تاریخ نشر کتاب در ایران/ عبدالحسین آذرنگ – بخش دوم

1393/6/15 ۱۲:۳۱

تاریخ نشر کتاب در ایران/ عبدالحسین آذرنگ – بخش دوم

جدا از آنچه در منابع داخلی در بارة روند شکل گرفتن اختناق و سانسور آمده است، در گزارشی از ماموران سیاسی خارجی در ایران، از گزارش هایی که برای دولت متبوع خود تهیه می کرده اند و می فرستاده اند، تایید موکدتری از آنچه در آن روزها در ایران می گذشت، به دست می آید. در گزارشی بی پرده از ماموران سفارت آمریکا در تهران این مطلب آمده است:

                                                              

 

اختناق و سانسور کتاب(ادامةمطلب)

   جدا از آنچه در منابع داخلی در بارة روند شکل گرفتن اختناق و سانسور آمده است، در گزارشی از ماموران سیاسی خارجی در ایران، از گزارش هایی که برای دولت متبوع خود تهیه می کرده اند و می فرستاده اند، تایید موکدتری از آنچه در آن روزها در ایران می گذشت، به دست می آید. در گزارشی بی پرده از ماموران سفارت آمریکا در تهران این مطلب آمده است:

از وقتی که رضا خان به مقام رئیس الوزرایی رسیده است، چندین روزنامة عمدة تهران توقیف شده و برخی دیگر نیز کاملاً ساقط[؟] شده اند... تعدادی از روزنامه های دیگر تهران به دستور وزیر جنگ توقیف شدند... یکی دو تایی [تن] از دبیران[سردبیران] روزنامه نیز شلاق خوردند... روند ساکت شدن روزنامه های ایران با قتل وحشیانة شاعر و روزنامه نگار ضد انگلیسی، میرزادة عشقی... کامل شد... با ساکت شدن روزنامه ها، یکی از موانع بزرگی که بر سر راه دیکتاتوری کامل رضا شاه وجود داشت، برداشته شد ... او با دست خودش کتک مفصلی به یک روزنامه نگار مسن و مو سفید ایرانی که خبطی کرده بود، زد، آن هم در حضور یک آمریکایی.  1

در گزارشی دیگر از همان ماموران، این طور آمده است:

... رضا خان فوراً دستور داد مدیر روزنامه را به دفترش بردند. شخصاً کتک وحشیانه ای به او زد، به نحوی که چندتا از دندان هایش شکست... یک آمریکایی که با چشم خودش شاهد این ضرب و شتم بود، ماجرا را برایم تعریف کرد... همین یک یا دو ماه پیش بود که سیف آزاد ، مدیر نشریة ایران باستان، به دستور اعلیحضرت شرفیاب شد و حسابی فحش و ناسزا خورد. البته شایع است که در پایان این دیدار، شاه شخصاً کتک سیری هم به ایشان مرحمت کردند. 2

از این گزارش ها و نیز گزارش های دیگر این گونه به نظر می رسد که از دیدگاه رضا خان هر صاحب قلمی شایستة ناسزا و کتک نبوده است، مراتبی در کار بوده و شدت ضرب و شتم هم سلسله مراتب داشته و متناسب با آن مراتب تنظیم می شده است. نیز پیداست که صاحبان قلم این قدر از نظر او اهمیت داشته اند، یا تاثیر گذار شمرده می شدند، که به دفتر شخص دیکتاتور احضار و از سوی او مستقیماً بازخواست می شده اند. لابد پس از استیضاح و متناسب با پرسش و پاسخ ها عنداللزوم و به قدر مراتبهم دشنام های چارواداری و فحش های قزاقی نثار، و ضربات چکمه و تعلیمی وارد می شده است. در هر حال، این گونه برخورد نشانة ایجاد حداکثر  رعب و هراس است؛ نشانه ای به صاحب قلمان بود که بدانند با شخص دیکتاتور طرف اند، و اگر قرار است چیزی بنویسند، آگاه باشند که او می خواند و خود راساً تصمیم می گیرد. کدام روزنامه نگاری می توانست قلم روی کاغذ بگذارد و چهرة دیکتاتور را در حال خواندن نوشته اش در نظر مجسم نکند؟ شاید مطالعه ای روان شناختی و رفتار شناختی در بارة او و صاحبان قلم به ما کمک کند تا دیدگاه ها، ارزیابی ها و داوری های اینها را در بارة یکدیگر بهتر دریابیم.

 رضا خان در مواردی دستور توقیف روزنامه، یا دستگیری و حبس روزنامه نگار را صادر می کرد. قزاق ها ، یا  عده ای اجامر و اوباش می ریختند و دفتر روزنامه را غارت می کردند و به آتش می کشیدند، مانند کاری که با دفتر روزنامة ناهید کردند. 3 روش های دیگر تهدید و تحبیب و تطمیع هم به کار می رفت و قصد  این بود که نشر و نشریه ها تعطیل نشوند، اما قلم های سرکش و مستقل گوش به فرمان شوند یا در مسیری حرکت کنند که دیکتاتور به مصلحت رژیم و نظام و کشور می دانست.  حتی جان فدایان دیکتاتور و کسانی که در انقراض قاجاریه و دست یافتن او به سلطنت موثر یا مفید بودند، اگر اندکی از مسیر تعیین شده دور می شدند، به تناسب کیفر می دیدند. در دهة دوم حکومت او، علی دشتی ( 1274ـ1360ش)، روزنامه نگار تیز قلم و نویسنده، که در راه تحکیم پایه های قدرت دیکتاتور قلم زده بود  4، زین العابدین رهنما (1273ـ1368)، روزنامه نگار و نویسنده، که او هم  از او حمایت کرده بود، محمد رضا تجدد (1267ـ1352) مدیر روزنامة تجدد، که در راه انقراض قاجاریه قلم ها زده بود، فرج الله بهرامی ( دبیر اعظم، 1260ـ 1330) نویسندة خوش قلم و  دولتمرد که به طور خصوصی به رضا خان درس می داد، متن نطق ها و اعلامیه های او را می نوشت، در 1304 به مقام ریاست دفتر مخصوص رضا شاه منصوب شده و در 1311 به وزارت رسیده بود، مغضوب و رانده و با خطر های جدی رو به رو شدند. اینها صدر صاحب قلمانی بودند که به هر سودایی و با هر نیتی در راه تحکیم حکومت رضا خان قلم زده بودند، اما با اندکی دوری از راه او کیفرهای سنگینی دیدند. هر 4 تن دستگیر و زندانی شدند و حتی جان آنان در خطر افتاد. گزارش ها نشان می دهد که رفت و آمدهای اینان پیش از دستگیری، و از زمانی که دیکتاتور به آنان ظنین شده بود، زیر نظر ماموران نظمیه بود و گفت و گوهای تلفنی شان شنود می شد. این صاحب قلمان بنام سرانجام و در فرصتی با وساطت مهدیقلی خان هدایت ( مخبرالسلطنه) از زندان بیرون آمدند، اما از پایتخت تبعید شدند. رهنما و تجدد به عراق، دشتی و بهرامی به بهبهان و بروجرد رفتند. هدایت نقل می کند که وقتی وساطت فرج الله بهرامی را نزد دیکتاتور می کرد، او اندکی تامل کرد و گفت : « باشد، نمی کشمش».  5   یک عبارت، یک اشاره، یک سخن ناخوشایند از نظر  دیکتاتور، می توانست صاحب قلمانی را به روز سیاه بنشاند.

همین بیم و اضطراب ها بود که جسارت را از همة کسانی که با قلم و نشر سر و کار داشتند می گرفت. نشر محافظه کار عصر پهلوی اول را نمی توان جدا از فضای بیم و اضطراب و همراه با انواع تهدیدها و خطرهای متوجه آن، در نظر گرفت.  رضاخان در اوایل کارش در ؟ سرتیپ محمد درگاهی را، که از محارمش بود، در راس نظمیه قرار داد. او  7  سال در این سمت بود و از اعمال هیچ گونه خشونتی روی گردان نبود. پس از او سر پاس مختاری  در ؟ رئیس نظمیه شد و تا برکناری رضا شاه از سلطنت، نظمیه(بعداً شهربانی) را با مشت آهنین اداره کرد. خشونت ها و سخت گیری های او به حدی بود که پس از برکناری رضا شاه بی درنگ از سمتش معزول و سپس دستگیر و محاکمه و محکوم شد[ ماخذ داده شود] .ادعا نامة دادستان در بارة او و واژگان و تعبیر های آن شاید بهتر بتواند ذهنیتی را به ما نشان دهد که وجود داشت ، اما تا آزادی های پس از شهریور 1320 مجال بروز نیافته بود. تکه هایی از ادعانامه در اینجا نقل می شود:

و و تا بر  دهة 1300ش با  دورة اختناقی برای همة آثار منتشر شده آغاز شد و نشر محافظه کار را دست به عصا تر  و بی جرات تر کرد. نشر بی جسارت، نشر بی مخاطره ، نقش تحول آفرین خود را از دست می دهد، سرمایه گذاری نمی کند، به سراغ نویسنده ها و نوشته های جدید نمی رود، به اندیشه ها و دیدگاه های تازه علاقه نشان نمی دهد، با شناخته شده ها و تثبیت شده ها کار می کند، و در نتیجه یا درجا می زند، یا دور خود می گردد، یا به تکرار روی می آورد. اگر در بررسی آثار انتشار یافته در دهه های 1300 و 1310ش به مجموعه ای از کتاب های بی تاثیر یا خنثی بر می خوریم، جای تعجب ندارد. از دیدگاه سامانة رضاشاهی پدرسالارانه و مراقب همه چیز و همه کس، خواندن به قصد سرگرمی، نه خواندن به قصد تغییر و تحول، مجاز بود، آن هم برای نسلی که در انقلاب مشروطه آرمان های آزادی و پیشرفت خواهانه را دنبال کرده بود. انتشار آثار نویسندگان رمانتیک اروپایی، نوشته های پرسوز و گداز، یا نویسندگان وطنی که به تقلید از آنان داستان سوگناک عاشقانه می نوشتند، با هیچ مانعی رو به رو نبود. شمار فراوانی داستان به صورت پاورقی در نشریه های سرگرم کننده انتشار می یافت و شماری از باسوادان طبقات متوسط شهری از خوانندگان پر و پا قرص آنها بودند. در دهة 1310 ش، از نویسندگان فرانسوی زبانی که ترجمة داستان های آنها در کتاب شناسی ها به چشم می خورد، می توان از اینها نام برد:آپوله، آلبریسم، بالزاک، بوتیه، بوردو، پارامانتیه، دُ لیل، دوده، دُموسه، رنور، فلوریان،کوپه، کوریه، گوبون، لمان، موپاسان، مونته، وی، هاینه؛ و از نویسندگان انگلیسی زبان: اوری، اُهنری،براونینگ، پنگرتون، پو، دویل، دیکنز، شکسپیر، کاپر، کیپلینگ، لام، لانگفلو، ولز؛ از نویسندگان عرب زبان: اسماعیل صفا، خلیل جبران، خالد  برپایة آمار، البته تخمینی، محمد رمضانی از انتشار کتاب های داستانی از 1300 تا 1310ش ، حدوداً 450 عنوان، میانگین سالی 45 عنوان داستان منتشر شده است. 7   بنا به همین آمار او:

 داستان های ترجمه شده به فارسی                                   180 عنوان

 داستان های کوتاه، اعم از ترجمه و نگارش                          143

نمایشنامه، اعم از ترجمه و نگارش                                    22  

 داستان های ایرانی به سبک داستان های خارجی                 71

داستان های عامیانة فارسی                                           34

                          --------------------------------------------------------------------

سرجمع                                                                   450 عنوان

  محمد رمضانی در فهرست کتاب شناختی اش از  این نام ها به عنوان نویسندگان ایرانی دهة 1300 تا 1310 ش

یاد کرده است( ترتیب الفبایی نام ها از من است):

اعتصام زاده                           

اعلم الدوله

امید، حسین

انصاری، ربیع

آرین پور، عباس

آصف الوزاره، اسماعیل

آیتی، ع

ترقی، اسدالله

 حجازی، محمد

خداداده، علی خان

خلیلی، عباس

دشتی، علی

دولت آبادی، یحیی

دیدبان، فتح الله

ربانی، پوریا

رحیم زادة صفوی

شادلو، نصرت الله

شادمان، فخرالدین

شریف، علی اصغر

صنعتی زادة کرمانی

علوی، بزرگ

کمالی

گلشن، حسینعلی

محلاتی، شیخ محمد

مشفق کاظمی

نثری، موسی

هدایت، صادق

هزار جریبی، علیقلی

یقیکیان، ک.  8

از این نویسندگان  اکنون شماری از یاد رفته اند و آثارشان یا اصلاً بازچاپ نشده یا به ندرت تجدید چاپ شده است. حتی نام برخی از آنان در تاریخ های ادبیات هم نمی آید. نوشته های نویسندگان بنامی همچون صادق هدایت و بزرگ علوی تا شهریور 1320 از جمع معدود خواص ادب دوست بیرون نرفتاما پاورقی های حسینقلی مستعان(ح. حمید) در نشریه های متعدد خوانندگان بسیاری داشت. صادق هدایت( 1281ـ 1330ش) ، برجسته ترین نویسندة ایران در روزگار خود،  شاهکارش بوف کور را به هزینة شخصی در 1315 در بمبئی چاپ کرد. فقط شمار اندکی از نزدیکان محرم هدایت از انتشار این کتاب خبرداشتند یا آن را دیدند و خواندند. پس از اشغال ایران در شهریور 1320 و برکناری رضا شاه، هفته نامة ایران در تهران، در پائیز همان سال بوف کور را به صورت پاورقی منتشر کرد وچند ماه بعد به صورت کتاب در ایران منتشر شد. در دهة 1330ش/1950م، ترجمه های فرانسوی و انگلیسی آن انتشار یافت و خوانندگان آثار ادبی به این زبان ها با نویسنده ای پیشگام در ایران آشنا  شدند، نویسنده ای که به سبب اختناق سیاسی و سانسور،  سال ها ناشناخته مانده  بود. 9 محمد علی جمالزاد، بنیادگذار داستان نویسی جدید در ایران، جز کتاب یکی بود، یکی نبود،در آن دوره نتوانست آثار دیگرش را در ایران منتشر کند. 10

شعر که اصلی ترین وسیلة بیان ادبی در تاریخ ادبی ایران پس از اسلام بوده است، با محدودیت هایی کمتر از داستان و سایر انواع ادبی و آثار رو به رو نبود. شعر در نهان ترین لایه های درونی شاعر زاده می شود، و رعب و حشت سیاسی ـ اجتماعی هم به نهان ترین لایه ها رسوخ می کند. در نتیجه زبان و نماد هایی که شاعر برمی گزیند تا درونی ترین عواطفش را بیان کند، بازتاب بیرونی درونی ترین عواطف شاعر است. پرویز ناتل خانلری(ـ)، پژوهش گر، نویسنده، شاعر، استاد ادبیات، مدیر ماهنامة ادبی سخن، در خطابة مهمش در نخستین کنگرة نویسندگان ایران( تهران، 1325) و در فضای سیاسی بازی که پس از جنگ در ایران ایجاد شده بود، به محدودیت هایی که شاعران در انتخاب واژگان شعرشان در دورة رضا شاه با آن رو به رو بودند، اشاره کرد.  نقل بخشی از گفته های او در آن انجمن و در فضای ازاد پس از شهریور 1320 شاید مقصود او را بهتر بازگوید:

نبودن آزادی و سانسور شدید مطبوعات در دورة دیکتاتوری گذشته[ رضاشاه] به حدی بود که اشعار تغزلی را نیز شهربانی سانسور می کرد و ادارة راهنمای روزنامه نگاری، به شاعران دستور می داد که اشعار غم انگیز نسرایند. در آن دوران سیاه که اظهار خشنودی و رضایت اجباری از وظایف افراد ایرانی شمرده می شد، و به اصطلاح روزنامه های زمان وظیفه داشتند که نسبت به قائد بزرگوار خود « ابراز احساسات» کنند. حتی عاشق از معشوق حق ناخرسندی و گله نداشت... همین قیود و مشکلات به تدریج ذوق هنر را در ایرانیان خاموش کرد.  11

محدویت فقط به شعر جدید منحصر نبود، دیوان های شاعران قدیم را برای چاپ باید به نظمیه می بردند و مجوز می گرفتند. محمد تقی بهار( ملک الشعرا) نتوانست شماری از شعرهایش را در آن دوره منتشر کند. نیمایوشیج و شعرش هم تا شهریور 1320 شناخته شده نبود. 12 آثار مذهبی، حتی آثار سنتی، آثاری که از آغاز چاپ در ایران در دورة قاجاریه بارها و بارها و بدون هیچ منعی منتشر شده بودند، باید مجوز می گرفتند. جز قرآن کریم و کتب ادعیه و برخی منابع مذهبی شناخته شده برای ماموران سانسور در نظمیه، هیچ اثر مذهبی دیگری بدون مجوز امکان انتشار نداشت. 13

نظمیه فقط مراقب و مسئول صدور مجوز نبود، بلکه واحدی گرفتار خوف و وحشت بود که نباید هیچ مطلبی از زیر چشمش در می رفت. گفته اند که رضا شاه روزنامه های دولتی را به دقت می خواند و اگر ظن می برد مطالبی حتی از باب پند و اندرز نوشته ، اما ممکن است گوشه و کنایه ای به دولت زده باشد، دستور توقیف نشریه ای را صادر می کردکه مطلب در آن چاپ شده بود. نظمیه با این خوف همیشگی دست به گریبان بود که شاه مبادا آنها را مواخذه کند که چرا توجه نکرده اند و مطلبی از زیر چشم آنها در رفته است. به همین دلیل ماموران نظمیه هم نشریات را از ریشه می خشکاندند تا هیچ تهدیدی متوجه آنها و واحدشان نباشد. به راستی سانسور ، بهمن وار بود و هرچه پایین تر می آمد، بزرگ تر و خوفناک تر می شد، و به پایین ترین رده های ادارة نظمیه که می رسید، هیچ چیزی را سر راهش برجا نگذاشته بود. 14

یادداشت ها

مجد، محمد قلی، رضا شاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجة آمریکا، ترجمة مصطفی امیری، تهران، 1389، ص 51-54.

[ سه نقطه ها و افزوده های درون قلاب از نویسندة مقاله است].

 مجد، محمد قلی، رضا شاه و بریتانیا...، ص 55.
 نیز نک: آبادیان، حسین، بسترهای تاسیس سلطنت پهلوی (1304-1299)، تهران، موسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 141 به بعد.
علی دشتی ، نخست از مخالفان رضا خان بود و حتی مقالة تندی بر ضد اعمال غیر قانونی او و به دفاع از روزنامه های توقیف شده نوشت ( نک: شفق سرخ، ش حمل 1301ش)، اما مدتی بعد به صف موافقان او پیوست و از مدافعان سرسخت او شد. در دوره ای که رضا خان خود را برای به عهده گرفتن سمت رئیس جمهوری آماده می کرد( دورة معروف به «غوغای جمهوری»)، از نامزدی او برای این سمت و با قلم تند و تیزش دفاع کرد. در کتاب ایام محبس، رضا شاه را «گاریبالدی ایران» و «اردشیر بابکان» ثانی لقب داه است( ص190). رضا خان که شاه شد، جزو ملتزمان رکاب او در آمد و در سفرهای شاه به برخی نقاط از همراهان وی بود. روزنامة آتشین و انتقادی شفق سرخ هم ملایم و ملایم تر شد و عملاً در خدمت غیر مستقیم حکومت  رضا شاه قرار گرفت. به رغم همة همراهی های دشتی با رضا شاه، با هر نیتی و به هر دلیلی، در فروردین ماه 1314 دستگیر و زندانی شد. او 14 ماه در حبس بود و بر اثر فشارهای زندان با تنی بیمار به بیمارستان انتقال یافت و ظاهراً 5 ماه در بیمارستان بستری بود تا سلامتی نسبی خود را بازیافت. بعد از آن نیز در منزلش زیر نظر ماموران نظمیه بود. او در نوشته ای با نام « تحت نظر» که از بهترین نمونه های قلم توانای دشتی در وصف است، از اختناق حاکم در عصر رضا شاه تصویری دهشت بار و تکان دهنده ارائه داده است (« تحت نظر» بعداً به  ایام محبس افزوده شد که پس از شهریور 1320 بارها چاپ شده است).
 سیف پور فاطمی، نصرالله، آئینة عبرت: خاطرات دکتر سیف پور فاطمی، به کوشش علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب؛ سخن، 1378، ص 865- 867؛ از همین ماجرا روایت متفاوتی نیز در این منبع آمده است: عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، نشر گفتار؛ نشر علم، 1380، ج1، ص 243-344 و زیرنویس.
     نک: کتاب، دورة 1، ش1 (فروردین 1311)، بدون شمارة صفحه.( این نشریه به کوشش سید فرید قاسمی بازچاپ و با مقدمه ای همراه شده است، تهران، نشر مرکز، ؟138).
    همان نشریه، دورة 1، ش4( دی 1311)، بدون شمارة صفحه.
     همان نشریه، دورة 1، ش1 (دی 1311)، بدون شمارة صفحه.
    ارجاع به بوف کور ایرانیکا
    همایون کاتوزیان، محمد علی، « جامعه و دولت در دورة رضا شاه»، در : تورج اتابکی: تجدد آمرانه، ترجمة  مهدی حقیقت خواه، تهران،؟، 1385، ص55.
    ناتل خانلری، پرویز، « نثر فارسی در دورة اخیر»، در: نخستین کنگرة نویسندگان ایران، تهران، بی نا، 1326، ص 128ـ175.
    همایون کاتوزیان،«جامعه و دولت...»، همان جا.
    خسروی، فریبرز، سانسور: تحلیلی بر سانسور کتاب در دورة پهلوی دوم(تهران، ؟، 1378، ص 159.
    پهلوان کیوان، رضا شاه و دیدگاه ها، تهران،/، 1384،ص223. گویامطلب صدر هاشمی را نقل کرده است.کنترل شود

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: