فلسفه اسلامی به‌رغم تفکیک: تز عبدالجواد فلاطوری / محمد زارع‌‌شیرین‌کندی

1395/3/16 ۱۰:۳۵

فلسفه اسلامی به‌رغم تفکیک: تز عبدالجواد فلاطوری / محمد زارع‌‌شیرین‌کندی

پس از ترجمه فلسفه یونانی و ورود آن به جهان اسلام، اظهار شگفتی‌ها از این‌گونه نگرش به هستی و عالم و آدم، یعنی فلسفه و مشاهده تقابل آن با شیوه نگرش قرآنی به هستی و عالم و آدم و طبیعتا مخالفت‌ها با آن نیز آغاز شد. از اهل حدیث و نمایندگان سرشناسشان همچون احمد حنبل و مالک بن‌انس و پیروان بعدی‌شان در سده‌های پسین، به‌ویژه ابوالحسن اشعری و رهروان راه اشعریت و به‌طورکلی، از اهل شریعت مخالف فلسفه، می‌توان به‌سرعت عبور کرد و در قرن پنجم به ابوحامد غزالی رسید.

 

پس از ترجمه فلسفه یونانی و ورود آن به جهان اسلام، اظهار شگفتی‌ها از این‌گونه نگرش به هستی و عالم و آدم، یعنی فلسفه و مشاهده تقابل آن با شیوه نگرش قرآنی به هستی و عالم و آدم و طبیعتا مخالفت‌ها با آن نیز آغاز شد. از اهل حدیث و نمایندگان سرشناسشان همچون احمد حنبل و مالک بن‌انس و پیروان بعدی‌شان در سده‌های پسین، به‌ویژه ابوالحسن اشعری و رهروان راه اشعریت و به‌طورکلی، از اهل شریعت مخالف فلسفه، می‌توان به‌سرعت عبور کرد و در قرن پنجم به ابوحامد غزالی رسید. به نظر می‌رسد که غزالی از حیث تبیین روشمند تفاوت عظیم و شکاف عمیق دو شیوه تفکر یونانی و قرآنی نقطه عطفی است. او بر مبنای منابع ترجمه‌شده، ‌دست‌دوم و با مطالعه آثار فیلسوفان مسلمان، با شامه تیز خود، ‌ریشه‌های متفاوت و مبانی متعارض دو گونه مواجهه، یعنی اندیشیدن یونانی و بینش اسلامی را تشخیص داد و با تمام وجود به تفکیک اندیشه یونانی از عقاید و باورهای قرآنی- که به‌زعم او فیلسوفان مسلمان، علی‌الخصوص فارابی و ابن‌سینا، ‌درهم آمیخته بودند- قائل بود. هرچند او به تفکیک صرفِ فلسفه و دین بسنده نکرد و از موضع دفاع از دین در کسوت متکلمی سنی و مبارزه خصمانه با فلسفه در آن فضای خاص اقتدار خلافت و اختناق‌های ناشی از آن، آن‌قدر پیش رفت که فیلسوفان را کافر دانست و در مقام حجت موجه اسلام سختگیر سنی و به‌عنوان یکی از مقربان صاحب نفوذ حاکمیت وقت تکلیف هر علاقه‌مند به اندیشیدنِ آزاد و فلسفه‌ورزی را در عالم اسلام، دست‌کم تا مدت‌ها، مشخص کرد.

در روزگار ما، در ایران جریانی به نام مکتب تفکیک وجود دارد که بنابر اسم منتخب و شهرتش، طبعا در جهت تفکیک فلسفه و دین فعالیت می‌کند این جریان نیز هرچند شیعی است اما تفکیک‌شان میان فلسفه و دین، مانند تفکیک غزالی، اولا بی‌طرفانه و بی‌غرضانه نیست، یعنی صرفا طرفدار تفکیک به معنای قول به ارزش برابر و اعتبار یکسان دو طرف نیست بلکه مشخصه و مقصود اصلی‌اش ضدیت و خصومت با فلسفه به طور عام و فلسفه صدرالدین شیرازی به طور خاص و دفاع از اسلام به روایت شیعه امامی است؛ ثانیا، در کار تفکیک این مکتب، آرا و افکار فلسفی از منابع درجه اول و بنا به روش درونی فلسفه کاویده و تحلیل نمی‌شود و آنان مواضع و رویکردها و روش‌های دو طرف را دقیقا روشن نمی‌کنند و صرفا به دفاع از عقاید دینی، نقل آیات و اخبار و احادیث ائمه می‌پردازند. به دیگر سخن، مکتب تفکیک جانب یک جانب نزاع را گرفته و طرفدار یک طرف است و هیچ‌گاه از سر تأمل و متفکرانه به ریشه‌یابی و تکوین تاریخی مفاهیم و مقولات فلسفه یونانی و غربی و جریان‌های اصلی و اثرگذار آن در عالم اسلام وارد نمی‌شوند تا تفکیک‌شان متوازن و مناسب باشد و بتوانند به تطبیق دست بزنند.

مکتب تفکیک، اینک، جریانی تاریخ‌دار و هویت‌دار با نمایندگان و سخنگویان و آثاری شناخته‌شده، است اما در ایران دو نفر را می‌توان نام برد که اولا نه در جرگه مکتب تفکیک‌اند و نه ضدفلسفه و با وجود این به تفکیک فلسفه از اسلام و قرآن معتقدند. ثانیا آگاهی و دانش تقریبا یکسانی از سنت فلسفی یونانی و غربی و فرهنگ و فرادهش اسلامی دارند. ثالثا برخلاف مکتب تفکیک، درباره تفکیک اندیشه یونانی از تفکر قرآنی محققانه کار می‌کنند و متفکرانه نظر می‌دهند نه صرفا متعصبانه و مقلدانه: احمد فردید و عبدالجواد فلاطوری. شرح و بیان ماجرای قول به تفکیک احمد فردید به دلایل بسیاری از جمله شهرت کنونی‌اش در جامعه فلسفی ایران به‌عنوان فیلسوف شفاهی و نداشتن آثار مکتوب، برداشت‌های متفاوت و گاه متعارض شاگردان اصلی و جدی و برخی مدافعان پرشور و آتشین بعد از انقلابش از سخنان او و وجود دشمنان آشتی‌ناپذیرش که گاه آرا و اقوال عجیب‌وغریبی به او نسبت می‌دهند، پیچیده‌تر است و ازهمین‌رو به مجال و مقال دیگری موکول می‌شود.

عبدالجواد فلاطوری که رساله ارزشمند و عالمانه‌اش با عنوان «دگرگونی بنیادی فلسفه یونان در برخورد با شیوه اندیشه اسلامی»، با ترجمه فارسی محمدباقر تلغری‌زاده از اصل آلمانی، اخیرا چاپ و منتشر شده، ریشه‌های فلسفه یونانی و اصول و مبانی آموزه‌های قرآنی را در عمقشان کاویده، فحص کرده و وجوه افتراقشان را بازنموده و بازگفته است. او مفردات کلیدی و مفاهیم بنیادی دو شیوه تفکر یونانی و قرآنی را از مبنا و از درون تحلیل و تشریح کرده، به‌گونه‌ای که تمایز اساسی فلسفه یونانیان و حکمت ایمانیان خودبه‌خود آشکار شده است. با تز فلاطوری، وضع و جایگاه و کارکرد مفاهیمی مانند هستی (وجود)، عقل (عقلانیت)، صدور (فیض)، حدوث و قدوم، علیت، حرکت، زمان و مکان در فلسفه اسلامی و تفاوت معنای آنها در خاستگاه نخستین یونانی و در عالم اسلام و نیز نحوه تحول و تطور مفهوم آنها در فلسفه اسلامی روشن شده و بسیاری از نسبت‌ها و برچسب‌ها مانند افلاطونی، ارسطویی (مشائی)، نوافلاطونی و عربی که از سوی مستشرقان و پیروانشان در جهان اسلام به فلسفه اسلامی داده و زده شده، رفع شده است. در نظر فلاطوری، اندیشمندان مسلمان بنا به ساختار و بافتار ذهنی خود که تاروپودش اسلامی بوده است، از مفاهیم بنیادی فلسفه یونانی فهم و برداشتی خاص داشتند و همین امر به دگرگونی آن مفاهیم از محتوا و صورت یونانی به محتوا و صورت اسلامی انجامید و بنیان و شاکله چیزی را پی‌ ریخت که فلسفه اسلامی نامیده و شناخته می‌شود.

براساس نظریه فلاطوری، این فلسفه، اسلامی است. پس فلاطوری، برخلاف بیشتر مخالفان فلسفه اسلامی، هویت و موجودیت فلسفه اسلامی را به رسمیت می‌شناسد اما معنا، تعریف، حدود و ثغور آن را کاملا مشخص می‌کند.

مقصود فلاطوری آن بوده است که با شناسایی و استخراج و پیرایش عناصر غریبه و مؤلفه‌های بیگانه از درون فکر و فرهنگ اسلامی به اصالت و خلوص اندیشه قرآنی دست یابد تا از این طریق اصالت و خلوص طرز تفکر یونانی نیز عیان شود و به این‌گونه نوعی دقیق و عمیق از فلسفه تطبیقی معنایی محصل یابد. او، برخلاف غزالی و پیروان مکتب تفکیک، با استفاده از امکانات و منابع گسترده این عصر و شناخت ژرف از سنت فلسفی غرب- کرانه راه یادگیری زبان‌های اروپایی و آشنایی با متون دست‌اول فیلسوفان یونانی و متفکران جدید و معاصر غربی برایش ممکن و میسر شده است – و با بهره‌گیری از ذخیره غنی و پشتوانه قوی دانش ادبی، اصولی، فقهی، کلامی و فلسفی که در ایران اندوخته بوده، به این کار دست زده است. نیز برخلاف غزالی و مکتب تفکیک، هدف او خصومت‌ورزیدن با فلسفه نبوده و به‌ هر صورت، آنچه حاصل شده است بازخوانی و بازشناسی اندیشمندانه و برخاسته از حس دانش‌دوستی و حقیقت‌طلبی دو سنت اندیشگی متغایر است. چنین تطبیقی از ذهن و زبان هرکسی برنمی‌آید و تنها کسی می‌تواند دو سنت را – که شکافی عظیم و عمیق میانشان هست- این‌گونه مقایسه کند که هر دو را در ذات و حقیقتش زیسته و به جان آزموده باشد و فلاطوری چنین کسی است. آثار تطبیقی مهدی حائری‌یزدی نیز واجد ویژگی‌های مشابهی است؛ خصیصه‌هایی که در آثار تطبیقی‌ای که هر روز در هرج‌ومرج بازار کتاب کشور منتشر و عرضه می‌شود، پاک غایب است. می‌توان از برنهاد فلاطوری پرسش و درباره‌اش چون‌وچرا کرد اما در وضع کنونی تفکر فلسفی در ایران پیش از هرچیز باید قدر اندک آثار پرمایه و بااهمیت را که فراتر از کلیشه‌ها و تکرارها و تکلف‌های اخیر قرار دارند، دانست و معرفی‌شان کرد. اگر نیک و منصفانه بنگریم و بخواهیم نمونه‌ای در موضوع فلسفه تطبیقی نشان دهیم، باید بگوییم فلسفه تطبیقی یعنی این: کتاب عبدالجواد فلاطوری.

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: