1393/7/15 ۱۱:۳۷
از این مفهوم که به نظر سارتر طبیعت انسانی وجود ندارد، که هستی انسان مقدم بر جوهر اوست، به بحث بیپاسخی پیرامون نژادپرستی و تبعیض جنسیتی میرسیم. نژادپرستی چیست؟ تبعیض جنسیتی چیست؟ فکری است که مطابق آن جوهری انحصاری برای هر نژاد یا هر گونه وجود دارد، و فردفرد اعضایش کاملاً در آن محصورند. نژادپرستان میگویند «آفریقایی مانند بچه است»، «یهودیان هوشمندند»، «اعراب تنبلاند»؛ و به دلیل استفاده از حرف تعریف معین، میفهمیم که با نژادپرست سر و کار داریم؛ یعنی کسی که به اعتقاد او همه افراد یک گروه همان خصائص یا «جوهر» را دارند. به همین ترتیب، برای طرفدار تبعیض جنسیتی که اعتقاد دارد این بخشی از گوهر طبیعی زنان است که بیشتر عاطفی باشند تا عاقل، بیشتر مهربان باشند تا دلیر، وظیفه زنان داشتن فرزند و ماندن در آشپزخانه است.
روسو اینگونه استدلال را از ریشه درآورد. فرد انسان آزاد است: بیاندازه پیشرفتپذیر است و به هیچوجه با ویژگیهایی که با نژاد یا جنسیت مرتبط فرض میشود، برنامهریزی نشده است. البته هر فرد درون «وضعیتی» خاص متولد میشود؛ اما این وضعیت به هیچوجه معادل یک برنامه نرمافزاری فاقد حاشیه بازی نیست. همین حاشیه یا همین شکافْ کیفیت ممیزه انسان است و نژادپرستی که عملی غیرانسانی است، به هر قیمت آن را به نابودی سوق خواهد داد.
سوم: از آنجا که انسان آزاد است، از آنجا که انسان زندانی رمز طبیعی یا تعیینکنندههای تاریخی نیست، پس موجودی اخلاقمدار است که میتواند آزادانه خوب یا بد عمل کند. چه کسی به خواب میبیند که کوسهای را که هماینک موجسواری را خورده، متهم به بدرفتاری کند؟ وقتی کامیونی تصادف میکند، راننده و نه خودرو را مورد قضاوت قرار میدهیم. کوسه یا خودرو در برابر تأثیری که بر انسان دارند، هر چقدر هم که مضر باشد، مسئول نیستند.
از دید روسو، انسان باید خود را از واقعیت دور سازد تا خوب یا ضعیف قضاوت کند، درست همانطور که انسان باید خود را از ظاهرِ طبیعی یا تاریخی دور سازد تا چیزی را کسب کند که «روحی سنجشگر» خوانده میشود و بدون آن هیچ قضاوت ارزشی ممکن نخواهد بود. کانت یک بار درباره روسو گفت: او «نیوتن عالَم اخلاق» بود، از این نظر که انسان یکسره میان نفسپرستی و نوعپرستی دو پاره میگردد، درست همانطور که عالم نیوتنی میان نیروهای مركزگرا و مرکزگریز کشیده میشود. منظور او اساساً این بود که روسو با ابداع آزادی انسان، برای اخلاق امروزین همان چیزی بود که نیوتن برای فیزیک جدید بود[...]
فاصله از طبیعت تنها معیاری است که در سطوح اخلاقی و فرهنگی اهمیتی تعیینکننده دارد: این فاصله، مداخله در تاریخ و فرهنگ را به جای آنکه گروگان طبیعت بمانیم، برایمان ممکن میسازد. این فاصله ما را قادر میسازد واقعیت را مورد سؤال قرار دهیم، دنیا را مورد قضاوت قرار داده و آن را تغییر دهیم، «آرمانها» را ابداع نماییم، میان خیر و شر تمایز قائل شویم. بدون آن، هیچ اصل اخلاقی امکان وجود ندارد. اگر طبیعت مبنای تصمیمهای ما بود، هیچ تصمیم اخلاقی هرگز قابل اخذ نبود...
روسو با این «مردمشناسی» جدید، راه را برای فلسفه امروزین باز کرد. و از اینجا بود که اصول اخلاقی ایندنیایی، که در دویست سال گذشته غالب بود، به وجود آمد: نظام اخلاقی امانوئل کانت، بزرگترین فیلسوف قرن هجدهم آلمان.
اخلاق کانت
کانت دو پیامد شگفتانگیزتر اصول اخلاقی (یعنی این تعریف جدید انسان به مثابه عاملی آزاد) را نشان داد: اول، این فکر که فضیلت اخلاقی در اعمالی قرار دارد که بیطرفانهاند و نه مترصد منافع خودخواهانه و خصوصی؛ دوم، این فکر که اینها به سوی خیر مشترک و «فراگیر» هدایت میشوند. این دو نکته، یعنی بیطرفی و جامعیت، دو رکن اصلی اخلاقی است که کانت بر آن بود که در کتاب معروف «نقد عقل عملی» (1788) مطرح سازد. این اصول آنچنان مورد پذیرش عمومی، بهویژه از جانب جمهوریخواهان فرانسه، قرار گرفت که معرّف چیزی شد که میتوان آن را «اخلاق امروزین» نامید.
عملِ به راستی اخلاقی و به راستی انسانی قبل از هر چیز عملی بیطرفانه است: به عبارت دیگر، توانایی انسان برای انجام عمل مستقل از فشارهای طبیعی خود که بهناچار او را در جهت خودپرستی سوق میدهد. تصمیم به مقاومت در برابر وسوسههای خودپرستانه را کانت «اراده خوب» خوانده است؛ اگرچه من تمایل دارم که علائق شخصیام را ارضا نمایم. اما در همان حد قادرم آنها را نادیده بگیرم و بیطرفانه و نوعپرستانه عمل کنم.
چیزی که شاید در این چشمانداز اخلاقمدارانه و در عین حال ضدطبیعتگرایانه شگفتانگیزتر است، آن است که ارزش اخلاقی بیطرفی بهظاهر بدیهی است، به طوری که حتی لحظهای برای غور در آن مکث نمیکنیم. اگر مثلاً متوجه شوم که کسی که ظاهراً نسبت به من با محبت و سخی است، اما به امید کسب مزیت یا چیز دیگری که از من پنهان میکند، چنین رفتاری با من دارد (شاید امید به آنکه ثروت مرا به ارث ببرد)، ارزش اخلاقی مفروضی که به عمل او نسبت داده میشود، بیدرنگ رنگ میبازد. به همین ترتیب، من برای رانندهای که موافقت میکند با تاکسیاش مرا به جایی ببرد، هیچ ارزش اخلاقی خاصی قائل نیستم؛ زیرا میدانم که این کار را برای پول میکند. از سوی دیگر، بسیار سپاسگزار رانندهای خواهم بود که در روز اعتصاب حملونقل وقتی عازم رفتن به سر کار هستم، بدون انگیزه یا علاقهای شخصی مرا سوار تاکسی خود میکند.
این مثالها برای انسانگرای جدید به یک نتیجه اشاره دارد: فضیلت و عمل بیطرفانه تفکیکناپذیرند. باید بتوانیم برای رسیدن به حوزه بیطرفی و سخاوتِ نانوشته نسبت به دیگران، آزادانه و بدون آنکه با رمزهای طبیعی یا تاریخی برنامهریزی شده باشیم، عمل کنیم.
دومین نتیجه اخلاقی بنیادینی که باید از اندیشه روسو و شاگردانش گرفت، ارتباط مستقیمی با پیامد اول دارد و به آرمان خیر مشترک در باب جامعیت اعمال اخلاقمدارانه مربوط است که از علائق خصوصی فرد فراتر میرود. خیرْ دیگر تنها به علائق شخصی، یا علائق خانواده یا قبیله مرتبط نیست، بلکه طبیعتاً باید منافع دیگران و حتی منافع کل بشریت را نیز ملحوظ دارد.
اینجا نیز ارتباط با آزادی آشکار است: طبیعت طبق تعریف، خاص و مشخص است؛ من مرد یا زن هستم؛ من بدن خاصی دارم با سلائق، علائق و گرایشهایی که لزوماً نوعپرستانه نیست. اگر قرار بود من همواره از طبیعت حیوانی خود پیروی کنم، احتمالاً خیر عمومی و مصالح عام باید زمان زیادی صبر کنند تا من کمترین توجهی به آنها بکنم. اما اگر آزاد باشم، میتوانم در برابر طبیعت حیوانی خود، حتی به میزانی ناچیز، مقاومت کنم؛ زیرا وقتی خود را از خود دور میسازم، تا حدودی میتوانم به دیگران نزدیکتر شوم، به تنهاییشان وارد شوم، نیازهایشان را مد نظر قرار دهم. مطمئناً این کمترین لازمه زندگی مشترکِ هماهنگ و متقابلاً ملاحظهکارانه است.
آزادی، فضیلتِ عمل بیطرفانه (اراده خوب) و نگرانی برای رفاه عام: اینها سه مفهوم اصلی مبین اصول «اخلاق وظیفه» در دنیای امروزند که کانت به شکل فرمانهای مطلق، معروف به «فرمودمانهای فریضی» بیان میدارد. با توجه به آنکه مسألهْ دیگر تقلید از طبیعت یا تلقی طبیعت به مثابه راهنمای ما نیست، بلکه در واقع مقاومت در برابر طبیعت (و نفسپرستی ذاتیمان) است، روشن میگردد که دستیابی به خیر و مصلحت عام خودبهخود رخ نمیدهد، بلکه برعکس با مقاومت روبرو میشود.
اگر ما طبیعتاً به خیر تمایل داشتیم، دیگر نیازی به فرمانهای مطلق نبود. بیشتر اوقات از نظر درک آنکه به منظور انجام عمل خیر چه باید بکنیم، مشکلی نداریم، با این همه دائماً استثنا قائل میشویم، بدان دلیل ساده که خود را مقدم بر دیگران قرار میدهیم. بدین علت است که «فرمودمانهای فریضی» از ما میخواهد که «بکوشیم» و همواره تلاش کنیم خود را اصلاح نماییم.
در درون این اصول اخلاقی جدید مفهوم شایستگی قرار دارد: ما همه در انجام وظیفه خود و در پیروی از حکم اخلاق مشکل داریم، حتی اگرچه اعتبار آنها را تشخیص میدهیم؛ بنابراین در انجام کار خیر، در ترجیح مصلحت عام بر نفع شخصی خود و خیر عمومی بر خودپرستی حُسنی وجود دارد. دلیل این امر ساده است: اگرچه از منظر استعدادهای ذاتیمان، مانند قدرت، هوش، زیبایی و مانند آن نابرابریم، اما از منظر شایستگی همه برابریم. بدان دلیل که از دید کانت این تنها موضوعِ انگیزه و «اراده خوب» است. و این از آن همه ماست، اعم از قوی یا ضعیف، زیبا یا زشت.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید