1393/8/5 ۰۹:۰۱
آكادمی لاهه با هدف تحقیق و تدریس در قواعد كلی حقوق بینالملل تاكنون چند بار كلاسهای فشردهای برای نظریه اسلامی در این زمینه برقرار كرده و از استادان اسلامشناس دعوت كرده و سپس به نشر اثرشان اهتمام ورزیده و آن را در مجموعه دروس آكادمی لاهه به چاپ رسانده است. آنچه در پی میآید، بخشی از مطالب كتاب «حقوق بینالملل: رهیافتی اسلامی» از استاد دانشمندی است كه در مراتب عالی حوزه و دانشگاه تحصیل و تدریس كرده و در عمل نیز سالها عهدهدار كارهای مرتبط با امور قضایی و حقوق بوده و در تدوین این كتاب با استفاده از طرح درسهای آكادمی لاهه، بر آن بوده كه نظریات فقهی شیعی را بازگو نمایند و احیاناً تحلیلهای اجتهادی شخصی را مطرح سازند.
اشاره: آكادمی لاهه با هدف تحقیق و تدریس در قواعد كلی حقوق بینالملل تاكنون چند بار كلاسهای فشردهای برای نظریه اسلامی در این زمینه برقرار كرده و از استادان اسلامشناس دعوت كرده و سپس به نشر اثرشان اهتمام ورزیده و آن را در مجموعه دروس آكادمی لاهه به چاپ رسانده است. آنچه در پی میآید، بخشی از مطالب كتاب «حقوق بینالملل: رهیافتی اسلامی» از استاد دانشمندی است كه در مراتب عالی حوزه و دانشگاه تحصیل و تدریس كرده و در عمل نیز سالها عهدهدار كارهای مرتبط با امور قضایی و حقوق بوده و در تدوین این كتاب با استفاده از طرح درسهای آكادمی لاهه، بر آن بوده كه نظریات فقهی شیعی را بازگو نمایند و احیاناً تحلیلهای اجتهادی شخصی را مطرح سازند.
گفتار اول. نظریه فقهی اصالت صلح
مبحث اول. طرح مسأله: مراد از صلح كه یكی از هدفهای اساسی در صحنه بینالمللی است، حالت طبیعی و بدون جنگ است. حالتی كه در آن، همزیستی مسالمتآمیز و شرافتمندانه رواج دارد و جزء ارزشمندترین و اصولیترین نیازهای بشری است كه در سایه آن، زندگی اجتماعی در تعادل و توازن به سر میبرد و آدمیان به جای درگیری و اختلاف، توان خود را در جهت تأمین زندگی مناسب به كار میگیرند.
مراد ما از صلح، سازش و تسلیم یا استسلام نیست، بلكه وجود روابط عادی، طبیعی و آرامبین كشورهاست بدون آنكه زمینهای برای تهدید یا توسل به زور و برخورد مسلحانه فراهم آید. به عبارت دیگر، میتوان صلح را «همزیستی مسالمتآمیز، شرافتمندانه و دوستانه» تعریف كرد كه طی آن كشورها با پذیرش موجودیت یكدیگر و رعایت صادقانه حقوق متقابل، به تعهدات و مسئولیتهای خود در قبال دیگر كشورها پایبند هستند.1
واقعیت این است كه اگر به منابع فقهی اسلامی ـ اعم از منابع شیعی و اهل سنت ـ مراجعه كنیم، درخواهیم یافت كه این منابع در باب جنگ و صلح، قاطعانه میگویند: «یجب قتال الحربی بعد الدعاء إلی إلاسلام و امتناعه حتی یسلم أو یقتل والكتابی كذلك إلا أن یلتزم بشرائط الذمه»؛2یعنی جنگ با حربی پس از آنكه به اسلام دعوت شود و از قبول آن امتناع نماید، تا زمانی كه مسلمان شود یا كشته گردد، واجب است و با كفار اهل كتاب نیز [جنگ واجب است] مگر آنكه به شرایط «ذِمّه» ملتزم گردد.
اگر این حكم را همانطور كه از مفاد ظاهری آن برمیآید بپذیریم و آن را از روز نخست تا هماینك لازمالاجرا بدانیم، لازمهاش این است كه:
اولاً، حقوق اسلامی را از روز نخست تا زمان كنونی، غیرقابل انطباق با موازین حقوق بشری بشناسیم؛ زیرا اولین و اصلیترین آموزه و قاعده نظام حقوق بشر جهانی، قبول احترام و رعایت حقوق آحاد بشر میباشد از آن جهت كه بشر است، فارغ از انتساب وی به هرگونه تعلقی از جمله دین، نژاد، رنگ، جنس، طبقه اجتماعی و ... علاوه بر این، مفاد قاعده فقهی فوق در مغایرت جدی با چندین اصل دیگر نظام حقوق بشر از جمله اصل «حق حیات» برای انسان از آن جهت كه انسان است، خواهد بود.
ثانیاً به صراحت باید گفت در فرض لازمالاجرا بودن حكم فوق، حقوق بینالملل برای یك فرد مسلمان معنا ندارد و بنابراین نمیتواند از آن انتظار حمایت از حقوق فردی، اجتماعی و سیاسی خویش را داشته باشد.
ثالثاً، لازمالاجرا بودن حكم فوق با عضویت كشورهای اسلامی ـ كه واقعاً براساس فقه دینی پایهگذاری شده باشند ـ در سازمان ملل كاملاً در تضاد است؛ زیرا معنای عضویت، قبول و اجرای اصل همزیستی مسالمتآمیز با كشورهای جهان است كه اغلب آنها براساس تعریف فوق، جزء كافران محسوب میشوند. به راستی زمانی كه در شصت و اندی سال قبل، سازمان ملل متحد تأسیس شد و همه كشورهای اسلامی عضویت آن را پذیرفتند، موضعشان نسبت به حكم فوق چه بود؟ آیا با دست برداشتن از حكم مزبور به آن سازمان ملحق شده و خود را به عنوان عضوی از خانواده جهانی شناخته و شناساندهاند؟ یا آنكه به رغم دست برنداشتن و پافشاری بر حكم مزبور، به طور منافقانه سند تأسیس یا الحاق به آن مجمع عالمی را امضا كردهاند؟
چنانچه بپذیریم در اینجا مشكلی وجود دارد كه به موجب آن یا باید از اقامه حكومت اسلامی در چارچوب فقه اسلام ـ براساس قرائت فوق ـ دست برداشت و یا باید همزیستی مسالمتآمیز با جهانیان را به فراموشی سپرد و در عین حال نخواهیم تن به چنین نتایج غیرقابل دفاعی بدهیم، به ناچار باید برای برون رفت از این مشكل تدبیری اندیشید.
این قلم معتقد است كه با بازخوانی و امعان نظر مجدد در منابع فقه اسلامی در كنار توجه به آموزههای بنیادین اصول اخلاقی و احترام به كرامت بشری و اصل جاودانگی دین مقدس اسلام میتوان به نتایج مهمی دست یافت كه دستاورد آن عدم طرد كشورهای اسلامی و مسلمانان از خانواده جهانی و نیز عدم به انزوا كشیده شدن اسلام و مسلمین در عصر كنونی خواهد بود. چنین تلاشی از سویی مستلزم نقض آرا و دلایل فقهایی است كه باور به اصالت «جنگ» دارند و از سوی دیگر ابرام نظرات و استدلالهای فقیهانی است كه اصل حاكم بر روابط میان مسلمانان و غیرمسلمانان را «صلح» میدانند. اما پیش از طرح و بررسی آرا و نظرات فوق، ذكر مقدمه كوتاه زیر شایسته است:
اولاً عنایت به مطالبی كه در باب سیمای برجسته بینش و ارزش اسلامی، منابع حقوق اسلامی و سیر تكامل آن، دیدگاه اسلام در مورد حقوق ملل و ... [كه در كتاب «حقوق بینالملل: رهیافتی اسلامی» آمده است] مقدمهای لازم برای شناخت صحیح اصول و قواعد عامی است كه اسلام به انگیزه اداره روابط بینالمللی در زمانهای جنگ و صلح مقرر كرده است.
ثانیاً تأكید بر این حقیقت حائز اهمیت است كه در مقایسه بین دو نظام حقوق بینالملل معاصر و حقوق اسلام، انصاف اقتضا میكند كه موقعیت زمانیی كه هر یك از این دو نظام بدان تعلق دارد، مورد توجه قرار گیرد. لازم به ذكر نیست كه اصول اسلامی بسیار قدیمیتر و متلعق به عصری است كه حقوق بینالملل به مفهوم جدید آن ناشناخته بود. از این رو، ارزش این اصول هنگامی آشكار میشود كه ظرف زمانی تأسیس و اجرای آنها در نظر گرفته شود.
ثالثاً بعضی از محققان غربی كه در مورد فرهنگ اسلامی به طور عام و حقوق اسلامی به طور خاص پژوهشهایی كردهاند، منابع اصیل قابل اعتماد را نادیده گرفته و به منابع كم اهمیتتر اتكا كردهاند. آنها گاه عقایدی خاص را كه مورد اتفاق تمام یا اكثر اندیشمندان اسلام نبوده و نیستند، تعمیم دادهاند و بدین ترتیب به نتایجی غلط و سطحی رسیدهاند. بدتر آنكه برخی اوقات، تعمیم آنها توسط دیگر حقوقدانان ـ از جمله بعضی از نویسندگان معاصر حقوق بینالملل اسلامی ـ نسخهبرداری شده و بدین ترتیب آن تعمیم ناروا، بسط یافته و منتشر شده است.
به باور راقم این سطور، یكی از این اشتباهات آن است كه حقوق اسلام در روابط بینالملل را بیشتر حقوق جنگ دانسته و معرفی كردهاند. این دیدگاه ممكن است با ظواهر برخی فتاوا از یك سو و عملكرد بعضی از دولتمردان مسلمان از سوی دیگر تأیید و تقویت شود؛ اما تنها متن قابل اعتماد اسلامی، یعنی نص اصیل قرآن صراحتاً از نظریه مخالف (یعنی اصالت صلح) حمایت میكند و بر آن به عنوان اساس و بنیان نظام تشریعی خود تأكید میورزد. این نص شریف، جنگ را فقط در حالات استثنایی، مشروع تلقی كرده و مقرر داشته است. بدیهی است كه با عنایت به وجود نص كتاب خدا، هیچ رویه متناقضی ـ اگر وجود داشته باشد ـ قادر نخواهد بود بر چنین نص الهی صریحی، غلبه كند.
دلایل قائلان به اصالت جنگ
نظریه اصالت جنگ یا وجود رابطه خصمانه میان مسلمانان و به تبع، حكومت اسلامی با غیرمسلمانان و حكومتهای آنان، در میان فقهای اسلامی طرفداران بسیار داشته و دارد و صاحبنظران این گروه، با استناد به دلایل قرآنی و روایی و آرای برخی فقها، بر صحت رأی خود پای میفشارند. حتی بعضی فقیهان كه مسأله صلح را پذیرفتهاند، آن را به وجود مصلحتی برای مسلمانان مقید كردهاند. به نظر آنها اصل، جنگ است، اما در صورت وجود مصلحتی، میتوان مبادرت به صلح نمود.
از قرن دوم هجری به این سو، عموم فقهای اهل سنت و شیعه ـ به جز فقیهان فرقه زیدیه ـ بر این باورند كه اصل در روابط مسلمانان با غیرمسلمانان، جنگ3 بوده و همچنان كه مبارزه دفاعی بر مسلمین واجب است، مبارزه ابتدایی با كافران نیز بر آنان واجب است؛4 به عنوان نمونه:
الف) بعضی از شافعیه،5 ابن عربی احكامالقرآن،6 كاسانی صاحب بدائعالصنایع7 و نیز ابن قدامه میگویند: با اهل كتاب و مجوس، جنگ صورت میپذیرد تا اینكه اسلام آورند یا جزیه دهند.8
ب) در میان فقیهان و مفسران شیعی، شیخ طوسی در المبسوط، محقق حلی، علامه حلی، شهید اول، شهید ثانی، شیخ حسن نجفی صاحب جواهر و طباطبایی صاحب ریاض، بر همین قول هستند و برخی میگویند اجماع علما بر آن است.9
ج) در مورد اهل سنت، صاحب آثار الحرب فیالفقه الاسلامی، فقهای بزرگی را بر همین رأی میداند.10
د) علیرغم اینكه این نظریه در زمان معاصر تحت تأثیر حقوق بینالملل مدرن ـ كه جنگ تهاجمی را منع كرد و به دست آوردن سرزمینها را با توسل به زور، نامشروع شمرد ـ قرار گرفت و بسیاری از معتقدان به خود را از دست داد، اما هنوز هم در میان فقها و نویسندگان مسلمان معاصر، كسانی از آن دفاع میكنند؛ مانند: سید قطب در معالم فیالطریق، عبدالكریم زیدان در العلاقات الدولیه فی الاسلام، مجید خدوری در الحرب و السلام فی شریعه الاسلام،صالح اللحیدان در الجهاد فی الاسلام بین الطلب و الدفاع11 و ... صالح اللحیدان در كتاب خود آورده است: «فقهایی كه جهاد در اسلام را صرفاً دفاعی میدانند، خطای آنهایی را مرتكب شدهاند كه قائل به تخصیص یا نسخ یا تقیید در حكم جهاد شدهاند.»12 هم او با ذكر بریدههایی از كتاب «السیاسه الشرعیه» از ابن تیمیه، از بیانات وی در جهت اثبات مدعای خود سوءاستفاده كرده است.13
در میان امامیه، سید ابوالقاسم خویی از فقیهان معاصر به صراحت بر اصالت جنگ اصرار ورزیده است و حتی معتقد است فقیه جامعالشرایط هر وقت توانست، باید بر كفار حمله كند و آنان را به اسلام وادار سازد.14 این گروه از فقیهان به دلایلی از قرآن و سنت و سیره تاریخی، به شرح زیر، تمسك جستهاند:
دلایل قرآنی
در قرآن، آیات كریمهای وجود دارد كه خداوند در آنها مسلمانان را به قتال ترغیب مینماید:
الف) سوریه توبه، آیه 29: «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرّمون ما حرّمالله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون: بااهل كتابی كه به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و حرامداشتة خدا و پیامبرش را حرام نمیگیرند و از دین حق اطاعت نمیكنند، كارزار كنید تا به دست خویش و خاكسارانه جزیه بپردازند.»
مفسران در تفسیر آیه فوق گفتهاند: « این آیه در وقت صدور فرمان جنگ با رومیان (غزوه تبوك) نازل شده و برخی گفتهاند اختصاصی بدان جنگ ندارد و به نحو عموم نازل گشته است.»15 صاحب كنز العرفان مینویسد: « این آیه اشاره به قتال با اهل كتاب دارد كه خدا آنها را با چهار صفت توصیف كرده است كه هركدام از آنها موجب قتال با آنان است.»16 شیخ طوسی در التبیان آورده است: «آیه 29 سوره توبه، امر از سوی خدا به پیامبر و مؤمنان است كه با غیر معترفان به وحدانیت الهی و غیر مقران به روز جزا و بعث و شور، قتال و كارزار نمایند.»17 صاحب المیزان «من» را در عبارت «من الذین اوتوا الكتاب» بیانیه و مراد از قتال با اهل كتاب را، قتال با جمیع دانسته است. او سه وصف آیه را ، حكمت امر به قتال و كارزار با آنان میداند.18
ب) سوره توبه، آیه 36 :«و قاتلوا المشركین كافّه كما یقاتلونكم كافّه و اعلموا ان الله مع المتقین: با مشركان به صورت دستهجمعی كارزار كنید همچنان كه آنان هم با شما همگی كارزار میكنند و بدانید كه خداوند با پرهیزگاران است.» در مجمع البیان آمده است: «یعنی همگی شما در حالی كه با هم مؤتلف باشید و اختلافی نداشته باشید، كارزار كنید، چنان كه آنها نیز همگی با شما كارزار كنند.» و به نقل از «اصم» آورده است: «معنای آنها این است كه پشت در پشت و نسلا بعد نسل با آنها كارزار كنید، چنان كه آنها با شما این گونه كارزار كنند.»19
ج) سوره بقره، آیه 193: «و قاتلوهم حتی لاتكون فتنه و یكون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین: با آنان چندان نبردكنید كه فتنة شرك باقی نماند و دین، فقط دین خدا باشد و چون دست بداشتند، ستم نباید كرد مگر بر ستمگران.»مفسران منظور از فتنه در این آیه را «شرك و بتپرستی» میدانند و یكی از اهداف جهاد را برچیدن بساط شرك و بتپرستی عنوان میكنند. محقق اردبیلی20 و فیض كاشانی «فتنه» را شرك دانستهاند.21 صاحب التبیان نیز در این آیه، فتنه را بنا به قول ابنعباس، قتاده، مجاهد، ربیع و ابن زید، شرك دانسته و همین قول را از امام صادق(ع) روایت كرده است.22
پینوشتها:
1ـ در دیباچه اساسنامه سازمان یونسكو آمده است: «حكومتهای كشورهای عضو این اساسنامه به نمایندگی از جانب ملت خود اعلام میدارند: از آنجایی كه جنگ ابتدا در ذهن نطفه میبندد، دفاع از صلح نیز از همین حیطه باید آغاز گردد... صلحی كه بر مبنای ترتیبات سیاسی و اقتصادی حكومتها حاصل شود، نمیتواند حمایت همگانی پایدار و صمیمانه ملتها را جلب كند و چنانچه بخواهیم صلح فرو نپاشد، باید بر مبنای همبستگی فكری و اخلاقی كل بشر بنا شود. به این دلایل كشورهای عضو، توافق میكنند و مصمماند كه وسایل ارتباط میان ملتها را ایجاد و از آنها در جهت تفاهم متقابل و شناخت بهتر و كاملتر ملتها از یكدیگر استفاده كنند».
2ـ اللمعه الدمشقیه، ص81.
3ـ رك. الزحیلی، همان، ص130: الهندی، همان، ص124.
4ـ رك. الهندی، همان، ص124 و نیز رك: خویی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج1، كتاب جهاد.
5ـ رك. شیرازی، ابواسحاق ابراهیم بن علی، المهذب فی فقه الامام الشافعی، القاهره، مطبعه المصطفی الحلبی،ج2، ص123.
6ـ رك. ابن العربی، ابوبكر محمدبن عبدالله، احكام القرآن، تحقیق علی محمدالبجاوی، القاهره، دار احیاء الكتب العربیه، 1996 م، 1367 ق،ج2، ص302.
7ـ رك. الهندی، همان، ص124. به نقل از الكاشانی، الامام علاءالدین، بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع، القاهره، مطبعه الامام، ج9.
8 ـ رك. الشربینی الخطیب، محمد، مغنی المحتاج الی شرح المنهاج، القاهره، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، 1352ق، 1931، ج8، ص362.
9ـ رك. شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج2، صص 36ـ9 و...؛ حلی، حسن بن یوسف بن المطهر، تذكره الفقهاء، ج1، ص 447؛ النجفی، محمدحسن، جواهرالكلام، ج21، ص295. به نقل از علامه حلی، قواعد الاحكام فی مسائل الحلال و الحرام؛ ابوالقاسم نجمالدین الحلی، المختصر النافع فی فقه الامامیه، المكتبه الاسلامیه الكبری و قسم الاعلام الخارجی لمؤسسه البعثه، طهران،الطبعه الثانیه، صص110 ـ1؛ الشهید الاول، اللمعه الدمشقیه، منشورات دارالكفر، قم، ص72؛ زینالدین الجبعی العاملی الشهید الثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، تصحیح و تعلیق سیدمحمد كلانتر، دارالعالم الاسلامی، بیروت، بیتا، ج2، ص381؛ النجفی، جواهرالكلام، ج21، ص296؛ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، همان، ج4، صص623 و 641؛ الحلی، الحسن بن یوسف بن المطهر، مختلف الشیعه فی احكام الشریعه، مطبعه شیخ احمد شیرازی، چاپ سنگی، 1323، ص333؛ همچنین رك. همو، منتهی المطلب، ج2، ص959.
10ـ رك. الزحیلی، همان. به نقل از حاشیه الطحطاوی، ج2، ص438؛ الكمال بن الهمام، فتحالقدیر شرح الهدایه للمرغینانی، مطبعه مصطفی محمد، القاهره، ج4، ص282؛ حاشیه الخادمی علیالدر، ص 148؛ الخطاب، ج3، ص347؛ الشافعی، الام، ج4، ص84؛ ابن رشد القرطبی، ابوالولید محمدبن احمد بن محمد، بدایه المجتهد ونهایه المقتصد، راجعه عبدالحلیم محمد عبدالله، القاهره، دارالكتب الاسلامیه، 1983م، ج1، ص304؛ الشرقاوی، الحاشیه علی شرح التحریر الانصاری، ج2، ص392؛ الارمنازی، نجیب، الشرع الدولی فی الاسلام، دمشق 1930 م، ص111؛ نهایه المحتاج، ج7، ص191؛ المغنی و الشرح الكبیر، ج10، صص367 8؛ منصور بن ادریس البهوتی، كشاف القناع، القاهره، مطبعه انصار السنه المحمدیه، الطبعه الثانیه، 1366، 1947، ج3، ص28؛ جمالالدین ابوالفتوح رازی، تفسیر، ج2، ص149.
11ـ قطب، سید، معالم فیالطریق، بیروت، دارالشروق، ص59 و پس از آن؛ زیدان، عبدالكریم، العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص155؛ خدوری، مجید، الحرب و السلام فی شریعه الاسلام، بیروت،الدار المتحده للنشر، 1973 م، ص319؛ اللحیدان، صالح، الجهاد فی الاسلام بین الطب و الدفاع، الریاض، داراللواء للنشر والتوزیع، 1978م، ص103. 12. اللحیدان، همان، ص106.
13. در كتاب الجهاد و الحقوق الدولیه العامه، نقد كاملی بر نظر صالح اللحیدان وجود دارد. علاقمندان بدانجا رجوع فرمایند. رك. القاسمی، ظافر، الجهاد والحقوق الدولیه العامه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1982م، صص172 ـ 160.
14. خویی، سید ابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج1، كتاب الجهاد.
15. طبرسی، ابوعلی الفضل بن حسن(ف548)، تفسیر مجمعالبیان، ج5، ص39. چاپ اعلمی، بیروت، 1995
16.السیوری، جمالالدین مقدادبن عبدالله، كنزالعرفان، تهران، مرتضوی، 1343، ج1، ص361.
17. الطوسی، ابوجعفرمحمدبنالحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر، ج5 ،ص202 .
18. الطباطبایی، السید محمد حسین، المیزان فیتفسیر القرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1394ق، ج9، صص 253 ـ 247.
19. الطبرسی، ابوعلی الفضل بنحسن، همان، ج 5 ص51
20. اردبیلی، احمدبن محمد، زبده البیان فی احكامالقرآن، تصحیح و تعلیق محمدباقر بهبودی، تهران ، مكتبه المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه، بیتا، ص309.
21. فیض كاشانی، محسن، تفسیرصافی، تحقیق و تعلیق شیخ حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج1، ص229؛ همچنین رك. تفسیر مجمعالبیان، ج2، ص232.
22. طوسی، همان، ج2، ص 147.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید