1395/3/24 ۰۹:۲۰
توجه دادن به این مهم است که موضع حکومت نسبت به مردم، نمیتواند موضعی برخواسته از تبعیض و یا متأثر از یک جریان خاص باشد، برای اینکه مردم، فراتر از باورهایشان، حقوق انسانی برابری دارند. نمیشود مثلاً در آبرسانی به مردم و یا در تأمین غذا و بهداشت و امنیت و تحصیل و دیگر مایحتاج عمومی، بعضی را بر بعضی دیگر مقدم داشت، برای اینکه اولاً وضع و حال مردم در سرنوشت هم اثرگذار است، ثانیاً حکومت، نقش مدیر ارشد یک جامعه را دارد که باید فراجریانی عمل کند
نکته دوم: توجه دادن به این مهم است که موضع حکومت نسبت به مردم، نمیتواند موضعی برخواسته از تبعیض و یا متأثر از یک جریان خاص باشد، برای اینکه مردم، فراتر از باورهایشان، حقوق انسانی برابری دارند. نمیشود مثلاً در آبرسانی به مردم و یا در تأمین غذا و بهداشت و امنیت و تحصیل و دیگر مایحتاج عمومی، بعضی را بر بعضی دیگر مقدم داشت، برای اینکه اولاً وضع و حال مردم در سرنوشت هم اثرگذار است، ثانیاً حکومت، نقش مدیر ارشد یک جامعه را دارد که باید فراجریانی عمل کند و افراد جامعه و شهروندان را به دیده اعضای یک خانواده بنگرد و همه چیز را برای همه بخواهد، پیغمبر(ص) میفرماید: «الخلق عیال الله فاحب الخلق الی الله من نفع عیال الله و ادخل علی اهل بیت سرورا:۱ مردم خانواده خدا هستند، محبوبترین آنها نزد خداوند، کسی است که به حال مردم سودمندتر باشد و خانوادهای را خوشحال سازد.» و امیرالمؤمنین میفرماید: «کلکم عیال الله و الله سبحانه کافل عیاله:۲ همه شما خانواده خدا هستید و خداوند سبحان کفالت امور خانوادهاش را عهدهدار شده است». و لذا در ادامه فرمان میفرماید: «فانّهم صنفان اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق: زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان و یا اینکه همانندان تو در آفرینش هستند» که طبیعتاً هرچند همکیش و همخط تو هم نباشند، آفریده همان خدایی هستند که تو را آفریده است.
نکته سوم: آسیبپذیری مردم از ناحیه نفسانیت، نادانی، فریب خوردن و امثال اینهاست، لغزشهایی از آنان سر میزند و بهانهجوییهایی، دامنگیرشان میگردد و به عمد یا خطا، مرتکب خلاف میشوند. این بیان حضرت، کنایه از یک واقعیت است که مردم معصوم نیستند، امیال و آرزوها دارند. چه بسا راه را اشتباه بروند و یا به انگیزه دستیابی به مطالباتشان، در صورتی که راه قانونمندی برای رسیدن به آنها پیدا نکنند، به بهانهجوییها و یا مبارزات منفی رو بیاورند! و گاهی هم ممکن است تحت تأثیر تبلیغات دیگران، به کارهای خام و حساب نشدهای دست بزنند. به هرحال، مردم مصون از خطا و لغزش نیستند، آن چنان که مسئولان نیز، این گونهاند و تدبیر و مدیریت صحیح بحرانها، خود آزمون بزرگی برای سیاستمداران و مدیران جامعه است. در چنین شرایطی، حکومت و حاکمان نه در موضع برخورد با دشمنان و مخالفان فرضی و یا با تحلیلهای شتابزده و خام سیاستپیشگان خودکامه، چاره کار را در استفاده از قوه قهریه و سرکوب، نتیجهگیری نمایند، بلکه در موضع پدری مهربان که در بین افراد خانوادهاش، نگرانیهایی پیش آمده است، از سه اصل «رحمت»، «محبت» و «مودت» که از آبشخور تدبیر و تعقل و مهندسی سیاسی مدیریتی حساب شدهای، استفاده نماید و ضمن طبقهبندی اطلاعاتی، امنیتی درخور، براساس اصل عدالت و نه کینهتوزی، عمل نماید و هر یک از شهروندان که در گرداب چنین وضعیتی گرفتار آید به فرموده امام علی(ع) سزاوار است بیش و پیش از هر اقدام قهرآمیز و حرمتشکنانهای، عشقورزی به خودش و دیگر شهروندان را از جانب سکانداران قدرت، احساس نماید که حضرت در این راستا، گزینه عفو و گذشت را مطرح فرموده است.
نکته چهارم، مطرح کردن گزینه عفو و گذشت است که نه تنها یک ارزش اخلاقی و از مکارم اخلاق به حساب میآید، بلکه یک سیاست راهبردی روشن و مؤثر برای نشان دادن حسن نیت حکومت و کارگزاران آن به مردم است که نقش تعیینکنندهای در سرنوشت مدیریت دارد و لذا امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب و ترضی ان یعطیک الله من عفوه و صفحه: نسبت به آنان با عفو و گذشت رفتار کن، همانطور که دوست داری خداوند با تو به عفو و بخشش خویش، رفتار نماید.»
عفو و گذشت در سیره نبوی
سیره نبی گرامی اسلام(ص) گویای اخلاق پسندیده بشری، به ویژه در راستای توسعه رحمت و رأفت و مدارا با مردم در عرصه سیاست و حکومت است و شمشیر آن حضرت نیز پشتوانه همین اندیشه بلند بوده است و به اعتبار همین انگیزه الهی و هدف بزرگ هدایت توحیدی از شمشیر و سرنیزه و دیگر سلاحهای جنگاوران تاریخ، ممتاز میگردد.
جنگهای اسلامی و حوادثی که در آنها رخ دادهاند، حقانیت این اندیشه را نشان میدهند، وارد شدن سرفرازانه پیغمبر اکرم(ص) به مکه، ناقوس مرگ مخالفان را به صدا درآورد و دشمنان اسلام و توحید را سخت نگران ساخت. تمام تحلیلها، آینده خونباری را برای دشمنان آن حضرت نشان میداد، گویا شمشیر انتقام اسلامیان از نیام درآمده، حیات دشمنان اسلام را تهدید میکرد. سعدبن عباده که پرچم سپاه را بر دوش میکشید و پیشاپیش سپاهیان حرکت میکرد، هنگامی که چشمش به ابوسفیان افتاد، فریاد زد:
الیوم یوم الملحمهر الیوم تسبی الحرمه
امروز روز خونریزی و انتقام است؛ امروز روزی است که زن و بچه مشرکان به اسارت گرفته میشوند! امروز روز ذلت و خواری قریش است! هنگامی که ابوسفیان، در مقابل رسول خدا(ص) قرار گرفت، در حالی که کاملاً به هم ریخته بود، عرض کرد: «ای پیغمبر! فرمان دادهای قومت را از دم تیغ بگذرانند؟» آنگاه به شعار خشونتطلبانه و تحریکات سعد اشاره کرد، و گفت: «شما نیکوکارترین، مهربانترین و خویشاوند دوستترین مردم هستی.»
پیغمبر اکرم(ص) با شنیدن این گزارش برافروخت و بلافاصله سعد را از پرچمداری سپاه برکنار کرد و پرچم را به دست علی(ع) داد و شخصاً هدایت تبلیغاتی سپاهیان را به دست گرفت و در اولین اقدام مداراجویانه، فرمود: «الیوم، یوم المرحمه: امروز روز رحمت و مدارا با مردم است.»۳ امروز روز گذشت است! شعاری که ناباورانه بود؛ اما واقعیت داشت، نمایش روح اسلام و نبوت بود، پیغمبر(ص) گام دیگری به جلو برداشت و کریمانه، جز چند نفر را که در عناد و دشمنی با حق، لحظهای کوتاه نیامده بودند، همه را مورد عفو قرار داد و در شرایطی که سران قریش تصور میکردند از شمشیر اسلام، ایمن نخواهند بود، رسولالله(ص) وارد بیت شدند و در حالی دستهایشان را به دو طرف درب بیت گذاشته بودند، خطاب به حاضران که نگران انتقام مسلمانان بودند، فرمودند: «چه گمان کردهاید و درباره من چه میگویید؟» سهیل بن عمرو به عنوان سخنگوی آنان عرض کرد: «ما درباره تو به نیکی سخن میگوییم و گمان خیر نسبت به شما داریم، برادر بزرگوار و پسرعموی بزرگوار!» پیغمبر(ص) فرمودند: «من همان چیزی را به شما خواهم گفت که یوسف به برادرانش گفته است: لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم و هو ارحم الراحمین: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند شما را میبخشد و او مهربانترین مهربانان است!
آگاه باشید که شما همسایههای بدی برای پیغمبر بودید. رسالت را تکذیب کردید و پیامبر را از خودتان راندید و از خانهاش بیرون کردید و به همه اینها، رضا ندادید و به مدینه لشکرکشی کردید تا با او بجنگید، ولی من به شما میگویم: فاذهبوا فانتم الطلقاء:۴ بروید که همه شما آزاد هستید!» عفو و بزرگواری آن حضرت، انقلاب عظیمی در عرصه عواطف بشری به وجود آورد و مردم همانند مردگان که سراسیمه از گورها سر بر میآورند، به سوی پیامبر و برای پذیرش اسلام سرازیر شدند! عفو عمومی رسول خدا(ص)، نقش بهسزایی در نشر و تثبیت حاکمیت توحید داشت و تأثیر رفتار آن حضرت، بیش از تبلیغاتی که وجود داشت، حقانیت دین نبوی را نشان میداد.
نکتهپنجم، توجه دادن به وظایف مقامات حکومتی است که با دیگر مردم و شهروندان متفاوت است؛ یعنی اینکه مدیران و کارگزاران حکومت و دستاندرکاران دولت، علاوه بر وظایفی که همگان برعهده دارند، در موضع هدایت جامعه و رسیدگی به امور مردم هستند و در رفتار و کردارشان بایسته است در میدان عمل، نمونههای کامل اخلاق و رفتار و کردار و گفتار را به تودهها ارائه دهند و معلمان حکمت نظری و عملی، برای دیگران باشند. آنچنان که در مواردی لازم است، قاطع و بیگذشت عمل کنند و در مواردی هم، باید چونان نسیم بهاران، پیامآور محبت و دوستی و عطوفت و گذشت باشند.
با توجه به اینکه براساس تجربیات مدیریتی، یک نرمش حساب شده و اخلاقی، بیش از بگیر و ببند و برخورد قهرآمیز میتواند سازنده و گرهگشا باشد. قرآن کریم میفرماید: «لاتستوی الحسنه و لاالسیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانّه ولیٌ حمیم: بدی را با نیکی جواب بده تا فضای دشمنی بین تو و دیگری عطر دوستی و صمیمیت به خود گیرد.» (مؤمنون، ۹۶)
عفو در سیره پیامبر(ص)
خداوند رحمان و رحیم است و رحمت او بر غضبش پیشی گرفته است و پیامبر رسول رحمت است، قرآن کریم که تمام سورههایش به استثنای توبه، با رحمانیت و رحیمیت خدا شروع شده است، خطاب به پیامبر میفرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفصوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فإذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین: ای پیامبر به [برکت] رحمت الهی[که درد ل تو افکنده است] در برابر مردم، نرم [و مهربان] ظاهر شدی و عمل کردی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برایشان آمرزش بطلب و درکارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامی که تصمیم گرفتی،[قاطع باش و] بر خدا توکل کن؛ زیر خداوند متوکلان را دوست دارد. (آل عمران،۱۵۹) و در مورد اهل کتاب که نسبت به حضرتش حسد میورزیدند و کینهتوزانه رفتار میکردند، میفرماید: «ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی الله بامره ان الله علی کل شیء قدیر: بسیاری از اهل کتاب از روی حسد آرزو میکردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند، با اینکه حق برایشان کاملا روشن شده است. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خدا فرمان خویش را مقرر دارد؛ خداوند بر هر چیزی تواناست.(بقره،۱۰۹) قرآن کریم خطاب به پیامبرش که الگوی یک رهبری الهی برای همه خدا باوران است میفرماید:«صل علیهم ان صلاتک سکن لهم: به مردمی در کارهای شایسته حضور دارند، درود بفرست و به ایشان دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آنهاست» (توبه،۱۰۲)
گذشت و بزرگواری در سیره علی(ع)
هنگامی که خبر بیعت مردم با خلیفه سوم به حضرت رسید، در حالی که بعضیها، منتظر واکنش تندی از آن حضرت بودند، امام(ع) فرمود: «هر چند من، همانطور که میدانید به تصدی امر خلافت از دیگران شایستهتر هستم؛ اما به خدا، به آنچه انجام دادهاید، گردن مینهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبراه باشد و نظام مصالح عمومی از هم نپاشد و جز من، به دیگری ظلم نشود!5
این مصالح عمومی است که برای امام مطرح است و در آن بخشی که ظلم، متوجه خود حضرت میشود، بزرگوارانه از کنارش میگذرد و ستم در حق خودش را بهانهای برای وارد شدن در میدان جنگ و انتقامجویی قرار نمیدهد!
در جریان دیداری که با عاصم پسر زیاد دارد و او را به دلیل پشت پا زدن به زندگی و بیتوجهی به حقوق زن و فرزندش مورد نکوهش قرار میدهد، عاصم، در مقام دفاع از عملکرد خودش، خطاب به امام عرض میکند: ای امیر مؤمنان، این شما هستید که لباس خشن میپوشید و غذای ناگوار میل میکنید!» گویا میخواهد بگوید که من به شما تأسی جستهام، چرا ملامتم میکنید؟ البته معلوم میشود او علی را در تاریکی دیده و از جامعیت شخصیت آن حضرت و مجموع اوصاف برترش این گزینهها را برگزیده است و مهمتر این که خودش را با امام مقایسه کرده است و لذا حضرت، در مقام زینهار او بر آمد و فرمود: «و ای بر تو، من همانند تو نیستم. خداوند بر پیشوایان دادگستر واجب کرده است که خودشان را با مردم ناتوان همسو کنند تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند.»
معلوم میشود مدیران ارشد جامعه، به ویژه رهبری که با تکیه اهرم دادگری حکمرانی میکند، باید از ویژگیهای خاص خودش برخوردار باشد که یکی از آنها، عفو و گذشت و برخورد پدرانه با فرزندان جامعه است و در ادامه شیوه رفتار حکومت با خطاکاران میفرماید: «فانک فوقهم و والی الامر علیک فوقک و الله فوق من و لاک: زیرا تو، ما فوق آنان هستی و فرمانروای تو، برتو از تو و خداوند، ما فوق کسی است که تو را بر آنان حاکم قرار داده است».
نکته ششم، اشاره به وظایف حکومت و کارگزاران، نسبت به مردم است که رسیدگی به تمام امور ایشان را شامل میگردد، که حضرت میفرماید:«و قد استکفاف امرهم و ابتلاک بهم: البته اوست که تو را به کفایت امر ایشان، گمارده و مردم را وسیله آزمون تو قرار داده است».
ضرورت وجود رهبری در جامعه
حقیقت این است که رهبری انسانها و بسیج کردن نیروهای عظیم نهفته آنها، در مسیر کمال و تعالی، چه از منظر اجتماعی و بعد حیات این جهانی و چه از نظر روحانی و معنوی و رسیدن به حق، عالیترین و سختترین مسئولیت انسانی است که بر گرده متولیان امر، سنگینی میکند. و لهذا رهبری جامع و کامل انسان، در پرتو جعل خداوند، شکل گرفته است که در خور افراد برگزیدهای، نظیر ابراهیم(ع) و خانمالانبیاء(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و دیگر پیشوایان الهی خودش را نشان میدهد؛ ولی از آنجایی که ساماندهی امور مردم، یک ضرورت عقلانی است و بشریت در هر عصری نمیتوان از برکات ایشان و رجال برگزیده الهی برخوردار گردد، ضرورت مدیریت و نیاز به حکومت و مدیریت اجتماعی، پیوسته مورد توجه انسانها قرار گرفته و در اشکال مختلفی خودنمایی کرده است. اینکه پیغمبر(ص) فرمود: «اگر در سفری حداقل سه نفر بودید، یکی از خودتان را امیر قرار دهید تا کارتان سامان گیرد»، نشانه اهتمام اسلام، به رهبری و مدیریت جامعه است.
و اینکه امام علیهالسلام در پاسخ به شعار خوارج که میگفتند «فرمانروایی تنها از آن خدا است» فرمود: «شعارشان، سخن حقی است که آهنگ باطل دارد. آری جز فرمان خداوند، فرمانی نباشد؛ اما آنچه اینان میگویند، این است که حکومت و اجرای قوانین نیز از آن خدا است. در حالی که مردم به امیر و رهبری نیکوکار یا بدکاری نیازمند هستند تا در پناه رهبری او، مؤمن به کار خویش ادامه دهد و کافر نیز از زندگی بهره برگیرد تا اینکه خداوند، هر چیزی را به سرانجام مقدرش برساند و از این رهگذر، اموال عمومی گردآوری و دشمن مردم سرکوب گردد، راهها امنیت یابند و حق ناتوان، از زورمند گرفته شود تا نیکان بیاسایند و بدان، فرصت آزردن دیگران را نیابند.».
منظور از این فرموده حضرت که «کلمه حق یراد بها الباطل» این است که البته حکم، به معنای قانونگذاری، از آن خداست، خاستگاه شریعت و قانون، ذات مقدس حضرت حق است، اماخوارج از طریق نفی حکم غیر خدا، میخواهند فرمانروایی را از غیر خدا نفیکنند و بستر نظری حاکمیت را متزلزل نمایند؛ نه معاویه و نه علی، «لا حکم الا لله» که این برداشت، نه توجیه عقلانی دارد و نه با موازین و حیانی انطباق دارد و نه براساس تجربه تاریخی، تأیید میشود و نه این که مؤیدی از مستندات اسلامی و الهی دارد. و لذا امام(ع) آنها را تکذیب کرده و میفرماید: «مردم براساس ضرورت، باید امیری نیکوکار یا بدکار داشته باشند.»
برای تدبیر امور جامعه، وجود رهبری ـ خوب یا بد ـ ضرورت دارد؛ زیرا خواستههای مردم به تناسب ظرفیتها و ذهنیتهایشان گوناگون و متضاد است و دلهایشان پراکنده؛ بنابراین نظام زندگی آنها در حیات و بقا، به تدبیر و فرماندهی و مدیریت نیازمند است که اوضاع و احوال عمومی را براساس مصالح و منافع همگانی نظام بخشد و خواستههای ناروا و مطالبات نامعقول را در جهت مصالح کلی جامعه هدایت نماید و دلهای متفرق و دستهای تجاوزگر را، از دراز شدن به حریم دیگران باز دارد.
به تحقیق و تجربه دریافتهایم که وجود مدیریت مسلط و حکومت مقتدر، تضمینی بر سلامت جامعه از ظلم و ستم خودخواهان است، هر چند که ضعفها و بدیهایی هم داشته باشد. از رسول خدا(ص) روایت شده است که «ان الله یؤید هذا الدین بالرجل الفاجر: خداوند، این دین را با افرادی که در آخرت بهرهای ندارند، تأیید خواهد کرد.»6 و در روایت دیگری فرمودهاند: «ان الله یوید هذا الدین باقوام لا خلاق لهم: خداوند این دین را به وسیله گروهی فاسق تأیید میکند.»7 و همچنین فرمودهاند: «وجود پیشوای ستمگر در مقایسه با آشوب و فتنه، از آن دو بهتر است با این که در هیچ کدام خیری نیست، البته بعضی از شرور، میتواند از جهتی خیریتی هم داشته باشد.»8
توضیح آنکه پیشوای ستمگر، بودنش از نبودنش که موجب فتنه و هرج و مرج، در میان مردم شود، بهتر است. بدین سبب است که اصلاح پارهای از امور، به وجود وی بستگی دارد،هر چند از آن جهت که ستمگر است، خیری ندارد؛ چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «در هیچ کدام خیری نیست»، ولی وجود و هیبت یک حکومت توانمند در میان مدرم، از گسترش فتنه و آشوب جلوگیری میکند، پس اندک خیری به وجود او حاصل میشود که در صورت نبودش، از آن خیر اندک نیز، وجود نخواهد داشت. بنابراین وجوه امارت و رهبری برای جامعه، یک ضرورت گریز ناپذیر است که حضرت هم فرمودند: مردم ناگزیر باید فرماندهی ـ نیکوکار و یا بدکار ـ داشته باشند، تا «یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الکافر: مومن در سایه فرماندهی آن راه آخرت و ایمان خویش را برود و کافر نیز بهره دنیایی خود را ببرد.»
پینوشتها:
۱ـ وسائلالشیعه، ج۱۶، ص۳۴، باب۲۲٫
۲ـ غررالحکم، ۳۹۶٫
۳ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۱۷، ص۲۷۳٫
۴ـ بحارالانوار ۲۱ر۱۳۲ باب ۲۶ ـ فتح مکه … ص:۹۱
5ـ نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبه۷۴، ص۱۰۲٫
6ـ منیه المرید،ج۳ص۱۴۴
7ـ بحارالانوار، ج۲۴،ص۳۶۱، باب۶۷٫
8ـ ترجمه شرح تهجالبلاغه(ابن میثم)ج۲، صفحه ۲۲۲٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید