1393/6/2 ۱۰:۱۷
ابن سینا شارح نبوده، بر خلاف ابن رشد كه چند جمله را نقل میكند و سپس به شرح آن میپردازد. تمام ارسطوشناسان پیش از ابن سینا شارح بودند؛ مانند: اسكندر افرودیسی. وقتی شاگرد ابن سینا از او میخواهد كه شرح كند، مخالفت میكند و میگوید: «من شارح نیستم؛ ولی اگر بخواهی از خودم بنویسم، مینویسم.» سپس ابن سینا كاغذ خواست و تمام مطالب شفا را طی دو یا سه روز از حفظ بدون مراجعه به منبعی نوشت.
خود در شرح حالش گفته است كه هر جا مسألهای را در آثار فیلسوفان بزرگ میخواندم، برای آن پروندهای درست میكردم، تا ببینم صغری و كبرای قیاس مسأله چیست و آیا در آن مغالطهای صورت گرفته یا خیر، منتج است یا منتج نیست. چنین كارهایی، سبك فكری و كاری یك فیلسوف به معنای دقیق كلمه است. من بارها و بارها گفتهام و لازم است حتی كتابی در این باب بنویسم و این گونه متذكر شوم كه تا كنون كسی به این مسأله توجه نكرده است كه: ابن سینا شارح نیست و فیلسوف است. ابن سینا با نگاه فلسفی آثار ارسطو را بررسی كرده نه با نگاه یك شارح. ابن سینا به جای شرح، مسائل و نظام فكری ارسطو را تحلیل كرده است. به تعبیر رایج امروز، ابن سینا منطق پراكنده در ارسطو را آگزیوماتیك یا اصل موضوعی كرده است. او منطق را كه علم عالی ابزار برای اثبات همه علوم است، آگزیوماتیك كرده، یعنی آماده كرده تا از این طریق همه علوم را اثبات كند.
از طرف دیگر، الهیات شفا را با متافیزیك ارسطو مقایسه كنید. متافیزیك ارسطو حرف حرف است: آلفا، بتا، و... و هیچ ارتباط و نظمی میان آنها وجود ندارد. ابن سینا این الهیات را منظم و آگزیوماتیك (اصل موضوعی) كرده است. او میگوید: «موجود بما هو موجود بدیهی است» و سپس احوال موجود بماهو موجود را به لحاظ وحدت و كثرت و قوه و فعل و وجوب و امكان و علت و معلول، بررسی كرده است.
ابن سینا اول كسی است كه علمی به نام هستیشناسی (آنتولوژی) یا الهیات به معنای اعم ایجاد كرده است. ارسطو اصلا چنین مباحثی را ندارد. ابن سینا موضوع و مسائل الهیات ـ به معنای اعم ـ را پایهگذاری كرده است. چنین مباحثی اصلا تا پیش از ابن سینا وجود نداشته است. پس علم آنتولوژی كه امروز اهمیت بسیار زیادی دارد، از ابن سینا آغاز شد. ابن سینا برای نخستین بار، الهیات بالمعنی الاعم را از بالمعنی الاخص (خداشناسی) جدا كرد، در حالی كه همین بحث در آثار ارسطو در هم آمیختهشده است.
ابن سینا آن منطق را در مشكلترین علم كه علم الهی است، به كار گرفته. مشخص كردن موضوع و مسائل یك علم، و بیان رابطه موضوع و محمول علوم بسیار دشوار است و همینها بیانگر عقلانیت شگرف ابنسیناست. چنین كارهای اساسی اصلاً در غرب رواج زیادی ندارد؛ ولی در آثار ابن سینا به خوبی دیده میشود و اتفاقاً در غرب تأثیر فراوان داشته است. ژیلسون، بزرگترین مورخ تاریخ فلسفه، در یكی از كتابهای خود، بیش از هزار بار به طور مستقیم یا غیر مستقیم از ابن سینا نام میبرد! ابن سینا در فلسفه جدید بسیار تأثیرگذار بوده است. گرچه این آثار را به دقت مطالعه و بررسی نمیكنند.
مبنای تفكر ارسطو در هستیشناسی، «جوهر و عرض» است و مبنای تفكر ابن سینا «وجود و ماهیت» است و این دو بسیار متفاوتند. ابن سینا اساس مابعدالطبیعه را كلاً تغییر داد. اكنون وجود و ماهیت یك كلمه خانگی شده است. گرچه برای نخستین بار ارسطو به وجود و ماهیت اشاره دارد، ولی او مبنای تفكرش را بر اساس جوهر و عرض و مقولات و موجود به معنای مقولات تنظیم میكند؛ ولی ابن سینا این را از حوزه مقولات خارج كرد و به موجود و ماهیت اشاره كرد. از نظر او وجودی داریم كه عین ماهیت است كه به آن «واجب» میگوییم و وجودی كه غیر از ماهیت است و به آن «ممكن» میگوییم. سپس ممكن را به جوهر و عرض تقسیم كرد.
ابن سینا نظامی را تأسیس كرد كه در آن مبنا بر وجود و ماهیت است، و چنان دقیق دست به این كار زد كه حتی تا كنون نیز مبنای فكریاش جاافتاده و غیرقابل خدشه است. گرچه در فلسفه اگزیستانس بحث وجود و ماهیت به معنای دیگری وجود دارد، ولی در كل، وجود و ماهیت كاملا جاافتاده است و فقط تحقیقات درستی روی آن انجام نشده و به دلیل عدم مطالعه، و عدم شناخت سیر تفكر، به گمانمان چنین مسائلی تكراری است.
میان خدا و عالم یك فرق اساسی وجود دارد. عالم ممكن الوجود است و خدا واجب الوجود؛ یعنی ممكن هیچ اقتضائی ندارد و هر كمالی كه دارد، برگرفته از اوست. این برهان قوی كه از تمام براهین ارسطو قویتر است، در آثار و اندیشه ارسطو دیده نمیشود. اكنون برای مطالعه و اثبات چنین ارزشهایی منابع متعددی در اختیار داریم. آثار ارسطو به صدها زبان ترجمه و بررسی شده است. حدود 300 سال است كه غربیان تمام متون ارسطو را بررسی كردهاند و اكنون این منابع مهم در دسترسمان است.
به طور خلاصه ابن سینا به آثار ارسطو نظم و تربیت داد، حتی بدون نام بردن، اشكالات بسیاری از آنها را دفع كرد و در مجموع علوم را علوم كرده است. پس میتوان گفت معلم اول ابن سیناست كه جنبه دقیق و علمی به این مباحث اعطا كرد.
علاوه بر این، ابن سینا افقهای مهم دیگری نیز باز كرد. او منطق ارسطویی و حكمت بحثی را لازم، ولی كافی نمیداند. حكمت عملی را از طریق دین ارتقا داد. جدای از اینها، بوعلی در ابتدای شفا میگوید: «من فلسفهای غیر از تمام فلسفههای دیگر دارم به نام حكمت مشرقیه.» رسالهای نیز در باب حكمت مشرقیه داشته است. او كوشید كه فلسفه را در جهت الهی سوق دهد و از این طریق عقلانیت طولی به وجود آورد و نه عرضی. او در مقدمه حكمت مشرقیه میگوید: «نقایص بسیار زیاد بود و گرچه من در جهت رفع آنها اقدام كردم، ولی همچنان راضی نیستم.»
بعضی در فلسفه مانند حنابله هستند. از ظاهر تجاوز نمیكنند. (زیرا حنابله به ظاهر توجه زیادی دارند، در حالی كه فلسفه روی به باطن دارد.) زیرا گمان میكنند كه ارسطو حرف مطلق را زده و حاضر نیستند كه از او بگذرند. در حالی كه ارسطو اشكالات فراوانی دارد. ابن سینا ادامه میدهد كه: «ما حكمت را از منابع بسیار دیگر كشف كردهایم، از منابع غیر یونانی.»
البته آثار متعددی از او حتی در باب حكمت مشرقیه از بین رفتهاند. میتوان گفت ابن سینا روح بزرگی داشت. حافظ نیز روح بزرگی داشت. حافظ، شاعری به این بزرگی، با چنین اشعار قدرتمندی، هیچ گاه اشعارش را جمع آوری نكرد. دیگران پس از او اشعارش را جمع كردند. ابن سینا نیز چنین طبیعتی داشت. كتابهای زیادی برای افراد مختلف مینوشت و به راحتی میگفت: «من فلان كتاب را نوشتهام و اكنون دست فلانی است!» این كتابها به تصادف بعدها پیدا میشدند؛ مثلا او كتاب حكمت عروضیه را برای شخصی به نام عروضی در گرگان نوشت. این كتاب فقط همان نسخه بود. بعدها بر حسب تصادف نسخه دیگری از آن نوشته شد. اكنون فقط یك نسخه از این كتاب در سوئد موجود است.
همچنین كتابی در 20 جلد نوشته بود به نام «كتاب الانصاف». این كتاب محاكمه بین فلسفه شرق و غرب در 20 هزار مسأله است. 20 جلد عدد بزرگی است! ابن سینا بسیاری از كتابهای بزرگش را فقط یك جلد میدانسته است. نسخه این كتاب در حمله مسعود غزنوی كه دشمن ابن سینا بود، در اصفهان از بین رفته است. مرحوم همایی یك مقاله درباره روزهای آخر زندگی ابن سینا نوشته است كه خواندن آن اشك بر چهره خواننده جاری میكند. مسعود غزنوی چند سردار را در اصفهان مستقر كرده بود و هر سال به این شهر حمله میكرد. در این حملات ابن سینا و علاء الدین كاكویه ـ فرمانروای اصفهان ـ به كوهها پناهنده میشدند. همین حملات و پناهندگیها موجب شد كه ابن سینا نتواند این كتاب را به رغم میل باطنیاش مجدداً بازنویسی كند. البته مقادیری از كتاب الانصاف باقی مانده است، مانند: مقامات العارفین (در انتهای اشارات)، رساله فی العشق (كه نشان میدهد عالم مبتنی بر عشق است و وحدت عالم ناشی از عشق الهی است)، رساله حی بن یقظان، رساله الطیر (كه غزالی و عطار به سبك آن آثاری دارند)، سلامان و ابسال. تمام آثار مذكور رمزی و بر مبنای حكمت مشرقی نوشته شدهاند. در حكمت بحثی رمز جایی ندارد. همین اندیشه پس از تكمیل شدن در سهروردی به حكمت اشراق و حكمت ذوقی تبدیل میگردد. بنابراین، در عالم اسلام مطلقاً فیلسوفی استدلالیتر از ابن سینا نداریم، حتی ملاصدرا.
ابن سینا پس از مدتی به حكمت رمزی و ذوقی سوق پیدا كرد، البته آنجا نیز به شیوه كاملا فلسفی نظراتش را بیان كرده است. این خود افق دیگری است كه ابن سینا باز كرده. ابن سینا نماینده عقلانیت است. اگر هم كسانی او را در این زمینه نفی كنند، به دلیل كم خوانی یا عمیق نخواندن آثار او به این نتیجه اشتباه رسیدهاند. چنین كسانی حتماً باید تاریخ فلسفه و نحوه تكامل آن را درست مطالعه كنند.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید