1394/12/3 ۱۰:۴۳
سید جواد طباطبایی را، به گواه آثار پرشمار و پرمایهاش، به جرات میتوان پایهگذار تاریخنگاری اندیشه سیاسی در ایران خواند. تاریخنگاری اندیشه، بنا به دلایلی که ذکر آنها در این یادداشت مختصر نمیگنجد، هیچگاه در ایران بهجد گرفته نشد و حتی در دوران معاصر که انتقال بخشی از اندیشه جدید غربی از مجرای ترجمه به زبان فارسی میسر گشت، این حوزه مطالعاتی همچنان کمابیش مغفول و مهجور مانده است. البته آثار پراهمیتی از نظریهپردازان برجسته و همچنین برخی از تاریخهای اندیشه و فلسفه، عموما از زبان انگلیسی به زبان فارسی برگردانده شده است
سید جواد طباطبایی را، به گواه آثار پرشمار و پرمایهاش، به جرات میتوان پایهگذار تاریخنگاری اندیشه سیاسی در ایران خواند. تاریخنگاری اندیشه، بنا به دلایلی که ذکر آنها در این یادداشت مختصر نمیگنجد، هیچگاه در ایران بهجد گرفته نشد و حتی در دوران معاصر که انتقال بخشی از اندیشه جدید غربی از مجرای ترجمه به زبان فارسی میسر گشت، این حوزه مطالعاتی همچنان کمابیش مغفول و مهجور مانده است. البته آثار پراهمیتی از نظریهپردازان برجسته و همچنین برخی از تاریخهای اندیشه و فلسفه، عموما از زبان انگلیسی به زبان فارسی برگردانده شده است، اما تاریخنگاری اندیشه به مثابه حوزه مطالعاتی مستقل که بهویژه در سنت فلسفه آلمانی و فرانسویزبان مورد توجه جدی بوده است و به بحث در باب روش شناخت نظامهای فکری، پیوند اندیشه و بافت اجتماعی-سیاسی، پیوستگی تاریخی مفاهیم و نظریهها، دریافتهای متفاوت و متنوع از یک نظریه، شیوه مطالعه تفاسیر و اختلاف آنها و موضوعاتی مشابه میپردازد، در نظام دانشگاهی ما جایی نداشته و ندارد. در نظامهای معتبر آکادمیک این حوزه ممکن است در دپارتمانهای تاریخ، فلسفه یا علوم سیاسی به مثابه رشتهای مستقل یا مجموعهای از دروس موردتوجه قرار گیرد اما در سرفصلهای دانشگاهی علوم انسانی، تا جایی که من جستوجو کردهام، نشانی از این حوزه مطالعاتی مهم نیست. علاوه بر این تاکنون نتوانستهایم نظریههای متعدد این حوزه را به محک مواد و مصالح اندیشه ایرانی بزنیم و تاریخ اندیشه ایرانی را در وجوه مختلفاش به نگارش درآوریم. اهمیت طباطبایی در این است که راه را برای نگارش چنین تاریخی گشوده است و در آثار متعددی که در باب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و جهان اسلام به نگارش درآورده است شالودههای نگرشی نظاممند و منضبط به تاریخ اندیشه را افکنده است، به گونهای که هیچ پژوهشی درباره تاریخ اندیشه سیاسی و حتی تاریخ اندیشه ایرانی در وجه کلیتر، بدون ارجاع و اعلام موضع درباره مبانی و نتایج بحث او کامل نخواهد بود. اما نگارش تاریخ فلسفه سیاسی غربی در نخستین سالهای دهه هشتاد شمسی فصلی نسبتا جدید در کارنامه طباطبایی گشود. او البته در جوانی رساله مختصری از لویی آلتوسر را به فارسی برگردانده بود و در دهه شصت شمسی نیز با نگارش مقاله دوبخشی «سه روایت فلسفه سیاسی هگل» تبحر خود را در فلسفه سیاسی غربی و منابع دست اول آن نشان داده بود. در ده سال اخیر که در دانشگاه به تدریس درس تاریخ اندیشه سیاسی غرب اشتغال داشتهام، گاه این دو مقاله را به عنوان منبع درسی معرفی کردهام زیرا حتی توضیح مختصر مباحث مهمی که در متن و پاورقی آن مطرح شده مستلزم جلسات متعدد تدریس است. به عنوان نمونه اشارات مختصر طباطبایی درباره فلسفه سیاسی جدید و قدیم، نسبت فلسفه سیاسی هگل با فلسفههای سیاسی پیشین (مانند هابز، ماکیاوللی و روسو) و تاثیر او در دو قرن اخیر و همچنین ارزیابی الگوهای مختلف تاریخنگاری اندیشه در آثار نویسندگانی چون کارل پوپر، هربرت مارکوزه و ارنست کاسیرر در این مقالات بسیار پرمغز و قابل تامل است.
در مجموعه تاریخ اندیشه سیاسی غرب که نخستین جلد آن تحت عنوان «جدال قدیم و جدید» منتشر شد و دیگر مجلدات آن بهزودی انتشار خواهند یافت، ما برای نخستینبار شاهد تالیفی جدی در زبان فارسی هستیم که روایتی ویژه از فلسفه سیاسی اروپایی عرضه میکند. تاکنون چند تاریخ معتبر فلسفه سیاسی به زبانهای فرانسوی و انگلیسی منتشر شده است اما هیچیک از آنها تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشدهاند و تا پیش از انتشار کتاب جرج کلوسکو، که البته به نوبه خود اثری متوسط و توصیفی است، خواننده فارسیزبان هیچ کتاب جدی در باب سیر فلسفه سیاسی در غرب در اختیار نداشت. تاریخ فلسفه سیاسی به معنای دقیق کلمه نمیتواند نوشتهای توصیفی باشد و به شرح فهرستوار اندیشههای هر متفکر بسنده کند، بلکه باید براساس نظامی از مسائل درهم پیچیده (پروبلماتیک) و مبتنی بر چارچوبی مدون بتواند به قول پل ریکور دستکم به سه سطح از پرسشهای بنیادین بپردازد: نخست پرسش از زمینه تاریخی و نقش آن در شکلگیری نظامهای فلسفی که سطح «علمی» خوانده میشود زیرا به علتها میپردازد (به عنوان نمونه بحث از تاثیرات روانشناختی، جامعهشناختی، تاریخی، اقتصادی و مانند آن بر شکلگیری یک نظام فلسفی). دوم سطح «انتقادی» که به دنبال سرچشمهها و منابع است. در این سطح تاریخنگاری فلسفه سیاسی تکثر منابع و تاثیرگذاریها را نشان میدهد؛ درنهایت در سطح سوم به فهمی جدید از تاریخ فلسفه سیاسی و درک معنای حاکم بر آن میپردازد. برخلاف سطح دوم که بر کثرت ناظر است این سطح بر وحدت و کلیت حاکم بر تاریخ فلسفه سیاسی توجه نشان میدهد. در این سطح تاریخ فلسفه سیاسی به مثابه کلیتی ارگانیک و دارای انسجام و منطق درونی معرفی میشود. در تاریخنگاری فلسفه سیاسی سه سطح فوق به عنوان لایههای عمل تاریخنگاری در نظر گرفته میشوند و تاریخنگاری راستین از سطح نخست آغاز کرده و با ارائه تفسیری درباب «معنای» حاکم بر تاریخ فلسفه سیاسی پایان مییابد. به بیان دیگر نوشتهای که در سطح نخست درمیماند (مانند نظریههای مارکسیستی و جامعهشناسی معرفت) یا درنهایت به سطح دوم میپردازد به معنای دقیق کلمه شایسته نام تاریخ فلسفه سیاسی نیست. برهمین اساس میتوان اغلب آثاری را که در زبان فارسی تحت عنوان «تاریخ فلسفه» یا «تاریخ فلسفه سیاسی» به نگارش درآمدهاند یا از انگلیسی ترجمه شدهاند، ارزیابی کرد و بیاعتبار بودن آنها را نشان داد.
اما کتاب طباطبایی به معنای دقیق کلمه بر سطوح سهگانه فوق مبتنی است و از این حیث به جرات میتوان کار او را در زبان فارسی اثری بینظیر دانست. اشاره به این نکته ضروری است که اغلب تاریخهای مهم فلسفه سیاسی به قلم گروهی از نویسندگان و به سرویراستاری یک یا دو فیلسوف سیاسی یا مورخ برجسته منتشر میشوند و در تدوین آنها از امکانات پژوهشی و بودجههای کلان استفاده شده است. این درحالی است که طباطبایی به تنهایی و بدون هیچگونه امکانات و تسهیلات به نگارش چنین پروژه عظیمی همت گمارده است. آن گونه که نگارنده برخی از فصول منتشرنشده را مطالعه کرده است، حتی یک اثر مهم نیز در طرح عظیم تاریخنگارانه طباطبایی از قلم نیفتاده است. سالها پیش در مقالهای نشان داده بودم که تاریخنگاری طباطبایی در حوزه اندیشه سیاسی در ایران از اسلوب سه سطحی پل ریکور، که به آن اشاره کردم، تبعیت میکند. میتوان همین حکم را در باب مجموعه تاریخ فلسفه غربی او نیز صادق دانست. نگرش طباطبایی به تاریخ فلسفه سیاسی غرب برمبنای رشتهای از مسائل و پرسشهای خاصی که وی به عنوان اندیشمندی ایرانی در ذهن دارد شکل گرفته است و همین امر است که میتواند آن را برای خواننده فارسیزبان به اثری پراهمیت بدل سازد. طباطبایی به عنوان مورخ اندیشه سیاسی ایران بهویژه نسبت به مواجهه ایرانیان با تجدد حساسیتی ویژه داشته است و با دقت ورود مفاهیم مدرن به زبان فارسی و تحول بعدی این مفاهیم را مورد بحث قرار داده است. ازسوی دیگر او پرسش بنیادین نسبت سنت و تجدد را در قالب «جدال قدیم و جدید» طرح کرده است و موضعی خاص و پیچیده درباره این نسبت عرضه کرده است. تاریخ فلسفه سیاسی غرب طباطبایی میتواند به عنوان مکمل آثاری که طباطبایی در باب ایران نگاشته است مورد مطالعه قرار گیرد و ازهمین روی در تصویری کلانتر مفاهیمی را که برای مخاطب ایرانی از اهمیت بیشتری برخوردار بودهاند برجستهتر کرده است. به عنوان نمونه برای لئو اشتراوس که سنت خاص خود را در تاریخنگاری فلسفه سیاسی بنا نهاده است، کژراهههای دنیای جدید مانند هولوکاست و نازیسم از فلسفه سیاسی جدید غربی ناشی شدهاند که به نوبه خود بر غفلت از مبانی سنت استوار گشتهاند. روشن است که چنین نگرشی به نسبت سنت و تجدد نتایجی خاص در تاریخنگاری فلسفه سیاسی درپی خواهد داشت.
اما طباطبایی به عنوان اندیشمندی با دغدغههای مدرن، که به آسیبشناسی سنت عنایتی ویژه دارد، طبعا روایت دیگری از جدال قدیم و جدید عرضه میکند و ازهمین روی دریافت وی از سیر و معنای حاکم بر تاریخ فلسفه سیاسی متفاوت خواهد بود. طباطبایی مخاطرات بازگشت به سنت در اشکال مختلف (ایدئولوژیک و سنت گرا) را تذکر داده و از منظر تجددگرایی تمامعیار به تاریخ فلسفه سیاسی غربی نظر میکند. به همین دلیل باید در خوانش دیگر مجلدات «جدال قدیم و جدید» به مساله تاسیس و بسط تجدد به عنوان پرسشی بنیادین نظر داشت.
احمد بستانی: عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی
منبع: مهرنامه شماره 39
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید