تدبیر و سیاست در نهج‌البلاغه / حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر اکبر حمیدزاده - بخش اول

1395/3/22 ۰۷:۵۳

تدبیر و سیاست در نهج‌البلاغه / حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر اکبر حمیدزاده - بخش اول

نهج‌البلاغه تجلی گفتاری بزرگمردی از تبار توحیدیان است که به وسعت جان بشر و نیازهای مادی و معنوی او درفشانی کرده و نقشه راه خدایی شدن را به بشریت ارائه کرده است؛ آن‌چنان که رمز جاودانگی قرآن را باید در اصالت و حیاتی و منطق آسمانی آن جستجو کرد. مانایی امام علی(ع) نیز مرهون اندیشه‌های بلندی است که شخصیت یگانه حضرتش را در دنیای کلام جاودانه‌اش به تصویر کشیده است

 

اشاره: نهج‌البلاغه تجلی گفتاری بزرگمردی از تبار توحیدیان است که به وسعت جان بشر و نیازهای مادی و معنوی او درفشانی کرده و نقشه راه خدایی شدن را به بشریت ارائه کرده است؛ آن‌چنان که رمز جاودانگی قرآن را باید در اصالت و حیاتی و منطق آسمانی آن جستجو کرد. مانایی امام علی(ع) نیز مرهون اندیشه‌های بلندی است که شخصیت یگانه حضرتش را در دنیای کلام جاودانه‌اش به تصویر کشیده است و در خلأ معنویت امروز، این نهج‌البلاغه است که می‌تواند در پرتو آیات قرآن کریم، زلال خردورزی را در گستره حیات معقول انسان مادی سازد و دغدغه و پریشانی مرگ‌آور انسان سرگشته امروز را درمان نماید.

آنــچه آمـــد، بخشی از کتاب ده جلدی «قطره‌ای از دریا، شرح نهج‌البلاغه علی(ع)» است که به خامه خطیب نامور، جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدزاده گیوی به رشته تحریر کشیده شده است. مؤلف دانشور که سالیان دراز در سایه‌سار نهج‌البلاغه آرمیده و در آن فضای بیکرانه تنفس کرده است، کوشیده بخشهای مختلف آن کتاب بی‌نظیر را با زبانی ساده و رسا شرح کند و در اختیار عموم مردم بگذارد. گفتنی است که مرحوم شریف رضی نهج‌البلاغه را در سه بخش تنظیم کرده است: خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌ها یا کلمات قصار. استاد حمیدزاده پس از سالها تلاش و پیگیری مجدانه، نامه‌ها را در چهار مجلد و حکمت را در سه مجلد چاپ کرده‌اند. به یاری خداوند شرح بخش خطبه‌های نیز تا چندی دیگر در دسترس علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت. آنچه در پی می‌آید، گزیده‌ای از جلد سوم نامه‌هاست که شرحی است بر عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر که به تنهایی یک جلد شده است.

***

این عهدنامه، از زمان‌های دور تا امروز، فکر و اندیشه عالمان بزرگی از عرب و غیر عرب، از جمله مستشرقین را به خودش مشغول داشته است و در طول تاریخ، نویسندگان و محققان در اسناد تاریخی، مقالات بی‌شماری را از آن استفاده کرده‌اند و کسانی که بر این فرمان شرح نوشته‌اند، فراوان هستند که علامه شهرستانی اسامی ده نفر از ایشان را در ابتدای کتاب «الراعی و الرعیه» استاد الفکیکی آورده است و سازمان یونسکو این اثر علوی را به عنوان یک سند تاریخی مهم پذیرفته و آن را به رسمیت شناخته است و در اهمیت آن، همین بس که در طول تاریخ، شخصیت‌های بزرگ علمی، به ویژه سیاست‌پیشگان، جامعه‌شناسان و اندیشمندان بزرگ و کسانی که در عرصه مدیریت اجتماعی حرفی برای گفتن داشته‌اند، همگی فرمان امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان یک اندیشه ماندگار ستوده‌اند.

توجه به اهمیت این عهدنامه، نه تنها بزرگی امام علی(ع) را در عرصه رهبری امت نشان می‌دهد، بلکه بزرگی و عظمت انسان بزرگ دیگری را می‌نمایاند که مخاطب خاص امیرالمؤمنین، برای دریافت این منشور جاودانه بوده است که او مالک است، فرزند اشتر، جاودانه مردی از تبار آسمانیان که نامش همدوش نام مولایش، دفتر فضایل انسانی را آذین بسته است!

 

مالک کیست؟

شخصیت برجسته‌ای که عصر رسول خدا(ص) را درک کرده است و در نقد حال رجال تأثیرگذار تاریخ اسلام، هیچ یک از رجال نویسان، در مقام تنقیص و یا تضعیف ایشان برنیامده‌اند و در کلام علی(ع) آن چنان توصیف شده است که با دیگر اصحاب حضرتش، قابل مقایسه نمی‌باشد. در شأنیت و شرافت مالک همین بس که قابلیت و صلاحیت آن را داشته است که مخاطب امام، دریافت عهدنامه بلند حکومتی بوده و حامل افکار و اندیشه‌های بلند امیرالمؤمنین علی‌(ع) است[...].

 

احترام به رأی و نظر مردم

[حضرت امیرالمؤمنین(ع) در بخشی از این عهدنامه می‌فرماید:] «ثم اعلم یا مالک، انی قد وجهتک الی بلاد قد جرت علیها دول قبلک من عدل و جور و ان الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم: ای مالک بدان، من تو را به شهرهایی اعزام کردم که پیش از تو، حکومتها و حاکمان دادگر و ستم‌پیشه را تجربه کرده‌اند و به راستی مردم، همان طور به کارهای تو نظر دارند که تو به عملکرد فرمانروایان پیش از خودت، نگریسته‌ای و درباره تو همان داوری را خواهند کرد که تو درباره آنان داشته‌ای!» در این بخش از فرامین امیر(ع) سه نکته قابل توجه است:

نکته اول: توجه‌دادن مالک به ناپایداری و مستعجل بودن این موقعیت‌هاست که چند صباحی نمی‌پایند و به دیگری منتقل می‌شوند و مصر نیز پیش از تو «مالک»، حاکمان عدل و جور، فراوان، به خود دیده است: «قد جرت علیها دول قبلک من عدل و جور». بنابراین نباید به موقعیت پیش‌آمده مغرور گردد و عاریت بودن آن را فراموش نماید، برای اینکه توجه به این نکته بس مهم، خود انگیزه هوشمندی بیشتر، برای مالک خواهد بود تا بیش از پیش، در انجام وظایف و تعهداتش کوشش نماید و توجه داشته باشد که در معرض قضاوت تاریخ و نسل‌های آتی بشر خواهند بود.

نکته دوم: توجه دادن مالک به اهمیت قضاوت مردم است، مردمی که درباره دولت‌های پیشین و مدیریت‌های گذشته داوری کردند و درباره مالک و دیگران نیز، این قضاوت وجود خواهد داشت و مردم حق دارند با نگاه تیزبین خویش، مدیران را زیر نظر داشته باشند و درباره ایشان اظهارنظر کنند. این مدیران هستند که باید به گونه‌ای رفتار نمایند که مردم به آنان کارنامه قبولی بدهند، آن‌‌چنان که خود مالک نیز، به عنوان یک شهروند حق دارد، درباره مدیران گذشته قضاوت کند و یا اینکه عملکرد آنها را به نقد بکشد و اینکه: «و إنّ النّاس ینظُرون من امُورک فی مثل ما کُنت تنظُرُ فیه من أمُور الوُلاه قبلک: مردم کارهای تو را در بوته نقد خواهند گذاشت، همانطور که تو امور مدیران پیشین را نقادی خواهی کرد.»

نکته سوم: این است که دهان مردم را نمی‌توان دوخت و به بهانه اینکه مالک نماینده امیر‌المؤمنین است، پس کسی حق ندارد درباره او کمتر از گل بگوید، چنین چیزی وجود ندارد، رأی و نظر مردم محترم است و داوری آنان سرنوشت مدیریت جامعه را رقم می‌زند: «و یقولُون فیک ما کُنت تقولُ فیهم: درباره تو همان را خدا گفت که تو درباره دیگران می‌گویی.»

 

شایستگان در قضاوت مردم!

«و انّما یستدلّ علی الصّالحین بما یجری اللهُ لهُم علی ألسُن عباده فلیکُن أحبّ الذّخائر إلیک ذخیرهُ العمل الصّالح: همانا به شایستگی شایستگان از آن چه که خداوند، بر زبان بندگانش، جاری می‌سازد، می‌توان پی‌ برد و استدلال کرد، بنابراین بهترین اندوخته‌های تو، باید عمل صالح باشد.»

در این قسمت از رهنمون امیر علیه‌السلام دو نکته مهم قابل توجه است:

نکته اول: توجه دادن به یکی از ملاکات در شناسایی شایستگان از مردم است که آن قضاوت و داوری بندگان خوب خدا، درباره آنهاست که خداوند بر زبانشان جاری ساخته است.

نکته دوم: فضاسازی برای قضاوت به حق مردم است که در فضای اندیشه و عمل صالح شکل می‌گیرد، به همین دلیل، محبوب‌ترین ذخیره‌هایی که باید آدمی به آن اهمیت بدهد، اندوختن عمل صالح است. «فلیکُن أحبّ الذّخائر إلیک ذخیرهُ العمل الصّالح» پس باید محبوبترین اندوخته‌‌ها در نزد تو اندوخته عمل صالح باشد.

در واقع محور سخن، در این فصل، توجه دادن به عمل صالح به ویژه در عرصه مدیریت و خدمت به مردم است که غیر از نتایج معنوی و سرمایه‌گذاری اخروی از آثار مهم آن، نام نیک و خاطرات خوشی است که در ذهنیت جمعی جامعه نقش می‌بندد و در آخرت نیز، او را در زمره شایستگان قرار می‌دهد و لذا می فرماید: من تو را به مصر فرستادم، جایی که پیشینه سیاسی بلندی دارد و پیش از تو، فرمانروایان زیادی را به خود دیده است که سرانجام کار آنان در تاریخ ثبت شده است و هر کسی که در معرض داوری مردم قرار گیرد، به ویژه اینکه در چنین حوزه‌ای عهده‌دار مسئولیت گردد، پیوسته در معرض داوری و قضاوت مردم قرار خواهد گرفت و راه گریزی هم از آن ندارد، حرف و حدیث‌ها می‌زنند، تحلیل‌‌ها می‌کنند و عملکرد حاکمان را به نقد می‌کشند، درست همان‌گونه که اگر خود تو هم، جزو شهروندان آن کشور باشی، کار دیگر شهروندان را خواهی کرد و حال که خود تو در میدان مسئولیت گام گذاشته‌ای، به یقین در معرض چنین نقدهایی قرار خواهی گرفت و مردم درباره تو، همان حرف‌هایی را می‌زنند که تو درباره حاکمان پیش از خودت زده‌ای؛ بنابراین لازم است محبوبترین کارها در نزد تو ذخیره عمل صالح باشد تا خوش‌نامی و خاطره نیک و ماندگاری تو، در ذهن مردم و در تاریخ تثبیت گردد.

 

اهمیت عمل صالح

«ایمان» در منطق قرآن کریم، قرین «عمل صالح» است و شا گردان مکتب قرآن، این حقیقت را نیک آموخته‌اند که جزای آخرت، عین کردار دنیای ماست؛ بنابر این عمل صالح است که فردای ما را به زیبایی و یا زشتی رقم خواهد زد و «هر کسی هموزن ذرّه‌ای نیکی کند، نتیجه آن را خواهد دید و هرکسی، هموزن ذرّه‌ای بدی کند، نتیجه آن را مشاهده خواهد کرد.» (زلزال، ۷و۸)

مولوی اشعاری دارد که این حقیقت را بیان می‌کند و در واقع هشداری برای صاحبدلان، در توجه دادن به قانون عمل و عکس‌العمل:

ای دریده پوستین یوسفان

گرگ برخیزی از این خواب‌گران

گشته گرگان یک به یک خوهای تو

می‌درانند از غضب اعضای تو

زآنچه می‌بافی همه روزه بپوش

زآنچه می‌کاری همه ساله، بنوش

گر زخاری خسته‌ای، خود کشته‌ای

ور حریر و قزدری، خود رشته‌ای

چون زدستت زخم بر مظلوم رُست

آن درختی گشت وز آن زقّوم رست

این سخن‌های چو مار و کژدمت

مار و کژدم می‌شود گیرد دمت

حشر پر حرص خس مردارخوار

صورت خوکی بود روزشمار

زانیان را گنده اندام نهان

خمرخواران را بود گنده دهان

گند مخفی کان به دلها می‌رسید

گشت اندر حشر محسوس و پدید

بیشه‌ای آمد وجود آدمی

برحذر شو زین وجود ار آدمی

ظاهر و باطن اگرباشد یکی

نیست کس را در نجات او شکی

در وجود ما هزاران گرگ و خوک

صالح و ناصالح و خوب وخشوک

حکم آن خوراست، کان غالبتراست

چون که زربیش از مس آمد، آن زر است

سیرتی کاندر وجودت غالب است

هم بر آن تصویر حشرت واجب است

یکی از عوامل انحطاط و تباهی در اجتماعات اسلامی در عصر حاضر، غرور بی‌جا به داشتن باور دینی و فرار از میدان مسئولیت و عمل است که متاسفانه در عده زیادی از مسلمانان، خصوصا اکثریتی از شیعیان پدید آمده است!

محمد بن مارد، از امام صادق(ع) پرسید: آیا راست است که شما فرموده‌اید: «اذا عرفت فاعمل ما شئت: همین که به امام معرفت پیدا کردی، هر چه می‌خواهی انجام ده»؟ فرمود: بلی، صحیح است، عرض کرد: هر عملی! و لو زنا، سرقت، شرب خمر باشد؟!» امام با تاثر فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون»! به خدا قسم که درباره ما بی‌انصافی کردند! ما خودمان مسئول اعمالمان هستیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف بشود؟! من گفتم وقتی که امام را شناختی، هر چه می‌خواهی از کار خیر کن که از تو مقبول است.»۱

 

سوء برداشت از یک روایت

در موضوع روایتی هم که نقل کرده‌اند: «حب علی بن ابی‌طالب حسنه لا تضر معها سیئه» معنی حدیث این نیست که وقتی انسان شیعه است و امامت را باور دارد، به اصطلاح از هفت دولت آزاد است، هر کاری که دلش خواست می‌تواند انجام دهد! از عالم بزرگ، آیت‌الله وحید بهبهانی نقل کرده‌اند که می‌فرمایند: «معنای حدیث این است که اگر محبت علی علیه‌السلام راستین باشد، هیچ گناهی به انسان صدمه نمی‌زند؛ یعنی اگر محبت علی که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است از روی صدق باشد و تنها شعار نباشد، انسان را قرنطینه می‌کند، مانع ارتکاب گناه می‌گردد، مانند واکسنی است که مصونیت ایجاد می‌کند و نمی‌گذارد بیماری در شخص (واکسینه شده) راه یابد، محب و دوستدار علی که مجسمه عمل صالح و تقوا و امام پارسایان است، آدمی را شیفته رفتار آن حضرت می‌کند و فکر گناه و معصیت را از اندیشه‌اش دور می‌سازد، البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد. کسی که علی‌(ع) را بشناسد، تقوای او را بشناسد، سوز و گداز او را بداند، ناله‌های نیمه شبش را بداند و به چنین کسی عشق بورزد محال است که خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوا و عمل می‌کرد، عمل کند.

هر محبی به خواسته محبوبش احترام می‌گذارد و فرمان او را گرامی می‌دارد. فرمانبرداری از محبوب، لازمه محبت صادق است. لهذا اختصاص به علی(ع) هم ندارد، محبت صادقانه رسول اکرم(ص) نیز چنین است. پس معنی حدیث این است که محبت علی حسنه‌ای است که مانع ضرر زدن گناه می‌شود؛ یعنی مانع راه یافتن گناه و اندیشه‌ نافرمانی در دل عاشق می‌گردد، نه آن چیزی که جاهلان پنداشته‌اند! امام باقر‌‌‌(ع) می‌فرماید: «ما تنال و لایتنا الا بالعمل و الوارع:2 جز با عمل نیک و پرهیزگاری و دوری از گناه به ولایت ما نتوان رسید.»

و امروز که متاسفانه بعضی‌ها گرفتار شعار شده و از مسئولیت و تعهد و عمل صالح فاصله گرفته‌اند، باید در افکار و رفتار خودشان تجدیدنظر نمایند و زلال ایمان خویش را در میدان عمل و وظیفه‌شناسی جستجو کنند.

پس از فتح مکه، رسول اکرم(ص) از صفا بالا رفتند و در جمع حاضران، فریاد کرد: «ای پسران هاشم! ای پسران عبدالمطلب! من فرستاده‌ خدا به سوی شما هستم، دلسوز شمایم. مگویید که محمد از ماست! به خدا قسم از میان شما یا غیر شما، تنها پرهیزگاران، دوستان من هستند و بس٫ مبادا روز قیامت بیایید، در حالی که شما، دنیا را بر دوش بکشید و دیگران آخرت را! هان که من عذری بین خودم و شما و بین شما و خدا باقی نگذاشتم! برای هر کس از من و شما عملش خواهد بود و بس!»3

طاووس یمانی می‌گوید: حضرت علی بن‌الحسین(ع) را دیدم که از وقت عشا تا سحر، به دور خانه خدا طواف می‌کرد و به عبادت مشغول بود، چون مسجدالحرام خلوت شد، حضرت در حالی که به آسمان می‌نگریست، زمزمه می‌کرد: «خدایا، ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفتند و درهای لطف تو به روی دعا کنندگان گشوده است…» می‌گفت و می‌گفت و اشک می‌ریخت، جلو رفتم و عرض کردم: «ای پسر پیامبر، این همه زاری و بی‌تابی چیست؟ ما باید چنین کنیم که گناهکار و جفاپیشه‌ایم؛ اما پدر تو حسین بن علی، مادرت فاطمه زهرا و جد تو رسول خداست؛ شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالی در وحشت و هراس هستید؟» حضرت به من نگاه کرد و فرمود: «نه، نه، ای طاووس! سخن پدر و پدر جد را کنار بگذار. خدا بهشت را برای کسی آفریده است که مطیع و نیکوکار است، هرچند غلام سیاه‌چهره‌ای باشد و آتش را آفریده است، برای کسی که نافرمانی کند، ولو اینکه آقازاده‌ای از قریش باشد. مگر نشنیده‌ای سخن خدای تعالی را: وقتی که در صور دمیده شود، نسب‌ها منتفی است و از یکدیگر پرسش نمی‌کنند به خدا قسم، فردا تو را سود نمی‌دهد، مگر عمل صالحی که امروز پیش می‌فرستی…»4

حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع) برادری دارند، به نام زیدالنّار. رفتار این برادر چندان مورد رضایت امام نبود. زمانی که حضرت در مرو بودند، مجلسی تشکیل شد که جمعیت زیادی در آن شرکت داشتند و زید نیز در آن حضور داشت. حضرت در حالی که سخن می‌گفتند، متوجه شدند زید عده‌ای را مخاطب قرار داده، پیوسته دم از مقامات خاندان پیغمبر می‌زند و به‌طور غرورآمیزی دائماً «نحن، نحن: ما چنین… ما چنان هستیم» می‌گوید و براساس حدیثی ادعا دارد که: «خداوند آتش را بر فرزندان فاطمه حرام کرده است.» امام(ع) سخن را قطع کرد و زید را مخاطب ساخته، فرمودند: «این حرفها چیست که می‌گویی؟! اولاً این امتیاز، که آتش بر فرزندان فاطمه حرام است، از آن حسن و حسین و فرزندانی هستند که از فاطمه متولد شده‌اند، ثانیاً اینکه اگر سخن تو درست باشد و فرزندان رسول خدا(ص) وضع استثنایی داشته باشند، خداوند بدکاران آنها را معذب نکند و عمل نکرده به آنها پاداش دهد، پس تو از پدرت موسی‌ بن جعفر، در نزد خدا گرامی‌تری؛ زیرا وی خدا را بندگی کرد تا به درجات قرب نایل آمد و تو می‌پنداری که بی‌آنکه بندگی خدا کنی، می‌توانی در درجه موسی بن جعفر قرار گیری!» آنگاه رو به حسن بن موسی الوشاء کرد که از علمای کوفه بود و فرمودند: «علمای کوفه این آیه را چگونه قرائت می‌کنند: «قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح» (هود، ۴۶) وی پاسخ داد: «آنان چنین می‌خوانند: «انه عملُ غیر صالحٍ» (یعنی او فرزند تو و از نطفه تو نیست، او فرزند مردی گنهکار است). امام فرمود: چنین نیست، آیه را غلط می‌خوانند و غلط تفسیر می‌کنند. آیه این است که: «فرزند تو خودش ناصالح است». او واقعاً فرزند نوح بود، بدان جهت از درگاه خدا رانده و غرق شد که شخصاً ناصالح بود، با اینکه فرزند نوح پیغمبر بود.

پس فرزندی و انتساب به پیغمبر و امام سودی ندارد، عمل صالح لازم است.»5

ولذا علی‌‌‌(ع) خطاب به مالک، اهمیت عمل صالح را یادآوری می‌کند و اولین و بلکه مهمترین نکته‌ای را که متذکر می‌شود و همه دولتمردان، موظف هستند آن را مورد توجه جدی قرار دهند، پایبندی به عمل صالح است.

 

مالک هوای خویش باش

«فاملک هواک و شُحّ بنفسک عما لا یحل لک فانّ الشّح بالنفس الانصاف منها فیما احبت او کرهت: بر هوای نفست مسلط باش و در برابر تمنیات نفسانی و آنچه بر تو حلال نیست، سختگیر باش، به‌درستی که سختگیری و بخل نسبت به هوای نفس، عین انصاف و میانه‌روی نسبت به خواسته‌های خوش و ناخوشایند آن است.»

«نفس» معانی و مصادیق مختلفی از نگاه فلسفی، عرفانی و حدیثی دارد که در این بیان حضرت، هدف، همان تمنیات و جاذبه‌های نفسانی هستند که از نفس اماره فرمان می‌گیرند و در این بخش از فرمان حضرت، دو نکته قابل تأمل هستند:

نکته اول: اهمیت جهاد با نفس است که حضرت با تعبیر لطیف «فاملک هواک» به آن توجه می‌دهد. به قول معروف «مادر بتها، بت نفس شماست».

پیغمبر اکرم(ص) از جنگی مراجعت می‌کردند. در بین راه، دستور دادند سپاهیان اجتماع کنند و آنگاه خطاب به ایشان فرمودند: مرحباً بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر: درود بر جمعیتی که از جنگ کوچکی برگشته و جنگ بزرگ‌تری را در پیش‌رو دارند.»6 وقتی از حضرتش، راجع به جهاد پیش‌رو که سخت‌تر از جنگی است که پشت سر گذاشته‌اند، سؤال کردند، فرمود آن جهاد نفس است! و در حدیث دیگری می‌فرماید: أشجع الناس من غلب هواه: شجاع‌ترین مردم، کسی است که بر هوای نفس خویش غالب آید.»7

آنچه در زمینه نفس اماره، اغوای شیطان، وساوس شیطانی، گفته شده است و ریشه همه رذایل اخلاقی، از قبیل دروغ، تهمت، غیبت، بخل، ظلم و نفس‌پرستی و همه و همه انحرافات دیگر، از رهگذر هواپرستی، دامن‌گیر بشر می‌شوند. قرآن می‌فرماید: «هر کس از خست نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارند.» (حشر، ۹) اگر خوب دقت شود و انگیزه اسارت‌های نفسانی، مورد بررسی قرار گیرد، همه این بردگی‌ها و اسارت‌ها، در واقع از بردگی نفس و سرسپردگی‌ به هوای نفس ناشی می‌شود.

میل جــان اندر تــرقی و شرف

میل تن در کسب اسباب و علف

نکته دوم: توجه دادن به این مطلب است که منظور از کشیدن عنان نفس و میدان ندادن به آن، این است که مطلقاً پاسخی به غرایز خدا داده، داده نشود، بلکه اعتدال و انصاف در استفاده از آن مطرح است که حضرت می‌فرماید: «فإن الشح بالنفس، الإنصاف منها فیما أحبت أوکرهت: پس به‌درستی که بخل ورزیدن به نفس، رعایت حد انصاف است که در چیزهایی که دوست دارد یا برای او ناخوشایند است، مراعات گردد.» و درواقع انصاف به نفس، ایستادن در موضع عدل و داد، در محدوده دوست داشتنی‌ها و مکروهات است تا هواهای نفسانی او را در پرتگاه افراط و تفریط قرار ندهد.

 

در راستای رهبری

«و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین و إما نظیر لک فی الخلق…: مهربانی با مردم و محبت‌کردن به آنها و لطف در حق ایشان را، شعار دل خود ساز و چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت بشماری؛ زیرا آنان دو گروهند: یا همکیشان تواند و یا همانندان تو، در آفرینش هستند. دچار خطا و لغزش می‌شوند، به عمد و یا اشتباه خطا می‌کنند، بهانه‌جویی‌ها در پیش می‌گیرند. آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. همانا تو از آنان برتر و امام تو از تو برتر و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد، والاتر است که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده و آنان را وسیله آزمودن تو قرار داده است.»

در این بخش از فرمان حضرت، به بعضی از اخلاق مدیریتی و اداری و روش برخورد با مردم اشاره شده است؛ اوصافی که بیش از دیگران درخور رهبران و مدیران ارشد جامعه است که چند نکته از آن برداشت می‌شود:

 

مهربانی با مردم

نکته اول: توجه دادن به تعاملات عاطفی ـ انسانی با مردم است که از سه کلمه «رحمت، محبت، لطف» استفاده کرده است. مهربانی با مردم، آن چنان که خداوند نسبت به آفریده‌ها با رحمت رحمانی و با بندگان خودش با رحمت رحیمیه‌اش رفتار می‌کند و دین خدا، آیین محبت و پیامبرخدا(ص) پیام‌آور رحمت برای جهانیان است و محبت، دوست‌داشتن است، عشق‌ورزی است و «لطف» استفاده از دو عنصر رحمت و محبت، برای ارائه خدمت به مردم است.

مدارا و رحمت، رحم و شفقت، گریز از سختگیری ناروا، اقبال به صلح و دوستی و احترام به سلوک شایسته و ملایمت در رفتار با مردم و رعایت حال شهروندان، از مهمترین موضوعاتی است که در سیره نظری و عملی رسول اکرم(ص) و رهبران الهی وجود دارد و تحمل دیگران نیز، در شرایط ناهموار اخلاقی، ترجمان همین اندیشه است. از آنجایی که اسلام، آیین خرد و دین زندگی است و زندگی گوارا، حاصل مدارا و رحمت است، می‌توان گفت زبان گویای اسلام، در نگاه مدیریتی، اجتماعی، همان مدارا و رحمت است؛ آن چنان که منطق انسانی نیز، گزینه‌ای جز این ندارد.

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:

با دوستان مـــروت، با دشمنان مدارا

همان‌‌طور که ناشکیبی، عدم تحمل، سختگیری ناروا، نابردباری، بدقلقی، نفرت و گریز از ارزش‌های معنوی را به ارمغان می‌آورد، مدارا و رحمت، در تعامل با مردم، جاذبه‌های معنوی و گرایشهای وحیانی را عمق می‌بخشد و در شرایط سازگاری و همدلی، زمینه رشد و بالندگی فرزندان بشر فراهم و باورهای دینی، در دل و جان انسان‌ها، بارور می‌گردند. در منطق قرآن کریم، رسول خدا(ص) به عنوان رحمت برای جهانیان معرفی شده است.(انبیاء،۱۰۷) او ترجمان رحمت بی‌منتهای خدای رحیم، به همه موجودات است هر چند در جای خودش، جلوه خشم مقدس خدایی بوده و بر دشمنان سختگیر و بی‌گذشت می‌نمود و «أشّداء علی الکفار» را عینیت می‌بخشید.

اما بعد دیگر شخصیت الهی حضرتش، «رحماء بینهم» و نسبت به بندگان خدا و حق‌باوران، لطافت باران بهاری را داشت. در کارزار احد، هنگامی که دندانش را به سنگ ستم شکستند و چهره‌اش را به خون ارغوانی ساختند و زانوانش را با بی‌مهری آزردند و پاهایش را خونین ساختند، انتظار این بود که دست به دعا بردارد و در مقام نفرین به منحرفان و جفاپیشگان برآید؛ اما مداراجویانه می‌فرمود: «انما بعثت رحمه رب اهد امتی فانهم لایعلمون…: 8من رحمت و پیام‌آور رحمت خداوندی برای جهانیان هستم، خدایا، امت مرا راهنما باش، چرا که آنها نمی‌دانند!» آن حضرت تجسم رحمت خداوندی، برای جهانیان است، تبلور «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین» بوده و ترجمان لطف بی منتهای الهی برای بندگان اوست. آنگاه کریمانه دست به دعا برمی‌دارد و به جای نفرین دعا می‌کند: «خدایا، قوم مرا هدایتگر باش که چوب نادانی خود را می‌خورند!»9 و نیز گفته شده است در حالی که خون را از چهره‌اش پاک می‌کرد، دست به دعا برداشته از خدا می‌خواست تا ایشان را هدایت نماید، برای اینکه از روی نادانی، در برابر حضرتش ایستاده بودند!

با وجود اینکه فرهنگ مسلط بر مردم مصر، همان فرهنگ فراعنه بود و وارد شدن باور توحیدی در دیار شرک، چندان آسان نمی‌نمود و حتی پیشنهاد بعضی از علی‌باوران استفاده از منطق خشونت را می‌طلبید؛ اما امیرالمؤمنین با زبان تأثیرگذار رحمت و مدارا، مالک را راهی مصر می‌کند و برخلاف میل و درخواست بعضی از اطرافیان که خواهان استفاده از قوه قهریه بودند، رحمت و مودت و لطف به مردم را به او توصیه می‌کند و او را از برخورد خشونت‌بار، برحذر می‌دارد و می‌فرماید: «و لا تکونن علیهم سبُعاً ضاریا تغتنم اکلهم: چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت بشماری!»

پی‌نوشت:

۱ـ کافی ، ج ۱۲ ص ۴۶۴٫

2ـ اصول کافی، چاپ اسلامیه سال ۱۳۸۸، ج۲،‌ ص۶۰٫

3ـ بحار الانوار، چاپ آخوندی ج۲۱، ص۱۱۱ نقل از کتاب صفات‌الشیعه صدوق (ره).

4ـ بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج۱۱، ص۲۵، باب مکارم اخلاق حضرت سجاد(ع).

5ـ بحارالانوار، ج۱۰ (چاپ قدیم)، ص۶۵٫

6ـ من‌ لایحضره‌الفقیه، ج۴، ص۳۹۴٫

7ـ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۴٫

8ـ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰، باب ۲٫

9ـ «اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون»

منبع: روزنامه اطلاعات

 

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: