همان، ص136،ح10

51ـ همان، و نيز همان، ج10، ص247،ح14، كه قبلاً به آن اشاره شد. 

52ـ همان، ج48، ص 136، ح10

53ـ همان، ص174،ج16

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: