هیولای دولت / رضا یعقوبی

1399/8/28 ۱۱:۴۶

هیولای دولت / رضا یعقوبی

ایرانیان در دوران جدید با پرسش‌ها و مسائل گوناگون و بسیار فراوانی روبه‌رو بوده‌اند و تاكنون نه موفق به پاسخ به تمام آنها شده‌اند و نه تمام مسائل را آسیب‌شناسی و حل كرده‌اند. روشنفكران، اندیشمندان، سیاسیون، رهبران مذهبی در طول تمام سده‌هایی كه ایران با مساله تجدد مواجه بوده است، اقداماتی انجام داده‌اند و تلاش‌هایی كرده‌اند اما هنوز كه هنوز است این اقدامات و پاسخ‌ها و اندیشه‌ها به حدی نرسیده‌اند كه ناآرامی و بی‌قراری اجتماعی و سیاسی ما را تبدیل به ثبات و انسجام كنند.

 

نوشتاری درباره ماهیت دولت به مناسبت درگذشت داود فیرحی

توضیح: اندیشه سیاسی به یك تعبیر تامل درباره ماهیت دولت (state) به دقیق‌ترین معنای آن است و در این باب دیدگاه‌های گوناگونی از سوی متفكران و فلاسفه سیاسی طرح شده است از جمله هابز فیلسوف انگلیسی كه دولت را لویاتان (هیولای دریاها) می‌خواند. در یادداشت حاضر نگارنده به بحث از دولت با عطف نظر به دیدگاه‌های مرحوم دكتر فیرحی درباره دولت می‌پردازد. طرح این نظرات در صفحه پیش رو به معنای تایید صحت یا سقم آنها از سوی ما نیست و گروه اندیشه از دیدگاه‌های مختلف در این موضوع استقبال می‌كند.

لویاتان سلطان تمام جانوران متكبر است (كتاب ایوب)

ایرانیان در دوران جدید با پرسش‌ها و مسائل گوناگون و بسیار فراوانی روبه‌رو بوده‌اند و تاكنون نه موفق به پاسخ به تمام آنها شده‌اند و نه تمام مسائل را آسیب‌شناسی و حل كرده‌اند. روشنفكران، اندیشمندان، سیاسیون، رهبران مذهبی در طول تمام سده‌هایی كه ایران با مساله تجدد مواجه بوده است، اقداماتی انجام داده‌اند و تلاش‌هایی كرده‌اند اما هنوز كه هنوز است این اقدامات و پاسخ‌ها و اندیشه‌ها به حدی نرسیده‌اند كه ناآرامی و بی‌قراری اجتماعی و سیاسی ما را تبدیل به ثبات و انسجام كنند. تناقض‌ها و ابهامات و سردرگمی‌ها هنوز در بسیاری از حوزه‌ها با قدرت پابرجا هستند و خودنمایی می‌كنند و تبعات اجتماعی و سیاسی محسوس دارند. جناب آقای دكتر داود فیرحی در این زمینه تلاش فراوان داشتند كه آسیب‌شناسی دقیق و درست و بی‌طرفانه‌ای ارایه دهند تا راهگشای این معضلات باشد. دوگانه‌ها و تناقض‌های موجود در حاكمیت و جامعه، ابهامات درباره ماهیت دولت در ایران، نقش سنت و تجدد در وضع امروزین كشور، نقش گفتمان‌ها در اداره جامعه و میزان تاثیرگذاری آنها در بدنه حاكمیت از دغدغه‌ها و نكات مورد اشاره ایشان بود. من در این میان، ضمن عرض تسلیت به خانواده ایشان و جامعه دانشگاهی و فرهیخته كشور و با آرزوی اینكه روح آن بزرگوار قرین رحمت حق باشد، به بحث درباره ماهیت دولت در جهان مدرن می‌پردازم به نحوی كه نقاط قوت نقد ایشان بر این نهاد در كشور ما را نشان دهد.

با ظهور جهان جدید، نهاد دولت در كشورها دچار چنان تغییرهای ساختاری شد كه با نهاد مشابه آن در جهان قبل مدرن قابل مقایسه نیست. ظهور اندیشمندان جدید و پیدایش مسائل درباره چیستی و چرایی و كارآمدی دولت، اندیشمندان و فلاسفه را واداشت كه ریشه و خاستگاه دولت (یعنی حاكمیت) را واكاوی كنند و به اقتضای مباحث فلسفی در تبیین چیستی آن بكوشند. دولت برخاسته از حق الهی پادشاهان است و فقط اراده حاكم نافذ و لازم است؟ دولت برخاسته از خواست عمومی و تجلی اراده عمومی است؟ دولت نوعی قرارداد اجتماعی مردم با حاكم است؟ حاكم مشروعیت خود را از كجا به دست می‌آورد؟ آیا شهروندان (كه در دوران گذشته رعیت محسوب می‌شدند) حق دارند از حاكم سلب قدرت كنند؟ آیا آزادی شهروندان وابسته به خواست حكومت است؟ حكومت تا كجا می‌تواند در آزادی شهروندان دخالت یا آن را سلب كند؟ چرا چنین اختیاری دارد یا ندارد؟ و پرسش‌های متعدد دیگری كه هر دانش‌آموخته‌ای كه علوم سیاسی خوانده باشد با آنها آشناست. اندیشمندان غربی از آغاز دوران مدرن به این پرسش‌ها پاسخ‌های گوناگون دادند. هابز حاكم را تجلی خواست عموم می‌دانست، اما نسخه‌ای كه از قرارداد اجتماعی به دست می‌داد، حق شورش علیه حاكم و عزل او را به شهروندان نمی‌داد، چون فقط یك هیولا (در اینجا حكومت) می‌تواند رذایل ذاتی بشر از جمله حرص و طمع و آز را در سیطره خود درآورد و از آشفتگی وضع طبیعی و تجاوز آدمیان به حقوق یكدیگر جلوگیری كند. ولی لاك نگاه خوش‌بینانه‌تری به وضع طبیعی داشت و قرائت او از قرارداد اجتماعی، قراردادی خردمندانه بود كه انسان‌های آزاد و دارای عقل سلیم با حاكم بسته بودند و در صورت تخطی حاكم از مفاد قرارداد، حق خلع و عزل او را داشتند. روسو، اراده عمومی را محور قرارداد اجتماعی می‌دانست، اما این‌بار نه خواست سلطان كه اراده عمومی آنقدر محوریت می‌یافت كه سر از استبدادی پیچیده‌تر درمی‌آورد، یعنی اراده عمومی تعیین می‌كرد كه اراده فرد درست بوده است یا غلط و فرد از این رهگذر از قید خطای خود آزاد می‌شد! مونتسكیو كه تحت‌تاثیر حكومت انگلستان بود، سلطنت مشروطه (Mixed Monarchy) را بهترین نوع حكومت می‌دانست و اصل تفكیك قوا را می‌‌ستود. اما توماس پین بر آزادی شهروندان و نفی نظام سلطنت تاكید می‌كرد. در دوران جدید نظریه‌ها درباره ماهیت دولت پیچیده‌تر شد و نظام‌ها و نظریه‌های جدیدی سربرآوردند كه بر ابهامات و سرگشتگی‌های اجتماعی و سیاسی در كشور ما دامن زدند. برای مثال زمانی كه غربیان با لیبرالیسم ملایم جان لاك روبه‌رو شدند، زمان زیادی برای مطالعه و تامل درباره آن داشتند و تا ظهور ماركسیسم آنقدر فرصت بود كه تبعات و كژی و راستی آن نظریه را بسنجند و بدانند و بعد با نظریه و پدیده نوظهور دیگری روبه‌رو شوند. اگر لاك در 1679 «دو رساله درباره حكومت» را نوشته باشد، تا زمان چاپ «بیانیه حزب كمونیست» در 1848 بیش از یك قرن و نیم (169سال) وقت سپری شده است. اما در ایران ما، قبل از ورود فلسفه غربی پرسش و بحث مهمی درباره نهاد دولت وجود ندارد و نگاه‌ها به حاكمیت همان نگاه‌های سنتی است. به ندرت در اندیشه برخی علما و اندیشمندان درباره تفكیك قوا سخن رفته است، اما تا پیش از مشروطه و حتی مدتی پس از آن هنوز كسی در این باره سوال نمی‌كند كه نهاد دولت از كجا آمده و چرا حق حكمرانی دارد و اگر چنین است، قدرت او تا چه اندازه است و اساسا حكومت ابزار است یا هدف؟ در این فضا با پیشرفت نظام دانشگاهی در كشور و ترجمه آثار صاحب‌نظران و فلاسفه غربی طی یك سده فرهیختگان ما ناگهان و یكجا با خیلی از نظریه‌ها و روش‌ها و فلسفه‌هایی درباره دولت و حكومت و سیاست روبه‌رو شدند كه خاستگاه فرهنگی دیگری داشتند و مطرح شدن ناگهانی آنها در جامعه ما گاه با كژفهمی، گاه با مخالفت سرسختانه و گاه با اقبال و استقبال روبه‌رو شد. یكی آزادی را «كلمه قبیحه» می‌دانست، یكی آن را آرمان انسانی، یكی مشروطه را گامی مهم در جهت مدرن شدن و تجدد و پیشرفت و توسعه می‌دانست، یكی نماد هوی و هوس رعیت. یكی گفت ما همه غرب‌زده‌ایم و یكی گفت غرب و شرقی در كار نیست و همه انسانیم و هكذا.

یكی از اصلی‌ترین دغدغه‌های مرحوم فیرحی مجهول و مبهم بودن نهاد دولت در جامعه ما بود. او به این نكته واقف شده بود كه از بزرگ‌ترین معضلات جامعه كنونی ما این است كه در آن نهاد دولت هنوز به درستی جایگاه و نقش و ماهیت خود را درنیافته و نمی‌داند و ارتباط دولت‌ و حكومت با گفتمان‌ها نامشخص، مبهم و دچار دوگانگی است. معضلی كه به نظر من نتیجه رونوشت‌برداری بی‌مبنا و تجربه‌ناشده از ساختار حكومت‌های مختلف در جهان و ناتوانی در تطبیق آنها با سنت و گذشته فرهنگی و فكری ماست. ایشان معتقد است كه این معضل ریشه در این واقعیت دارد كه ساختارها به شكلی تشكیل شده‌اند كه در شكل، به شكل ساختارهای مدرنند اما در اصل همان قواعد و اندیشه‌های سنتی در حال حكمرانی‌اند. برای مثال، ایشان سیاست دولت نهم و دهم را كه با تمام كژی‌ها و نقص‌هایش مدعی مدیریت جهان بود، همان سیاست سنتی قبله عالم می‌دانست كه در شكل و شمایل یك دولت دموكراتیك ظهور كرده است. در واقع به نظر ایشان نهاد دولت در كشور ما هنوز مدرن نشده است و همان شیوه‌های حكمرانی سنتی در قالب و شمایل دولت مدرن در حال حكمرانی‌اند. به گفته ایشان «بعضی دستگاه‌های الهیاتی اساسا با مقوله‌ اصلاح، توسعه و خارج كردن انسان از رنج و اندوه تناقض دارند». مثال دیگری كه ایشان بر آن تاكید بیشتری داشت، جدایی گفتمان‌ها از دولت‌هاست. دولت‌ها در ایران خود را برآمده از گفتمان‌ها می‌دانند، مثلا گفتمان اصلاحات، اما وقتی سیاست‌های‌شان با شكست مواجه می‌شود و توانایی مدیریتی‌شان در حد شعارها‌ی‌شان نیست، رندانه عیب را به گردن گفتمان‌ می‌اندازند.

سوال اصلی اینجاست كه چرا در جهان نظریه‌ها كارسازند ولی در كشور ما نظریه‌ها به شكل شعارها و آرمان‌هایی باقی می‌مانند كه نه تنها عملی نمی‌شوند، بلكه پوششی برای اقدامات دیگر ایجاد می‌كنند و منشا اختلاف و نارضایتی می‌شوند. ایشان معتقد است كه در ایران كنونی، دولت فقط شمایل خود را تغییر داده اما آنچه در واقع حكمفرماست همان روح سنتی و نهاد قدیمی است كه با ماهیت دولت در جهان مدرن منافات دارد. هنوز اشخاص به جای رویه‌ها و قانون حكم می‌رانند و هر بار در پوشش متفاوتی. این را حتی در ادبیات احزاب سیاسی می‌توان دید. بارها شنیده‌اید كه از عبور از شخصی سخن گفته‌اند كه او را رهبر یك جریان می‌دانسته‌اند. اما با ادبیاتی كه حاكی از ناپسند بودن این كار است. غافل از اینكه معنای دموكراسی چیزی غیر از این نیست. دموكراسی به نظر من نوعی سیالیت است كه در مقابل ایستایی (كه مترادف استبداد است) قرار می‌گیرد. دموكراسی سیالیتی است كه متشكل از سلسله عبورهاست. چه عبور از جریان، چه شخص، چه رویه، چه ساختار و در همین عبور و سیالیت است كه اصلاح رخ می‌دهد و جمود و خودسری از میان می‌رود. عبور، ذات مردم‌سالاری و دموكراسی است و نه تنها قبیح نیست كه مبارك‌ترین دستاورد آن است.

اگر بخواهم دیدگاه ایشان درباره دولت در جامعه ما را خلاصه كنم، همین قدر كافی است كه از نظر ایشان دولت هنوز یك هیولاست و تن به ساده‌سازی و كوچك شدن و واگذاری امور به مردم نداده است. هنوز رای مردم به تعیین‌كننده‌ترین حالت خود نرسیده و اطاعت از اشخاص بیشتر از قانون و رویه تاثیرگذار است. به تعبیری هنوز وضع اجتماع و رشد فكری در حدی است كه یك حاكم مقتدر بیشتر می‌تواند نظم برقرار كند تا قانون. (هر چند در این باب با ایشان هم‌رای نیستم). ایشان ناكارآمدی دولت‌ها را تحت عنوان «دولت مركب» نامگذاری كرده است، یعنی دولتی كه با ابهام تشكیل می‌شود و معلوم نیست پیرو كدام نظریه و گفتمان و فلسفه است. مثال ایشان شورای انقلاب به سرپرستی مرحوم بازرگان است. در دل كابینه، در شورای انقلاب، در سطوح دیگر حاكمیت، انواع نگرش‌های متضاد به سیاست داخلی و خارجی وجود داشته و چنین دولتی در حالت ابهام شكل گرفته است و در نتیجه نه تنها آینده سیاسی مشخصی ندارد، بلكه فاقد كارایی لازم و برقراری قانون منسجم و نظم سیاسی و اجتماعی است. در چنین فضایی عیب‌ها و نقص‌های دولت به گردن یك گفتمان خاص انداخته می‌شود، مثال بارز امروزین آن بحث نولیبرالیسم در كشور است.

نولیبرالیسم تكیه و تاكید فراوانی بر آزادی‌های منفی (عدم دخالت) دارد و این آزادی‌ها در حوزه اقتصاد بیشتر خودنمایی می‌كنند، چون مساله دخالت یا عدم دخالت دولت در بازار همیشه یك مساله مهم و حیاتی بوده است. بازار آزاد و بدون دخالت دولت اولا ابتنای فراوانی بر فردگرایی دارد و دوما باید به معضل عدالت اجتماعی پاسخ بگوید. نولیبرال‌ها عدالت اجتماعی را به این دلیل نمی‌پذیرند كه بهانه‌ای می‌شود برای تمركز ثروت و ورود ناسالم دولت به بازارها و فسادهای ناشی از آن مانند رانت و اختلاس و... آنها در عوض بر عدالت رویه‌ای تاكید می‌كنند. اگر رویه‌ها منصفانه باشند، هر كسی بر اثر تلاش و نبوغ و ذكاوت خود به منافع شخصی خود دست پیدا می‌كند و به تعبیر آدام اسمیت تلاش هر كس در جهت منافع خودش، منافع جمع را برآورده می‌كند. اما در چنین جامعه‌ای كه مرحوم فیرحی ترسیم می‌كند چه بلایی سر این نظریه می‌آید؟ دولت قید عدالت را می‌زند، فقر و فلاكت اقشار جامعه را نادیده می‌گیرد و اگر از دولت بپرسند چرا اوضاع چنین است پاسخ می‌دهد: ما بر اساس نظریه نولیبرالیسم عمل می‌كنیم و‌ ای بسا این كارها برای تخریب و بدنام‌سازی برخی نظریه‌ها و مكاتب انجام شود. در حالی كه چنین دولتی بخش اعظم نولیبرالیسم را نادیده گرفته است. نه دست خود را از سرمایه‌های هنگفت كوتاه كرده است، نه خصوصی‌سازی رویه سالم و درستی طی كرده و نه رویه‌ها منصفانه و عادلانه‌اند و به تعبیری فرصت‌ها به نحو برابر توزیع نشده‌اند و محیط لازم برای شكوفایی قدرت اقتصادی بازار وجود ندارد و اجتماع از حالت سازمانی در نیامده و تبدیل به اجتماع مدنی نشده است. در نهایت باید بگویم كه ایشان از فراست و ذكاوت بالایی برخوردار بود و معضلات را به خوبی می‌دید و تشخیص می‌داد. هوشمندانه بر ابهامات و دوگانگی‌ها انگشت می‌گذاشت و اهل انصاف و مدارا بود. حدشناس بود و حدشناسی را در گوش دولت فرو می‌خواند. خدایش بیامرزد.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: