کمالِ مُلک / نصرالله حدادی

1396/5/28 ۰۹:۳۹

کمالِ مُلک  / نصرالله حدادی

نیشابور، یکشنبه 27 مرداد ماه سال 1319، منزل محمدغفاری، ساعت دو بعدازظهر، استاد کمال‌الملک در خانه برادرزاده‌اش، چشم ‌از جهان فرو بست و پس از 93 سال زندگی پربار، همراه با مشقت و سختی- که بخشی از آن، فوت فرزندانش بود- کارنامه حیات خاکی‌اش بسته شد، اما هنر بی‌بدیلش، به روزگاران باقی خواهد ماند.

 

به بهانه هفتادوهفتمین سالگرد خاموشی «کمال‌الملک»

نیشابور، یکشنبه 27 مرداد ماه سال 1319، منزل محمدغفاری، ساعت دو بعدازظهر، استاد کمال‌الملک در خانه برادرزاده‌اش، چشم ‌از جهان فرو بست و پس از 93 سال زندگی پربار، همراه با مشقت و سختی- که بخشی از آن، فوت فرزندانش بود- کارنامه حیات خاکی‌اش بسته شد، اما هنر بی‌بدیلش، به روزگاران باقی خواهد ماند.

استاد کمال‌الملک به تصریح خودش در تهران به دنیا آمده است. «من در کاشان انعقاد نطفه‌ام شده، مادرم حامله به طهران آمده (با پدرم). در طهران متولد شده‌ام، در سه چهار ماهگی باز به‌کاشانم آورده‌اند، در نزدیک کاشان دهی است موسوم به «کله» که در هفت فرسخی است و ییلاق است، در طفولیت آنجا بوده‌ام.»

خودکشی میرزاابوتراب خان غفاری، برادر استاد، آن هم در سن 27 سالگی، نخستین ضربه روحی به او بود و از او دو دختر به نام‌های آسیه و عالیه باقی ماند. عالیه در کودکی فوت کرد و استاد سال‌ها، آسیه را چون فرزند خود، تحت تکفل داشت و سرپرستی می‌نمود و «تهمت دزدی» از تخت شاهی، او را بسیار آزرده ساخت. کمال‌الملک که انتظار چنین تهمتی را نداشت، از شاه قاجار دلگیر شد. او در این باره می‌نویسد: «در اتاق آینه و تخت‌طاووس نقاشی می‌کردم. پنج سال آنجا کار کردم. عصری آمدم بیرون. سرایدار در را بست، یکی از سرایدارها، یکی از پنجره‌ها را باز کرده بود و طلا از تخت کنده بود و برده بود. فردا شهرت یافت و دشمنان من گفتند که کار کمال‌الملک است تا آنجا که شاه هم ظنین شده بود. مرا بردند اتاق نایب‌السلطنه. شاه هم خیلی عصبانی شده بود. نایب‌السلطنه استنطاق کرد. یکی از سرایدارها گفت: بلی، فلان سرایدار بی‌موقع آمده بود و دو از شب رفته دیدم چیزی در دست دارد و بیرون می‌رفت. گفت او را احضار کردند، از او استنطاق کردند. دست‌های او زخم بود. بالاخره او اقرار کرد. دو روز بعد سر او را بریدند و جدا کردند و نشان دادند. خلاصه من در آن موقع تقریباً در خطر افتادم.»

سه چهارماه مانده به پایان عمر ناصرالدین‌شاه، در اردیبهشت سال 1275 شمسی کار «تالار آیینه» پایان یافت و مورد تحسین شاه قاجار قرار گرفت. در دوران مظفرالدین‌شاه، خواسته‌های نامعقول و بعضاً نامشروع این پادشاهِ نابالغ از استاد برای ترسیم تابلوهایی که در قامت هنر وی نبود، سروکار استاد را به اروپا کشاند و پس از چند سال، بار دیگر به دستور شاه به کشور بازگشت. در دوران محمدعلی‌شاه به علت هرج و مرج، وی سر در لاک خود داشت و در دوران احمدشاه، با تشکیل مدرسه صنایع مستظرفه، گام بزرگی برای تثبیت و تربیت شاگردان جدید برای صنایع قدیمه ایران برداشته شد و از آنجا که ریاست این مدرسه با استاد بود، او فارغ‌البال به کارش ادامه می‌داد و حتی پس از کودتای سوم اسفند ماه سال 1299، مورد عنایت پهلوی اول قرار گرفت؛ پهلوی در بیستم حوت (اسفند) سال 1300 شمسی در سرآغاز نامه‌ای به کمال‌الملک، چنین نوشته است: «فدایت شوم، مراسله شریفه عزوصول داد. یادگارهای بدیعی که از دست هنرمند جنابعالی در صفحه ایران به ودیعت گذارده می‌شود، برای تمام ایرانیان جای تصدیق وتحسین است و اینجانب هم به نوبه خود از اظهار امتنان قلبی خود‌داری نمی‌کنم.» پهلوی اول، دو سه باری به محل مدرسه صنایع مستظرفه در باغ نگارستان رفته بود و حتی به هنگام برخورد با استاد، از دیدن قد و بالا و وقار و متانت استاد، نزدیک بود از لبه ایوان به روی راه پله‌ها بیفتد و «خواهشی از استاد کرد. مجسمه ولیعهد» را بسازد. بعد از به سلطنت رسیدن پهلوی، سعایت و کارشکنی‌های سلیمان میرزا، وزیر معارف و سید محمد تدین، استاد از ریاست مدرسه استعفا دادند و به ملک شخصی خویش در حسین‌آباد نیشابور رفتند و حوادث ناگوار پی‌درپی همچون درگذشت مادر، همسر و فرزندش معزالدین، او را از پای درآورده بود، رخت به دیار باقی کشید. حادثه نابینا شدن از چشم چپ که گویا به‌علت سنگ پرانی سالار معتمد گنجی در سال 1304 در نیشابور رخ داد، با بلند نظری استاد، آن‌گونه که باید و شاید بازگو نشده است. او اصرار داشت: «من راضی نیستم تا زنده هستم حقیقت این امر را کسی بداند» و این بلندنظری، برای عضو سارق جواهرات تخت شاهی نیز قبلاً رخ داده بود و شاه قاجار، خواسته او را نپذیرفته بود. ماجرای جعل‌نامه به نام کمال‌الملک از سوی یکی از وکلای عدلیه در شهر نیشابور و کشف جعل خط از سوی مرحوم محمدعلی فروغی و گذشت و فداکاری کمال‌الملک، براستی شنیدنی است و نشان دهنده مقام و مرتبت او نزد پهلوی اول است که دستور داده بود «تقاضای آقای کمال‌الملک فوری اجرا شود و مراتب انجام تقاضا به خود آقای کمال‌الملک هم اطلاع داده شود» و این یعنی تعظیم قدرت در برابر هنر و هنرمند. آثار و شاگردان استاد کمال‌الملک، افتخار همیشگی این ملک و سرزمین است و تابلوهای نیمه‌کاره استاد هنوز هم در موزه شادروان حاج حسین‌آقا ملک و اماکن دیگر نگاهداری می‌شوند و در میان نقاشی‌های او، آثاری چند از تهران آن‌روزگار نیز ترسیم شده است و امروز فقط یک خیابان فرعی منشعب از میدان بهارستان به‌نام این هنرمند سرزمین ماست. بزرگش بداریم که بزرگ بود.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: