تکیه داده بر البرز/ اسماعیل باغستانی

1393/5/20 ۱۱:۵۴

تکیه داده بر البرز/ اسماعیل باغستانی

تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی در آغوش خود دانشوران و اندیشمندان گوناگونی پرورانده است. تقریباً هیچ شاخه و شعبه از دانش نیست که نمایندگانی از پژوهشگران مسلمان در آن به قله‌هایش دست نیافته باشند. با این همه در سنت تعلیمی حوزه‌های علمیه، از چند قرن پیش، برخی رشته‌های علمی غلبه و سیطره یافت. فقه، اصول، حدیث و در درجات پایین‌تر فلسفه و عرفان و تفسیر به همراه اخلاق در زمره اصلی‌ترین دروس حوزه‌های علمیه قرار گرفتند و دانش‌های مغتنم و مهمی همچون تاریخ و جغرافیا به محاق رفتند یا دست‌کم در حاشیه نشستند.

 

مروری بر زندگی و آثار دانشمند فقید، روحانی ایرانشناس، شادروان استاد عزیزالله عطاردی قوچانی

تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی در آغوش خود دانشوران و اندیشمندان گوناگونی پرورانده است. تقریباً هیچ شاخه و شعبه از دانش نیست که نمایندگانی از پژوهشگران مسلمان در آن به قله‌هایش دست نیافته باشند. با این همه در سنت تعلیمی حوزه‌های علمیه، از چند قرن پیش، برخی رشته‌های علمی غلبه و سیطره یافت. فقه، اصول، حدیث و در درجات پایین‌تر فلسفه و عرفان و تفسیر به همراه اخلاق در زمره اصلی‌ترین دروس حوزه‌های علمیه قرار گرفتند و دانش‌های مغتنم و مهمی همچون تاریخ و جغرافیا به محاق رفتند یا دست‌کم در حاشیه نشستند. به‌رغم این واقعیت، در گوشه و کنار این نهاد علمی، هرازگاهی بزرگی ظهور کرده است که در تصمیمی متفاوت با روال و روند حوزه‌ها، مساعی خود را عمدتاً در پای علوم متروک و مظلوم مصروف داشته‌اند. این چهره‌های تابناک و شجاع به گفته یکی از محققان، کوشیدند حوزه‌های علمیه را که به دانشکده فقه و اصول تبدیل شده‌اند، به واسطه احیای علوم حاشیه‌ای، دوباره به دانشگاه جامعی برای تمامی دانش‌ها بدل کنند. آیت‌الله شیخ عزیزالله عطاردی قوچانی که سوم مرداد 93 خرقه خاکی‌اش را وا نهاد تا در سایه نعیم ربانی روزگار بگذراند، بی تردید از این دست دانشمندان بود. مطلب حاضر، گزارشی مختصر اما رسا از سوابق حیات علمی استاد عطاردی است. مؤلف که از نویسندگان صاحبنظر در عرصه تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی است، کوشیده است مرور جامعی بر کارنامه علمی این دانشمند نادر داشته باشد.

[«از کودکی و خردسالی عشق به کتاب خواندن و مطالعه داشتم و همواره با کتاب مأنوس بودم. در آن ایام که مقارن با سال 1312 شمسی بود، من کودکی چهار ساله بودم و در مکتبخانه‌های سنتی نزد معلم روحانی دهکده درس می‌خواندم. عشق و علاقه خاصی به آموختن داشتم و از درس و مطالعه لذت می‌بردم و هیچ‌گاه خسته نمی‌شدم. این شور و عشق همچنان ادامه داشت و در میان کودکان فامیل و دوستان و آشنایان به جدیت در تحصیل شناخته شده بودم. پدر و مادر و خویشاوندان و اهل آبادی و معلم مرا با این خصوصیات می‌شناختند...

شب هنگام در منزل پیوسته کتاب می‌خواندم و تمام اوقات مرا مطالعه و خواندن کتاب فرا گرفته بود. یکی از روزها هنگام زمستان بود و ما با مادر کنار کرسی گرم نشسته بودیم، تعدادی از افراد فامیل هم پیرامون کرسی گرد آمده بودند و با هم سخن می‌گفتند. من هم سخت مشغول مطالعه یک کتاب بودم و به گفت‌وگوی آنها توجه نداشتم، در این هنگام مادر آمد کتاب را از دست من گرفت و گفت: «تو آخر دیوانه می‌شوی، کتاب خواندن هم حد و حدودی دارد...»]

 

 آغاز یک شکوفایی

نقل قول فوق، سرآغاز «روایت عشق»٭ و شیفتگی مسافری دیگر از کاروان همیشه روان علم و معرفت در این دیار کهنسال است که از پس سفری طولانی و پر سود و سرمایه، سرانجام در منزل هشتاد و ششم عمر خرقه تهی کرد و سفری روحانی را آغاز نمود.

همین چند روز پیش بود که محقق، محدث، کتابشناس، مترجم، مورخ، جغرافیدان و جهانگرد روحانی عصر ما، استاد شیخ عزیزالله عطاردی از پس یک بیماری چند ساله داعی حق را لبیک گفت و آنچنان که خود دوست می‌داشت، در کنار مفسر بزرگ شیعه در قرن ششم، امین‌الاسلام فضل‌بن‌حسن طبرسی نویسنده «مجمع‌البیان» در مشهد مقدس رضوی آرام گرفت. این چهره پرفروغ علم و پرهیزگاری پس ازگذراندن یک زندگانی پر جنب و جوش  و پر حاصل علمی شصت ساله واقعاً آرام گرفت.

استاد عطاردی همه موفقیت‌های این عمر دراز را مرهون دعای خیر مادرش می‌دانست. مادری روستایی که شیفتگی و شیدایی پسر جوان خود را به دانش و کتاب به فراست دریافته و برایش سه دعا کرده بود:  «عمرت به ستارگان برسد، از سینه‌ات موی سفید بیرون بیاید، همه به تو نیازمند شوند.» عطاردی پیرانه سر معتقد بود که دعاهای مادر در حق او مستجاب شده و نشانه آن را هم همین عمر طولانی و خیل فراوان آثار علمی خود و سرمنشأ خیر بودنش برای اطرافیان می‌شمرد.

عطاردی در پنجم آذرماه 1307 در روستا و به تعبیر خراسانی‌ها در قلعه آقابگلر از توابع قوچان فعلی، همان خبوشان تاریخی به دنیا آمد. روستایی بنا شده در عهد نادرشاه افشار که یک چند در آغاز، امیرنشین بود و از همین رو همواره مورد توجه امرا و حکام منطقه قرار داشت و به همین دلیل هم تعداد باسوادان در آن زیاد بود. پدرش از عشیره حمزکی و مادرش از عشیره بادلی، از طوایف معروف کردهایی بودند که نسب به قزلباشان عهد صفوی می‌رساندند.

او در همین روستا در چهار سالگی به مکتب رفت و تا 12 سالگی قرآن خواندن و فارسی و خط آموخت. نخستین سرمشقی که معلم خط به او داد، بیتی بود که گویی عمیق‌ترین تأثیر را بر ذهن  این نوجوان روستایی گذاشت و سرمشق تمام عمر او شد:

قلم گفتا که من شاه جهانم

قلم‌زن را به دولت می‌رسانم

استاد خود در باب پیشرفت سریع درسی در این ایام می‌نویسد: «در این هنگام که من حدود هفت سال داشتم، همه کتاب‌ها را می‌خواندم، دیگر از نظر خواندن عبارات مشکلی نداشتم. پدرم که خداوند او را رحمت کند برای من یک قرآن مجید، یک مجلد ناسخ التواریخ و یک شاهنامه فردوسی و معراج السعاده نراقی... خریداری کردند»  و او در این سن و سال به خواندن این کتاب‌ها مشغول شد، هرچند او از مطالعه کتاب‌های دوره دبستان هم که به حکم روستایی بودن در آن دوره از تحصیل آن محروم شده بود، غافل نبود و آنچه را که پدرش از قوچان به روستا می‌برد، می‌بلعید.

در 14 سالگی، ضمن کار و کمک به پدر در دکان و باغ و مزرعه، تحصیل عربی را آغاز کرد. چون کتاب جامع المقدمات را نداشت آن را به توصیه پدر از یکی از سادات روستای مجاور- باش محله- به امانت گرفت و نزد روحانی‌ای که در ایام رمضان از مشهد به روستای آنها آمده بود، خواندن آن را شروع کرد. عشق به تحصیل علم او را در 1325 به قوچان کشاند و سپس راهی مشهد کرد. در 1327 در مشهد و در مدرسه «بالاسر» مستقر شد و چند سالی «در حوزه درس تعدادی از مشاهیر علمای مشهد، ادبیات، فقه، اصول، منطق و تفسیر» فرا گرفت.

چندی بعد در 1331 راهی تهران شد و در بعضی از مدرسه‌های علمیه ری و تهران منزل کرد و به ادامه تحصیل و تدریس پرداخت. هرچند محیط تهران برایش خوشایند بود ولی به لحاظ انتخاب راه آینده برای زندگی سر در گم بود: «همواره در آرزوها و خیالپردازی‌ها بودم، اندیشه‌های گوناگون برایم پیش می‌آمد. محیط تهران برای یک جوان شهرستانی غریب، بسیار امیدبخش است و از طرفی ترسناک هم جلوه می‌کرد. آینده نامعلوم و افکار و اندیشه‌های خیال‌انگیز و موهوم و امید به زندگی مطلوب و مشروع همواره در نهان من بود، گاهی امیدوار به زندگی و زمانی مأیوس از  آینده مجهول.»

 

 نخستین دل‌ربودگی

در چنین اوضاع و احوالی آنچه مایه نجات عطاردی جوان شد و او را از این پریشان‌حالی درآورد و سرنوشت آینده او را رقم زد، عبارت بود از دیدار و آشنایی اتفاقی با نادره مردی از نیکان روزگار: محقق و مصحح و حدیث شناس بزرگ فقید معاصر، استاد علی اکبر غفاری.

بهتر است شرح این ماجرا را از قلم خود او بخوانیم: «روزی در مدرسه شیخ عبدالحسین جلو حجره خود نشسته بودم و در اندیشه فرو رفته و راجع به زندگی خود فکر می‌کردم که چه راهی انتخاب کنم... در این لحظه مردی حدوداً 30 ساله، کتابی دست خود داشت و اوراقی چند که حروفچینی شده با خود آورده بود. او پهلوی من نشست و گفت: من کتاب تحف‌العقول را چاپ می‌کنم و این نمونه‌ها را حروفچینی کرده‌اند و برایم فرستاده‌اند تا آنها را با اصل کتاب مقابله کنم و اصلاح نمایم. شما اصل کتاب را بگیرید و به اتفاق مقابله کنیم و اگر اغلاطی باشد آن را درست نماییم و اگر حذف و اسقاطی هم باشد آن را در حاشیه این اوراق بیاوریم. من کتاب را که عربی بود، گرفتم و شروع کردم به خواندن کتاب، او هم صفحات چاپخانه را به دست گرفت و ما مشغول مقابله شدیم...»

عطاردی در دم به این کار علاقه‌مند می‌شود و تصمیم می‌گیرد آن را پیشه خود کند. بدین گونه از سال 1334 تا 1340 زیر نظر استاد غفاری در کتابفروشی صدوق در بازار تهران به کار تصحیح متون مشغول می‌شود و در چاپ چندین مجلد از کافی  اثر ثقه‌الاسلام کلینی با او همکاری می‌کند. این دوره 6 ساله همکاری ثمرات فراوانی برای عطاردی داشت. او در این مدت با منابع و مآخذ زیادی آشنا شد و روش کار را به دست آورد. تصحیح متن در واقع راه او را به عالم علم گشود و از رهگذر آن در‌های دنیای علومی مانند حدیث و رجال و تاریخ و جغرافیا و لغت به روی او باز شد.

او در این باب می‌نویسد: «پایه همه تحقیقات و تألیفاتم حدیث بوده و از این طریق با اصول و مبانی و معارف علمی و اسلامی آشنا شدم.»

رویداد دیگری که مسیر آینده تتبعات و تحقیقات عطاردی را مشخص کرد، برخورد اتفاقی او در سال 1340 با نام «نجم‌الدین ابوالبرکات محمد بن الموفق الخبوشانی» در کتاب مهم و معتبر و معروف وفیات الاعیان ابن خلکان بود. دیدن نام خبوشان و خبوشانی در یک متن قرن ششمی که مشتمل بر شرح احوال مشاهیر اسلام است، عطاردی جوان را مشتاق بررسی احوال رجال علم و ادب این خطه باستانی نمود و همین اشتیاق لاجرم نظر او را متوجه عظمت علمی و ادبی و فرهنگی و سیاسی «خراسان بزرگ» کرد و بدین سان مطالعه و تحقیق در باب این منطقه کار تمام عمر او شد.

 

 سکونت در سرزمین تاریخ حدیث

بدین‌گونه احیای متون حدیثی و احیای تاریخ خراسان بزرگ، اعم از تصحیح و ترجمه و تألیف، خط سیر مطالعاتی آینده عطاردی شد، خط سیری که تا واپسین دم حیات آن بزرگ ادامه یافت. او که راه خود را یافته بود و با هریک از بزرگان فرهنگ و دانش عصر که رایزنی کرده بود او را تشویق کرده بودند، با جدیت تمام مشغول به کار شد. نخست به مطالعه و بررسی منابع مکتوب چاپی در کتابخانه‌های تهران پرداخت و چون دریافت که منابع چاپی کفایت این کار را نمی‌کند، به بررسی متون خطی روی آورد. در این راستا نخست به تتبع در کتابخانه‌های عمومی و خصوصی تهران و سپس دیگر شهرهای ایران پرداخت. درهر شهر و شهرستان و دهی و نزد هر اهل علمی هم کتاب و کتابخانه‌ای می‌شناخت یا به واسطه از آن اطلاع می‌یافت، بیدرنگ به آنجا می‌شتافت و سراغ از گمشده خود می‌گرفت.

انگیزه او در پژوهش چنان نیرومند بود که او را بارهای بار به تحمل مشقت  سفرهای پرمخاطره داخلی و خارجی وادار کرد. او در همه جا سراغ از خراسان و خراسانیان دانشمندی که مایه رونق فرهنگ و تمدن اسلامی شده بودند می‌گرفت. از این رو سال‌های مدیدی از عمر خویش را در سفر به شهر شهر کشورهای اسلامی مانند عربستان، عراق، لبنان، سوریه، مصر، ترکیه، پاکستان، افغانستان و کشورهای غیر اسلامی مثل هندوستان، روسیه، انگلستان،  فرانسه، بلژیک و آلمان و جست‌وجو در کتابخانه‌های این بلاد و تهیه میکروفیلم از نوادر نسخه‌های فارسی و عربی گذرانید.  او در سفرهای مکررش به هندوستان چندین متن مهم از جمله التدوین فی تاریخ قزوین اثر رافعی را به چاپ رسانید. بهره او از این سفرهای دور و دراز بسیار بود که شرح جزئیات جالب  آنها را باید در کتاب روایت عشق خواند.

یکی از اقدامات مهم عطاردی در مدت اقامت تهران (پیش از انقلاب) تأسیس و مدیریت کتابخانه مسجد مشهور الجواد در میدان هفت تیر فعلی است که یکی از پایگاه‌های مهم نشر و تبلیغ  اندیشه اسلامی و مبارزات سیاسی در قبل از انقلاب بود بزرگانی چون استاد مطهری و مهندس بازرگان و سید رضا زنجانی و سید ابوالفضل زنجانی آن را اداره می‌کردند. عطاردی پس از سال‌ها اقامت در حجره مدارس و خانه‌های استیجاری سرانجام در جوار امامزاده قاسم شمیران صاحب مسکنی شد و به قول خودش «تکیه بر البرز داد» و در میانسالی ازدواج کرد و صاحب فرزند شد.

تا سال‌ها آثار متعدد عطاردی را ناشران مختلف در ایران و هند و لبنان به چاپ می‌رساندند. سرانجام او تصمیم گرفت که خودش انتشاراتی تحت عنوان «عطارد» تأسیس کند و مجموع آثار خود را با نظارت دقیق‌تری به چاپ برساند که چنین هم کرد. همچنین یکی از واپسین اقدامات مهم  وی تأسیس «مرکز فرهنگی خراسان» بود که ناشر آثار متعدد استاد شد.

 آثاری از جنس عسل

عطاردی را باید از آن سنخ مؤلفانی در تمدن اسلامی شمرد که در علم اهل سنت تعداد آنها بسیار زیاد و در میان شیعه شمار آنها اندک است، از این سنخ مؤلفان می‌توان تحت عنوان «محدث- مورخ» نام برد. در میان اهل سنت محدث – مورخانی مانند خطیب بغدادی، حاکم نیشابوری، ابن عساکر، شمس الدین ذهبی، ابن حجر، سخاوی و  سیوطی می‌توان نام آورد و در شیعه در عصر حاضر عطاردی در این زمینه فرد بسیار شاخصی است که راه و روش او تا حدودی متأثر از راه و روش میرزا حسین نوری و شیخ عباس قمی و شیخ آقابزرگ تهرانی و علامه امینی است.

آثار چاپ شده و چاپ نشده او پر برگ و بار است. کار شاخص و عمده استاد عطاردی در حوزه حدیث تدوین مسند احادیث برای هر یک از ائمه شیعه علیهم السلام است که مجموعاً حدود 60 جلد است.

علاقه مفرط او نیزبه نهج البلاغه دو پیامد داشت: یکی عرضه تصحیح و چاپ منقحی از آن که در 1364 بود که به اهتمام  بنیاد نهج البلاغه نشر یافت؛ دو دیگر تصحیح و چاپ چند شرح مهم کهن چاپ نشده نهج‌البلاغه بود، از جمله: شرح قطب راوندی، شرح قطب‌الدین کیدری و شرح علی بن ناصر سرخسی تحت عنوان اعلام نهج البلاغه. در حوزه تصحیح همچنین باید از تصحیح و چاپ کتاب مهم التدوین فی تاریخ قزوین اثر رافعی نام آورد که یکی از مهمترین آثار در حوزه فرهنگ ایرانی – اسلامی است.

در زمینه ترجمه نیز استاد عطاردی آثار فراوانی عرضه کرده است، از جمله: ترجمه الغارات اثر محمد بن ابراهیم ثقفی، ترجمه اعلام الوری اثر فضل بن حسن طبرسی، ترجمه النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه اثر محمد بن عقیل حضرمی در نقد معاویه، ترجمه مسند الرضا و بالاخره ترجمه هفت جلد از بحار الانوار مجلسی در موضوع کفر و ایمان.

در حوزه تألیف نیز کارنامه استاد عطاردی بسیار درخشان است، شماری از مهم‌ترین آنها بدین قرار است: تاریخ آستان قدس رضوی در دو جلد، راویان امام رضا، فرهنگ خراسان، بخش مشهد در هفت جلد، گرد آورندگان سخنان علی(ع)، روایت عشق  (در سرگذشت خود).  استاد عطاردی در موضوعات دیگر هم تألیفات چاپ شده و چاپ نشده‌ای دارد از جمله سه اثر درباره شاهنامه: اعلام شاهنامه، فرهنگ جغرافیایی شاهنامه و لغات عربی در شاهنامه.

اما مهم‌ترین کاری که استاد عطاردی در واپسین سال‌های عمر بدان دلبسته بود و در ایام شدت بیماری‌اش هم دمی از آن غفلت نمی‌کرد همانا اتمام تاریخ دیگر شهرهای خراسان بود هزاران هزار فیش در این باب برداشته بود و فرصت اتمام آن را نیافت و اینک امید می‌رود که توسط اولیای مرکز فرهنگی خراسان سر و سامانی بیابد و منتشر شود . روانش شاد و آرام باد.   

٭ همه نقل قول‌های نوشته حاضر مأخوذ از این کتاب است: روایت عشق، زندگینامه، سفرهای علمی، مطالعه در کتابخانه‌ها و مخطوطات، تحقیقات میدانی، آثار و تألیفات حاج شیخ عزیزالله عطاردی، تهران 1387.

روزنامه ایران

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: