1395/11/19 ۰۷:۴۲
من از سال ١٣٥٤ دکتر علیاکبر صارمی را میشناختم. هر دو در دفتر مهندسین مشاور علی سردارافخمی کار میکردیم. او که فارغالتحصیل رشته معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود، بعد از پایان دوره دکترای معماری از دانشگاه پنسیلوانیا به ایران برگشته بود.
من از سال ١٣٥٤ دکتر علیاکبر صارمی را میشناختم. هر دو در دفتر مهندسین مشاور علی سردارافخمی کار میکردیم. او که فارغالتحصیل رشته معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود، بعد از پایان دوره دکترای معماری از دانشگاه پنسیلوانیا به ایران برگشته بود. من دانشجوی جوانی که آموزش دانشگاهی و تجربه کار حرفهای را به جلو میبرد و او شاگرد لویی کان بود و بسیار از او یاد میکرد و نقلقول. هر دو هم در دورانی که من در آن دفتر بودم روی پروژه دانشگاه صنعتی اصفهان که قرار بود شاخه جدید دانشگاه آریامهر آن زمان (دانشگاه شریف امروز) باشد کار میکردیم؛ هرکدام روی بخشی از پروژه به علت مقیاس بزرگ آن. او مسئول طراحی چند ساختمان دانشگاه اصفهان بود و من در طراحی و اجرائیکردن نقشههای ساختمانهای دیگر همان دانشگاه شرکت داشتم. با اینکه ١٠ سالی از من بزرگتر بود، با هم دوست شدیم. علاوه بر گفتوگوهای زیاد در دفتر بهویژه درباره معماری در غرب و آموزش آن در آمریکا، او بود که به علاقه تازهپاگرفته من برای ادامه تحصیل در خارج بسیار افزود. چند بار گفت باید بروی و دنیا را و معماری را از دید دیگران بینی و تازه بدانی که باید خیلی آموخت؛ نقش آموزگار و مشوق را بهخوبی بلد بود. من بارها به خانه او و ویلای او در نوشهر رفتم. روی زمین مشترکی با همکار معماری در همان دفتر سردارافخمی، هرکدام یک ویلای جداگانه طراحی کرده و ساخته بودند. ویلای او بهخاطر فرم مدرن و حجم زیبایش برای هر بازدیدکنندهای جذابیت داشت، درعینحال که بیش از هرچیز مقایسهای با ویلای معمار دیگر که کار ساده ولی با قابلیت استفاده بیشتری و در دید چشم بود مطرح میکرد. همان ویلا بود که او با مهربانی در اختیار دوست و همدانشکدهای من که او نیز در همان دفتر سردارافخمی کار میکرد، گذاشت که روز بعد از ازدواج این دوست من - که علی صارمی با او هم دوست شده بود- با همسرش که او هم معماری از آمریکا برگشته بود برای «ماه عسل» به آنجا بروند. با دعوت زوج جدید که هر دو از دوستان نزدیکمان بودند برای پیوستن به آنها در ماه عسلشان که قرار بود فقط سه روز باشد، من و دو دوست دیگر به ویلای نوشهر علی صارمی رفتیم. در آنجا بود که دیدم ١٢ نفر همه یا معمار یا شاغل در دفترهای معماری هوار عروس و داماد شدهاند. جالب اینکه صارمی با کمال میل ویلای خود را در اختیار این گروه که میدانست بیش از ١٠ نفر خواهند بود، گذاشته بود بدون اینکه خودش در آنجا حضور داشته باشد؛ مهربانی را بهخوبی بلد بود. دو سال بعد که دو سالی قبل از انقلاب بود، من ایران را به مقصد آمریکا برای ادامه تحصیل ترک کردم. بعد از انقلاب او مهندسین مشاور سردارافخمی را ترک کرد و دفتر معماری خود را بنیاد گذاشت. دیگر ندیدمش تا چند سال پیش که به لسآنجلس میآمد؛ اما من همان روز که او به شهر محل اقامت من میرسید، عازم ایران بودم! فقط توانستیم دو ساعتی کوتاه با هم گفتوگو کنیم و از خاطرات مشترک یادی. تا مرا دید گفت «صبر کردی تا بعد از اینهمه سال من به شهر تو بیایم و آنوقت تصمیم گرفتی بگذاری بر وی ایران؟»، گفتم: «میروم سنگر را حفظ کنم». نکته را سریع گرفت و برگرداند به من که «آره، معماری اون سرزمین فقط به من و تو احتیاج داره! اگر هیچکدوم اونجا نباشیم دیگه کار معماری لنگ میمونه!» - شوخی و خوشصحبتی را هنوز خوب بلد بود. در آن دو ساعت با اشتیاق از هرچه میتوانستیم حرف زدیم. عجب اینکه بسیاری از جزئیات مربوط به زمانی را که با هم در دفتر سردار بودیم و صحبتهایی را که با هم کرده بودیم، به یاد داشت. حتی به یاد من آورد آنچه را که سیوچند سال پیش به من گفته بود: «حتما برو خارج درس معماری را ادامه بده. خیلی چیزها یاد میگیری» و حالا که فهمیده بود من در آمریکا طراحی شهری و شهرسازی خواندهام، اضافه کرد: «خوشم اومد حرف منو را خوب گوش کردی!»؛ طعنهزدن دوستانه را هم در این مدت یاد گرفته بود. دو ماه بعد در رابطه با کتابم که درباره دگرگونیهای معماری و شهرسازی ایران در دوران مدرن است گفتوگویی مفصل- اینبار تلفنی- با او داشتم. با کمال میل هر آنچه را پرسیدم پاسخ داد. حتی آن جایی که او را به چالش کشیدم، عقب ننشست، بهویژه هنگامی که پرسیدم با تمام علاقهاش به ایران، کجای کارش معماری ایرانی است؟ «ایرانیت» معماری او را - اگر به آن لزوم حضور چنین ویژگی در معماری امروز باور دارد- در کدام کار یا در کدام گوشه از طرحهای او باید جستوجو کرد و دید؟ درباره معماری صحبتکردن و دفاع از نظرات و کارهایش را هم خوب بلد بود. یادش بخیر؛ دیگر نیست، معماری که معماری و طراحی را دوست میداشت و در پیشبردن گفتمان معماری در ایران تلاش بسیار میکرد. عشق او به این حرفه در کارهایش و در فعالیتهایش بسیار نمایان بود. با شاگردان زیادی چه در محیطهای دانشگاهی و چه در بیرون از آنها از معماری گفت و به آنها معماری آموخت، همانگونه که میگفت لویی کان با شاگردانش - و او- رفتار کرده بود؛ این را ٤٠ سال پیش به من گفته بود. شاید از هر نکتهای بااهمیتتر اینکه همانند استادش هوشنگ سیحون که خیلی دوستش میداشت و برایش بس احترام قائل بود، عاشق ایران بود. استاد نتوانست در ایران بماند؛ ولی شاگرد که میتوانست مانند بسیاری ایران را ترک کند و چون در خارج هم تحصیل کرده بود، امکان یافتن کار حرفهای هم قطعا داشت، در ایران ماند. با حجم درخور توجه کارهای معماری و طرحهای خود علی صارمی جای خاصی در گستره معماری دوران ما برجا گذاشت. نوشته زیر بخش کوتاهی از گفتوگوی بلند من با دکتر علیاکبر صارمی است، انسانی که معماری و هنر و موسیقی را میشناخت و به جزئیات توجه خاصی میکرد. این بخشی است که هم به او و هم به رابطهاش با سیحون ارتباط دارد و من آن را ویراستاری کردهام. جای هردویشان در معماری ایران خالی خواهد بود.
منبع: روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید